خاطرات تدریس {44} : برخی دهه هفتادیهای جونْ عزیز!!!
برداشت اول : لولو خورخوره
دانشجوای ترم اول شاکی بودن که این دانشجوای مدنی 3، ما رو خیلی از داشتنِ درس مدنی 3 با شما میترسونن و مدام دل ما رو خالی میکنن، منم بهشون گفتم هر کی درس بخونه دلیلی برای ترس نیست، بعد سر کلاس مدنی 3، به دانشجوای کلاس گفتم چکار این ترم اولیها دارید انقد میترسونیدشون؟ میبینم یکیشون درمیاد میگه استاد ترم بالاییها ما رَم از همون ترم اول مدام از شما ترسوندن، مام الان داریم تلافی میکنیم!!!!!
نتیجهی اخلاقی : الان من دقیقن شدم لولو خورخورهی دانشجویان محترم!!!
برداشت دوم : مدنی 3 همچین چیزیه!!!
این هفته بحث تدریس مدنی 3 یه طورایی سنگین و پیچیده بود، دو ساعت و نیم هم مدام طول کشید، چهرهی بچهها دیدنی بود سر کلاس!!! یه طورایی چهرهشون مصداق این شعر مولانا بود که (چون کشتی بی لنگر، کژ میشد و مَژ میشد)، بعد یکیشون تشریف برد بیرون و برگشت گفت استاد بلایی به سرمون آوردید وختی برگشتم رفتم توی کلاس عوضی! در رو باز کردم دیدم هیشکی توش نیست!!! یکی دیگشونم میفرمود کاری که مدنی 3 با صورت میکنه، شیشه با صورت نمیکنه!!! بعدم فرمودن دیشب به یکی از دوستام گفتم حقوق زیادم سخت نیست، ولی اگر امروز بخام اظهار نظر کنم قطعا میگم حقوق خییییییلی سخته!!!
برداشت سوم : اندر مصائب زلزله
در جریان هستید که حدوداً یک هفتهای میشه که بروجرد و حومه رفته روی ویبره و مدام داره میلرزه، در همین راستا این هفته به این جمع بندی رسیدم و مسموعات حکایت از این میکرد که دوستان دههٔ هفتادی بسیار بیشتر از ما دههٔ شصتیا جونشون عزیزه!!!! بخصوص بانوان محترمه!! میفرمودن که ظاهراً برخی از دانشجویان حتی روی کف دستاشون اسم و شماره تلفن پدر محترمشون رو مینوشتن که اگر زبونم لال زیر آوار موندن، کف دست، نقش پلاک در جبهههای جنگ تحمیلی رو ایفا کنه!!!! یکی دیگه از بزرگواران هم میفرمود که توی طول شب، مدام از طرف خانواده، ارتباط صوتی و تصویری باهاشون داشتن که ایشون بیدار بمونه و خوابش نبره و اگر زلزله اومد بتونه واکنش سریع داشته باشه!!!! در این حد ینی!!!!
اونوخ در طرف آقایون وضعیت کاملاً متفاوت هست. مثلاً یکی از دانشجویان محترم تعریف میکرد که وختی زلزله اومده یکی از دوستانشون میگفته تلویزیون رو بگیرید نیفته!!!!
- شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۳۹ ب.ظ
آخر زمان یعنی چه ؟
اگر زمان ھمان چیزی باشد که ساعت اندازه می گیرد و گردش دورانی زمین موجب می شود مسلماً
ھنگامی پایان می پذیرد که زمین از حرکت باز ایستد یعنی منظومه شمسی فروپاشد و نھایتاً کائنات از
حرکت و نظم باز ایستد . البته چنین وضعیتی بعنوان پایان جھان درھمه مذاھب الھی پیشگوئی شده است
. ولی آخرالزمان در قلمرو ادراک و صفات بشری امری دگراست و وضعیتی کاملاً روحانی میباشد که البته
مقدمه بشری آن قیامت جھانی است . ھرچند که این مقدمه به تعبیر قرآنی پنجاه ھزار سال بطول می
انجامد که این ھمان عرصه آخرالزمان است که در لفظ قرآنی و در نزد خدا به مثابه یک روز است.
و امّا زمان در ادراک و حسّ بشری امری تماماً منوط به انتظار است : انتظار فرارسیدن شب و روز و فصل
و ماه و سال و.... . این انتظار امری تماماً بشری است و چنین انتظاری در ھیچ حیوانی نیست .
در حقیقت انتظار حاصل آرزو و آرمان و امید است و بمیزانی که آدمی یا بدلیل به کام رسیده گی و یا از فرط
اشدّ ناکامی و یاٌس از آرزو و آرمان خود دست می کشد و انتظارش به پایان می رسد دچار وضعیت
آخرالزمانی می شود . و چنین وضعی امروزه در افراد وجوامع بشری کمابیش در حال پیدایش است . این
حالت نوعی وضعیت صفر و رکود است که گوئی حرکت زمان را در بشر به پایان میرساند و لذا گردش زمین
و دگرگونیھا اثری به حال چنین انسانی ندارد . و آنگاه که این انتظار به پایان میرسد ناجی از راه میرسد.
بدون شکّ چنین وضعی در موٌمنان حقیقی دارای ویژگی کاملاً متفاوت ومتضادی است و آن اوج و اشدّ
انتظار است در غایت نومیدی.
بسیاری از نشانه ھای چنین وضعیت روانی در انسان ، امروزه کمابیش در حال روی دادن است : بروز
فزاینده جنون وجنایت ، گرایش به مخدرات ، خودکشی ، رشد فزاینده کفر وتبھکاری .... . که جملگی
محصول یاٌس و از میان رفتن حسّ انتظار و به پایان رسیدن حرکت زمان در روان بشر است . این ھمان
وضعی است که اندیشه را عقیم می سازد و احساس را می کشد و اراده را فلج می کند و ارزشھا دچار
پوچی می شوند و قوانین بی اعتبار می گردند و عھد و وفا ناممکن می آید و.... اینھا جملگی در پیشگوئی
ائمه اطھار (ع) درباره آخرالزمان وجود دارد . وعجیب اینکه این اختلال در حرکت زمان در نفس انسان در
جھان واقعیت بیرونی و نظام طبیعت نیز کمابیش خود نمائی می کند که امروزه شاھدیم.
نشانه ھای آخرالزمان آنقدر محسوس و عینی است که امروزه لامذھب ترین آدمھا را نیز به اعتراف
کشانیده است . آخرالزمان یک واقعیت است و نه صرفاً یک باور مذھبی .
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 15