خاطرهها (39) : آن سخن کز دل بر آید لاجرم بر دل نشیند
این مطلب نخستین بار در جمعه چهاردهم آذر ۱۳۹۳ ساعت 19:57 با شمارهی پست 679 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.
فایل تصویریای ک دیشب گذاشتم توی وبلاگ ، خُرد کنندهس واسم ، تصاویرش طاقت رو ازم میگیره و بیقرارم میکنه. در عین سادگی ، غیر قابل تحمله واسم . بیش از بیست بار ، امروز این فایلو دیدم و هر بار بیش از پیش بیتاب میشم ، اینا اون تصاویریست ک در ذهنم موندگار شده :
سربازی ک با همون لباسای خاکی دههی شصت توی مراسم هست ، مداحی ک نَه روی منبرهای منبّتکاری شدهی آنچنانی بلکه روی یه صندلی معمولی ، نه نشسته ، بلکه ایستاده ، مداحی ک نوحه میخونه و خودش هم سینه میزنه ، شونههای امام ک از شدت گریه میلرزه ، آهنگ حزین این نوحه ک مثل برخی نوحههای امروزی نیست ک معلوم نیس نوحهس یا ترانهس ، فخامت و استواری الفاظ و معناش : آه از ساعتی که با تَن چاک چاک ..... ، و در نهایت ، اونجا ک در پایان فایل ، جمعیت شروع میکنه ب خوندن این یک بیت که :
امروز حسین سر میدهد
عباس و اکبر میدهد
و مداح هم اینجا ب جای اینکه طبق معمول جمعیت رو هدایت کنه ، با جمعیت همراه میشه و ب دنبال اونها بر سر میزنه. این دیگه فراتر از قوهی طاقت منه نمیتونم ببینم و اشک نریزم.
سادگی زیباست و دلنشین همیشه.
- شنبه ۲ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۰۰ ب.ظ