خاطرات وکالت - فیش سه برگی - قسمت دوم
در قسمت قبل رسیدیم به اینجا که مسئول دادگاه گفت باید برگردی و فیش سه برگی بیاری و گفت کپی قبول نمیکنیم.
برای بار دوم مجبور شدم توی گرما پیاده برگردم سمت بانکه. بعد از ده پونزده دقیقه پیاده روی رسیدم شعبه. به همون کارمنده که فیشو برام واریز کرده بود و یه شکم گنده هم داشت که باعث شده بود یه نیم متری با پیشخون جلوش فاصله داشته باشه (به عنوان یه ویژگی دارم راجع به شکمش حرف میزنم، قصدم تخطئه ایشون به خاطر شکمش نیست :-/) گفتم آقا گفتن باید فیش سه برگی ببرم لطف کنید عوض کنید اینو.
گفت مگه نگفتم "مال دادگاه باید سه برگی باشه؟"
گفتم "نگفتید مال دادگاه، فقط فرمایش کردید این باید سه برگی باشه، منم اصلاً متوجه نشدم منظورتون از این، چی هست"
گفت "من نگفتم دادگاه؟"
گفتم "نه"
گفت "من گفتم"
گفتم "آقا اصلاً بر فرض که گفتید. شما مگر نمیدونید این مال حساب دولتیه و دو برگی قبول نمیکنن، وقتی میبینید من دارم اشتباه میکنم و فیش اشتباهی برداشتم خب باید به من بگید این فیش رو قبول نمیکنن، ببر عوضش کن، سه برگی بنویس"
با حالتی که خشم و اعجاب از پشت ماسک توی چهره ش دویده بود، شکمش رو تکون داد، از پشت عینک نگاه خشمگینی بهم کرد و گفت "الان من مقصر شدم؟ تقصیر منه یعنی؟"
من که فقط قصد داشتم مشکلم حل شه و قصد تنش زایی و داد و بیداد راه انداختن نداشتم گفتم "آقا بدون تردید مشکل از منه و من مقصرم، الان راه حلش چیه؟"
یه کم آروم شد، لم داد توی صندلی و باز شکمش رو مثل قبل داد جلو، خیلی ریلکس گفت" هیچی، راه حلی نداره، این فیش دو برگی شماره سریال خورده و منم کاری نمیتونم بکنم"
باورم نمیشد دارم اینو میشنوم. چه ریلکس، واسه خودش نشسته بود و داشت حکم صادر میکرد.
آخرشم گفت" خودت اشتباه کردی"
گفتم "خب الان عوضش کنید یه سه برگی بهم بدید" گفت "نمیشه"
گفتم" یعنی میفرمایید دوباره باید پول واریز کنم؟ " گفت" هر طور که خودت صلاح میدونی، این دیگه قابل اصلاح نیست"
حسسسسابی عصبانی شده بودم اما میدونستم با عصبانیت نشون دادن و داد و بیداد راه انداختن در واقع دارم توی زمین اون بازی میکنم و خیلی راحت تیریپ مظلومیت ورمیداره و به همه میگه" من به این آقا گفتم برای دادگاه باید فیش سه برگی ببری، خودش گفته اشکال نداره الانم برگشته داد و بیداد راه انداخته" و میدونستم من نمیتونم ثابت کنم که اون کارمنده نگفته "برای دادگاه باید فیش سه برگی ببری" بلکه فقط گفته "این باید سه برگی باشه". چطوری میتونستم ثابت کنم؟ راهی نبود.
تنها فکری که به ذهنم رسید این بود که برم پیش رئیس بانک و موضوع رو باهاش در میون بذارم و ازش استمداد بطلبم. رفتم سمت باجه رئیس بانک. بخاطر کرونا یه صندلی گذاشته بودن پشت در پارتیشن و نمیشد بری پیشش. پشت میز کسی نبود. یه آقاهه اونجا نزدیک میز رئیس بانک واستاده بود و قاعدتاً باید خود رئیس بانک میبود. داشت کار مردم رو راه مینداخت و یه کاغذهایی از پشت پارتیشن به ارباب رجوع میداد.
بهش گفتم "این کارمندتون منو درست راهنمایی نکرده و من به حساب دولتی، فیش دو برگی ریختم و به من نگفته نمیشه و قبول نمیکنن، الان بردم دادگاه قبول نمیکنن. چکار باید بکنم؟"
گفت "راهی نداره. این حساب دولتی هست و پولی که رفت توش دیگه قابل برداشت نیست."
گفتم "ینی الان من باید چکار کنم؟ "
گفت" چه عرض کنم والا، احتمالا باید بری حسابداری دادگستری ببینی آیا میتونن بهت برگردونن"
میدونستم که چنین چیزی محاله که من برم حسابداری دادگستری و فیش رو بدم و بگم اینو اشتباهی ریختم حالا پولشو به من بدید. خیلی راحت داشت اون همه پول از دست میرفت.
چاره در این دیدم که برای بار چهارم اون خیابون رو پیاده بیام و برگردم دادگاه ببینم چکار میشه کرد. توی راه با خودم داشتم فکر میکردم حالا من برام این پوله و مقدارش مسأله مرگ و زندگی نیست. اگر کسی همه پولش همین باشه و با قرض و قوله جمع کرده باشه این مبلغ رو چکار باید بکنه؟ از چه کسی باید تظلم خواهی کنه و ضمناً همین طور که پیاده برمیگشتم سمت دادگاه توی ذهن خودم داشتم خودم رو برای از دست دادن پول و واریز دوباره پول، اینبار با فیش سه برگی آماده میکردم، بدون اونکه کوچکترین تقصیری برای خودم قائل باشم خودمو وسط یه ورطه میدیدم. درست مث فیلمای هالیوودی که یه دفه یه آدم کاملاً معمولی با یه زندگی معمولی میبینه وسط یه گَنگ مجرم تک و تنها هست و باید با افرادی که تا الان فکر میکرده آدمای معمولی هستن ولی یه دفه میفهمه مجرمانی سنگدل و قسیالقلب بودن مبارزه کنه (^o^)، اون کارمند شکم گنده با اون صورت سنگیش و اون یکی مَرده که ظاهراً رئیس بانک بود هم در واقع چیزی کم از ضد قهرمانهای سنگدل فیلمای هالیوودی نداشتن ....
بقیه در قسمت سوم. قول نمیدم اما سعی خودمو میکنم قسمت بعد تموم بشه. البته احتمال کشیدنش به سیزن دوم هم هست (^_-) (مزاح)
- پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۰، ۰۶:۰۵ ب.ظ