خاطرات تدریس 68
اول - اصوات دلتنگی
میگه وختی دلم برای دانشگاه تنگ میشه میشینم صوت کلاسای شما رو گوش میدم و با خندههای کلاس میخندم...با خودم فک کردم چقد میفهمَمِش...
یکی دیگه از بچهها هم میگفت وختی دارم صوت مینویسم به قسمت خندهها که میرسم هی بَک میزنم دوباره گوش میدم و هی میخندم!! میگفت یه بار مامانم دیدم گفت دیوونه شدی داری خودت با خودت میخندی؟ بهش گفتم دارم درس مینویسم!
دوم - مهمان و منفی
یه مطلب رو تدریس میکنم و از بچهها سؤال میپرسم که چی گفتم؟ طبق معمول، انگار به زبون چینی حرف زدم و بیشتر افراد متوجه نشدن! البته خب میدونم سخته تا یه بار مطلبی رو میشنفی بخای فوری تکرارش کنی. به هر حال از یکی از دانشجویان میپرسم چی گفتم و ایشون بلد نبودن، میگم اونی که نشسته بغل دستت، مهمانه توی کلاس؟ میگه آره استاد، اگر میخای از ایشونم بپرس! میگم اگر بپرسم و بلد باشه وای به حالتون! برای همتون یکی یه منفی میذارم!!!!
سوم - شادی
آخرای تایم کلاسه، ازش میپرسم مثبت میگیره، شروع میکنم به پرسیدن از نفر بعد، میبینم همون نفر قبلی که مثبت گرفته بود، در حالی که آثار رضایت و خوشحالی توی چهرهش مووووج میزنه سرش پایینه و تند و تند داره صفحهی موبایل رو تاچ میکنه. میگم داری چکار میکنی؟ میگه استاد به همهی اعضای خانواده دارم خبر میدم که از شما مثبت گرفتم امروز :-)
ینی میخام بگم تا این حد توی مباحث خونوادگی دانشجویان محترم حضور دارم من :-|
چهارم - سرما
از یکی میپرسم، مثبت میگیره، مشغول پرسش از نفر بعد میشم میبینم همون نفر قبلی در حالی که انگار سردشه داره دستاش رو به هم میماله، به بغل دستیش میگه پنجره رو ببند، میگم سردته؟ میگه استاد یخخخخخ کردم!!! و میدونم که این سرما ناشی از استرسی هست که بخاطر پرسش برش تحمیل شده.
ینی میخام بگم اگر این دانشجویان من انقد که از من و منفی گرفتن میترسن از خدا میترسیدن همشون جزء اولیاء الله میشدن و بدون تردید جاشون در اعلی علیین بود! در همین راستا یکی دیگه از دانشجویان میگفت استاد ما اینطوری فک میکنیم که این کلاسی که با شما داریم کفارهی گناهانمون هست :-| ینی میخام بگم در این حد برخی از دانشجویان نسبت به کلاس من راغب و مشتاق هستن!!!
پنجم - اون دنیا
میگه استاد ما که توی این دنیا دستمون به جایی بند نیست، تقاصمون رو گذاشتیم اون دنیا ازت بکنیم!!! و این رو با حرررررصی میگه که انگار اگر معلم از دانشجوش انتظار درس خوندن داشته باشه بزررررگترین ظلم رو در حقش کرده!!!
ششم - النجاة فی الصدق
واسه یکی از دانشجویان بخاطر استفاده از موبایل توی کلاس، منفی میزنم، بگذریم که میگفت یکی میخواسته به حسابم پول واریز کنه و داشتم شماره حساب میدادم بهش و منم بهش گفتم خب پس به منفی خوردنش میارزیده، آخر کلاس میبینم یکی دیگه از دانشجویان میگه استاد منم نگا موبایل کردم برای منم منفی بذار :-| گفتم نگاه کردن منفی نداره!
ینی میخام بگم همچین دانشجویان فداکاری هم داریم.
اینم یادگاری من از آخرین هفتهی تدریس در دانشگاه آیتالله العظمی بروجردی
روز سه شنبه 22 اسفند 1396 - نمای دانشگاه از پنجرهی ساختمان الغدیر
- يكشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۶، ۰۶:۲۵ ب.ظ