خاطرات تدریس {52} : اندر معضلات شیشه دودی!!!
برداشت اول : چون کِشتی بی لنگر، کَژ میشد و مَژ میشد!
دو ساعت اولِ کلاسِ فوقالعاده، کلاس، طبقهٔ بالا بود، دو ساعت بعدی کلاس رو اومدیم طبقهٔ پایین. بعد از اتمام کلاس، با چند نفر از دانشجویان، توی راهروی طبقهٔ پایین قدم میزدیم. رسیدیم دفتر آموزش. رفتم داخل دفتر، یه دفه یکی از اون دانشجوایی که باهام بود گفت استاد چنان گیج شدم فک کردم طبقهٔ بالا هستیم!!! بنده خدا متعجب بود که اگر طبقهٔ دوم هستیم دفتر آموزش یه دفه از کجا سبز شد اینجا!!!! اینم از عواقب چهار ساعت کلاس فوقالعاده اونم با من!!!
برداشت دوم : حنابندون!
توی همین کلاس، یکی از دانشجویان محترم میفرمود که استاد حنابندون فلان فامیلامون بوده مجبورم کردی بیام سر کلاس، حلالت نمیکنم!!!! به ایشون عرض کردم چ انتظاراتی دارید، مورد داشتیم خانوم، روزی که شبش عروسی خودش بوده، چون در معرض حذف بوده مجبور شده صبح، بیاد سر کلاس!!! بعد بره به بقیهی امورات برسه، حنابندون،اونم حنابندونِ فامیل، جای خود داره!!!
نتیجهی اخلاقی : درس برای من بر امورات شخصی خودم مقدم هست و هیچ جلسهای غیبت نمیکنم، انتظار دارم دانشجویی اگر ظرفیت غیبتاش تموم شد، یا خواست نمرهی حضورِ کامل در کلاس رو بگیره، تحت هر شرایطی درسش بر امورات شخصیش مقدم باشه. عروسی و عزا هم نداره برای من.
برداشت سوم : معضلات شیشه دودی!!!
صبحی توی ماشین یکی از اساتید محترم نشسته بودم، روبروی نگهبانی. اساتید میرن توی نگهبانی با زدن انگشت، اعلام حضور میکنن. ایشونم رفته بود حضور بزنه و من توی ماشین، منتظر بودم ایشون برگرده، اتوبوسی از راه رسیده بود و دانشجوا هم داشتن پیاده میشدن، یه دفه دیدم یه دختر خانومه اومده سرشو آورد نزدیک شیشهی همون صندلیای که من نشسته بودم و مشغول رتق و فتقِ ظاهر خودش شد!!!!!! شیشه اندکی دودی بود و ظاهراً در چند ثانیهی اول، متوجه حضور من توی ماشین نبود، با تعجب سرمو برگردوندم و نگاش کردم! یه دفه منو که دید ای وای گویان با قدمای تند از ماشین دور شد!!!! خودشم خندهش گرفته بود شَدید!!!
نتیجهی اخلاقی : با خودم فک میکردم بعضی از خانوما، چققققققدر از این حیث آدمای ضعیفی هستن! مدام و مدام باید خودشونو چک کنن که نکنه خدااااای نکرده یک در میلیون بر ظاهرشون گَردی نشسته باشه و باعث بشه اندکی و فقط اندکی بد به نظر برسن!!! آخه زن مؤمن، توی فاصلهای که از خوابگاه حرکت کردی تا دَم در دانشگاه مثلا چه اتفاقی افتاده که باید خودتو چک کنی دوباره!!!! عدم اعتماد به نفس مووووج میزنه توی برخی از بانوان مسلمان، متأسفانه. نمیدونم چرا این قدر در قید این هستن که بقیه در مورد خودشون یا ظاهرشون چی فک میکنن. به نظرم اونایی که ادعای فمینیست بودنشون میاد بیشتر از اونکه گیر بِدَن به اصلاح دید مردان، باید روی خودِ زَنا کار کنن و بهشون بقبولونَن که عزت نفس داشته باشید و اننننننقد در پی به دست آوردن نظر مثبت جنس مخالف نباشید!
- چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ب.ظ