خاطرهها (30) : آه ... باران
این مطلب نخستین بار در چهارشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۲ ساعت 8:24 با شمارهی پست 164 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود. اگر تمایل به دیدن کامنتها و پاسخهایی دارید که بازدیدکنندگان وبلاگ و من ، ذیل این مطلب در بلاگفا نوشته بودیم اینجا را ببینید.
بازدیدکنندهی محترم به نام "AD" شعر زیبای ذیل را به مناسبت ایام محرم به وبلاگ، هدیه کردهاند؛ تحول و انقلاب این شعر از مصرع ابتدایی (باز باران با ترانه – همان شعر آشنا و شوخ و شنگِ کودکی) به مصرع پایانی (آخ باران....آخ باران – که یادآور رنجهای آن روز عظیم، بخصوص رنجهای کودکانهی کودکان حاضر در آن روز است) زیبا و تکاندهنده است. چه جالب است که امروز در این گوشهی دنیا که من هستم دارد باران میبارد؛ خدا چه میشد همین باران آن روز......
باز باران با ترانه
گریه هایم بی بهانه
میخورد بر سقف قلبم
یادم آرد کربلا را
دشت پر شور و بلا را
گردش یک ظهر غمگین
گرم و خونین
لرزش طفلان نالان
زیر تیغ و نیزه ها را
با صدای گریه های کودکانه
و اندر آن صحرای لرزان
میدود طفلی سه ساله
پر ز ناله، دل شکسته، پای خسته
باز باران قطره قطره میچکد بر چوب محمل
آخ باران... کی بباری بر تن عطشان یاران؟
تر کند از آن گلو را
آخ باران... آخ باران
دانشجوی محترم جناب آقای ابدالی نیز به همین مناسبت برای ما نوشتهاند:
قسمتی از یکی از اشعار دکتر موسوی گرمارودی را که در رثای امام حسین (ع) است و خیلی زیباست به شما ومخاطبین محترم تقدیم میکنم: "درفکر ان گودالم که خون تورا مکیده است هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم درحضیض هم میتوان عزیز بود از گودال بپرس.." اری در حضیض هم میتوان عزیز بود...
یکی از بازدیدکنندگان وبلاگ که نخواستهاند نامشان برده شود این شعر را به وبلاگ هدیه کردهاند:
السلام علیک یا قمر بنی هاشم.
برگرفته از کتاب ترکیب بند عاشورایی{باکاروان نیزه}علیرضا قزوه.
- سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۹ ق.ظ