عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

من سیدنوراله شاهرخی، عضو هیأت علمی دانشگاه لرستان، دکترای حقوق خصوصی دوره‌ی روزانه‌ دانشگاه علامه طباطبایی تهران (رتبه‌ی 13 آزمون دکتری)، کارشناسی ارشد حقوق خصوصی از همان دانشگاه (رتبه‌ی 21 آزمون ارشد)، پذیرفته شده‌ی نهایی آزمون قضاوت و وکیل پایه یک دادگستری هستم.

تحصیلات ابتدایی تا متوسطه خود را در شهر خرم‌آباد گذراندم، در دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرم‌آباد مشغول به تحصیل شده و با معدل 19.35 و به‌عنوان نفر برگزیده‌ی ورودی فارغ‌التحصیل شدم. در آزمون کارشناسی ارشد با رتبه‌ی 21 در دانشگاه علامه طباطبایی تهران (دوره‌ی روزانه بدون سهمیه) پذیرفته شده و با معدل 19.08 و به عنوان نفر اول ورودی فارغ‌التحصیل شدم. در این مقطع نمره‌ی رساله اینجانب نمره‌ی 20 (تحت راهنمایی شادروان حضرت استاد آقای دکتر کوروش کاویانی و مشاورت حضرت استاد آقای دکتر حبیب الله رحیمی) بود.

پس از گذراندن خدمت مقدس سربازی و اخذ پروانه وکالت دادگستری، با رتبه‌ی 13 در آزمون دکتری (دوره‌ی روزانه بدون سهمیه) پذیرفته شده و در دانشگاه علامه طباطبایی تهران مشغول به تحصیل شدم. در این مقطع تحصیلی نیز تز دکترای خود را تحت راهنمایی حضرت استاد آقای دکتر حبیب الله رحیمی و مشاورت حضرت استاد آقای دکتر ایرج بابایی با نمره‌ی 19 دفاع نموده و فارغ‌التحصیل شدم. از این رساله تا کنون مقالات علمی پژوهشی متعددی (در زمان نگارش این متن چهار مقاله) استخراج و به جامعه‌ی علمی کشور عرضه شده است، مقالات متعدد دیگری نیز بر همین مبنا در دست تألیف است که در آینده ارائه خواهد شد.

از سال 1391 شروع به تدریس در دانشگاه کردم و از آن زمان تا کنون بصورت پیوسته در دانشگاه‌های متعددی نظیر دانشگاه علامه طباطبایی، دانشگاه آیت الله بروجردی، دانشگاه لرستان، دانشگاه ملایر، دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرم‌آباد و بروجرد افتخار همکاری داشته‌ام. در نگارش و داوری رساله‌های کارشناسی ارشد متعددی هم به‌عنوان مشاور و داور همکاری داشته‌ام.

هم اکنون به عنوان عضو هیأت علمی گروه حقوق دانشگاه لرستان در کسوت معلمی، افتخار خدمت به جوانان این سرزمین را دارم.

***
***
در خصوص انتشار مجدد مطالب این وبلاگ در جاهای دیگر لطفاً قبل از انتشار ، موضوع را با من در میان بگذارید و آدرس سایت یا مجله‌ای که قرار است مطلب در آن منتشر شود را برایم بفرستید؛ (نقل مطالب، بدون کسب اجازه‌ی قبلی ممنوع است!)

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

خاطره‌ها (1) : مصیبت اینه حس می‌کنم مُد شده !

چهارشنبه تیر ۱۰ ۱۳۹۴، ۰۴:۲۹ ق.ظ
این مطلب ، نخستین بار در دوشنبه ششم مرداد ۱۳۹۳ ساعت 2:21 با شماره پست: 484 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.

 

من ب عنوان عضوی از این جامعه ، هر جا حس کنم مطلبی یا نکته‌ای هست ک بیانش بهتر از بیان نکردنش هست و در ترازوی هزینه-منفعتِ بیان یا عدم بیان ، کفه‌ی بیان مطلب ، سنگین‌تر ‌شود ، مطلب را بیان می‌کنم ، ولو ب مذاق بعضی خوش نیاید یا شنیدنش برای بعضی‌ها سخت باشد.

و اکنون ، آن مطلب این است :

ب عنوان یک عابر معمولی در خیابان و ب عنوان یک بازدیدکننده‌ی اکثراً خاموش در فضای مجازی ، متأسفانه حس می‌کنم روزه نگرفتن که هیچ ، حتا روزه خواری هم عادی شده ک هیچ ، چه بسا حتا ب مُد هم تبدیل شده !!!! اینجا ست ک آدم را می‌سوزاند ؛ برخی جوانان فخر می‌کنند بر هم و نشانه‌ی منور الفکری (روشنفکری) !!! می‌دانند ک روزه نگیرند یا اظهار کنند ک ما روزه دار نیستیم!!!

توجیهات هم متأسفانه فاقد کوچکترین منطق و نشان‌دهنده‌ی عمق نا آگاهی این عزیزان ، نسبت به مسائل دینی است :

اول – ما همین ک در حق کسی ظلم نمی‌کنیم ، کافی است !

خلاصه‌ی این توجیه این است :

ما در حق کسی ظلم نمی‌کنیم ؛ ب حق کسی تجاوز نمی‌کنیم ؛ مسلمانی از نظر ما این است ک کسی از ما رنجیده خاطر نباشد .

پاسخ :

بزرگوار درست است که در اسلام بر رعایت حق‌الناس ، تأکید شده اما حکم روزه ، نص صریح قرآن است و همان خدایی ک بر حفظ حقوق ناس ، تأکید کرده حکم روزه را هم مقرر کرده ؛ حقوق‌الناس از این جهت برای ما مهم است که مورد تأکید خدا است ؛ با همین استدلال ، حقوق الله هم باید برای ما مهم باشد ؛ من نمی‌دانم این چه استدلالی است ک گفته شود ما برخی از سخنان خدا را قبول داریم و عمل میکنیم (حقوق‌الناس) ؛ اما برخی دیگر را عمل نمی‌کنیم .

چه کسی ما را به عفو خدا این طور امیدوار کرده که با علم و آگاهی ، و از روی عمد ، احکام صریح اسلام را زیر پا می‌گذاریم ؟ چه کسی گفته حق الله ب همین راحتی و بدون توبه و کفاره بخشیده می‌شود؟

معیار مسلمانی همان است ک خود خدا گفته ؛ شما چرا حقوق الله را ب همین راحتی از دایره‌ی احکام اسلامی ، خارج می‌کنید ؟

دوم – برای فهمیدن حال فقرا ، ب آنان کمک کنیم ، نه اینکه خودمان گرسنگی بکشیم !

خلاصه‌ی این توجیه این است که :

اگر فلسفه‌ی روزه‌داری فهمیدن حال و روز فقرا است چ بهتر بجای اینکه خودمان را مثل آنها گرسنه کنیم ، ب آنها کمک کنیم تا سیر شوند !

پاسخ :

فوایدی ک از زبان معصومین در خصوص روزه بیان شده از قبیل حکمت است و نه علت ؛ حکمت حکم آن فایده‌ای است که ما فکر می‌کنیم ممکن است دلیل وضع کردن حکم شرعی باشد و بود و نبود آن حکمت ، تأثیری بر بود و نبود حکم شرعی ندارد ؛ در مقابل ، اما علت حکم ، آن دلیلی است ک بود و نبودش باعث بود و نبود حکم می‌شود ؛ مانند مست کننده بودن که شارع مقدس آن راعلت حرمت شراب قرار داده است ، یعنی فرموده شراب ، حرام است چون مست کننده است ؛ پس اگر مایعی مست کننده نباشد حرام نیست ؛ و هر چه مست کننده باشد حرام است ، ولو شراب هم نباشد ؛ این علت است ؛ آنچه که در خصوص روزه بیان شده از این قبیل نیست ؛ این چنین نیست که اگر کسی در روزه‌داریش حال فقرا را درک نکرد ، یا اصلا خودش فقیر بود ، یا با درک حال فقرا ، ب آنها کمک کرد ، حکم وجوب روزه از او برداشته شود !!! روزه همچنان بر این شخص واجب است ؛ چون خدا دستور داده و دستورش را هم مقید ب درک حال فقرا نکرده. شخص ، چه حال فقیر را درک کند و چه نکند باید روزه بگیرد. مضافاً ب اینکه خوب است بررسی شود واقعا چند نفر از اشخاصی که ب این بهانه روزه نمی‌گیرند فقرا را سیر می‌کنند !!!!

سوم – ما روزه داری‌مان چیزی جز گرسنگی و تشنگی نیست ، پس روزه نمی‌گیریم !

خلاصه‌ی این توجیه این است که :

معصوم فرموده : (چه بسا روزه‌دارانی که از روزه چیزی جز گرسنگی و تشنگی و تشنگی نصیبشان نمی‌شود) ؛ چون باید سایر اعضا و جوارح هم از گناه ، اجتناب کنند و ما چون نمی‌توانیم چنین باشیم پس این روزه‌داری به چه درد می‌خورَد مثلاً ؟

پاسخ :

از جواب مورد قبل ، جواب این هم روشن می‌شود ؛ سقف روزه این است که ما علاوه بر شکم ، سایر اعضا و جوارح‌مان هم روزه باشد ؛ اما اگر این سقف ، قابل وصول نیست ، به این معنا نیست که اجازه داریم از کف هم دست بکشیم ؛ معصوم فرموده لا صلاة الّا بحضور القلب ؛ بدون حضور قلب ، نماز نیست ؛ ما واقعاً در نماز حضور قلب داریم عایا ؟ برای ما نماز فرصتی است برای یافتن اشیای گمشده در گوشه کناره‌ی منزل !!! آیا می‌توان ب استناد این حدیث ، چنین گفت ک نماز بر ما واجب نیست ؟

این قبیل احادیث به این معنا ست که این عبادات ، بدون این شرایط (گناه نکردن سایر اعضا در روزه ؛ حضور قلب داشتن در نماز) آثار عمیق باطنی و معنوی خود را ندارند ؛ قبول ؛ اما تردید نیست که در صورت عدم وجود این شرایط هم حکم وجوب باقی است و تردید نیست که حتا در چنین شرایطی نماز و روزه ، فواید غیر قابل انکاری دارند ؛ حداقل این است که رابطه‌ی میان ربّ و عبد را برقرار نگه می‌دارند. امام ، منظورش این نبود که اگر روزه‌داری شما چیزی غیر از گرسنگی و تشنگی نیست ، یا در نماز ، حضور قلب ندارید ، پس روزه نگیرید یا نماز نخوانید ، از قضا دقیقاً برعکس ، منظور ایشان این است که سعی کنید ، علاوه بر ظاهر عبادات ، به متن و بطن این عبادات هم دسترسی پیدا کنید و روحیه‌ی بندگی را در خود ، تقویت کنید.

اسلام ایییینقدر که ما سخت می‌گیریم ، سخت نگرفته ؛ ما شرایط را بر خودمان آنقدر سخت می‌کنیم و معیارها را آنقدر بالا می‌گیریم که بعد از عهده‌ی آن برنمی‌آییم و سپس ب عنوان نتیجه تصمیم می‌گیریم ک از خیر اصل مسأله بگذریم و نماز و روزه را ترک کنیم.  

چهارم – روزه ، آن هم در این روزهای طولانی برای بدن ضرر دارد .

پاسخ :

گیریم همه‌ی پزشکانی که از فواید روزه‌داری می‌گویند دروغ محض می‌گویند ؛ همان خدایی که این بدن را به عنوان امانت به ما سپرده و مالک اصلی آن است ، به ما امر کرده از این امانت در این راه استفاده کنیم ؛ به ما چه مربوط که بگوییم : نه ، شما بی‌خود کردی ، چون مال تو که نزد من امانت است خراب می‌شود ، من اطاعت نمی‌کنم و روزه نمی‌گیرم !!!

مضافاً به اینکه در طول این 1400 سال اییییین همه آدم در گرمای طاقت فرسای عربستان روزه گرفته‌اند ما نشنیدیم کسی بگوید طرف از شدت روزه داری مُرد یا مجنون شد !!! علمای ما که همه معمولاً عمرهای طولانی از خدا می‌گیرند هیچوقت به این بهانه‌ها از زیر تکلیف ، شانه خالی نکردند و هیچوقت به خاطر این روزه‌داری‌ها جوانمرگ نشدند.

کاش برای اجرای دستور خدا هم به اندازه‌ی شادابی و طراوت پوستمان !!!! ارزش قائل بودیم !

مورد نوشت : مورد داشتیم طرف گفته

(چون من وختی روزه می‌گیرم توی خونه خُلقم تنگ میشه و ب شوهر و بچه‌م بد اخلاقی می‌کنم ، اونا بهم گفتن تو سعی کن اخلاقت خوب باشه ، نمیخا الان روزه بگیری ، زمستون بگیر ؛ منم دیگه روزه نگرفتم !!!!!)

ینی تا اییییییین حد واقعاً عایا ؟

جَوْ نوشت : بعضیا واقعاً جو گیر هستن !!! ینی الان اگه مُد بشه بخاطر لاغری رژیم بگیرن و 24 ساعت که هیچ ، 48 ساعت هم هیچی نخورن ، چون فشن هست ، این کارو می‌کنن ، ولی چون روزه‌داری آنفشن (دِمُده – از مد افتاده) هست ، حاضر نیستن روزه بگیرن !!!

سحری نوشت : گفت یکی روزه نمیگرفت سحرپا می‌شد تا خرخره میخورد بش گفتن تو که روزه نمیگیری چرا سحر پا میشی؟ گفت خو من که روزه نمیگیرم اگه سحری هم نخورم که پااااک کافرم !حالا حکایت بعضیاس ک نماز نمی‌خونن ، روزه می‌گیرن ! احتمالاً ب این دلیل ک لااقل دیگه کافر محسوب نشن !!!! البته اینم بگم حتا اگه کسی نمازم نخونه روزه رو باید بگیره ؛ حکم وجوب روزه ، ربطی ب حکم وجوب نماز نداره ها ..... گفته باشم ! ولی کلاً تفکرات اینطور آدمایی جالبه واسم ! خو همون خدایی ک روزه رو واجب کرده نمازم واجب کرده ! دو تا خدا ک نیستن ، یکی‌ان به خدا !

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • چهارشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۲۹ ق.ظ
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی

نظرات  (۱۴)

  • سید نورالله شاهرخی
  • در پاسخ ب بخشی از  کامنت بازدیدکننده‌ی محترم ؛ پارسی :

    1. ممنونم که انقدر با دقت جواب منو دادید!!! در واقع فکر نمیکردم انقدر به این کامنت من اهمیت داده بشه و این موضع قاطع و استدلال های قوی بکار برده بشه!!ممنونم ولی منم چند نکته رو به عرضتون میرسونم :
    2. اولا من تو بیان حرفام از کلمات و جملات سنگین و قلمبه استفاده نمیکنم و سعی میکنم بطور عامیانه و ساده ببیان کنم که امیدوارم ناراحت نشید.
    3. شما از حرفهای من فقط در مورد عقل توضیح دادید که من نکته مهمی رو که بیان داشتم بحث آزادی بود که شما توجهی به اون نداشتید
    پاسخ:
    1. خواهش میکنم ؛ وظیفس.
    2. هر طور راحتید بفرمائید.
    3. در این زمینه دو لینک رو  برای جنابعالی قرار میدم ؛ مطالب ، مفصل هستن ؛ مطالعه بفرمایید ؛ در این دو مطلب هم پاسخ ب بحث آزادی هست و هم برخی سؤالات دیگر ک مطرح فرمودید از خلال همین دو مطلب قابل دریافت هست ؛ اما جنابعالی فعلن از همین منظر بحث آزادی مطالعه بفرمائید ؛ ما ب بقیه‌ی مباحث ، بعدن میپردازیم ؛ اگر مطلبی داشتید خوشحال میشم بیان بفرمائید (توجه بفرمائید که در باره‌ی آزادی تفکر در ذات خدا بعدن مطالبی عرض خواهم کرد و همچنین در باب ارتداد ؛ این مطلب فقط در مورد دید اسلام نسبت ب آزادی است) ؛ مقاله‌ی لینک اول رو حتمن مطالعه بفرمایید :
    لینک اول :

    http://www.ensani.ir/fa/content/96130/default.aspx

    لینک دوم : 

    http://www.mortezamotahari.com/fa/articleview.html?ArticleID=4696

    بخصوص این قسمت :

    بنابر این اگر کسی واقعا در این مسائل فکر کند، آیا از نظر اسلام حق دارد؟ مسلم حق دارد، لازم هم هست فکر کند.آیا اگر کسی واقعا به فکرش از نظر منطقی یک چیزی می رسد در باب خدا، در باب قیامت، در باب نبوت، فکر می کند و یک اشکال به ذهنش می رسد، حق دارد این اشکال را به دیگران بگوید که برای من در این مسئله شبهه ای پیدا شده است، بیائید این شبهه را برای من حل بکنید؟ البته آزاد است.اشکالش باید حل بشود.سؤال کردن در مسائل اصول دین، امر واجب و لازمی است.از پیغمبر اکرم سؤال می کردند، از علی (ع) سؤال می کردند، از سایر ائمه اطهار سؤال می کردند، زیاد هم سؤال می کردند و آنها هم جواب می دادند.این کتابهای احتجاجاتی که ما داریم (و غیر آنها) نشان می دهد در زمینه اصول دین در اسلام چقدر حق آزادی بیان و حق آزادی سؤال داده شده است.تا وقتی که انسان روحش روح تحقیق و کاوش است و انگیزه اش واقعا تحقیق و کاوش و فکر کردن است، اسلام می گوید بیا فکر کن، هر چه بیشتر فکر و سؤال بکنی، هر چه بیشتر برایت شک پیدا شود، در نهایت امر بیشتر به حقیقت می رسی، بیشتر به واقعیت می رسی.این مسئله را ما مسئله فکر می نامیم.اما عقیده چطور؟ عقیده البته در اصل لغت اعتقاد است.اعتقاد از ماده عقد و انعقاد و...است، بستن است، منعقد شدن است.بعضی گفته اند حکم گرهی را دارد.دل بستن انسان به یک چیز دو گونه است.ممکن است مبنای اعتقاد انسان، مبنای دل بستن انسان، مبنای انعقاد روح انسان همان تفکر باشد.در این صورت عقیده اش بر مبنای تفکر است.ولی گاهی انسان به چیزی اعتقاد پیدا می کند و این اعتقاد بیشتر کار دل است، کار احساسات است نه کار عقل.به یک چیز دلبستگی بسیار شدید پیدا می کند، روحش به او منعقد و بسته می شود، ولی وقتی که شما پایه اش را دقت می کنید که این عقیده او از کجا پیدا شده است؟ مبنای این اعتقاد و دلبستگی چیست؟ آیا یک تفکر آزاد این آدم را به این عقیده و دلبستگی رسانده است یا علت دیگری مثلا تقلید از پدر و مادر یا تأثر از محیط و حتی علائق شخصی و یا منافع فردی و شخصی؟ ، [می بینید به صورت دوم است ] و اکثر عقائدی که مردم روی زمین پیدا می کنند، عقائدی است که دلبستگی است نه تفکر.

    آیا بشر از نظر دلبستگیها باید آزاد باشد؟ این دلبستگیهاست که در انسان تعصب و جمود و خمود و سکون به وجود می آورد، و اساسا اغلب، عقیده دست و پای فکر را می بندد.عقیده که پیدا شد، اولین اثرش اینست که جلوی فعالیت فکر و آزادی تفکر انسان را می گیرد چون دل بسته است به آن.حب الشیی ء یعمی و یصم چیزی که انسان به آن دل بست، چشم بصیرت را کور می کند، گوش بصیرت را کر می کند، دیگر انسان نمی تواند حقیقت را ببیند و نمی تواند حقیقت را بشنود.مثلا بت پرستهایی بتها راپرستش می کردند و می کنند.آیا این را ما باید برای آنها تفکر حساب بکنیم و عقیده و اعتقاد آنها را یک اعتقاد زائیده از فکر و عقل آزاد تلقی بکنیم؟ یا یک دلبستگی و یک جمود و یک خمودی که ناشی از یک سلسله تعصبات و تقلیدهایی است که طبقه به طبقه به اینها رسیده است.شما هیچ می توانید باور بکنید که یک بشر با فکر و عقل آزاد خودش به اینجا برسد که بت را باید پرستش کرد، هبل را باید پرستش کرد؟ ! آیا شما هیچ می توانید احتمال این قضیه را بدهید که یک بشر از فکر آزاد (یعنی فکر مدرسه ای، همان فکری که اسلام در اصول عقائد خواسته است) و فکر منطقی به اینجا برسد که گاو را باید پرستش کرد؟ ! همانطوری که الان میلیونها نفر در هندوستان گاو را پرستش می کنند.آیا ممکن است یک عده از افراد بشر از روی فکر آزاد و باز و بلا مانع و منطقی و تفکر درسی حتی به اینجا برسد که اعضای تناسلی را باید پرستش کرد که هنوز در ژاپن میلیونها نفر با این عقیده وجود دارند؟ ! نه، هیچوقت عقل و فکر بشر و لو ابتدایی ترین عقل و فکر بشر باشد، او را به اینجا نمی رساند.اینها ریشه هایی غیر از عقل و فکر دارد، مثلا در ابتدا افرادی پیدا می شوند سودجو و استثمارگر که می خواهند افراد دیگر را به زنجیر بکشند. (و این در دنیا زیاد بوده و هست) می خواهند رژیمی به وجود آورند.این رژیم یک تکیه گاه اعتقادی می خواهد، بدون تکیه گاه اعتقادی امکان پذیر نیست.آن کسی که اول تأسیس می کند خودش می فهمد که چه می کند.دانسته کاری را انجام می دهد یعنی دانسته خیانت می کند.یک موضوعی را، یک بتی را، یک گاوی را، یک اژدهایی را به یک شکلی در میان مردم رائج می کند.مردمی اغفال می شوند، اول هم خیلی به آن دلبستگی ندارند ولی چند سالی می گذرد، بچه های اینهابه دنیا می آیند، بچه ها می بینند پدر و مادرها چنین می کنند، همان کار پدر و مادرها را تعقیب می کنند، نسل به نسل که می گذرد و سابقه تاریخی پیدا می کند، جزء سنن و مآثر ملی می شود، جزء ترادسیونها می شود، جزء غرور و افتخارات ملی می شود، دیگر نمی شود آنرا از افراد بشر گرفت.درست مثل گچی که در ابتدا که با آب مخلوط می شود یک ماده شلی است، آنرا به هر شکلی که بخواهید در می آورید، ولی وقتی که بالأخره به یک شکلی در آمد، تدریجا خشک می شود و هر چه خشکتر می گردد، سفتتر می شود.بعد به یک حالتی می رسد که با کلنگ هم نمی شود آنرا خرد کرد.

    آیا با اینها باید مبارزه کرد یا نباید مبارزه کرد؟ یعنی آیا آزادی فکر که می گوئیم بشر فکرش باید آزاد باشد شامل عقیده به این معنا می شود؟ مغالطه ای که در دنیای امروز وجود دارد در همین جاست.از یک طرف می گویند فکر و عقل بشر باید آزاد باشد، و از طرف دیگر می گویند عقیده هم باید آزاد باشد، بت پرست هم باید در عقیده خودش آزاد باشد، گاو پرست هم باید در عقیده خودش آزاد باشد، اژدها پرست هم باید در عقیده خودش آزاد باشد .هر کسی هر چه را که می پرستد، هر چیزی را به عنوان عقیده برای خودش انتخاب کرده باید آزاد باشد.و حال آنکه اینگونه عقائد ضد آزادی فکر است، همین عقائد است که دست و پای فکر را می بندد.آنوقت می آیند تعریف می کنند که بله انگلستان یک کشور صد در صد آزادی است، تمام ملل در آنجا آزادی دارند، بت پرست بخواهد بت پرستی کند، دولت به او آزادی می دهد، گاو پرست هم بخواهد گاو پرستی کند چون آنجا مرکز آزادی است، به او آزادی می دهند حتی وسیله برایش فراهم می کنند، معابد و معبودهای آنها را محترم می شمارند، بله، بشر عقیده ای دارد باید آزاد باشد! خود اعلامیه حقوق بشر همین اشتباه را کرده است.اساس فکر را این قرار داده است که حیثیت انسانی محترم است.بشر از آن جهت که بشر است محترم است . (ما هم قبول داریم) چون بشر محترم است، پس هر چه را خودش برای خودش انتخاب کرده، هر عقیده ای که خودش برای خودش انتخاب کرده محترم است.عجبا! ممکن است بشر خودش برای خودش زنجیر انتخاب کند و به دست و پای خودش ببندد.ما چون بشر را محترم می شماریم، [او را در این کار آزاد بگذاریم؟ !] لازمه محترم شمردن بشر چیست؟ آیا اینست که ما بشر را هدایت بکنیم در راه ترقی و تکامل یا اینست که بگوئیم آقا! چون تو بشر هستی، انسان هستی و هر انسانی احترام دارد، تو اختیار داری، هر چه را که خودت برای خودت بپسندی من هم برای تو می پسندم و برایش احترام قائلم و لو آنرا قبول ندارم و می دانم که دروغ و خرافه است و هزار عوارض بد دارد، اما چون تو خودت برای خودت انتخاب کرده ای من آنرا قبول دارم ! آن چیزی که خودش برای خود انتخاب کرده زنجیر است.او برای دست و پای فکر خودش زنجیر انتخاب کرده زنجیر است.او برای دست و پای فکر خودش زنجیر انتخاب کرده، تو چطور این زنجیر را محترم می شماری؟ ! این محترم شمردن تو این زنجیر را، بی احترامی به استعداد انسانی و حیثیت انسانی اوست که فکر کردن باشد.تو بیا این زنجیر را از دست و پایش باز کن تا فکرش آزاد باشد.

    ملکه انگلستان رفت به هندوستان، به همه معابد رفت، در همه جا احترام گزارد، وقتی می خواست به فلان بتخانه وارد بشود قبل از آنکه به کفشکن معروف برسد از بیرون کفشهایش را در آورد وگفت اینجا معبد است، اینجا محترم است.با اینکه می گفت من خودم مسیحی هستم و بت پرست نیستم اما [در آنجا گفت ] از باب اینکه یک عده انسانها این بتها را محترم می شمارند، من باید آنها را محترم بشمارم، عقیده آزاد است! یا عده ای می گویند ببینید ما چه ملتی هستیم! ما در دو هزار و پانصد سال پیش اعلامیه حقوق بشر را امضا کردیم.کورش وقتی که وارد بابل شد با اینکه خودش بت پرست نبود و تابع مثلا دین زردشت بود، معذلک گفت تمام معابد بت پرستی ای که در اینجا هست، محترم است.پس ما ملتی هستیم طرفدار آزادی عقیده .این بزرگترین اشتباه است.از نظر سیاسی هر چه می خواهید، تمجید بکنید زیرا اگر کسی بخواهد ملتی را به زنجیر بکشد باید تکیه گاه اعتقادی او را هم محترم بشمارد اما از نظر انسانی این کار صد در صد خلاف است.

    کار صحیح کار ابراهیم (ع) است که خودش تنها کسی است که یک فکر آزاد دارد و تمام مردم را در زنجیر عقائد سخیف و تقلیدی که کوچکترین مایه ای از فکر ندارد، گرفتار می بیند .مردم به عنوان روز عید از شهر خارج می شوند و او بیماری را بهانه می کند و خارج نمی شود .بعد که شهر خلوت می شود وارد بتخانه بزرگ می شود، یک تبر بر می دارد، تمام بتها را خرد می کند و بعد تبر را به گردن بت بزرگ می آویزد و می آید بیرون.عمدا این کار را کرد برای اینکه به نص قرآن کریم بتواند فکر مردم را آزاد بکند.شب وقتی که مردم بر می گردند و به معبد می روند می بینند اوضاع واژگونه است مثل اینست که این بتها خودشان با همدیگر دعوا کرده باشند و همدیگر را کشته باشند.تنها بتی که باقی مانده است، بت بزرگ است.چه کسی این کار را کرده است؟ به حکم فطرت می فهمیدند که این بتهای بیجان خودشان نمی توانند به جان همدیگر بیفتند لابد کار یک موجود شاعر است.انا سمعنا فتی یذکرهم یقال له ابراهیم یک جوانی بود به نام ابراهیم که به اینها بد گویی می کرد، نکند کار او باشد.ابراهیم را احضار کنید تا از او باز پرسی کنیم.أ انت فعلت هذا بالهتنا یا ابراهیم ابراهیم! آیا تو این کار را کردی؟ قال بل فعله کبیرهم فاسئلوهم ان کانوا ینطقون نه، من نکردم.علامت جرم را شما دست کس دیگر می بینید، می آئید یقه مرا می چسبید؟ علامت جرم که همراه بت بزرگ است چرا به سراغ من آمده اید؟ از خودشان بپرسید تا جواب بدهند؟ فرجعوا الی انفسهم با خودشان فکر کردند که راست می گوید.با این عمل رجعوا الی انفسهم یعنی فکرشان را از زنجیر عقیده آزاد کرد.این را می گویند عمل انسانی.

    موسی بن عمران عملش انسانی است که وقتی می بیند قومش گوساله سامری را به عنوان یک بت انتخاب کرده اند و دارند پرستش می کنند گفت: لنحر قنه ثم لننسفنه فی الیم نسفا به خدا آتشش می زنم، به خدا خاکسترش را هم بر باد می دهم.برای اینکه اگر می ماند چه می کرد؟ غیر از اینکه مردمی را در زنجیر یک خرافه گرفتار می کرد مگر اثر دیگری داشت؟ واقعا قوم موسی که آمدند گوساله را پرستش کردند فکر آزادشان آنها را به آنجا کشاند؟ یا چون از دریا بیرون آمده بودند، چشمشان افتاده بود به مردمی که بتهایی دارند و [آنها را] سجده می کنند، و تا آنوقت هم بت سجده کردن را ندیده بودند، خوششان آمده بود.یا موسی اجعل لنا الها کما لهم آلهة.سرگرمیهای خوبی دارند، اینها خوب چیزهایی است، از اینها خوشمان می آید.موسی! همانطور که اینها چنین چیزهایی دارند، برای ما هم قرار بده.یک زمینه خوشایند بشری.

    عمل صحیح عمل خاتم الانبیاست.سالهای متمادی با عقیده بت پرستی مبارزه کرد تا فکر مردم را آزاد کند.اگر عرب جاهلیت هزار سال دیگر هم می ماند همان بت را پرستش می کرد (همانطوری که حتی در ملتهای متمدن مثل ژاپن هنوز بت پرستی وجود دارد) و یک قدم به سوی ترقی و تکامل بر نمی داشت.اما پیغمبر آمد این زنجیر اعتقادی را از دست و پای آنها باز کرد و فکرشان را آزاد نمود.و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم.قرآن اسم آن چیزی را که اروپایی می گوید بشر را باید در آن آزاد گذاشت، زنجیر می گذارد.می گوید شکر این را بکنید که خدا به وسیله این پیغمبر این بارهای گران یعنی خرافه ها را از دوش شما برداشت.این زنجیرهایی را که خودتان به دست و پای خودتان بسته بودید، برداشت.

    در جنگ بدر اسرا را آورده بودند.طبق معمول اسیر را برای اینکه فرار نکند می بندند.آوردند پیش پیغمبر.پیغمبر یک نگاهی به اینها کرد و بی اختیار تبسم نمود.آنها گفتند ما از تو خیلی دور می دانستیم که به حال ما شماتت بکنی.فرمود شماتت نیست، من می بینم شما را به زور این زنجیرها باید به سوی بهشت ببرم، به زور من باید این عقائد را از شما بگیرم.

    بنابر این بسیار تفاوت است میان آزادی تفکر و آزادی عقیده.اگر اعتقادی بر مبنای تفکر باشد، عقیده ای داشته باشیم که ریشه آن تفکر است، اسلام چنین عقیده ای آزادی را می پذیرد، غیر از این عقیده را اساسا قبول ندارد.آزادی این عقیده آزادی فکر است.اما عقائدی که بر مبناهای وراثتی و تقلیدی و از روی جهالت به خاطر فکر نکردن وتسلیم شدن در مقابل عوامل ضد فکر در انسان پیدا شده است، اینها را هرگز اسلام به نام آزادی عقیده نمی پذیرد.

    آیا می دانید علت اینکه در دنیای اروپا آزادی دین و آزادی عقیده را اینطور فرض کردند که عقیده بشر باید به طور کلی آزاد باشد به همان معنایی که خودشان می گویند، چیست؟ این آزادی عقیده به این حد افراط که شما امروز در دنیای اروپا می بینید، بخشی از آن عکس العمل یک جریان بسیار شدید و سختی است که در دنیای اروپا بوده.جریانی است که همه شنیده اید : جریان و محکمه تفتیش عقائد.اینها قرنها در چنگال تفتیش عقائد بودند.کلیسا می آمد تجسس و جستجو می کرد ببیند آیا کسی در مسائلی که کلیسا درباره آن اظهار نظر کرده است و لو مثلا راجع به فلکیات باشد اعتقادی [بر خلاف نظر کلیسا دارد یا نه؟ !] آیا اگر مثلا کلیسا اظهار نظر کرده است که عناصر چهار تاست یا خورشید به دور زمین می چرخد، در این مسائل کسی فکری بر خلاف این دارد؟ و لو فکر او فکر علمی و فلسفی و منطقی بود، تا می دیدند چنین فکری پیدا شده بر خلاف آنچه کلیسا عرضه داشته است، فورا آن را به عنوان یک جرم بزرگ تلقی می کردند، به محکمه اش می کشاندند و شدیدترین مجازاتها از نوع سوختن زنده زنده [را در مورد او اعمال می کردند] شما تاریخ اروپای قرون وسطی را بخوانید که در این جهت مشرق زمین نظیر ندارد.یک وقت دیگر هم عرض کردم از نظر فجیع بدون جنایت، ما هر چه که مشرق زمین را توصیف بکنیم، هر چه که منبریها در منابر حتی مبالغه بکنند راجع به بنی امیه و بنی العباس و حتی حجاج بن یوسف ثقفی، هرگز به پای اروپائیهای قرون وسطی نمی رسد، به پای اروپایی امروز هم نمی رسد.مجازات زنده زنده آتش زدن به سادگی انجام می شد.تاریخ آلبرماله (قسمت قرون وسطای آن) را بخوانید.مثلا می نویسد یک دسته زن را (با اینکه زن بیشتر مورد ترحم است) به یک جرم خیلی کوچکی زنده زنده آتش زدند.چقدر دانشمندانی که به جرم اظهار نظر در مسائلی که کلیسا درباره آنها اظهار نظر علمی کرده است آنهم مسائلی که مربوط به اصول دین نیست مثل اینکه عناصر چند تاست یا زمین می گردد که مسئله مذهبی نیست [کشته شدند.] کلیسا در مسئله کلیات اظهار نظر کرده است، هیچ عالمی دیگر حق ندارد در این مسائل بر خلاف آنچه کلیسا اظهار نظر کرده است بگوید.قهرا عکس العمل آن تشدیدها این خواهد بود که بگویند هر جا پای مذهب در کار بیاید، هر جا که نام دین و مذهب باشد، مردم آزادند هر عقیده ای را می خواهند داشته باشند و لو بخواهند گاو را پرستش کنند.

    جهت دیگر اینست که از نظر طرز تفکر بعضی از فلاسفه اروپا دین و مذهب هر چه می خواهد باشد، می خواهد به صورت بت پرستی باشد، می خواهد به صورت گاو پرستی باشد، می خواهد به صورت خدا پرستی باشد، امری است مربوط به وجدان شخصی هر فرد.یعنی هر فردی در وجدان خودش نیازمند است که یک سر گرمی به نام مذهب داشته باشد.این مقدارش را قبول کرده اند که انسان نمی تواند بدون سرگرمی مذهبی باشد همینطوری که در مسئله هنر هم این حرف را می زنند: انسان نیازمند است به یک سرگرمی هنری، به یک سرگرمی شعری.مسائلی که مربوط به وجدان شخصی هر فرد است اصلا خوب و بد ندارد، راست و دروغ ندارد، حق و باطل ندارد، حق و باطل و راست و دروغش بستگی دارد به پسند شما.هر چه را که شما بپسندید آن خوب است.مثالی برایتان عرض می کنم : اگر کسی از شما بپرسد در میان رنگهای لباسها کدام رنگ بهتر است، جواب چیست؟ هر کس جواب مطلق بدهد بگوید بهترین رنگها که همه مردم باید آن رنگ را برای لباس خود انتخاب کنند فلان رنگ است، آدم جاهلی است.جواب اینست که در مسئله رنگها، ذوقها و سلیقه ها مختلف است، هر کسی رنگ مخصوصی را برای لباس خود می پسندد.از من نپرس که بهترین رنگها برای همه مردم چیست؟ از من بپرس تو کدام رنگ را برای لباسهایت معمولا انتخاب می کنی؟ ، تا من بگویم فلان رنگ.یا در میان خورشها کدامیک از همه بهتر است؟ کسی نمی تواند جواب مطلق بدهد که فلان خورش بهترین خورش است، این خورش را باید انتخاب کرد و سایر خورشها را باید دور ریخت.نه، تو حق داری از ذوق و سلیقه خودت حرف بزنی.انسان احتیاج دارد یک خورشی را با برنج مصرف بکند، هر کسی هر خورشی را می پسندد همان خوب است.اینها را ما می گوئیم مسائل سلیقه ای و شخصی که خوب و بد مطلق ندارد، خوب و بدش بستگی دارد به پسند انسان، هر کسی هر چه را می پسندد همان خوب است.

    در مسائل مذهبی و دینی چون آنها نمی خواهند به واقعیتی برای دین و نبوت اعتراف کرده باشند و قبول کنند که واقعا پیغمبرانی از طرف خدا آمده اند و یک راه واقعی برای بشر نشان داده اند و سعادت بشر در این است که آن راه واقعی را طی بکند، می گویند ما نمی دانیم واقع و ریشه مذهب چیست ولی همینقدر می فهمیم که انسان بدون مذهب نمی تواند زندگی بکند، یکی از شرائط زندگی انسان، یکی از سرگرمیهای زندگی انسان اینست که انسان به یک موضوعی به عنوان مذهب سرگرمی داشته باشد، حالا می خواهد آن چیزی که به عنوان معبود گرفته، خدای یگانه باشد، یا انسانی به نام عیسای مسیح یا گاو یا فلز و یا چوب، فرق نمی کند.بنابر این نباید مزاحم افراد شد.هر کسی به ذوق و سلیقه خودش هر چه را انتخاب می کند، همان خوب است.

    ایراد ما هم همین است.ما می گوئیم طرز تفکر شما در باب دین غلط است، آن دینی که تو می گویی عقیده به آن دین آزاد است، اصلا من قبولش ندارم.من دین را به عنوان یک راه واقعی برای سعادت بشر معتقدم، در راه واقعی برای سعادت بشر نباید گفت عقیده یک انسان و لو آن عقیده بر مبنای تفکر نباشد آزاد است.باز مثال عرض می کنم: آیا شما در مسئله بهداشت و یا در مسئله فرهنگ هرگز می گویید که عقیده آزاد است؟ آیا شما هرگز این حرف را می زنید که اعتقاد هر مردمی راجع به بهداشت آزاد است؟ ! اگر مردم منطقه ای دلشان می خواهد که تراخم داشته باشند، صدی نودشان تراخم دارند، خودشان تراخم را انتخاب کرده اند، آیا شما می روید از آنها اجازه می گیرید که آیا به ما اجازه می دهید که تراخمهای شما را معالجه کنیم؟ یا از هر طریق ممکن که بتوانید و لو آنها را اغفال کنید و گولشان بزنید، و لو دست و پایشان را ببندید تراخمشان را معالجه می کنید و می گویید من به اینها خدمت کردم، خودشان نمی فهمند .

    بله این موضوع رو توجه دارم که برخی کلمات و جملات برای مدیر وبلاگ مسئولیت در پی داره..مشکلی با این موضوع نیست ولی استدعا میکنم عین مطلب حذف نشه فقط خودتون اونطوری که موضوعیتش تغییر نکنه ویرایش کنید تا خدای نکرده به مشکل نخورید.
    ممنون
    پاسخ:
    من هم از جنابعالی ممنونم. الان مطالعه فرمودید اون قسمتهایی ک این وهله قرار دادم ؟ فرمایشی ندارید راجع ب اونها ؟
    1. منم تشکر میکنم از شما که توجه میکنید..بله موافقم چون مطالب زیاد بودن نمیشه که فوری جوابشون رو داد..
    2. هرطور که خودتون راحت تر هستین چون من همیشه از وبلاگ شما بازدید میکنم
    3.  فقط یه خواهشی دارم اینکه مطلب من هم بطور کامل نمایش داده بشه..تشکر
    پاسخ:
    1 و 2 : ممنونم از جنابعالی.
    3 - در حد علم ناقصم در خصوص همه‌ی فرمایشاتی ک مطرح فرمودید چیزی ک ب نظرم میرسه عرض خواهم کرد ؛ سعی من هم بر اینه ک مطالب جنابعالی چه در بخش کامنت‌های همین جا مطرح بشه و چ در متن اصلی ، عینن نقل بشه ؛ اما باید توجه داشت ک گرچه مطالبی ک جنابعالی مطرح فرمودید سؤالاتی است ک ب ذهنتون رسیده و جنبه‌ی علمی داره اما نظر ب اینکه از نظر قانونی مسؤولیت اصلیِ کامنت‌هایی ک حتا از جانب دیگران نوشته میشه در نهایت با صاحب وبلاگ هست ، در جاهایی ک جنابعالی از الفاظی نظیر (مزخرفات) وووو در مورد یک سری مسائل استفاده فرمودید یا نسبت‌هایی دادید ب خدا ک ممکنه هضمشون واسه برخی خوانندگان کامنت ، دشوار باشه ، ب جهت رعایت احتیاط ، و جلوگیری از بهانه دادن  ب دست بدخواهان ، من از انتشار عین اون مطالب ، معذورم ؛ البته اصلِ مطالب جنابعالی در همون بخش‌ها رو ب زبان دیگر نقل کرده و در حد توانم پاسخ میدم یا ب منابع معتبر و دست اول ارجاع میدم ک در صورت تمایل ، خودتون مطالعه بفرمائید. قابل قبول هست از نظر جنابعالی این رویه‌ی من در پاسخگویی ؟ اعتراضی ندارید ؟ این سؤال رو از این جهت می‌پرسم ک در آغاز بر روی چارچوب پاسخگویی ب توافق برسیم بهتره تا ب طور کور جلو بریم و بعد در خلال بحث ، اتفاقاتی بیفته (منظورم حذف عین مطالب هست) ک جنابعالی مکدر بشید.
  • سید نورالله شاهرخی
    • در پاسخ ب کامنت بازدیدکننده‌‌ی محترم ؛ پارسی :

    با تشکر از وقتی ک گذاشتید و فرمایشاتی ک بیان کردید.

    نظر ب اینکه مطالب متعددی رو مطرح فرمودید ک هر کدوم نیاز ب پاسخگویی مفصل و جداگانه داره و امکان پاسخگویی ب صورت فوری وجود نداره ، اگر جنابعالی موافق باشید در فاصله‌ی هر یکی دو روز یکبار ، در همین جا و در مورد برخی مطالب ، در متن اصلی وبلاگ ، فرمایشات جنابعالی رو ب همراه پاسخی ک ب نظرم میرسه یا مطالعه کردم منتشر کنم ؛ جنابعالی موافق هستید ؟
    ترجمه ش میشه:چه میشود به شما اگر بدانید روزی امر به معروف و نهی از منکر اتفاق نمی افتد???!!(مردم با تعجب پرسیدند):یا رسول الله مگر همچین اتفاقی می افتد???!!!!!پیامبر فرمود:و بدتر از آن اتفاق می افتد!!!!(مردم با تعجب زیاد)بدتر از آن چیست???پیامبر فرمود :چه میشود به شما اگر روزی امر به منکر و نهی از معروف شود???!!!!!(مردم با تعجب زیاد گفتن):یا رسول الله مگر ممکنه همچین چیزی???!!!پیامبر فرمود :و بدتر از آن!!!چ میشود به شما اگر معروف منکر دیده شود و منکر معروف???!!!!
    پاسخ:
    زبان حال امروز ماست ، متأسفانه و شوربختانه.
    ممنونم. لطف کردید.
    سلام استاد.حالتون خوبه؟؟خسته نباشین.
    ی حدیث از پیامبر شنیدم خیییییییییییلی جالب و تکان دهنده ست و متانسب با این پست شما.
    پیامبر به مردم گفت:

    (( کیف بکم إذا لم تأمروا بالمعروف، ولم تنهوا عن المنکر ؟ قالوا: أوَ کائن ذلک یا رسول الله ؟ قال: وأشد منه سیکون، قالوا: وما أشد منه ؟ قال کیف بکم إذا أمرتم بالمنکر ونهیتم عن المعروف ؟ قالوا: أو کائن ذلک یا رسول الله ؟ قال: وأشد منه سیکون ،کیف بکم إذا أصبح المعروف منکراً والمنکر معروفاً ؟ ))!!!!!

    واقعا شرایط الان رو پیامبر گفتن.روزی که منکر معروف دیده میشه و معروف منکر!!!

    اللهم عجل لولیک الفرج

    پاسخ:
    سلام ، ممنونم.
    ترجمه‌ی دقیقِ متنِ کاملِ حدیث رو هم مینوشتید کاش.
    ای خدا رحمت کنه امواتت رو با این توضیحاتت استاد.خیییییلی لذت بردم.چسبید به روحم.چه چسبیدنی هاااا.اجرکم عندالله
    پاسخ:
    ممنونم از کامنت جنابعالی.
    خسته نباشی دلاور خدا قوت پهلوان.
    پاسخ:
    ممنونم از کامنت جنابعالی.
    برای درک بهتر روجوع کنید به ماجرای معراج محمد (ص) به نظرم  به جوابه خوبی میرسید ترجیحا از اینجا دانلود کنیدwww.takbook.com
    پاسخ:
    ممنونم از توصیه‌ی جنابعالی.
    1. شما به سخنان و توجیهات کسانی استناد میکنید که خودتون اونارو قبول دارید..
    2. من به عقل خودم رجوع میکنم که 124 هزار پیغمبر چیزی فراتر از اونو نداشتن پس من خودم پیامبر خودم هستم..
    3. بعدم طرز تفکر شما درست نیست شما میخوای روزه بگیری نباید کسی رو وادار به تبعیت از خودت کنی
    4. چیزی که عقل من حکم میکنه اینه که آزادی فراتر از روزه داری هست و بالاترین موهبت خدادادی پس بخاطر روزه داری من نباید یک ذره هم از آزادی کسی سلب بشه..
    5. امکان نداره کسی مسلمون باشه ولی روزه نگیره پس مطمئنم اون کسانی که توان روزه گرفتن دارن و روزه نمیگیرن مسلمون زبانی و شناسنامه ای هستن که اقتضائ جامعه حکم میکنه که خودشونو مسلمون نشون بدن و جرات بیان غیر اینو نداشته باشن!!!
    6. تا موقعی که تفکر شما و امـــــــــــــثال شما اینه که مردم و به زورشلاق به بهشت برد هیـــــــــــــــــــــچ چیز درست نخواهد شد!!!
    پاسخ:
    سلام ؛ 
    با تشکر از جنابعالی که در این بحث شرکت فرمودید و با فرمایشات خودتون زمینه‌ی غنای بحث رو فراهم آوردید ؛ در خصوص فرمایشات جنابعالی عرائض ی دارم ک گرچه ممکنه ب نظر ، طولانی و وقت گیر باشه اما امیدوارم در صورت تمایل ، مطالعه بفرمائید.
    1 - این طبیعی است. من برای مسلمین این مطلب رو نوشتم ؛ سخن گفتن از لزوم روزه‌داری با کفار و نامسلمان ، بدیهی است که اشتباهه ؛ ب همین دلیل ب آیات و روایات ، استناد کردم.
    3 - وادار نکردم ؛ لزوم رعایت عرف جامعه رو گوشزد کردم.
    4 - نظر جنابعالی برای من محترم هست ؛ اما ب دلائلی ک در ذیل آمده متأسفانه باهاش موافق نیستم.
    5 - نمیتونیم ب همین راحتی حکم کنیم بر کفر و نامسلمونی کسی ؛ فقط ب این دلیل که بدون عذر ، روزه نمیگیره.
    6 - بدون پاسخ.
    اما در خصوص فرمایشات جنابعالی در شماره‌ی 2 : در مورد عقل ، باید مطالبی رو به عرضتون برسونم :

    • عقل ، سراج است ؛ صراط نیست :

     عقل بشر به هر اندازهای هم برسد قاصر است. در سعادت انسان چیزهایی لازم است که عقل بشر نمیرسد. عقل در عین حال که لازم است کافی نیست.  عقل نورافکن بسیار قوی و خوبی است، اما هرگز انسان با نورافکن به مقصد نمیرسد. انسان وقتی به مقصد میرسد که با یک دست نورافکن قوی داشته باشد و با یک دست دیگر آن صراط مستقیم را که نورافکن راهنمایی کرد تمسک کند. این عقل که چراغ است برای این است که راه را به انسان نشان بدهد. پس عقل چراغ است راه نیست.
    صراط مستقیم وحی است و دین است، از طرف خدای سبحان میآید.  چراغ برای این است که انسان راه را از چاه تشخیص بدهد. پس یک صراطی است و یک سراجی. اگر کسی چراغ نداشت راه را نمیبیند. اگر کسی چراغ داشت راه را میبیند. پس با چراغ به مقصد نمیرسد، با چراغ راه را میبیند. آن وقت خودِ این چراغ در برابر راه خاضع است. این که گفته شد «إِنَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِحُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً»(وسائلالشیعه، ج 15، ص 207) این است.
     عقل یک چراغ بسیار خوبی است که انسان با او راه را تشخیص میدهد. عقل هرگز راه نیست. خیلی از چیزهاست که عقل نمیداند و آن صراط مستقیم که مجموعه دین است، آن راه است که آن باید با عقل تشخیص داده بشود.عقل انسانی آن چه درک می کند کلیات مطالب است مانند لزوم شناخت خالق، ضرورت وجود انبیاء، ضرورت وجود هدایت، و همین طور قبح و زشتی ظلم یا خوبی عدالت، ولی جزئیات را نمی تواند به طور کامل درک کند.با توجه به نکات پیش گفته اولا باید گفت که هرگز عقل نمی تواند انسان را از دین بی نیاز کند چرا که انسان در بخش عقائد و احکام (عبادت، معاملات، حدود، سیاسات و ... ) و اخلاق نیاز به هزاران مسئله دارد که هرگز عقل جزئیات آن را مطابق با واقع و موافق باسعادت دنیا و آخرت نمی تواند درک کند، مثلا در باب نماز فوقش عقل اصل ضرورت وجود عبادت را درک می کند و اما هزاران مسئله که در باب حج و معاملات و سیاسات و همین طور در باب اخلاق اصل ضرورت آن را درک می کند ولی خیلی از مصداق های آن را باید شرع بیان کند.
    مثال :
    مثلا در جریان جهاد و دفاع، سوره بقره آیه دویست و شانزدهم فرمود «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» این گوشهای از آن کبریٰ کلی است. فرمود جنگ و جهاد علیه کفر سخت است و شما شاید نپذیرید این سختی را، اما نمیدانید که برای شما خوب است. انسان نمیداند که جهاد برایش خوب است. اینها چیزی است که عقل نمیفهمد. لذا دنیای منهای دین وقتی فشار آوردند، صلح را مثل جنگ میپذیرند. هم آن را تحمیلی، هم این را تحمیلی میپذیرند. این دین است که میگوید این جهاد برای شما خوب است، ننگ را تحمل نکنید. فرمود شما نمیدانید. این چیزها را وحی به انسان میگوید. نمونههای آن کبریٰ کلی را در این گونه از مسائل میگوید. میفرماید به اینکه «وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» در موارد دیگر مشابه این را ذکر میکند.

    • عقل ، در مورد مسائل ماورائی پاسخی ندارد

    پاسخ سوال شما در نوع نگاه به هستی است. اگر هستی ما محدود به همین عالم مادی و در هفتاد سال خلاصه می شود، می بینیم که بسیاری از موجودات بدون عقل نیز دنیای خویش را اداره می کنند! همان طور که جوامع کافر نیز کم و بیش تا حدی موفق به ساماندهی امور می شوند.


    اما اگر شما هستی خود را به هفتاد سال محدود ندیدید و گستره ای بی نهایت در پیش روی خود داشتید، باید در محاسبات خویش، عوامل و فاکتورهای دیگری را در نظر بگیرید که متناسب با جهان پس از مرگ است و در این هنگام متوجه می شوید که هیچ راهی برای شناخت عوالم دیگر ندارید مگر اینکه وحی الهی شما را نسبت به آنها آگاه کند و اموری که در آن عالم سعادت و شقاوت شما را رقم می زند، به اطلاع شما برساند.

     اگر عقل و علم انسان (به مفهوم ظاهری آن و نه فلسفی و عرفانی) اندکی کفاف می‌داد و پاسخگو برای هدایت بشر به سوی سعادت دنیوی و اخروی بود، وضع بشر امروزی اینگونه نبود. و اساساً همین که پس از گذشت هزاران سال از عمر بشر و این همه پیشرفت عقلی و علمی، هنوز سؤال و اختلاف نظر، حتی راجع به کلیات وجود دارد، دلیل دیگری بر ناتوانی بشر بر هدایت خویش بر سبیل سعادت است.

    • پراکندگی نظرات عقلاء ، نشانگر ناکافی بودن عقل است

    ؟ امروز نحله های مختلف اعم از مادی و معنوی سوسیالیسم و کمونیسم و لیبرالیسم و اگزیستانسیالیسم هر کدام مدعی رهبری جامعه و ترسیم راه و رسم زندگی می باشند. ولی این عقول جمعی تاکنون نتوانسته اند در الفبای اقتصاد به وحدت کلمه برسند تا چه رسد در هدایت بشر. آیا واقعا واگذاری بشر به رهنمود انسان های والا که تاریخ زندگی آنان بر تقوا و طهارت و علم و دانش آنان گواهی می دهد، بهتر است یا این که حیات بشری را در بستری بیابیم که با صدها «ایسم» مدعی رهبری می باشند و انسان را در صحنه های گوناگون با چالش های جدی مواجه می سازند. همگان می دانیم که لنین و استالین با عرضه مکتب سوسیالیسم منشأ چه خونریزی ها گردیدند و چه خفقانی به ارمغان آوردند که تاریخ کمتر به خود دیده است. آیا نازیسم با طرح این مکتب توانست ملت آلمان را سعادتمند سازد یا این که تخم عداوت در میان جامعه های بشری پاشید. و نژادپرستی را بار دیگر زنده کرد. در هر حال نبوغ عقلانی بشر نمی تواند او را از هدایت وحیانی بی نیاز کند. 

    • دلیل نیازمندی به وحی و هدایت انبیاء
    این برهان از چند مقدمه تشکیل شده است:
    الف) خداوند حکیم کار لغو و بیهوده نمی کند و آدمی را برای رسیدن به کمال نهایی و سعادت جاودانه، مختار آفریده است.
    ب) زندگی دنیا مقدمه ی زندگی آخرت بوده، سعادت و شقاوت ابدی در گرو چگونه زیستن در این جهان است. 
    ج) انتخاب مسیر زندگی افزون بر اراده و اختیار، وابسته به شناخت و آگاهی است. 
    د) ابزار عمومی شناخت (حس و عقل) از درک درست زندگی و چگونگی رابطه ی دنیا و آخرت ناتوان است. 
    برای رسیدن به سعادت و خوش بختی، باید آغاز و انجام وجود انسان و پیوند و رابطه ی او با موجودات دیگر و هم نوعان و تأثیراتی که روابط گوناگون در سعادت و شقاوت او ایجاد می کند معلوم گردد؛ در حالی که احاطه بر این امور حتی برای عقل جمعی بشر میسر نیست؛ چرا که قلمرو ابزارهای عادی شناخت در انسان بسیار محدود است. روند تغییرات حقوقی و قانونی در طول تاریخ نشان می دهد که بشر با وجود تلاش های فراوان هنوز نتوانسته است یک نظام حقوقی صحیح و جامع و کامل برای اداره ی زندگی روزمره ی دنیای خود به وجود آورد، چه رسد به این که دورنمای زندگی جاودانه ی اخروی اش را ترسیم کند. این ناکارآمدی نمونه ای از ناتوانی ابزارهای شناخت بشری برای تدوین برنامه ی جامع و کامل زندگی است؛ از این رو توجه به حکمت الهی، ما را به منبع وحی رهنمون می شود و امروزه نه تنها این نیاز با پیشرفت بشر تأمین نشده است بلکه سردرگمی افزون تری مشاهده می شود. 

    • محدودیت گستره عقل 

    عقل در گستره اعتقادات دینی در بسیاری از موارد کارآمد و تعیین کننده است، اما در عین حال در همان مسائل هم در مواردی به تنهایی به نتیجه نمی رسد و راهی برای اثبات نمی یابد؛ به عنوان نمونه، مسئله ی جانشینی پیامبر (ص) و یا کیفیت معاد و زندگی پس از مرگ و یا وجود ملائکه، هیچ گاه توسط عقل به تنهایی کشف شدنی نیست و این امور به واسطه ی نقل روشن می شود. در گستره ی مسائل اخلاقی نیز تکیه بر عقل صرف و پرهیز از دین، باعث طغیان نفس انسان می شود، گرچه مبانی فلسفه ی اخلاق به برکت استدلال عقلی استحکام می یابد. حوزه ی احکام و شریعت نیز فقط عرصه ی آموزه های وحی و روایات ـ که مبین وحی هستند ـ می باشد و عقل خود باور دارد که نمی تواند این ضوابط را مستقلا ارائه دهد. در واقع اگر محدوده ی عقل رعایت نشود، آسیب ها و خسارات جبران ناپذیری به دنبال خواهد داشت. بی هویتی و سرگشتگی و بحران انسان معاصر نیز زاییده ی خردورزی افراطی است و بر این اساس، برخی اندیشمندان مغرب زمین، عصر حاضر را عصر اضطراب نامیده اند. کافی است خرد خویش را به داوری بنشانیم، تا روشن شود که خود عقل، فروتنانه معترف است که بسیاری از حقایق و واقعیات عالم از دسترس او به دورند و درک شهودی و علم حضوری قادرند به آن دست یابند. پاسکال می گوید: آخرین اقدام عقل، اقرار به این است که بی نهایت چیزها وجود دارد که از حیطه ی تصرف آن خارج است و ا گر چنین اقراری نکند ناشی از ضعف اوست. اگر امور طبیعی از حیطه ی تصرف عقل خارج اند، پس چه گویند در باب امور فوق طبیعت! 

    • راه نداشتن عقل به جزئیات دین

    علاوه بر محدودیت عقل در گستره ی فعالیت، عمق و کیفیت آن نیز محدود به کلیات مسائل است و راه به جزئیات ندارد. به اتفاق همه حکیمان، نیروی عقل، فقط قادر به درک یک سلسله مفاهیم کلی و روابط بین آنهاست و چنین شناخت هایی نیز به تنهایی در ترسیم جزئیات راه درست زندگی و نحوه ی ارتباط دنیا و آخرت کافی نیست. انسان خود را موجودی جاودانه و روح خود را موجود واحد بسیط مجرد باقی می داند؛ یعنی حقیقتی واحد و پایدار که از بین رفتنی نیست. او خود را مسافری می داند که خواهان «دار القرار» است و در فطرتش آرزوی جاوادانگی و همیشگی بودن نهفته است، گرچه ممکن است در فهم جاودانگی ناتوان باشد، چنان که گاهی در مسافرخانه ی دنیا هوس ماندن جاودانه را در سر می پروراند. پس، انسان تا زمانی که در دنیاست در آروزی دار القرار قدم می زند؛ اما با رسیدن به دار القرار می آرمد؛ بنابراین، اگر انسان موجودی جاودانه و مسافری است که به سوی ابدیت در حرکت است، به واسطه ی عقل خود می فهمد که احتیاج به راه نما دارد؛ زیرا بسیاری از راه ها و منازل و وسایل و توشه های راه را نمی شناسد، از این رو عقل وی را وامی دارد که به دنبال راه نما حرکت کند و به او ایمان آورد و به گفته هایش عمل کند.مسائل ابدی، جزئی است، از این رو برهان و استدلال عقلی در آن ها راه نمی یابد؛ چنان که خواجه نصیر الدین طوسی و دیگران تصریح کرده اند که در جزئیات نمی توان برهان عقلی اقامه کرد. بنابراین عقل درمی یابد که مسائل جزئی را نمی فهمد و در این موارد، احتیاج به راه نمای غیبی و معصوم دارد و شارع حکیم باید راه نمایی جامعه ی انسانی را به عهده گیرد و حکیمانه بر او حکم کند؛ و اجازه ی دخالت در حکم شارع را به خود نمی دهد. 

    • تهدید عقل از سوی هوای نفس

    این واقعیت که غلبه ی شهوات و هواهای نفسانی، مرکز تشخیص و کانون ادراکات، یعنی عقل آدمی را مختل می کند و کار آمدی آن را می کاهد و یا حتی ویران می کند، مطلبی است که هم در متون دینی مورد تأکید است و هم روان شناسان و پژوهش گران علوم تربیتی و نیز دانشمندان و فیلسوفان به آن هشدار داده اند. در واقع، نفسانیت، آزادی عمل را از عقل می گیرد. آموزه های اخلاقی دین و دستوراتی که از آن به «تزکیه ی نفس» و «تقوی» یاد می شود، ناجی عقل از این بلای خانمان سوز است و این راهکاری است که زنجیرهای نفسانیات را از دست و پای عقل می گشاید و به آن نیروی دوباره و سلامتی می بخشد و اگر این ضامن حیات بخش نباشد، هیچ یک از توانایی های عقل را نمی توان به حساب آورد. 

     انسان به مقتضای جسمش، قوا و تمایلات حیوانی هم دارد و ممکن است همین عقل، توسط نفس [شهوت و غضب] مستور و پنهان ‌گردد و الزامی نیست که انسان حتماً به عقل رجوع کرده و به حکم آن عمل نماید. به عنوان مثال: امروزه کدام عقل سالمی [از فیلسوف گرفته تا سالخورده‌ی عوام]، حکم نمی‌کند که هیچ چیز به خودی خود به وجود نمی‌آید، پس به وجود آورنده می‌خواهد – هیچ نظمی اتفاقی حادث نمی‌شود، پس ناظم می‌خواهد ...، پس وجود جهانی هستی با این عظمت و نظم، دلیل بر وجود خالق حکیم، علیم و ناظم است و خالق حکیم که بر مخلوق خود اشراف دارد و ضعف‌های او را می‌داند، لابد هدایتش می‌کند؟! اما، آیا همگان خداپرستند؟ آیا کفار عقل ندارند؟ آیا عقلشان خطا کرده است ...؟ یا خیر. عقل نبی درونی است و هیچ‌گاه خطا نمی‌کند، بلکه آنان به طور کل عقل را بایکوت کرده و رجوعیی به آن ندارند. چنان چه امروزه مکاتب بشری، مانند مسیحیت تحریف شده یا مدرنیسم و پست‌مدرنیسم، عقل و عقلانیت را مردود اعلام می‌کنند! چرا که حکم عقل، حتماً در تضاد با نظرات منطبق با امیال آنهاست.

    • نمونه‌هائی از نارسائی عقل
    اما در اینجا چند سؤال مطرح می‌شود: آیا عقل می‌تواند همه چیز را بشناسد؟ یا به چیستی‌ها نیز پی ببرد؟ به عنوان مثال: عقل حکم می‌کند که هیچ معلولی بدون علت نیست. مثلاً اگر کسی آب یخی در اختیار داشت و نیازش به آب جوش بود، عقل او حکم می‌کند که آب یخ به خودی خود به نقطه‌ی جوش نمی‌رسد و علت می‌خواهد، اما حال علت چیست؟ یا اگر عقل حکم کرد که انسان با مرگ معدوم نمی‌شود، آیا می‌فهمد که چه می‌شود؟ به کجا می‌رود؟ آن جا چه خبر است یا ... ؟

    • عقل ؟ عقل کی ؟
     
    اگر فرض بگیریم که «عقل» برای سعادت کفایت می‌نماید، اینک سؤال مطرح می‌شود که کدام عقل و عقل کی؟ راستی پاسخ عاقلانه چیست؟ آیا غیر از این است که بگوییم: عقل و علم انسان کامل! انسانی که تمامی استعدادهای کمالی او به فعلیت رسیده است. عقل او قوای نفسانی‌اش در کاملاً در اختیار دارد و نیروی شهوت و غضبش را کنترل می‌کند. نه تنها همه چیز را می‌داند، بلکه عاقلانه به علم خود عمل می‌نماید و در حسن و اعتدال کامل قرار دارد. حال سؤال مطرح می‌شود که آن انسان کامل کیست؟ چه کسی می‌تواند انسان را کامل کند، همه‌ی علوم را به او بیاموزد، سپس او برای راهبری انسان‌ها انتخاب کند، به دیگران معرفی نماید و ادعای خود را «با کتاب و معجزه و ...» به اثبات رساند؟! آیا به غیر از خالقش و از طریق وحی؟!

    • عقل انسان ، حتا خودِ انسان را هم نمی‌شناسد
    به راستی انسانی که نه جهان را شناخته و نه خودش را و هیچ وقت هم نمی‌تواند بشناسد (چون عالم محدود نیست)، چگونه می‌تواند هادی خود یا دیگران باشد؟!

    شخصی از ظریفی پرسید: چرا نمی‌توانیم ذات خداوند را بشناسیم؟ او گفت: اولاً آن چه در عقل و علم تو جای بگیرد، حتماً کوچک‌تر از آنهاست و او دیگر خدای خالق آنها نیست و ثانیاً مگر تو ذات خود یا هیچ چیزی را توانسته‌ای بشناسی که اینک به دنبال شناخت ذات خدا هستی؟! تو ذات هیچ چیز [حتی یک ذره] را نمی‌توانی بشناسی!

    آری، این است قدرت شناخت و علم انسان، که حتی خود و محیط اطرافش را نمی‌تواند درست بشناسد، چه رسد به ربط و تأثیر و تأثر آنها نسبت به یک دیگر! حال چگونه می‌خواهد قوانین سعادت بخش را وضع نماید؟! حال آن که این ناتوانی آشکار او نسبت به شناخت طبیعت است، اما اگر ماورائی در کار باشد که هست، اگر جهان هستی اول و آخری داشته باشد که دارد، اگر رسیدن به کمال مستلزم علم خالقانه باشد که هست و ...، ناتوانی عقلی و علمی انسان بیش از پیش مشهود می‌گردد.

    عقل اگر چه بسیاری از کلیات را درک می کند، اما در تشخیص جزییات مصون از ابهام و سردرگمی نیست، مثلاً انسان به عقل خود وجوب شکر نعمت دهنده را درک می کند، اما شیوه آن را به راحتی نمی تواند تشخیص دهد یا نحوه عبادت و بندگی خدا را نمی تواند تشخیص دهد اگر دین عبادتی مانند نماز را و شماره دفعات و اوقات و جزییات و شرایط آنرا معین  نکرده بود، بشر چگونه می توانست بدان برسد و آنرا ابداع کند. همین طور است در جزییات شیوه زندگی فردی و اجتماعی که اسلام در بیان حدود و نحوه رابطه خانواده و مدیریت آن و احکام ازدواج و طلاق و تعدد زوجات و احکام حقوقی و اقتصادی خانواده و یا بحث اجرای احکام حدود، دارای قوانینی منحصر به فرد و غیر قابل انکار است.

    • اینکه گفته می شود قوانین بشری بسیار پیشرفت کرده است و پایبندی به آنها ما را بی نیاز از دین می کند


     باید گفت:

    اولا: قوانین بشری با توجه به همه ابعاد وجودی انسان وضع نشده است.

    ثانیا: همه جوامع و افراد بر قوانین موجود اتفاق نظر ندارند و آن احکام فراگیر نیست.

    ثالثا: هنوز هم بسیاری از همین قوانین پیشرفته، روز به روز در حال تغییر هستند، یعنی بشر با تمام توان علمی خود هنوز گرفتار مسئله آزمون و خطاست. و با توجه به این ایراد است که هیچ کس جوابگوی خسارات وارد بر برخی از انسان ها بخاطر اشکال قوانین نیست. حال آنکه دین می توان آن قوانین را بدون این اشکالات وارده و آفات بعدی آن در اختیار انسان قرار بدهد.


    • اسلام ، حاوی دستوراتی است که سایر ادیان و به طریق اولی ، عقل به تنهایی توانایی صدور آن دستورات را ندارد

    در برنامه اسلام، پاره‏‌ای دستورهاست که عمل به آنها شرط تکامل روحی و معنوی است. بدیهی است یک نفر غیر مسلمان هر اندازه بی‌‏نظر و بی‏‌تعصب و خالی از عناد باشد، به واسطه محرومیت از استفاده از برنامه کامل انسانیت، از مزایای آن محروم خواهد ماند.
    اینچنین شخصی طبعاً از عباداتی عظیم مانند نمازهای پنجگانه و روزه ماه رمضان و حجّ خانه خدا محروم می‏ماند. مثل او مثل کسی است که بدون برنامه کشاورزی بذری بپاشد؛ هرگز محصولی را که چنین کسی بدست می‏آورد مانند محصول کسی که طبق برنامه صحیح و جامعی زمین را شخم می‏زند و در وقت مناسب بذر می‏پاشد و در هنگام وجین کردن وجین می‏کند و خلاصه تمام اقدامات لازم فنّی و علمی را انجام می‏دهد نخواهد بود.
    فرق بین نیکوکار مسلمان و نیکوکار غیر مسلمان را می‏توان چنین بیان کرد که نیکوکار مسلمان همچون مریضی است که تحت مراقبت و دستور یک طبیب حاذق برنامه دارد، غذا و دوایش همه به دستور طبیب است؛ هم از لحاظ نوع دوا و غذا و هم از لحاظ وقت آن و هم از لحاظ اندازه آن کاملًا طبق دستور عمل می‏کند؛ ولی نیکوکار غیر مسلمان همچون مریضی است که برنامه ندارد و خودسرانه کار می‏کند؛ هر غذا یا دوائی که به دستش می‏رسد می‏خورد؛ چنین مریضی ممکن است احیاناً یک دوای مفید بخورد و نتیجه خوب بگیرد، ولی همینطور هم ممکن است دوائی را که زیانبار و مهلک است مورد استفاده قرار دهد؛ همچنین ممکن است یک غذای مناسب بخورد ولی با ناپرهیزی بعدی و خوردن غذای نامناسب، اثر مفید غذای اول را هم خنثی کند.
    با این بیان روشن می‏گردد که تفاوت بین مسلمان و خداشناس غیر مسلمان این است که مسلمان، خداشناسی است که برنامه صحیح دارد ولی خداشناس غیر مسلمان کارهایش بدون برنامه صحیح است؛ به عبارت دیگر مسلمان، هدایت یافته است و غیر مسلمان هر چند خداشناس باشد، هدایت نایافته است. قرآن کریم در همین زمینه می‏فرماید:
    فان اسلموا فقد اهتدوا. «1»
    «اگر تسلیم برنامه محمّدی شدند پس راه را یافته‏اند.»
    (1). آل عمران/ 20

    • منابع جهت مطالعه‌ِ‌ی بیشتر در این خصوص :
    • 1- نبوت، استاد شهید مطهری
    • 2- عدل الهی، استاد شهید مطهری
    • 3- مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، وحی و نبوت، استاد شهید مطهری
    • 4- انتظار بشر از دین، عبدالله نصری
    • 5- انتظار بشر از دین، آیت الله جوادی آملی
    • 7- فصلنامه کلام اسلامی - سال چهاردهم، شماره 55، مقاله خاتمیت و مرجعیت علمی امامان معصوم (علیهم السلام)
    • 8- رسالت جهانى پیامبران و برهان رسالت، استاد جعفر سبحانى، ص 23ـ62
    • 9- آموزش عقاید، استاد مصباح یزدی، ج 1، ص 177-182و ص 216
    • 10- پرسش ها و پاسخ هایى پیرامون نبوت و رسالت، مؤلف: فاضل عرفان، تهیه کننده: مرکز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه ى علمیه

    جدیدا مردم یاد گرفتن به طرق مختلف گدایی میکنن!! رفته بودم کتابخونه تو راه برگشت یه خانومی واستاده بود سر یه کوچه ای و یه شیء کوچیکی هم تو دستش بود! نزدیک تر که شدم اومد جلوم و اون شیء رو گرفت جلوی صورتم و گفت: سهم اینو بده!!! اون شیء یه ضریح کوچولو بود!! بعد زیر اون رو یه چیزی گذاشته بودن که پول ازش رد میشد!!! حوصله ی بحث کردن با اون خانوم و تذکر دادن بهش رو نداشتم! دست کردم توی کیفم و یه 500 تومنی انداختم توی اون قسمت از ضریح و راه خودمو ادامه دادم! شاید نباید بهش پول میدادم! شاید حتا باید بهش تذکر میدادم که این کارش خیلی زشته و دهن کجی به مقدسات ما محسوب میشه. شاید... اما چیزی نگفتم! میدونستم جاش نبود که بخوام در این مورد تذکری به اون خانوم بدم اما یه غم خاصی روی دلم نشست، غم اینکه برخی از مردم مقدسات رو وسیله ای قرار میدن برای رسیدن به خواسته های خودشون. شاید حتی به خاطر اینکه چیزی بهش نگفتم و بهش پول دادم از خودم ناراحتم. خیلی از مردم خیلی از ماها فقط یاد گرفتیم واسه ائمه و مظلومیتشون گریه کنیم... تنها چیزی که یاد گرفتیم اینه که مثلا امام حسین رو خیلی مظلومانه شهید کردن و یا مثلا حضرت فاطمه رو گذاشتن لای در و پهلوی ایشون رو شکستن و... ماها تا این حد از ائمه یاد گرفتیم! یاد نگرفتیم همون ائمه ای که ما الان داریم از اسمشون سوءاستفاده میکنیم با رفتارشون و طرز زندگیشون میخواستن به ما عزت داشتن رو یاد بدن. یاد نگرفتیم که طرز زندگیشون رو الگوی خودمون قرار بدیم. فقط بلدیم بگیم حضرت زینب چققققققدر مصیبت رو تحمل کرده ولی یاد نمیگیریم که استواری ایشون رو در برابر یزید یاد بگیریم...
    تا وقتی که رسیدم خونه هی فکر کردم. فکر کردم به اینکه اصن وجود ماهایی که به مقدسات خودمون هم رحم نمیکنیم تا چه حد میتونه مایه ی ننگ بشریت باشه...
    پاسخ:
    توجه خودم و جنابعالی رو ب قسمت‌هایی از کتاب شریف عدل الهی جلب می‌کنم ؛ منظورم اینه ک گاه کسانی با سوء استفاده از مکتب ائمه‌ی اطهار علیهم السلام باعث گمراهی خود و بقیه میشن :

    از این نکته نباید غفلت ورزید که همانطوری که از قرآن کریم گروهی هدایت یافته‌‏اند و گروهی گمراه شده‌‏اند، از مکتب امام حسین (علیه السلام) نیز گروهی هدایت شده و گروهی گمراه گشته‌‏اند و این مربوط به خود مردم است.
    خدا درباره مثلهای قرآن می‏فرماید:
    یضلّ به کثیرا و یهدی به کثیرا و ما یضلّ به الّا الفاسقین‏ «1».
    «به سبب قرآن، گروهی را گمراه می‏سازد و گروهی را هدایت می‏کند، و جز بدکاران را گمراه نمی‏سازد».
    ملّای رومی، تمثیل عالی و زیبایی برای این مطلب آورده است، می‏گوید:
    از خدا می‏خواه تا زین نکته‏‌ها
    در نلغزی و رسی در منتها
    زآنکه از قرآن بسی گمره شدند
    زین رسن قومی درون چه شدند
    مر رسن را نیست جرمی ای عنود
    چون تو را سودای سربالا نبود
    رسن یعنی ریسمان، طناب. با طناب، هم می‏شود از چاه بیرون آمد و هم می‏شود به درون چاه رفت، تا کدام را انتخاب کنیم.
    قرآن و مکتب حسینی ریسمانهایی هستند که قدرت دارند بشر را از چاه‏ نگونبختی به اوج سعادت بالا برند؛ یکی‏ حبل من اللّه‏و دومی‏ حبل من النّاس‏است ولی اگر کسی از این دو حبل الهی سوء استفاده نمود، جرم از ریسمان نیست، علت این است که او در سر سودای بالا رفتن نداشته است و البته چنین مردمی به وسیله قرآن و مکتب حسینی به قعر دوزخ برده می‏شوند و این حقیقت در جهان دیگر چنین مجسم می‏گردد که به فرمان قرآن و امامان به دوزخ افکنده می‏شوند؛ و این است معنی قسیم الجنّة و النّار بودن.
    در روایت از رسول اکرم آمده است:
    انّ القرآن شافع مشفّع، و ماحل مصدّق‏.
    «قرآن شفیعی است که شفاعتش پذیرفته است و سعایت کننده‌‏ای است که سعایتش پذیرفته می‏شود».
    حقیقتا تعبیر عجیبی است. می‏فرماید:
    قرآن کریم، هم شفیع مؤمنان و نیکوکاران است به بهشت سعادت، و هم خصم کافران و مجرمان است به سوی دوزخ؛ واسطه‏‌ای است که آنان را به بهشت برین و اینان را به دوزخ می‌‏کشاند.
    الهی...

    این روزها...

    که خودت ...

    تمام فاصله ها را یک به یک

    برمی داری ...

    تا من برسم به دست های مهربانِ تو...

    این روزها عجیب

    "طعــــمِ عشــــق"

    می دهند...
    پاسخ:
    اللهم ارزقنا توفیق الطاعة و بُعد المعصیة.
    ممنونم از حضور جنابعالی.
    سلام به شمااستادبزرگوار.
    به نظربنده حقیر،ریشه اصلی این مشکلات اجتماعی برمیگرده به خانواده،متاسفانه والدین درتربیت اسلامی فرزندانشون،بخصوص درسالهای اخیر دارن کوتاهی میکنن،یعنی الآنه پدرومادرها کمتراحساس مسؤولیت میکنن درقبال این امر،البته قطعا علل دیگه ای هم داره،ولی خب من فکرمیکنم اساسی ترین مشکل همین میتونه باشه،گویاوالدین دارن غافل میشن ازاساسی ترین مسئله زندگیشون.
    پاسخ:
    سلام.
    همینطوره ، بسسسسیاری از خونواده‌ها اگه بچه‌ی شیش ماهه‌شون !!!! تبلت نداشته باشه شدیدن احساس سرشکستگی میکنن ولی اگه دختر جوونشون از لحاظ عملی بد حجاب باشه یا از لحاظ نظری با فلسفه‌ی حجاب آشنایی نداشته باشه یا امام زمانش رو ب صورت استدلالی و عقلی نشناسه یا احکام ضروری دین خودش رو ندونه کَکِشون هم نمی‌گزه ! همه هم میگن خب چکار کنیم جوونا الان همه همین مدلی هستن ! ینی این نگا کردن ب دست مردم و دنباله‌روی از مردم شده اسباب بدبختی این ملت !!!!
    تواین روزگاری که زندگی اینقدر سخت و سنگی شده واقعا اگه همین پل های ارتباطی با خدا مثل نماز و روزه و... نباشه آدم چه میکنه؟!!!
    جاهایی که دلت میخواد خدا رو احساس کنی واقعا چی بهتر از نماز و روزه میتونه به خدای خودت نزدیکت کنه؟!!!

    پاسخ:
    مشکل دقیقن اینه ک خیلیا امروزه هیچ احساس نیازی ب وجود خدا توی زندگیشون نمیکنن.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">