خاطرهها (28) : شَهِ دلآرا
این مطلب نخستین بار در جمعه دهم آبان ۱۳۹۲ ساعت 0:52 با شمارهی پست 156 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود. اگر تمایل به دیدن کامنتها و پاسخهایی دارید که بازدیدکنندگان وبلاگ و من ، ذیل این مطلب در بلاگفا نوشته بودیم اینجا را ببینید.
برای او که نمیتوانم به رویش نگاه کنم؛ حتی اگر موفق به زیارت رویَش شوم؛ برای او که در مقابلش جز شرمندگی هیچ ندارم؛ برای او که دوستش دارم هر چند به شمشیرش کشته شوم؛ برای او که جز عشقش و جز جانی ناقابل هیچ چیز برای تقدیم به او ندارم.
فایل صوتی تقدیم به او و تقدیم به شما : دانلود کنید. (حجم فایل 950 کیلوبایت)
قسمت دوم همین فایل که به همان زیبایی و با همان سبک، اجرا شده است: دانلود کنید. (حجم فایل 4 مگابایت)
قسمت اول این فایل را یکی از بازدیدکنندگان وبلاگ، برایم فرستاده؛ وه که چه هدیهای! همیشه سپاسگزار ایشان خواهم بود.
شنیدن این دو فایل و اشک نریختن با آن، کار بسیار سختی است؛ چیزی شبیه شکنجه! فقط میتونم بگم دیوونه کنندهس.
برای دیدن متن شعری که در این دو فایل صوتی خوانده شده است به ادامهی مطلب بروید.
شعر قسمت اول:
به طاها به یاسین به معراج احمد
به قدر و به کوثر به رضوان و طوبی
به وحی الهی به قرآن جاری
به تورات موسی و انجیل عیسی
بسی پادشاهی کنم در گدایی
چو باشم گدای گدایان زهرا
چه شبها که زهرا دعا کرده تا ما
همه شیعه گردیم و بی تاب مولا
غلامی این خانواده دلیل و مراد خدا بوده از خلقت ما
مسیرت مشخص امیرت مشخص مکن دل دل ای دل بزن دل به دریا
که دنیا به خسران عقبی نیارزد
به دوری ز اولاد زهرا نیارزد
و این زندگانی فانی جوانی خوشیهای امروز و اینجا
به افسوس بسیار فردا نیارزد...
اگر عاشقانه هوادار یاری
اگر مخلصانه گرفتار یاری
اگر آبرو میگذاری به پایش
یقیناً یقیناً خریدار یاری
بگو چند جمعه گذشتی ز خوابت؟
چه اندازه در ندبه ها زار یاری؟
به شانه کشیدی غم سینه اش را؟
و یا چون بقیه تو سربار یاری
اگر یک نفر را به او وصل کردی
برای سپاهش تو سردار یاری
به گریه شبی را سحر کردی یا نه؟
چه مقدار بی تاب و بیمار یاری؟
دل آشفته بودن دلیل کمی نیست
اگر بی قراری بدان یار یاری
و پایان این بی قراری بهشت است
بهشتی که سرخوش زدیدار یاری
نسیم کرامت وزیدن گرفته
و باران رحمت چکیدن گرفته
مبادا بدوزی نگاه دلت را
به مردم که بازار یوسف فروشی در این دوره ی بد شدیدا گرفته
خدایا به روی درخشان مهدی
به زلف سیاه و پریشان مهدی
به قلب رئوفش که دریای داغ است
به چشمان از غصه گریان مهدی
به لبهای گرم علی یا علی اش
به ذکر حسین و حسن جان مهدی
به دست کریم و نگاه رحیمش
به چشم امید فقیران مهدی
به حال نیاز و قنوت نمازش
به سبحان سبحان سبحان مهدی
به برق نگاه و به خال سیاهش
به عطر ملیح گریبان مهدی
به حج جمیلش به جاه جلیلش
به صوت حجازی قرآن مهدی
به صبح عراق و شبانگاه شامش
به آهنگ سمت خراسان مهدی
به جان داده های مسیر عبورش
به شهد شهود شهیدان مهدی
مرا دائم الاشتیاقش بگردان
مرا سینه چاک فراقش بگردان
تفضل بفرما بر این بنده ی بی سر وپا
مرا همدم و محرم و همرکاب سفرهای سوی خراسان و شام و عراقش بگردان...
************************************
و شعر قسمت دوم:
ندیدم شهی در دل آرایی تو
به قربان اخلاق مولایی تو
تو خورشیدی و ذره پرور ترینی
فدای سجایای زهرایی تو
نداری به کویت ز من بی نواتر
ندیدم کریمی به طاهایی تو
نداری گدایی به رسوایی من
ندیدم نگاری به زیبایی تو
نداری مریضی به بد حالی من
ندیدم دمی چون مسیحایی تو
نداری غلامی به تنهایی من
ندیدم غریبی به تنهایی تو
نداری اسیری به شیدایی من
ندیدم کسی را به آقایی تو
امید غریبان تنها کجایی؟
چراغ سر قبر زهرا کجایی؟
تجلی طه ، گل اشک مولا ، دل آشفته ی داغ آن کوچه ی غم
گرفتار گودال خونین ، دل افگار غم های زینب ، سیه پوش قاسم
عزادار اکبر گل باغ لیلا ، پریشان دست علم گیر سقا
نفس های سجاد ، نواهای باقر ، دعاهای صادق
کس بی کسی های شب های کاظم
حبیب رضا و انیس غریب جواد الائمه
تمنای هادی ، عزیز دل عسکری ، پس نگارا بفرما کجایی.. کجایی.. کجایی..
دلم جز هوایت هوایی ندارد
لبم غیر نامت نوایی ندارد
وضو و اذان و نماز و قنوتم
بدون ولایت بهایی ندارد
دلی که نشد خانه ی یاس نرگس
خراب است و ویران صفایی ندارد
بیا تا جوانم بده رخ نشانم
که این زندگانی وفایی ندارد
- جمعه ۲۴ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۱۹ ب.ظ