برای یک ورودی خیلی خاص از یک دانشگاه خاص !
نمیگم این ورودی پشت سر من حرف نزده، نمیگم این ورودی از دست من گلایه نداره، نمیگم این ورودی نسبتای بد به من نداده، نمیگم بعضی از افراد این ورودی، شاید حتا مرگ منو از خدا نخاستن! اینا رو همه خودم میدونم، اما...... اما حس خاصی نسبت به این ورودی دارم، اونا هم حتمنِ حتمن همینطور هستن و از بعضیاشون مطمئن هستم که این حس خاص رو دارن.
میدونید چیه؟ اگه آغاز ورود به دانشگاه رو به عنوان یه تولد جدید توی زندگیای خودمون حساب کنیم، من و این ورودی با هم متولد شدیم، اولین جلسهی درس این ورودی در اولین ترم تحصیلی شون با من شروع شده!!! و چه بدبیاریای داشتن بندگان خدا لابد از این بابت!!!
جالبیش اینجاس که اولین ساعت اولین روز تدریس من در یه دانشگاه دولتی هم با همین ورودی شروع شده!!!! و چ درسی هم... مقدمه علم حقوق!!!! انگار با هم داشتیم شیرخوارگی رو تجربه میکردیم!!!! قبلش هر چی بود دانشگاه آزاد بود و ضمن احترام به همه اساتید و دانشجویان دانشگاه آزاد اگه بخام سربسته بگم و بگذرم، دانشگاه آزاد جوّ خاص خودشو داشت، من البته اونجا هم عاشقانه درسم رو میدادم و شیرهی وجودمو میذاشتم ولی خب..... هر چی باشه مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد! به همین دلیل اولین روزی که توی یه دانشگاه دولتی تدریس داشتم حس یه تولد مجدد رو داشتم و تجارب تدریس بعدیم بهم ثابت کرد که اون حسم اشتباه نبود.... حاصل اینکه میخام بگم من و این ورودی خاص با هم متولد شدیم، اونا تولدشون بود چون تازه وارد دانشگاه شدن و من تولدم بود چون تازه شروع به تدریس کرده بودم توی یه دانشگاه دولتی. اون روز اول، توی دانشگاه هیچ کلاسی تشکیل نشد و به روال خیلی از ترمای بعدش، کلاس من اولین کلاسی بود که در یک ترم شروع میشد و آخرین کلاسی بود که تموم میشد.
من و این ورودی با هم رشد کردیم و قد کشیدیم، با هم به سَبْکِ من، بلند بلند خندیدیم و وختی یکی از دانشجویان این ورودی از میونمون رفت بلند بلند گریه کردیم و وختی فهمیدیم که خیلی راحت مرگ از بیخ گوش یکی دیگه از دانشجویان این ورودی گذشته و ایشون از خطر جسته دست به دعا برداشتیم و بلند بلند خدا رو شکر کردیم، توی برق رفتنای دانشگاه در تاریکی مططططلق! با این ورودی اونقد تدریس رو ادامه دادم تا آموزش اومد ازم خاست که تدریس رو تعطیل کنم و برم!!!!!
من وختی توی این ورودی بودم خییییییلی وختا فراموش میکردم که اونا دانشجو هستن و من استاد، خودمو یکی از اونا میدونستم و اونا رو از خودم، توی همین ورودی بود که حرفایی که میزدم از بس صمیمانه بود که بضی وختا خودم هم تعجب میکردم و هراس ورم میداشت که نکنه اونا برداشت بد کنن و سوءتفاهم ایجاد بشه و البته خوشبختانه اونا این ظرفیت رو داشتن همیشه که از شنیدن اون حرفا بخندن و جوّ کلاس شاد بشه اما سوءتفاهم به وجود نیاد. هر کدومشون اخلاقی خاصی داشت و من کاملاً میدونستم با هر کدوم باید چجوری رفتار کنم، با یکی باید حریم رو حفظ کنم، یکی دیگشون از حرفام و مزاحام ممکنه ناراحت بشه، یکی دیگشون نیاز به حفظ هیچ حریمی نداره و هر چی بگم میدونم که ناراحت نمیشه، یکی دیگشون اگه زیاد باش مزاح کنم ممکنه برداشت بد کنه، یکی دیگه خودشو میگیره اما میدونم چیزی توی دلش نیس ووووو
چون با هم متولد شدیم و با هم قد کشیدیم اخلاقمون کاملاً توی دست هم هست و اونا راحتتر از بقیه منو تحمل میکنن!!!! اونوخ جالب اینجاست که به طور اتفاقی برنامهریزی هر ترم به نحوی شده که این بندگان خدا بیشترین واحدها رو با من داشتن! یه متون حقوقی، سه تا دادرسی، یه تجارت، سه تا مدنی، یه متون فقه و دروسی که شاید یادم رفته باشه!!! باور میکنید یکی از اعضای این ورودی از حدود 130 واحد دوره کارشناسی به تنهایی 21 واحد با من گذرونده؟؟؟!!! ینی توی رکوردای گینس باید ثبت بشه اصن! چ صبری داشته این بزرگوار!!!!
یه نکتهی جالب دیگه اینکه سرنوشت وبلاگ هم یه طورایی از همون اول گره خورده بود به این ورودی خاص؛ ینی اون وبلاگ بلاگفای قدیمی رو من درسته با انگیزهی ارتباط با دانشجویان راه انداختم اما بیشتر بازدیدکنندگانم از همین ورودی بودن و اگر نبود مراجعات مکرر این عزیزان و دلگرمی دادناشون قطعن کار و بار وبلاگ، بالا نمیگرفت و قضیهی وبلاگ در نظر من انقد جدی نمیشد که بشه یکی از اجزاء لاینفک زندگیم.
حالا من و این ورودی کم کَمَک رسیدیم به جایی که اونا دیگه دارن فارغالتحصیل میشن و باید از هم جدا شیم، حس مبهمی دارم، هم خوشحالم هم ناراحت، خوشحالم چون فارغالتحصیل میشن و یه فصل جدیدی از زندگیشون شروع میشه و ناراحتم چون داریم از هم جدا میشیم و من با هیییییییییچ ورودیای، نه قبلش و نه بعدش، همچین حسی که با این ورودی خاص داشتم رو نداشتم و ندارم.
اول نوشت: میگن هیچ عشقی عشق اول آدم نمیشه، این حرف اگه راست باشه، در مورد من و این ورودی اینجور مصداق داره که هیچ ورودیای اون ورودی اول نمیشه!
آرزو نوشت: برای تک تک اعضای این ورودی خاص که خوداشون میدونن کیان و خیلیای دیگه هم میدونن اونا کیان آرزوی سلامتی و موفقیت و عاقبت به خیری دارم، ایشالا هر جا هستن و خواهند بود خوشبخت باشن، از همشون متشکرم بخاطر ایییینهمه حس زیبا و به یاد موندنی که بهم هدیه دادن.
- يكشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۳۲ ب.ظ