خاطرات تدریس {25} : برداشتهای پنجگانه
برداشت اول
یکی از دانشجویان محترم تعریف میکرد که دیروز از درس خوندن خیلی خسته بودم، در حضور پدر و مادر گفتم خییییییلی خستهام، مادرم گفته خب استراحت کن! پدر از اون ور گفته : نه ولش کن فردا با استاد شاهرخی درس داره! بخون بخون!!!
بعدم گفتن مادرم گفته : خدا برای این استادتون بسازه که تو رو وادار کرده به درس خوندن!!!! منم عرض کردم حالا از هر صد نفر، نود نفرشون، من رو نفرین میکنه باز خوبه ایشون من رو نفرین نفرمودن!
برداشت دوم
سرِ یکی از کلاسا یکی از دانشجویان محترم، به من فرمودن من اگه استاد بشم یه روزی، میخام مث شما باشم! هنوز من جواب نداده یکی دیگه از دانشجویان، فرمودن: چ کاریه! اونوخ همین حسی که بچهها الان نسبت به استاد شاهرخی دارن، به تو پیدا میکنن! خوشت میاد این طور؟
برداشت سوم
یکی از دانشجویان فرمودن من برای تعطیلات، که برگشتم خونه، کتابای درس شما رَم با خودم ورداشتم بردم خونه، خییییییلی تعجب کردن اعضای خونواده که چرا کتاب بردم خونه! بی سابقه بوده اصن!!!!! سر همین موضوع، الان دیگه شما رو کامل، میشناسن!!!!!
نتیجهی اخلاقیِ سه برداشت : من واقعاً نمیدونم چطور باید از زیر بار ایییینهمه نظر لطف دانشجویان و خونوادههای محترمشون بربیام! مچکرم واقعا!
برداشت چهارم
یکی از دانشجویان محترم، که جلسه قبل در کلاس، غایب بود اومده میگه استاد من همش یه جلسه غیبت دارم، چرا به بچهها گفتید من حذف شدم؟ بشون عرض کردم کلاً سه جلسه از ترم، سپری شده، جنابعالی حتی اگر هر سه جلسه رو هم غایب بوده باشید قاعدتاً الان حذف نشدید، چون من در جلسه چهارم، حذف میکنم، ضمناً من در مورد جنابعالی اصلاً چنین حرفی نزدم، احتمالاً دوستانتون قصد آزار و اذیت جنابعالی رو داشتن!!!!
نتیجهی اخلاقی : دانشجویان محترم لطفاً از من به عنوان لولو خورخوره استفاده نفرمائید، اگه قرار هست کسی رو بترسونید یا اذیت کنید خواهشمند است از ابزار دیگری استفاده بفرمایید!!!!
برداشت پنجم
یکی از دانشجویان محترم، در یکی از ترمهای قبل، دو جلسه غیبت داشت، بعد کلاس ما هم با ایشون اول صبح بود، ساعت هشت و پونزده دقیقه اومد سر کلاس و چون از ده دقیقه فراتر رفته بود تأخیرش، طبیعتاً اون جلسه رو هم غیبت خورد و اگر در هر کدوم از جلسات باقیمونده یه تأخیرِ ده دقیقهای دیگه هم میداشت حذف میشد دیگه.
حالا فک میکنید این دانشجوی محترم برای اینکه از اون به بعد تا پایان ترم، تأخیر نداشته باشه و درسش حذف نشه چ تدبیری اندیشید؟
هر شنبه شب، از خوابگاه خودش پا میشد میرفت خوابگاه همکلاسیاش!!!! شب پیش اونا میخابید که صبح روز یکشنبه همکلاسیاش از خاب بیدارش کنن و خواب نَمونه و بتونه با اونا بیاد و به کلاسش برسه!!!!! به مدت یک ماه و نیم!!!!!
نتیجهی اخلاقی : آفرین بر اینهمه تدبیر و البته پشتکار!
- يكشنبه ۲ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۱۵ ب.ظ