خاطرات تدریس {30} : اصل بر بقای تکلیف است، مگر سقوط آن، با دلیل یقینی به اثبات برسد!
با هماهنگیهایی که با دانشکده صورت دادم، تصمیم بر این شد که هفتهی آخر سال رو نیام دانشگاه که دانشجویان محترم، توی ایاب و ذهاب، با مشکل مواجه نشن،این تصمیم رو به دانشجویان، اعلام کردم.
بعد یکی از اساتید محترم منو توی راهرو دید، فرمودن ک شنیدم میخای هفته آخر نیای! عرض کردم بله، پس از رایزنی، تصمیم بر این شد که نیام. این همکار ارجمند فرمودن که دانشجوا از من پرسیدن ک هفتهی بعد، آقای شاهرخی نمیاد، شما میخاید بیاید سر کلاس؟ منم در جواب گفتم که وقتی آقای شاهرخی نمیاد، تکلیف از ما ساقط هست دیگه!!!!!!
دگران نوشت: سابقاً عرض کردم که یکی از دانشجویان محترم ترم آخر، این شعر از شهریار رو به من تقدیم کرده که:
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی :: تو بمان با دگران، وای به حال دگران
حالا دیدم یکی از دانشجویان محترمی که این ترم با من کلاس داره، میفرمایند که : استاد الان اون "دگران" ما هستیم دیگه!!!! نه؟ منم عرض کردم : دقییییییییییییییییقن!!!!!
- جمعه ۲۰ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۳۸ ق.ظ