وَإِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسَامُهُمْ ۖ وَإِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ ۖ کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ ۖ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ ۚ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ ۚ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ ۖ أَنَّىٰ یُؤْفَکُونَ
هنگامی که ایشان را میبینی, پیکر, و سیمایشان تو را میگیرد و به شگفت میآورد (و به خود میگوئی: چه انسانهای باوقار و برازندهای!) و هنگامی که به سخن درمیآیند (به علّت حلاوت کلامشان) به سخنانشان گوش فرا میدهی . (با وجود این جذبهی سیما و گیرائی گفتار) آنان انگار تختههائی هستند که (بر دیوار) تکیه داده شده باشند (بیجان و بیایمان, هیکلهای توخالی, درونهای بینور و صفا, نقشهائی بر در و دیوارها) . هر فریادی را بر ضدّ خود میپندارند و هر آوازی را به زیان خویش! آنان دشمنان بشمارند و از ایشان برحذر باش . خدایشان بکُشاد! چگونه (از حق) برگردانده میشوند (و منحرف میگردند؟!) .
[[«خُشُبٌ»: جمع خَشَب, تختهها . «مُسَنَّدَةٌ»: تکیه داده شده . «صَیْحَةٍ»: فریاد . آواز . «قَاتَلَهُمُ اللهُ»: خدایشان بکُشاد! مراد از کشتن در اینجا, نفرین کردن و از رحمت محروم گرداندن است . «أَنَّی یُؤْفَکُونَ»: (نگا: توبه / 30, عنکبوت / 61, زخرف / 87) . ]] سورهی منافقون : 4