خاطرات تدریس {6} : تساوی در برابر قانون !
ب خیال خودم باز هم مث همیشه طوری حرکت کرده بودم ک حداقل ربعِ ساعت قبل از شروع کلاس ، توی کلاس حاضر باشم ، ساعت 9:40 دانشگاه بودم ، بیس دقیقه مونده بود هنو ، دیدم مسؤول آموزش دانشگاه داره زنگ میزنه ، جواب دادم ، گفت امروز میاید دانشگا ؟ دانشجوا سراغتونو میگیرن ! گفتم چطو مگه ؟ گفت چِل دقیقه گذشته از تایم شروع کلاستون !!!!! گفتم چی ؟؟؟؟ مگه ده تا یک نبود کلاسم ؟ گفت نه ، 9 تا 12 بوده !!! تازه فهمیدم چ اشتباه مهلکی کردم !!!! حالا دو هفته قبلش هم هر هفته همون از ساعت 9 تا 12 رفته بودم سر کلاس ، اما نمیدونم چرا این هفته فک کرده بودم کلاس از 10 تا 12 هست !!! شاید ب این علت ک فُرمَت و قالبِ استاندارد کلاسِ اول صبح ، همیشه از 8 تا 10 بوده واسه همینم ذهن من ب طور خودکار لابد فک کرده بوده ک لابد کلاس بعد از ساعت ده شروع میشه !!!!
بشنوید اما از واکنش بچهها ، از همون اول ، قبل از اینکه وارد کلاس بشم یکی از بزرگواران ک همیشه دیرمیاد سر کلاس و در اولویت پرسش هم قرار میگیره همیشه !! از داغ دل بِم میگه ک واست تأخیر رد کردیم ! جواب ندادم !
وارد کلاس شدم و قضیهی اشتباهِ پیش اومده رو گفتم و عذرخواهی کردم ، یکی از دانشجوای بزرگوار دیگه میفرماد استاد دیر اومدید ، میگم بله ، میگه قوانین واسه همه یکسانه ! میگم خب بله ، شما اگه دیر بیاید اون جلسه در اولویت پرسش هستید من ک خودم همیشهی خدا در اولویت پرسش هستم و شما همیشه از من سؤال میپرسید ! میفرماد نه ، شما خیلی دیر اومدید ، دیگه ب این نمیگن تأخیر ، این دیگه میشه غیبت ! میگم همین طورم هست ، دانشگاه واسه من این رو لحاظ خواهد کرد. میفرماد نه ، دانشگا هر کاری کنه ب ما ربطی نداره ، شما سرِ کلاس ما دیر اومدید ، ادامه ندادم بحث رو. با خودم توی سکوتِ کلاس فک کردم خب حالا شما ب دلیل این پیشاومدی ک اتفاق افتاده الان بیا منو ببند ب صلیب و چار دست و پامو میخ کن ب چوب ، بعدم دو هزار تا شلاق ب من بزن !!!!
نتیجهی اخلاقی : قوانین واسه استاد و دانشجو یکسانه اما دیگه .... هیچی ، بگذریم.
- يكشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۹ ب.ظ