خاطرهها (60) : برای 30000 تایی شدن وبلاگ
این مطلب نخستین بار در جمعه یازدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 2:40 با شمارهی پست 273 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود. اگر تمایل به دیدن کامنتها و پاسخهایی دارید که بازدیدکنندگان وبلاگ و من ، ذیل این مطلب در بلاگفا نوشته بودیم اینجا را ببینید.
به خوبی و خوشی ، به لطف شما دوستان این کودک ما هم 11 ماهه شده هم سی هزار دفعه اومدن بازدیدش....بچهم!
در همین زمینه ، نکاتی قابل ذکر است :
اول - اعداد ، فقط بهانهای هستند برای جشن گرفتن ..... نه بیشتر !
خودم میدونم که سی هزار بازدید واسه یه وبلاگ ، اصلن چیز زیادی نیس ، و میدونم که اصلن تعداد بازدید لزوماً نسبت مستقیمی با مفید بودن محتوای وبلاگ نداره و خودم میدونم که کیفیت ، مهمتر از کَمیّته ، اینا رو همه خودم میدونم ، لطفن راجب ( راجع به! ) اینا تذکر آییننامهای! بهم ندین. اما اعداد مخصوصن از نوع رُندش یه فرصت به آدم میده واسه یادآوری خاطرات ، واسه دور هم بودن ، واسه مرور چیزایی که قشنگن و آدم با یادآوریشون حس و حال خوبی بش دس میده....همین ؛ همین و فقط همین ؛اصلن در پی این نیستم که با جار و جنجال راجب تعداد بازدیدکنندگان وبلاگم چیزی رو به کسی نشون بدم یا پیامی رو به کسی منتقل کنم ( البته من کوچکتر از اونی هستم که واسه هموطنام پیامی داشته باشم.... این جمله رو از مصاحبههای کلیشهای دههی شصت و هفتاد یادتونه؟ )
دوم - کارنامه هم فقط یه سری عدده....
کارنامه ، نامهی اَعمال آدمه ، نامهای که همیشه جلوی روی آدمه ، نشون دهندهی یه دوران ، با همهی تلخیاشو شیرینیاش ..... بازم باید جلوی یه سوءتفاهمو بگیرم ......
( کاش میشد بدون این همه سوءتفاهمو سوءبرداشت آدم زندگیشو بکنه ؛ کاش هر چی میگفتی همه فوری نسبت دروغگویی بت نمیدادن ؛ کاش آدما با دلشون با هم طرف میشدن نه با منافعشون ؛ الان اوضاع اینطوریه که آدم جرأت نداره هیچکاری بکنه ؛ فوری هر کسی هزار تا چیز میچسبونه به کارِت و هر چیم توضیح میدی آقا خو من اینکارو کردم بیا از خودم بپرس قصدت چی بود ؛ میگن نه ؛ تو که خودت داری دروغ میگی قصدت همینی بود که ما داریم میگیم ؛ تو خودت حواست نیس! قصدت همینه ! محاورهای مینویسی میگن تحقیقات جامعهشناسیه! نمرهی خوب میدی میگن پارتیبازیه! نمرهی بد میدی میگن پدر کُشتگیه! لباس خوب میپوشی میگن نشون دادنِ خوده! لباس بد میپوشی میگن ریا کاریه! از کسی نقل مطلب میکنی میگن بیتوجهی به شَعائره! از مذهب حرفی نمیزنی میگن بیخبری و بیغیرتیه! از مذهب حرف میزنی میگن خودشیرینیه! سر وقت میری سر کلاس میگن تظاهره! دیر میری سر کلاس میگن دزدی از کاره! ینی ما استادیم تو این چیزا ها ! سر تا پای خودمون ایراده اونوخ یک سره سرمون تو کار همدیگهس و هی مشغولیم به پشت سر هم حرف زدن ؛ جلوی روی طرف قربون صدقهش میریمو پشت سرش چیزی نیس که راجبش نگیم....بگذریم....باز نوشتهم تلخ شد....قرار بود این مثلن یه چیزی باشه تو مایههای تولد ، تولد ، تولدت مبارک ، ببین به کجا کشید! ) .......
آره میگفتم من که میدونم باز الان خیلیا از این کار من تفسیرای عجیبو غریب به دست میدن که شاخ درآوردن دیگه واسش کمه....ولی جهت تنویر افکار عمومی و ثبت در تاریخ (والا....کسی که گوش نمیده ، هر کسی برداشت خودشو داره و گوشش هم بدهکار نیس ، ما فقط حرفامون واسهی ثبت در تاریخه....نه بیشتر! ) آره واسه ثبت در تاریخ باید عرض کنم من هنو کارناممو نذاشتم خیلیا اومدن گفتن که آقا این چه کاریه ، این چه مسخرهبازیه درآوردی ، این چه لوسبازیه! نمره نشون دهندهی هیچی نیس ، ملاک سوادم نیس ، هیچی دیگه....حتی بعضیام گفتن اصلن نمرهی خوب ، نشونهی ننگ و عاره! ینی که رفتی را ب را تملق استادا رو گفتیو از این صوبتا هی الکی بت نمره دادن حالا داری پُزشو به ما میدی! ما هم جهت ثبت در تاریخ عرض میکنیم در مورد کارنامهی خودمان هیچ ادعایی نداریم ، نشوندهندهی هیچی هم نیس ، و البته بگم که حتی یک دونه از نمرههامو از راه تملق و امثال اینا به دست نیاوردم .... کور شم اگه دروغ بگم! اینو گفتم که باور کنین. واسه اینم گفتم که اینو توهینی میدونم در حق اساتید بزرگوارم ؛ چون این حرف به اون معناس که ینی اون بزرگواران آدمایی بودن که با تملق شنیدن ، نمره بدَن ؛ اساتید ما بزرگوارانی بودن مث استاد کاظمپور ، استاد احمدی ، استاد حجاریان ، استاد موسوی و سایر بزرگواران که الان الانه هم به شاگردیشون افتخار میکنم و اونقد حُریت و آزادگی دارن که به شنیدن تملق هیچ نیازی نداشته باشن که بخوان بابتش به کسی نمره بدَن.
گذاشتن این کارنامه فقط و فقط به این دلیله که حس کردم میتونه تشویقی باشه واسه دانشجوا ؛ میتونه بهشون نشون بده که آقا اگه زحمت بکشین ، شب نخوابی کنین واسه علم ، اگه عاشقونه درس بخونین میتونین بدون اینکه به جایی وصل باشین گلیم خودتونو از آب بکشین بیرون....همین. میشه هر کاری کرد .....البته اگه بخاین ؛ خدای بالا سر شاهده قصدم فقط همینه و هیچ چیز دیگه هم پشتش نیس....حالا البته بعضیا آزادن هر معنایی که میخان ازش دربیارن!
اینم از کارنامه :
برای دیدن این عکس در ابعاد بزرگتر و با کیفیت بالاتر کلیک کنید.
سوم – یک یک این اعداد واسم خاطرهن.....
با یک یک این اعداد من ماجراها دارم....همین اعداد....همین اعداد به ظاهر بیارزش.....هر کدومش واسم معنا و مفهومی داره ، توی پارک درس خوندنا....تکرار و تمرین بیحد .... استدلالهایی که بعضی وختا به نظر احمقونه میومد اما هیچ چارهای جز حفظ کردنشون نبود! اینا چیزایی نیستن که بشه توی یه مطلب گنجوند ؛ واسه همینم فک کردم که هر ترمشو در قالب یه مطلب جداگونه بیان کنم ، فعلاً کلیت کارنامه رو ببینین ، بعدن جزء جزئشو به طور مشروح بیان میکنم.
چهارم – سر خط خبرها.....!
حالا که دارین کُلِ کارنامهی کُل رو میبینین اجازه بدین من توجهتون رو جلب کنم به نکات عمدهای که بعدن قصد دارم مفصل توضیحشون بدم ( یه چیزی تو مایههای آنچه در قسمت بعد خواهید دید.....! )
ترم اول :
1 – تنها ترمی که معدلم پایین نوزده بود.
2 – اخلاق و تربیت اسلامی 16 ؛ یکی از پایینترین نمرههام در طول دوران کارشناسیم! همیشه با دروس عمومی مشکل داشتم ؛ میشه از نمره ی این درس چنین نتیجه گرفت که من نه اخلاق دارم و نه تربیت اسلامی سَرَم میشه آیا؟ به نظر خودم شاید بشه...به نظر بعضیا حتماً میشه! خو هر کس البته نظری داره ، نظرشم واسه خودش محترمه ( راستی وقتی به کسی میگن نظرت برا خودت محترمه ینی واسه ما محترم نیس؟ میشه چنین نتیجهای گرفت آیا؟)
ترم دوم :
ببینین جلوی درس حقوق مدنی دو چی نوشته ( حذف پزشکی! ) خو تقصیر من نبود که....آدمو مجبور میکردن به دروغگویی ؛ قضیهشو قبلن گفتم ، کسایی که یادشونه که هیچی ، کسایی هم که نشنیدن منتظر بمونن در قسمت مشروح اخبار!
ترم سوم :
یه نوزده یه نوزده و نیم ، بقیهش بیست ، معدل 19.84 بالاترین معدلم در دوران کارشتاسی.
ترم چهارم :
متون فقه 1 با استاد دلفانی ، برگهی امتحانیم شد دوازه صفحه ، چهار برگهی سه تایی ، موفق شدم در طول 120 دقیقه فقط بنویسم و بنویسم.....بعد امتحان انگشتای دست راستم تا چند ساعت بیحس بود ؛ نتیجه خوشایند بود ؛ مشروحش بماند تا بعد.
ترم پنجم :
1 - حقوق جزای اختصاصی یک با استاد حجاریان ، ایشون بعدن در کلاس دیگری به بچهها گفته بودن میخاستم ( صحیحش اینه ها....گفته باشم : میخواستم!) برگهی فلانی رو بفرستم حوزهی علمیهی قم بگم ما اینجا چنین دانشجویانی داریم ؛ البته نظر لطف ایشون بود ؛ من لایق این تعریف نبودم ؛ اما شنیدن این سخن از زبان کسی که معروف بود به سختگیری و معمولاً مکنونات قلبی خودش رو اظهار نمیکرد منو شگفت زده و سرشار از شادی و شعف کرد. کسایی که ایشونو میشناسن می دونن شنیدن این حرف از زبون استاد حجاریان یعنی چه!
2 – آیین دادرسی مدنی یک نمرهم شد 15 ؛ پایین ترین نمرهی دوران کارشناسیام ؛ یه شیر پاک خوردهای بعد از اینکه من برگهمو تحویل دادم توی برگهم دست برده بود و نمرهم رو به این وضع درآورد ؛ مشروحش بماند تا بعد!
ترم ششم :
حقوق مدنی شش استاد احمدی ؛ نمرهم شد 19؛ توی یه کلاس که با خودم میشد چهار نفر ؛ دو نفرشم به اصرار من اومده بودن که کلاس از نصاب نیفته! چه لطفی کرد استاد احمدی که پذیرفته بود حتی اگر به قیمت نگرفتن حقالتدریس باشه اون کلاسو برداره ؛ الان معنای این کارش رو میفهمم؛ مشروحش تا بعد!
ترم هفتم :
مدنی هفت سه واحدی با استادی که در طول ترم کلاً سه جلسه اومد سر کلاس! نمرهشم شد 18.50 اصلاً راضی نبودم ؛ هنوز ضربهای که اون ترم خوردم جاش بهبود پیدا نکرده!
ترم هشتم :
مدنی هشت با استاد احمدی بیست شدم ؛ چه کیفی داشت بیست گرفتن از دست استادی که مشهور بود به سخت گیری.
ترم نهم :
مرخصی و تا حد مرگ ، زبان خوندن واسه ارشد ؛ مشروحش تا بعد .
ترم دهم :
با خودم فک میکردم اگه تربیت بدنی یا وصایا بیفتم و با رتبهی 21 کشوری در آزمون ارشد موفق به اتمامِ به موقع دوران کارشناسی نشم چه گِلی باید به سر بگیرم!!!!!
نکتهی کنکوری :
یک سری از اطلاعاتِ کارنامه به لحاظ مسائل امنیتی! حذف شده ! مهم نمرههاشه شما با بقیهش چکار دارین!
نتیجهگیری اخلاقی :
این بود هدیهی من واسه سیهزار تایی شدن وبلاگ ؛ اینم عکسی از آمار وبلاگ در هنگام قرار دادن این مطلب واسه یادگاری.
اطلاع رسانی :
تا وختی وبلاگ به پنجاه هزار نرسه دیگه خبری از هدیه نیس ها.....گفته باشم!
وعده نوشت :
از استاد احمدی کسب اجازه کردم واسه قرار دادن عکسش توی وبلاگ ؛ با روی باز پذیرفت ؛ از ایشون ممنونم ؛ اینم هدیهم واسه پنجاه هزار تایی شدن وبلاگ .... از همین الان لوش دادم!
به صدا درآوردن سوت پایان برای طرحی که از اصل ، شروع نشد:
در خصوص مسابقهای که اینجا وعدهاش را دادم و چند نفری هم قبل و بعد از اعلام آن وعده دادند که در آن شرکت میکنند با توجه به اینکه به هر دلیل نخواستند یا نتوانستند کارنامهشان را به دستم برسانند ، شروع نشده ، مراسم ختمش را برگزار میکنیم و کارنامهی آقا مرتضی هم که بدست من رسید را به لحاظ احترام به نظر ایشان که تمایلی به شرکت و برنده شدن در یک مسابقهی تکنفره! را نداشتند در وبلاک منتشر نمیکنم.
برای یک مخاطب خاص :
یکی از بازدیدکنندگان محترم که اخیراً به جمع ما اضافه شدهاند طی نظری که خصوصی برایم ارسال کردند و طبیعتاً امکان پاسخگویی به آن وجود نداشت از این نکته ابراز نارضایتی کرده بودند که چرا وقتی محاورهای مینویسم اصرار دارم کلمات ، را با املای اشتباه بنویسم ؛ در پاسخ ضمن ابراز خوشحالی از ورود ایشان به جمع ما باید عرض کنم اگر ما در مقام آموزش و تعلیم باشیم حرف شما درست است ، نباید با املای غلط نوشت اما ما اینجا برای کسانی مینویسیم که با املای صحیح کلمات آشنا هستند ؛ و در محاورهای نوشتن اصل این است که تا جایی که میتوان متن را به گفتار نزدیک کرد ، مثلاً به هیچ جا بر نمیخورد اگر من به جای « وقتی » بنویسم « وختی » ؛ مخاطبم میداند که اصل کلمه چیست. امیدوارم از پاسخم قانع شده باشید ؛ به هر حال این بحث ، برای تدقیق بیشتر ، مفتوح است . امیدوارم از این متن مطول ، لااقل همین دو پاراگراف آخرش که به خاطر احترام شما به صورت رسمی نوشتمشان را دوست داشته باشید!
- يكشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۳ ق.ظ
چقدر عالی واقعا....
من خودم تو همون دوره شما محصل بودم و دانشگاه آزاد درس خوندم. تو زمان ما حتی قبولی دانشگاه آزاد تو مرکز بعضی شهرها برای یه عده آرزو بود. اگه کسی، هم دانشگاه آزاد این مراکز قبول میشد و هم دولتی جاهای دیگه ترجیحش دانشگاه آزاد بود. استادها هم واقعا سخت گیر بودن و دانشجو باید درس میخوند متاسفانه الان سطح دانشگاه آزاد اومده پایین و برای منی که لیسانسم از آزاد بوده ناراحت کنندست چون شاید یه عده که از زمان قبل و شرایط قبل خبر ندارن بیان بگن دیگه مگه مدرک دانشگاه آزاد چیه؟ درحالیکه واقعا حتی گاهی سختگیرتر از سراسری بودن.
مخصوصا دانشگاه آزاد شهرهایی که اون رشته خاص مورد نظر رو فقط دانشگاه آزاد داشت و برای دولتی باید میرفتی یه شهر دیگه.