عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

من سید نورالله شاهرخی، عضو هیأت علمی دانشگاه لرستان، دکترای حقوق خصوصی دوره‌ی روزانه‌ دانشگاه علامه طباطبایی تهران (رتبه‌ی 13 آزمون دکتری) ، کارشناسی ارشد حقوق خصوصی از همان دانشگاه (رتبه‌ی 21 آزمون ارشد)، پذیرفته شده‌ی نهایی آزمون قضاوت، مدرس دانشگاه و وکیل پایه یک دادگستری هستم. این وبلاگ در وهله‌ی اول برای ارتباط با دانشجویان و دوستانم و در وهله‌ی بعد برای ارتباط با هر کسی که علاقمند به مباحث مطروحه در وبلاگ باشد طراحی شده است. سؤالات حقوقی شما را در حد دانش محدودم پاسخ‌گو هستم و در زمینه‌های گوناگون علوم انسانی به‌خصوص ادبیات و آموزش زبان انگلیسی و نیز در صورت تمایل، تجارب شما از زندگی و دید شما به زندگی علاقمند به تبادل نظر هستم.

***
***

جهت تجمیع سؤالات درسی و حقوقی و در یکجا و اجتناب از قرار گرفتن مطالب غیر مرتبط در ذیل پُستهای وبلاگ ، خواهشمند است سؤالات درسی و / یا حقوقی خود را در قسمت اظهار نظرهای مطلبی تحت همین عنوان (که از قسمت طبقه بندی موضوعی در ذیل همین ستون هم قابل دسترسی است) بپرسید. به سؤالات درسی و / یا حقوقی که در ذیل پُستهای دیگر وبلاگ پرسیده شود در کمال احترام ، پاسخ نخواهم داد. ضمناً توجه داشته باشید که امکان پاسخگویی به سؤالات ، از طریق ایمیل وجود ندارد.

***
***
در خصوص انتشار مجدد مطالب این وبلاگ در جاهای دیگر لطفاً قبل از انتشار ، موضوع را با من در میان بگذارید و آدرس سایت یا مجله‌ای که قرار است مطلب در آن منتشر شود را برایم بفرستید؛ (نقل مطالب، بدون کسب اجازه‌ی قبلی ممنوع است!) قبلاً از همکاری شما متشکرم.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

خاطرات وکالت: فیش سه برگی - قسمت اول

پنجشنبه شهریور ۱۸ ۱۴۰۰، ۱۲:۰۲ ق.ظ

امروز برای یکی از پرونده‌ها لازم بود یه هزینه‌ای به حساب یه اداره‌ی دولتی واریز کنم. شب دیر خوابیده بودم و صبح هم مثلاً بجای اینکه هفت صبح از خونه بیام بیرون، ساعت حدودای هشت و نیم و اینا بود از خونه زدم بیرون. بنابراین چون میخواستم امورات مربوط به چند تا پرونده رو با هم پیگیری کنم با محدودیت وقت مواجه بودم و روی این حساب باز کرده بودم که با اندکی خوش شانسی یه چند تا از کارام زودتر از معمول راه بیفته و بتونم به همه‌ی کارام برسم. روی این حساب که بانکی که میخوام توش پول واریز کنم نزدیک دادگاه هست نرسیده به دادگاه به تاکسی گفتم منو روبروی بانک بذار زمین. قصدم هم این بود که برم پول رو واریز کنم و بعدم برم دادگاه واسه پیگیری پرونده‌ها. وقتی تاکسی واستاد دیدم کلاً بانک رو تخلیه کردن و ساختمون خالیه. دقیقاً از همین جا بود که این روز عجیب شروع شد. فکر کن چقد احتمالش کمه که تو دیرت باشه و یه بانک دولتی که روش حساب کردی برای واریز پول کلاً جمع کرده باشه و تخلیه کرده باشه :-| بانکه هم از اون بانکاس که حساب‌های دولتی زیادی توش مجتمع هست. این شعبه‌ای که نزدیک دادگاه بود معمولاً خلوت بود و حتی بدون نوبت هم میتونستی پول واریز کنی. هیچ معلوم نبود که من میرفتم یه شعبه‌ی دیگه پیدا می‌کردم وضعیتش از نظر شلوغی چطور بود و چقد وقتمو می‌گرفت.

 

هیچی دیگه. درد سرتون ندم. توی اپلیکیشن بلد زدم بانک فلان، یه چند شعبه نشون داد که نزدیک دادگاه نبود ولی چاره‌ای نبود. به عنوان یه راه حل به ذهنم رسید برم از خود اون مسئول مربوطه توی دادگاه بپرسم با توجه به اینکه بانک تخلیه کرده چکار کنم. وارد دادگاه شدم و پرسیدم گفت فلان جا نزدیکترین شعبه هست و آدرسی داد که با اون آدرسی که توی اپلیکیشن بلد دیده بودم فرق می‌کرد. مصلحت در این دیدم همین آدرسی که این مسئول دادگاه میگه رو برم. همچین آدرس دقیقی نداده بود و راهش هم تاکسی خور نداشت ولی چون فکر کردم بخاطر فرعی بودنش ممکنه خلوت‌تر از بقیه‌ی شعبی که توی اپلیکیشن دیده بودم باشه دلو زدم به دریا و پیاده راه افتادم برای پیدا کردن شعبه و واریز پول.

 

یه ده پونزده دقیقه‌ای پیاده رفتم و در تقاطع خیابونی که جلوم بود دیدم دقیقاً شعبه‌ی بانکه روبروم هست. خیلی خوشحال شدم که توی گرما مجبور نشدم زیادتر راه برم و به پرس و جو هم نیفتادم برای پیدا کردن شعبه. خوشحالیم وقتی روزافزون شد که دیدم مطابق حدسی که زده بودم شعبه خلوت هست و هیچ نیاز به نوبت گرفتن هم نیست. وقتی مقایسه کردم با شعب دیگه همین بانک که نزدیک خونه‌مون بود و برای واریز یه فیش معمولی مجبور می‌شدم یک ساعت و بلکم بیشتر توی صف بمونم، بیشتر به این پی بردم که چقد خوش شانس بودم امروز و با خودم گفتم این همون شانسی هست که منتظرش بودم امروز سر راهم قرار بگیره و باعث بشه کارام زودتر راه بیفته و به همشون برسم.

 

دو مبلغ جداگانه باید واریز میکردم و چون مبلغ، نسبتاً معتنا به (زیاد) بود و پول نقد هم به اندازه‌ی کافی همرام نبود، باید یه فیش برداشت از کارت بانکی هم پر میکردم که بجای پول نقد از کارت بانکیم پول برداره و به اون دو تا حساب واریز کنه. پس شد سه تا فیش. یه فیش برداشت از حساب و دو فیش واریز به حساب. 

 

نوشتم و بردم دادم کارمنده. وقتی داشت فیشِ برداشت از کارتم رو وارد کامپیوتری که جلوش بود می‌کرد گفت "این باید سه برگی باشه" دقیقاً همین جمله. "این باید سه برگی باشه". منم گفتم "ببخشید، حواسم نبود". فکرم هم این بود که این فیشی که باید بموجبش از کارت من پول برداشت کنه باید سه برگی باشه که یکیش هم بمونه دست خودم. با خودم گفتم حالا چکاریه که به این خاطر برم یه فیش جدید بنویسم. من که میدونم چقد پول دادم. حالا به خودمم نداد یکی از فیشا رو عیبی نداره. هیچی دیگه. کارمنده هم مشغول واریز فیشا به حساب شد و از کارتم هم اون مبلغ معتنا به کم شد و دو فیش بهم داد که رسید پولی بود که واریز کرده بودم. 

 

سرخوش از اینکه کارم راه افتاده زود و تخلیه‌ اون بانک نزدیک دادگاه اثر سوئی بر اتلاف وقتم نداشته دوباره پیاده برگشتم دادگاه. 

 

وارد دادگاه شدم. فیش رو دادم مسئول مربوطه. قیافش دگرگون شد. گفت "باید فیش سه برگی می‌آوردی، این چرا دو برگیه؟" یه دفه سرم سوت کشید که پس اون جمله‌ی کارمنده که گفت "این باید سه برگی باشه" منظورش فیش برداشت از کارت من نبوده. منظورش فیش واریز اون دو مبلغ بوده. اونقد اون کارمنده نقطه چین بود بهم نگفت ضمیر "این" در جمله‌ی "این باید سه برگی باشه" به چی برمیگرده و اصلنم بهم نگفت این قاعده‌ی آمره هست و دو برگی نمیشه و قبول نمیکنن. مسئول دادگاه گفت باید از این جهت سه برگی باشه که یکیش میره روی پرونده، یکیش برای حسابداری دادگاه هست و یکیشم نزد بانک میمونه. می‌گفت اصلاً اینو بعنوان یه قاعده بدون که هر جا میخای به حساب دولت پول واریز کنی باید فیشا سه برگی باشه و فیش دو برگی مال اشخاص خصوصیه. گفتم آهان. من نمیدونستم. 

 

با خودم گفتم حالا هم چیزی نشده. کپیش رو میذارن روی پرونده یا کپیش رو می‌گیرم توی دادگاه نگه میدارن. بالاخره حالا دو برگی یا سه برگی تفاوت آنچنانی نداره. اما سخخخخت در اشتباه بودم. قضیه وقتی پیچیده شد که مسئول دادگاه گفت اصلاً کپی قبول نمی‌کنیم. هم روی پرونده و هم برای دادگاه باید اصل باشه. باید برگردی بگی فیش رو عوض کن. مورد داشتیم که همکارا اشتباه ریختن. برگرد بگو عوضش کنن. با خودم فکر کردم بخشکه شانس، من فکر کردم کارم راه افتاده الان متوجه شدم نه تنها جلو نیفتادم بلکه دارم از همون حالت معمول هم عقب میفتم. 

 

اما قضیه فقط همین اتلاف وقت نبود. در قسمت بعد خواهید دید که پولی که واریز کرده بودم هم داره از دست میره.... 

 

بقیه در قسمت بعد.... 

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۰، ۱۲:۰۲ ق.ظ
  • سید نورالله شاهرخی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">