عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

من سید نورالله شاهرخی، عضو هیأت علمی دانشگاه لرستان، دکترای حقوق خصوصی دوره‌ی روزانه‌ دانشگاه علامه طباطبایی تهران (رتبه‌ی 13 آزمون دکتری) ، کارشناسی ارشد حقوق خصوصی از همان دانشگاه (رتبه‌ی 21 آزمون ارشد)، پذیرفته شده‌ی نهایی آزمون قضاوت، مدرس دانشگاه و وکیل پایه یک دادگستری هستم. این وبلاگ در وهله‌ی اول برای ارتباط با دانشجویان و دوستانم و در وهله‌ی بعد برای ارتباط با هر کسی که علاقمند به مباحث مطروحه در وبلاگ باشد طراحی شده است. سؤالات حقوقی شما را در حد دانش محدودم پاسخ‌گو هستم و در زمینه‌های گوناگون علوم انسانی به‌خصوص ادبیات و آموزش زبان انگلیسی و نیز در صورت تمایل، تجارب شما از زندگی و دید شما به زندگی علاقمند به تبادل نظر هستم.

***
***

جهت تجمیع سؤالات درسی و حقوقی و در یکجا و اجتناب از قرار گرفتن مطالب غیر مرتبط در ذیل پُستهای وبلاگ ، خواهشمند است سؤالات درسی و / یا حقوقی خود را در قسمت اظهار نظرهای مطلبی تحت همین عنوان (که از قسمت طبقه بندی موضوعی در ذیل همین ستون هم قابل دسترسی است) بپرسید. به سؤالات درسی و / یا حقوقی که در ذیل پُستهای دیگر وبلاگ پرسیده شود در کمال احترام ، پاسخ نخواهم داد. ضمناً توجه داشته باشید که امکان پاسخگویی به سؤالات ، از طریق ایمیل وجود ندارد.

***
***
در خصوص انتشار مجدد مطالب این وبلاگ در جاهای دیگر لطفاً قبل از انتشار ، موضوع را با من در میان بگذارید و آدرس سایت یا مجله‌ای که قرار است مطلب در آن منتشر شود را برایم بفرستید؛ (نقل مطالب، بدون کسب اجازه‌ی قبلی ممنوع است!) قبلاً از همکاری شما متشکرم.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

زمین زیبا (Beautiful Earth ) (3 )

چهارشنبه اسفند ۲۶ ۱۳۹۴، ۰۱:۵۸ ب.ظ

برای دیدن این عکس در ابعاد بزرگ‌تر و با کیفیت بالاتر کلیک کنید.

روستای تاران - از توابع شهرستان کوهدشت در استان لرستان

+ اون کوه‌های سر به فلک کشیده در پس زمینه‌ی تصویر و هوای پاک، آدمو یکراست میندازه یاد رشته‌کوه آلپ و دهکده‌های کشور سوئیس !!!

++ با تشکر از بازدیدکننده‌ی محترم « مرتضی » بابت ارسال این تصویر.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۵۸ ب.ظ
  • سید نورالله شاهرخی

نظرات  (۵)

در گور شکسپیر "احتمالا" جمجمه‌ای وجود ندارد!!
چهارصد سال پس از مرگ ویلیام شکسپیر، نویسنده شهیر بریتانیایی، گروهی از باستان‌شناسان در جریان بررسی قبر وی کشف کرده‌اند که در این گور، جمجمه‌ای در کار نیست.
به این ترتیب شاید به نظر برسد که یک داستان قدیمی مبنی بر این‌که دزدان در سال ۱۷۹۴ جمجمه شکسپیر را به سرقت برده‌اند، صحت داشته باشد.
کارشناسان با استفاده از یک دستگاه رادار مخصوص، قبر شکسپیر را مورد بررسی قرار داده‌اند.
امواج این دستگاه بدون آنکه آسیبی به محل دفن وارد کند، به درون خاک نفوذ و امکان بررسی دقیق محل دفن را برای پژوهشگران میسر کرده است. این برای نخستین بار است که گور شکسپیر بررسی می‌شود.
به گفته آنها دستگاه پس از رسیدن به ناحیه سر "سیگنال‌های عجیب و غریبی" را مخابره کرده است.
روی سنگ قبر شکسپیر قطعه‌ای ادبی حک شده که خود او سروده است:
تو را به مسیح سوگند از کندن خاکی که اینجا را دربرگرفته دست بدار!
خجسته باد آنکه این خاک را فروگذارد، و نفرین بر آنکه استخوان‌هایم را بردارد!
ویلیام شکسپیر دو روز پس از مرگش در سال ۱۶۱۶، در کلیسای مقدس ترینیتی در زادگاهش استراتفورد به خاک سپرده شد.
کشیش این کلیسا با نبش قبر برای کشف حقیقت مخالفت کرده است.
http://s7.picofile.com/file/8244875100/William_Shakespeare.jpg
منبع:تاریخ جهان


غزلواره های شکسپیر واقعا زیبا هستن...
پاسخ:

ممنونم از جنابعالی.


همانند امواج که به شنزارهای ساحل راه می جویند

دقایق عمر ما نیز به سوی فرجام خویش می شتابند

دقیقه ها به یکدیگر جای می سپارند

و در کشاکشی پیاپی از هم پیشی می جویند

ولادت که روزگاری از گوهر نور بود

به سوی بلوغ می خزد و آن گاه تاج بر سرش نهادند

خسوف های کژخیم ، شکوهش را به ستیز برمی خیزند

زمان که بخشنده بود ، موهبت های خویش را تباه می سازد

آری زمان فرّه ی جوانی را می پژمرد

بر ابروان زیبا شیارهای موازی می افکند

و گوهر های نادر طبیعت را در کام می کشد

از گزند داس دروگر وقت هیچ روینده را زنهار نیست

مگر ترانه ی من که در روزگار نآمده بر جای می ماند

تا به ناخواست ، دست جفا پیشه ی دهر ، ارج تو را بستاید.



یکی از زیباترین غزلواره های شکسپیر!

  1. سلام.
  2. عجب بارونی اومد این دو روز تو خرم؛عجبببببب هوایی شده...واقعا لذت بخشه و خرم...
  3. جون می ده با ماشین بری دور دور ؛یه سیستم توپ هم داشته باشی و روانی تازه کنی!!! (می دونم با اینا موافق نیستین ولی خیییییلی لذت بخشن واقعا)
  4. راستی یه چنتا یوزر پس دارم که اگه از nod استفاد می کنین؛یه 300-350 روزی مشکل trial expired رو ؛واستون حل می کنه... بفرمایید:

    http://s7.picofile.com/file/8244869418/user_pass.txt.html
پاسخ:

1- سلام عزیزم.

2-  آره! هوای مطبوع، خرم و دلچسبی بود واااااااقعن! آدم دلش میخواست اووونقدر که پاش جون داره راه بره و نفس عمییییق بکشه توی این هوا !!!

3-عجججججججججب !!!!!!!! مرتضا جان !!! ( آیکن خنده !!!!!!!)

4- والا من قبلا داشتم این آنتی ویروس رو؛ ولی بسکه واسم ایجاد مزاحمت میکرد حذفش کردم اونم با بددددددبختی؛ ینی حذف هم نکردم، مجبور شدم ویندوز رو کلا عوض کنم؛ یکی از مزاحمتاش این بود که هر بار ویندوز ریست میشد تا سه چهار دقیقه یا شایدم بیشتر اجازه کانکت شدن به اینترنت رو نمیداد و حسسسسسابی روی اعصاب آدم راه میرفت. الان کلللللاً آنتی ویروس ندارم و خییییییلی راحتم!!!! فقط حواسم هست فلش ویروسی نزنم به سیستم و نرم‌افزار مشکوک، نصب نکنم! به قول اون ضرب المثل معروف : خوشبخت منم که خر ندارم :: از بستن خر خبر ندارم.

اینم یه مطلبی دیگه که جالبه...قبلا هم در موردش چیزایی نوشته بودین:

عجیبت ترین محاکمه در دادگاه یمن!!
پیرمردی بنام حیزان اهل یمن چندین سال بود که از مادر پیرش نگهداری میکرد ...
روزی از روزها برادر کوچکش بنام (غالب) پیش او امد و
گفت : تو سنت بالا رفته و
خودت نیاز به این داری که کسی
از تو مراقبت کند
بگذار مادر را ببرم خانه ی خود
و حالا نوبت من است که از او نگهداری کنم و
خدمت او را کنم ...
حیزان برادر بزرگتر گفت :
هرگز تا زمانیکه زنده ام این فرصت را از دست نمیدهم ... برادرش گفت :
من به دادگاه میروم و از تو شکایت میکنم
گفت : هرکاری میخواهی انجام بده وقتی برادر کوچکتر به دادگاه رفت و از او شکایت کرد
در ابتدا قاضی مات و مبهوت ماند و سپس حیزان را احضار کرد و انان را نصیحت کرد با هم کنار بیایید و
به حیزان گفت : تو چند سال از مادرت نگهداری کرده ای
حالا بگذار برادر کوچکترت از او نگهداری کند
ولی حیزان قبول نکرد در آخر قاضی گفت :
ما نمیتوانیم کاری کنیم باید مادرتان را بیاورید تا خودش تصمیم بگیرد جلسه ی بعدی مادرش را درون یک کارتون که به نوبتی او را حمل میکردند به دادگاه آوردند.
قاضی از او سوال کرد
مادر در جواب گفت :
این دو پسر چشمان من هستند حیزان چندین سال از من نگهداری کرده الان خودش پیر شده و نیاز به نگهداری دارد ...
پیش پسر کوچکتر باشم .
در نتیجه دادگاه به نفع پسر کوچکتر رأی داد و حیزان آنچنان از این نتیجه ناراحت بود و بشدت میگریست که تمام ریشش خیس شد و همه را به گریه انداخت...
خدمت مادر بخاطر رضای خدا و شناخت مقام والای او بود
وگرنه مادرشان 20 کیلو وزن داشته و کل دارایی اش یک انگشتری از مس بود .
از برادرکوچکتر متعجب باشیم که بخاطر خدمت به مادرش دست به دامان دادگاه شده یا از برادر بزرگتر که مسن بوده و اینچنین حریص برای خدمت به مادرش ...
واقعأ عجیبه ،
بعضیها بخاطر اینکه به پدر و مادرشون خدمت کنند و این فرصت طلایی کسب رضایت خدا را از دست ندن میرن دادگاه ولی بر عکس
بعضیا پدر و مادرشون رو میبرن خانه ی سالمندان یا اصلا بهشون توجه نمیکنن ...
خدایا
ما را خدمتگزار والدین بگردان ...
پاسخ:
از جنابعالی ممنونم بابت متنی که ارسال فرمودید. 
ضمن تأیید این معنا که همه‌ی ما باید از صمیم قلب خدمتگزار پدر و مادر باشیم، چون هر چه داریم از اونا داریم، اما کاش منبع مستند مطلب رو هم ذکر میفرمودید، چون در جاهای دیگه هم این مطلب اومده و این قضیه رو در عربستان ذکر کردن و متأسفانه اون مطالب هم هیچ منبعی واسه خودشون بیان نکردن. 
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
خواهش می کنم؛شما لطف دارید.

راستش می خواستم یه مطلب دیگه ای رو هم باهاتون به اشتراک بذارم که خیلی به من چسبید واقعا؛غزلی زیبا از حضرت مولانا؛مخصوصا اون قسمت آخر غزل که می فرمایند:
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم؛
با دست اشارتم کرد که: «عزم سوی ما کن

تقدیم به شما:
وفات مولانا»

گویند مولانا در آخرین شب حیات خویش که آتش تب بالا گرفت و یاران و خویشان اضطراب عظیم داشتند و بهاء الدین هر لحظه سراسیمه به بالین وی می آمد و چون تحمل مشاهدۀ آن حال نداشت با غمی جانکاه باز می گشت، غزل زیر را برای تسلای خاطر ایشان سرود و این غزل، بنا به روایات، واپسین کلمات آتشین مولاناست:
رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن؛
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن.
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها؛
خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن.
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد؛
ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن.
دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد؛
پس من چگونه گویم کان درد را دوا کن؟
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم؛
با دست اشارتم کرد که: «عزم سوی ما کن.»
برگرفته از مقدمه کتاب «گزیدۀ فیه ما فیه»
به قلم حسین الهی قمشه ای

http://s6.picofile.com/file/8244166226/12806040_965434836876943_5426423261229172823_n.jpg

*



پاسخ:

مطالبی که با ما به اشتراک میذارید بسیار زیبا و جذاب هستند! لطفن همیشه از این کاراتون بکنید!!!!!!

دردی است غیر مردن آ را دوا نباشد؛

پس من چگونه گویم کان درد را دوا کن؟

خییییییییلی زیبا بود!


این غزل کاملش اینه البته :


رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن

ترک من خراب شب گرد مبتلا کن

ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها

خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن

از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی

بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن

ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده

بر آب دیده ما صد جای آسیا کن

خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا

بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن

بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد

ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن

دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد

پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن

در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم

با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد

از برق این زمرد هی دفع اژدها کن

بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی

تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن


  1. مرسی که تصویر رو گذاشتین رو صفحه ی اصلی.
  2. عکس زیبایی هستش واقعا؛
  3. ولی من بیشتر اون قسمت سرسبز تصویر رو دوست دارم؛و بیشتر از اون حال و هوای زمستون رو رو تصاویر طبیعت...
  4. فکر کنید اگه این تصویر تو زمستون گرفته می شد باز هم می تونست خیلی قشنگ باشه مخصوصا با تصویری سراسر برفی با اون کوه های بلند خیلی زیبا می شد واقعا...
پاسخ:

1- خواهش میکنم، وظیفه ست.

2-آره واقعن زیباست.

3- آره، اون قسمت هم زیبایی خاصی داره و هنر نقاش چیره دست طبیعت رو به وضوح نشون میده!

4-واقعن توی زمستون این تصویر دیدنی هست! ممنونم که این حس خوب رو به ما هم منتقل کردید!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">