"همیشه یادم میمونه.... "
در حالیکه داشت نفس نفس میزد ساعت 13.05 سراسیمه وارد کلاسی شد که از ساعت 13.00 شروع شده بود.
در حالیکه تنفر و اشمئزار و کینه از لابلای کلمه به کلمهی حرفاش و لحنش میزد بیرون گفت:
"همیشه یادم میمونه که ما رو مجبور میکنی اینجوری از پای اتوبوسها بدویم تا کلاس که غیبت نخوریم!!!"
لحنش طوری بود که اگر دستش به من میرسید و توانش رو داشت قطعات بدنم رو به تکههای مساوی یک سانتی متری تقسیم میکرد و جلوی وحوش اطراف دانشگاه مینداخت و بعد هم دور اون وحوشی که داشتن قطعات یک سانتی متری جنازهی منو با ولع میبلعیدن آتیش روشن میکرد و جشن سرخپوستی راه مینداخت! یا دیگه دست کم منو با شیوههایی که فقط توی فیلمای کوئنتین تارانتینو میشه ازش سراغی گرفت میکشت!
کور شم اگه دروغ بگم. دقیقاً وقتی میگفت
"همیشه یادم میمونه...."
یه همچین حسی توی کلامش بود😂
بعد اونوخ من گفتم
"خب یه کم زودتر بیا که مجبور نشی از پای اتوبوسها اینجوری تا کلاس بدوی و بعدم همچین کینهای از من به دل بگیری!"
گفت
"واااا مگه میشه؟ با یه اتوبوس زودتر بیام باید 20 دقیقه منتظر شروع کلاس بشم!"
در تحقیقات بعدی کاشف به عمل اومد که اتوبوسها هر 20 دقیقه به سمت دانشگاه حرکت میکنن و ایشون وامیسته و دقیقا با اتوبوس 12.40 حرکت میکنه و دقیقاً 13 میرسه توی محوطه دانشگاه. بعد چون دقیقاً 13 میرسه خب مجبوره بدو بدو بیاد کلاس و بخاطر این دویدن یه همچین کینهی عمیقی از من به دل گرفته😂
بعد وقتی بهش گفتم
"خب با اتوبوس 12.20 بیا، اصلاً اومدیم و اتوبوس 12.40 تصادف که هیچ، یه ترمز اضافه بزنه یا یه کمی یواشتر بیاد و تو کلاً بعد از 13.10 برسی به کلاس و غیبت بخوری"
با چنان شگفتی و تمسخر و اعجابی نگام کرد که انگار گفته بودم از سه روز قبلش بیا توی کلاس، لحاف تشک بنداز 😂
گفت
" یعنی تو میگی مننننننننن بیییییسسسسسستتتتتت دقیقه منتظر کلاس بمونم؟"
گفتم
" نه من همچنین جسارتی نکردم. هر وقت میخای بیا😂"
+ اونوخ من از ترس اینکه یه دقیقهی کلاسام از دست ندم توی زمان دانشجویی خودم همیشه یه سرویس زودتر میرفتم کلاس. مگر یه اتفاق خیلی عجیبی میفتاد که با یه سرویس زودتر نمیرفتم.
- يكشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۲، ۰۳:۳۲ ب.ظ
استاد واقعا همیشه یادم میمونه 😂هیچوقت دنبال چیزی ندوییدم جز کلاس شما 😂🙏