کابوسی که دیدم به بدترین شکل ممکن تعبیر شد!
نمیخام بگم من خیلی آدم خوبی هستم ک خوابام به واقعیت میپیونده، بحث، اصن این نیست، بحثم هم این نیس که مث اون شخصیت کارتونی توی کارتون سفرهای گالیور همش نفوس بد بزنم و بعدم بگم من میدونستم که آخرش اینجوری میشه، بحث، اصن اینا نیس، فقط پیرو اون خوابی که دیده بودم راجع به سرنوشت حمید سوریان توی المپیک و اینجا هم نوشته بودم، خییییییلی خییییییلی متأسفم که امروز به واقعیت پیوست، سوریان همون کُشتی اولش توی المپیک مغلوب شد و دستش از مدال طلا کوتاه شد متأسفانه، نکتهی دردآور قضیه هم این بود که توی مسابقهی شانس مجدد برای دستیابی به مدال برنز، ضربه فنی شد و حتا به مدال برنز هم نرسید ایشون!!!!!
کلیشهای شده این حرف دیگه، ولی همیشه یه سَرِ مسابقه باخت هست و سوریان هم چه جای بدی باخت و بدتر از همه اینکه سوریان حتی شبح خودش هم نبود، بسیار خسته و از نفس افتاده بود.
به هر حال همه چی تموم شد، دارم با خودم فک میکنم، آیا یه مسابقه ولو المپیک ایییینهمه ارزش داره که آدم ماهها و شاید حتا سالها با رؤیاش بخابه و بیدار شه و بعدم توی روز مسابقه در اثر یه اشتباه یا هر چیز دیگه از سکو باز بمونه و همهی زحمتاش به هدر بره؟ آیا ارزششو داره؟
یا اون خانوم تیراندازی که( الهه احمدی رو میگم) که خودش گفت من ماهها به جهت تمرین از پسر کوچکم دور بودم و خیلی زجر و بدبختی کشیدم تا در المپیک مقام بیارم اما در نهایت فقط تونست همون مقام ششم دورهٔ قبلی المپیک لندن رو تکرار کنه. آیا واقعاً ارزش داره که آدم زندگی خونوادگی خودشو به این ورطه بندازه و در نهایت هم به جایی نرسه؟ اصن فک کنید برسه، آیا ارزش دور بودن از خونواده رو داره؟
نتیجهی اخلاقی: به نظرم ورزش قهرمانی خییییییلی چیزا رو از آدم میگیره و خییییییلی بعید میدونم که در مقابل چیز دندون گیری به آدم بده.
- يكشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۸ ب.ظ