پاسخ:
سلام؛ مطلب ذیل نوشتهی من نیست؛ گر چه مفصل هم هست اما اگه به امید خدا حوصله کنید و دقیق بخونیدش به ابهامی که در ذهن جنابعالی هست پاسخ داده خواهد شد. معنای برخی از جملات رو هم اگه احتمالن متوجه نشدید هیچ اشکالی نداره؛ مهم اینه که مفهوم کلی مطلب رو متوجه بشید که ایشالا خواهید شد.
بنا بر تقدیر الهى سرنوشت آدمى از قبل معین شده است ولى این تعیین با اختیار آدمى منافات ندارد، زیرا خداوند سرنوشت آدمى را براساس اختیار و انتخاب خود انسان تعیین کرده است براى آن که این موضوع براى شما بهتر تبیین شود توجه به مطلب ذیل ضرورى است.
آیا اگر معتقد شویم که انسان نمیتواند برخلاف تقدیر کارى انجام دهد لازمهاش جبر نیست؟ قضاء خدا چیست؟ و آیا اگر قضاء به معنى اتمام کار باشد چگونه ممکن است که افعال انسان اختیارى باشد؟ این چهار پرسش از اساسیترین سؤالاتى است که با پاسخدهى به آنها مسأله مورد نظر حضرتعالى نیز روشن مىشود.
اما نخست به مسأله تقدیر خدا و نسبت آن با اختیار انسان مىپردازیم: تقدیر دو معنا دارد که متناسب با آن دو معنا مىتوان گفت تقدیر دو نوع است:
1 - تقدیر علمى ؛ یعنى سنجش اندازه. مقصود از تقدیر علمى خدا این است که: خدا مىداند که هر چیزى در هر زمان و هر مکان به چه صورتى تحقق مىیابد. به بیان دیگر تقدیر علمى خدا یعنى علم خدا به فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط پیدایش پدیدهها و در پى آن رخ نمودن آنها. این تقدیر علمى خدا با اختیار انسان هیچ منافاتى ندارد، چرا که خداوند مىداند فلان شخص با اختیار و انتخاب خود چه افعال و اعمالى را انجام مىدهد. در واقع علم پیشین الهى هیچ منافاتى با اختیار انسان ندارد چرا که فعل انسان با وصف اختیارى بودن متعلق علم خدا قرار مىگیرد و چنین علمى نه تنها منافى اختیار نیست بلکه آن را تأکید مىکند.( براى آگاهى بیشتر در باب علم پیشین الهى و اختیار انسان ر.ک: علم پیشین الهى و اختیار انسان، محمد سعیدىمهر، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى)
2- تقدیر عینى ؛ یعنى ایجاد به اندازه، چیزى را به اندازه ایجاد کردن، یا اندازه براى چیزى قرار دادن. تقدیر عینى خداوند عبارت است از تدبیر مخلوقات به گونهاى که پدیدهها و آثار خاصى بر آنها مترتب گردد و این طبعاً به حسب قرب و بعد هر پدیدهاى متفاوت خواهد بود چنان که نسبت به جنس، نوع، شخص و حالات شخص نیز تفاوت خواهد داشت. مثلاً تقدیر نوع انسان این است که از مبدء زمانى خاصى تا سرآمد معینى در کره زمین زندگى کند و تقدیر هر فردى این است که در مقطع زمانى محدود واز پدر ومادر معینى به وجود بیاید و همچنین تقدیر روزى و سایر شؤون زندگى و افعال اختیاریش عبارت است از فراهم شدن شرایط خاص براى هر یک از آنها. در واقع تقدیر عینى خداوند؛ یعنى، خداوند هر مخلوقى را با حدود و قیود و اندازه، شرایط، خصوصیات و توانشهاى مخصوصى به وجود مىآورد، (فرقان، 2 - قمر، 49 - یس، 38 - مؤمنون، 18 - اعلى، 3). این تقدیر نیز با اختیار انسان منافات ندارد چرا که اختیار، اعمال اختیارى و مقدمات افعال اختیارى ما همچون هر پدیده دیگرى از مجراى خاص و کادر مشخص و دائره مختص به خود تحقق مىیابد و این همان تقدیر عینى خداوند است. مثلاً سخن گفتن انسان که یک عمل اختیارى است باید از مجرا یا مجارى خاص خود تحقق یابد، ازاینرو خداوند با اعطاى شُش، حنجره، تارهاى صوتى، زبان، دندان و لب و... این مجارى را براى تحقق سخن گفتن که یک عمل اختیارى مىباشد مقدور فرموده است. همچنین مقدمات افعال اختیارى را نیز خداوند با شرایط خاصى مقدر فرموده مثلاً غذاخوردن که خدا جهازات آن را فراهم کرده و موادى آفریده تا در آن مواد تصرف شود باید دست و پاى باشد تا انسان بتواند در آنها تصرف کند، اگر اعضا و جوارح نبود تا تصرف در مواد خارجى انجام دهد، خوردن - که یک فعل اختیارى است - تحقق نمىیافت. به هر حال امورى را که خداوند به تقدیر عینى مقدر فرموده همه جبرى هستند و جاى اعمال اختیار و توهم اختیار انسان در آن نیست، اعضا و جوارح ما جبراً به ما داده شده است، قدرت اختیار، تفکر و انتخاب براى ما جبرى است، مقدمات اختیار و موادى که اعمال اختیارى روى آن انجام مىگیرد جبرى است. خداوند متعال با تقدیر عینى خود کادرى را براى زندگى هر فرد مشخص مىکند که فعالیت اختیارى - که خود نیز جبراً به ما داده شده است - در درون آن انجام مىگیرد. ما در درون این کادر مختار هستیم که هر چه مىخواهیم بکنیم ولى بیرون از این کادر از اختیار ما خارج است. به بیان دیگر اصل اختیار، مقدمات افعال اختیارى و موادى که افعال اختیارى روى آن انجام مىگیرد همه براساس تقدیر عینى خداوند - که براساس اقتضائات عالم هستى و جهان مخلوق بوده است - جبرى هستند، ولى این که ما چگونه از اختیار خود استفاده کنیم و آن مقدمات را به کار گیریم و از مواد چه بسازیم، همه در اختیار ما بوده و هست و خواهد بود. قبل از پرداختن به قضا الهى و نسبت آن با اختیار ذکر این نکته لازم است که: تقدیر به معناى تقدیر عینى در حقیقت بازگشتش به ایجاد علل ناقصه است؛ یعنى، مقدماتى که پیدایش یک پدیده بر آنها متوقف است و به نحوى در تعیین حد و اندازه آن شىء مؤثر مىباشد که آن را تقدیر آن شىء مىگویند. اما علت تامه شیئى اگر چه مستند به خداست ولى طبق این اصطلاح تقدیر نامیده نمىشود بلکه «قضاء» است که به زودى از آن سخن خواهیم گفت. براساس این تحلیل، تقدیر عینى قابل تغییر است چون وقتى مقدمات یک شىء فراهم مىشود - اگر مقدمات بعید باشد - هنوز باید چند واسطه دیگر تحقق یابد تا به خود آن پدیده برسد ودر این میان ممکن است موانعى پدید آید و جلوى تحقق آن شىء را بگیرد. با توجه به این نکته معناى بسیارى از روایاتى که در باب تغییر تقدیر است روشن مىشود. از برخى روایات استفاده مىشود که پارهاى از کنشهاى انسان تقدیرات را تغییر مىدهد؛ مثلاً صدقه دادن موجب دفع بلاء مقدر مىگردد و یا صله رحم عمر را طولانى مىکند. در این موارد تقدیر عینى اولى آن بود که براساس شرایط مخصوص بلائى نازل شود یا مثلاً با تصادف یا امراض جسمانى فردى در سن خاصى فوت کند. اما مانعى مانند صدقه و صله رحم جلوى تحقق بلا و فوت را گرفته و موجب تغییر آن شده است.
چاره دفع بلا نبود ستم / چاره احسان باشد و عفو و کرم -
گفت الصدقة مرد للبلا / داو مرضاک بصدقة یافتى (مثنوى، دفتر 6، 2591 – 2590)
قضاء الهى و اختیار انسان : قضا به معناى پایان یافتن و کار را یکسره کردن است و مىتوان مرحله نهایى یک کار را نیز قضا نامید. قضاء نیز همچون تقدیر دواصطلاح دارد «قضاء علمى» و «قضاء عینى». علم به پایان کار و مرحله نهایى یک فعل «قضاء علمى» است، و پایان یافتن، یکسره شدن و تحقق نهایى کار را «قضاء عینى» گویند. قضاء علمى خداوند؛ یعنى علم خداوند به وقوع حتمى پدیدهها. این قضاء علمى خداوند با اختیار انسان منافات ندارد زیرا خداوند علم دارد که پدیده یا فعل و کارى با اختیار انسان حتماً به وقوع خواهد پیوست. به بیان دیگر قضاء علمى خداوند در مورد افعال اختیارى انسان؛ یعنى، خداوند مىداند که فلان فعل انسان با وصف اختیارى بودن حتماً به وقوع خواهد پیوست. به بیان سوم؛ یعنى، خدا مىداند که فلان شخص چنان کارى را اراده خواهد کرد و بر اختیار خود به انجام خواهد رسانید. قضاء عینى خداوند؛ یعنى، انتساب تحقق عینى پدیدهها به خداوند. به بیان دیگر مقتضاى قضاء عینى خداوند این است که وجود پدیدهها را از آغاز پیدایش تا دوران شکوفایى و تا پایان عمر، بلکه از هنگام فراهم شدن مقدمات بعیده تحت تدبیر حکیمانه الهى بدانیم و فراهم شدن شرایط پیدایش و رسیدن به مرحله نهایى را مستند به اراده او بشماریم. به بیان سوم: 1- رسیدن هر معلولى به حد ضرورت وجودى از راه تحقق علت تامهاش مىباشد، 2- هیچ مخلوقى استقلال در وجود و آثار وجودى ندارد، 3- طبعاً ایجاب و ضرورت وجودى همه پدیدهها مستند به خداى متعال خواهد بود که داراى غنا و استقلال مطلق است. در واقع قضاء عینى الهى مستلزم این حقیقت است که - همان گونه که وجود هر پدیدهاى انتساب به اذن و مشیت تکوینى خدا دارد و بدون اذن او هیچ موجودى پا به عرصه وجود نمىنهد - همچنین پیدایش هر چیزى مستند به قضاء عینى الهى است و بدون آن، هیچ موجودى شکل و حدود ویژه خود را نمىیابد و به سرانجام خویش نمىرسد، (نساء، 78 - شعراء، 81 – 79) .
مورکى بر کاغذى دید او قلم / گفت با مورى دگر این راز هم
که عجایب نقشها آن کلک کرد / همچو ریحان و چو سوسن زار و ورد
گفت آن مور اصبع است آن پیشهور / وین قلم در فعل فرع است و اثر
گفت آن مور سوم کز بازو است / که اصبع لاغر ز زورش نقش بست
همچنین مىرفت بالا تا یکى / مهتر موران فطن بود اندکى
گفت کز صورت مبینید این هنر / که به خواب و مرگ گردد بىخبر
صورت آمد چون لباس و چون عصا / جز به عقل و جان نجنبد نقشها
بىخبر بود او که آن عقل و فؤاد / بىزتقلیب خدا باشد جماد( مثنوى، دفتر 4، 3728 – 3721)
قضاء عینى الهى با اختیار انسان منافات ندارد. شبهه ناسازگارى قضاء عینى الهى با اختیار انسان از این خیال باطل ناشى شده است که ضرورت وجود و تحقق فعل - موقعى که علت تامهاش موجود باشد - به معناى اضطرار در مقابل اختیار انگاشته شده است. در حالى که این تلقى صحیح نیست، چرا که با توجه به چندگونگى استناد معلول واحد به چند علت مسأله عدم تعارض قضاء عینى الهى با اختیار انسان حل مىگردد. براى روشن شدن مسأله توجه به این نکته لازم است که تأثیر چند علت در پیدایش یک پدیده، به چند صورت تصور مىشود: 1- چند علت با هم و در کنار یکدیگر، تأثیر کنند مانند این که اجتماع آب، بذر، حرارت و... موجب شکفتن بذر و روییدن گیاه مىشود. 2- هر یک از علتها متناوباً مؤثر باشد به طورى که طول عمر پدیده، بر تعداد آنها تقسیم شود و هر بخشى از آن، معلول یکى از عوامل و عللى باشد که به نوبت، تأثیر خود را مىبخشند چنان که چند موتور، یکى پس از دیگرى روشن شوند و موجب ادامه حرکت هواپیما گردند. 3- تأثیر آنها مترتب بر یکدیگر باشد؛ چنان که در برخورد چند توپ با یکدیگر یا در تصادفات زنجیرهاى ملاحظه مىشود. نمونه دیگر آن، تأثیر اراده انسان در حرکت دست و تأثیر دست در حرکت قلم و تأثیر قلم در پیدایش نوشته است. 4- تأثیر مترتب چند عامل طولى، به گونهاى که وجود هر یک از آنها وابسته به وجود دیگرى باشد، مانند وجود انسان و اراده او که وابسته به اراده الهى است. در همه این صورتها اجتماع چند علت براى پیدایش معلول واحد لازم است. با توجه به انواع استناد معلول واحد به چند علت و خصوصاً نوع چهارم روشن مىشود که استناد وجود افعال اختیارى انسان به خداى متعال، منافاتى با استناد آنها به اراده و وجود خود انسان ندارد، زیرا این استنادها در طول یکدیگرند و تزاحمى با هم ندارند. به بیان دیگر، استناد فعل به فاعل انسانى در یک سطح است و استناد وجود آن به خداى متعال در سطح بالاترى است که در آن سطح، وجود خود انسان و وجود مادهاى که کارش را روى آن انجام میدهد و وجود ابزارهایى که کار را به وسیله آنها انجام مىدهد، همگى مستند به اوست. پس تأثیر اراده انسان به عنوان جزء آخر از علت تامه در افعال خودش منافاتى با استناد وجود همه اجزاء علت تامه به خداى متعال ندارد. ناگفته نماند این که در برخى آیات افعال و احوال و سرنوشت ما به خدا نسبت داده مىشود مانند «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اَللَّهُ رَبُّ اَلْعالَمِینَ» ؛ و تا خدا پروردگار جهانیان نخواهد (شما نیز ) نخواهید خواست( تکویر، آیه 29). براى آن است که ما را با توحید افعالى که یکى از مراحل عالى توحید است واقف گرداند. قرآن مىخواهد انسان را خداشناس بار آورد و آدمى را با این نکته آشنا سازد که کمالش در درک احتیاج خود به خداست، زیرا انسان سراپا نقص وجودى و فقر محضر است..
اى دهنده عقلها فریادرس / تا نخواهى تو نخواهد هیچ کس
هم طلب از تست و هم آن نیکویى / ما کییم اول تویى آخر تویى
هم بگو تو، هم تو بشنو هم تو باش / ما همه لاشیم با چندین تراش
بنا بر آنچه گذشت قضا و قدر الهى منافاتى با اختیار انسان ندارد و اراده انسان در طول اراده الهى است نه در عرض آن. تفاوت بین اجبار و اختیار هم معلوم است در حالت اجبار تنها یک طرف تعیّن دارد و ما بالوجدان مجبور نیستیم. مثلاً شما مىتوانید از ادامه مطالعه این پاسخ خوددارى کنید و مىتوانید ادامه دهید آیا شما در خود احساس اجبار مىنمایید؟ البته گاه اعمال نیک انسان یا دعاهاى دیگران و یا عوامل دیگر باعث مىشود لطف الهى شامل حال کسى شود خطرى از او دور گردد چه خطرات مربوط به مال و جان وچه خطرات معنوى و روحى. در نهایت لازم به تذکر است که بىشک کمال و هدایت خیر است اما گاه در راه رسیدن به کمال خطراتى است که شخص ممکن است به آن خطرات مبتلا شود و جلوگیرى از آن خطرات به صلاح انسان است مثلاً بسیارى در راه سیر و سلوک روحى یا تفکر و تعمق عقلى به دلیل نداشتن استاد و یا نامناسب بودن استاد با مشکلات جدى روحى و فکرى مواجه شدهاند و گاه فرد تا حد جنون نیز پیش رفته است. پس هر چند کمال، خیر و صلاح است ولى راه آن ممکن است انسان را نه تنها به کمال نرساند بلکه به خطرات بسیارى منجر شود و در واقع راه کمال نبوده و تنها توهم راه کمال بودن شده است.
براى آگاهى بیشتر ر.ک: 1- آموزش عقاید، ص 180 - 187، مصباح یزدى، سازمان تبلیغات اسلامى 2- معارف قرآن، ص 202 - 222، مصباح یزدى، مؤسسه در راه حق 3- انسان و سرنوشت، شهید مطهرى، انتشارات طباطبایى 4- آموزش کلام اسلامى، دکتر سعیدىمهر - ج 2، ص 339 - 360، انتشارات طه قم