خاطرات تدریس 86 : مراقبی برای مراقب!
چن وخ پیشا سَرِ یه امتحانی بودم، امتحان در چند جای مختلف برگزار میشد و من مجبور بودم بین اون محلها در رفت و آمد باشم، بعد توی یکی از اون محلها مراقبی بود که نمیدونم چرا آیا به دلیل ترس از دانشجویان بود یا رقت قلب و دلسوزی بود یا حوصله درگیری نداشتن بود، کلاً تا من از اون محل میرفتم بیرون، دانشجویان مشغول مشاوره میشدن با همدیگه و این مراقبه فقط نگا میکرد!!!! اونوخ تا میدید من دارم برمیگردم شروع میکرد به هیس هیس کردن!!!! که ینی دارم تذکر میدم، فک میکرد من متوجه نمیشم!!!!
طوری شده بود که من خودم باید مراقبِ مراقب میشدم، اونقد عصبی شدم که خواستم ازش بخام ول کنه و بره، دوباره با خودم گفتم چرا دشمن برای خودم جور کنم، اصن بیخیال فک میکنم اینجا کسی نیست.
هیچی دیگه خودم به دانشجوهایی که چشماشون مدام اینور و اونور میگشت میگفتم پاشو بشین اینجا و جاشون رو خودم عوض میکردم، اون مراقبه هم نگا میکرد فقط! خلاصه یه پا مراقب شده بودم برای خودم :-|
یا مراقب نشید لطفاً یا نقش برگ چغندر بازی نکنید، خاهشن حتمن!
- چهارشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۷، ۰۸:۲۹ ب.ظ