خاطرات تدریس: من و همون دانشجوی مربوطه (قسمت سوم و امیدوارم پایانی!)
خب دوستان، بریم سر قسمت سوم ماجراهای من و این دانشجوی محترم که سابقاً اینجا و اینجا در موردش نوشته بودم و معرف حضورتون هستن. وجداناً خودم هم دوس ندارم این ماجرا و این خاطرهگویی رو کِش بدم اما چکار کنم که خود این دانشجو هر جلسه دست به خاطرهسازی میزنه و منم که باید بنویسم. ننویسم میمونه توی دلم اذیتم میکنه :-| خاطراتی که این جلسه ساخت هم اونقدر شاخ بود که باعث بشه یه مطلب دیگه هم در موردش بنویسم (^_-)
آقا این جلسه هم همین بسم الله الرحمن الرحیم رو گفته و نگفته دستش رفت بالا باز (-:
دیگه ایندفه بهش اجازهی صحبت ندادم و میکروفنها هم که از همون اول کلاس غیر فعال هست، اصلاً فعالشون نکردم و شروع کردم درس دادن. گفتم حالا باز میخواد حاشیهسازی کنه و وقت کلاسو بگیره. در حین درس دیدم توی چت باکس نوشت که من از شما و همهی اعضای کلاس عذرخواهی میکنم بابت رفتارم و اینکه وقت کلاس رو گرفتم. با خودم گفتم هاااااااا. حالا شد. من باز واکنشی نشون ندادم و ادامه دادم درس دادن. آقا چند دقیقهای درس دادم و رفتم سر حضور و غیاب. حضور و غیاب که تموم شد گفتم فلانی میکروفن رو باز کن. چیزی میخواستی بگی؟ همون چیزی که توی چت باکس نوشته بود باز بیان کرد و اضافه کرد که من خودم جلسات قبل سر کلاس بودم و کسی دیگه نبوده :-\
گفتم پس چرا هر چی صدات میزدم حرف نمیزدی؟ گفت من دندونام رو عمل کردم. استاد فلانی هم در جریان هست بخاطر اونه نمیتونستم حرف بزنم :-/ گفتم چطور اول کلاس حرف میزنی، آخر کلاسم حرف میزنی همین وسط کلاس جراحی دندونات باعث میشه حرف نزنی؟
گفت نه. اون جلسهای که وسط کلاس حرف نزدم بخاطر این بود که داشتم نماز میخوندم :-| :-\ :-/ چند تا علامت دیگه از این قبیل هم خودتون بذارید توی ذهنتون....
گفتم این چه نمازی بود که من چهل پنجاه دقیقه هر چی وسط کلاس صدات زدم نبودی و فقط آخر کلاس تموم شد؟ نماز جناب جعفر طیار بود مگه؟
باز شروع کرد یه چیز دیگه بگه، دیگه اجازهش ندادم و زدم توی حرفش. بزرگوار دروغ رو با دروغ میپوشونه پشت سر هم. گفتم حالا همین که عذرخواهی کردی کافیه. ممنونیم ازت. ولی چون غیبتات به حد حذف رسیده باید همهی کلاسهای آینده رو باشی و هر وقت هم هر سؤالی رو بلد نیستی میکروفون رو باز کنی و بگی بلد نیستم نه اینکه من حنجره خودمو پاره کنم بسکه اسمتو صدا کنم و بعد جلسهی بعد خیلی راحت و ریلکس بیای بگی من چون جواب سؤالات رو نمیدونستم میکروفون رو باز نکردم. باز نکنی میکروفون رو غیبت میخوری و حذف میشی. هیچی دیگه گفت باشه و میکروفون رو بست.
آقا ما چند دقیقهای درس دادیم و بعد اسمشو صدا کردم گفتم فلانی، فلان چیز چی شد؟
گفت من چون دارم در حین تدریس شما جزوه مینویسم یه کم عقبم از مطالب، به همین خاطر نمیتونم جواب بدم :-|
حالا بلد نبودا، اصلاً درسم گوش نمیداد، منتها راست و حسینی نمیگفت "گوش ندادم، منفی بذار"، میگفت دارم جزوه مینویسم و عقب موندم.
گفتم منظورت از اینکه عقب موندی چیه؟ ینی الان که من داشتم این مطالب رو میگفتم تو داشتی جزوهی مطالبی رو مینوشتی که من پونزده دقیقه قبل درس دادم؟ :-/
حرفی زده بود مونده بود توش. گفت نه منظورم این نبود. گفتم پس منظورت چی بود؟ گفت هیچی استاد. سؤال رو دوباره بپرس تا جواب بدم. گفتم اوکی و سؤال رو دوباره پرسیدم میدونستم محاله جواب بده و فقط میخواد زحمت طرح مجدد سؤال رو بندازه گردنم. دوباره پرسیدم سؤال رو.
در این نقطه از زمان، کاری کرد که محاله هیچ کدومتون تصورش رو هم بکنید... حالا حدس بزنید قبل از اینکه ادامه رو بخونید....
آقا برنامه ادوبی کانکت رو مینیمایز کرد و رفت توی گوگل سرچ کرد که جواب سؤال منو بده (تا بیکران، علامت تعجب)
صدای حروف کیبوردش رو میشنیدم که داشت متن سؤال منو سرچ میکرد و برنامهش هم که مینیمایز بود. حتی به خودش زحمت نداده بود متن سؤال رو همون بار اول به خاطر بسپاره. از من خواست تا دوباره سؤال رو بگم و به محض اتمام سؤال من، برنامه مینیمایز شد و صدای کیبوردش بلند شد.
تا فرررررط مرگ عصبانی شدم. در حالی که مثل آدولف هیتلر در حال سخنرانی آب دهنم از شدت خشم و فریاد به اطراف و اکناف اتاق داشت پخش میشد از پشت بلندگو داد زدم چراااا برنامه رو مینیمایز کردی؟ چرا دااااااری سرچچچچچچچ میکنی؟ بلد نیستی بگو بلد نیستممممممممم، چرا انقد دروغ میگی توووووووو؟ حالا بازم بیا بگو قرآن میارم بزن روش که من سرچ نمیکردم!!!! از خود به در شده بودم در اون لحظات.... 😂
ازش با عصبانیت پرسیدم سرچ میکردی یا نمیکردی؟ معلوم بود جا خورده بود و انتظار نداشت لو بره اینجوری. برای اولین بار پذیرفت و گفت آره.
وقتی گفت آره یه کم بر اعصاب خودم مسلط شدم و آروم شدم. باور کنید اگر بازم انکار میکرد همونجا خودمو میکشتم رسماً :-| گفتم تو عجب پدیدهای هستی... تو کجا بودی تا الان من ندیدمت! قبلاً هم با من درس داشتی؟ گفت آره. گفتم عجب جرأت و جسارتی داری توووو. هیچ دانشجویی جرأت نمیکنه از این بازیا سر من دربیاره. بابا تو دیگه کی هستی؟ نه یکبار نه دوبار، هر بار فکر میکنی میتونی منو دور بزنی؟ تو انتظار داری بری توی گوگل سرچ کنی و بعد گوگل جواب بیاره و بعد بری توی سایتی که جواب رو نوشته و سایت بارگذاری بشه و بعد ببینی چی نوشته بعد همونا رو برای من بخونی و من ایییینهمه مدت منتظر بمونم برای پاسخ تو؟ این روند حداقل پنجاه ثانیه تا یک دقیقه طول میکشه بعد تو انتظار داری من متوجه نشم همچین چیزی رو؟ هیچ دیگه حرفی نداشت بزنه. براش بیست و پنج صدم منفی گذاشتم. هر چند حقش بسیار بیشتر بود.
آقا دیگه دردسرتون ندم. در ادامهی کلاسم دو بار دیگه ازش پرسیدم، هر دوبار میکروفون رو باز کرد و گفت بلد نیستم!
از صداقتش تشکر کردم (^_-) و دو تا بیست و پنج صدم منفی براش گذاشتم :-|
در ذیل کل حرفای ایشون در این سه جلسه رو به صورت مجتمع برای مزید استحضارتون به صورت مجتمع میارم. امیدوارم مورد استفاده و بهرهبرداری سروران ارجمند قرار بگیره:
1. در اولین جلسه از این سریال، گفت من هم جلسهی قبل و هم جلسات قبلتر سر کلاس بودم اشتباها برام غیبت زدی و اسمم هم توی فایل تصویری کلاس هست و اینطور نبوده که غایب باشم.
2. در جواب اینکه چرا در وقت حضور و غیاب دست نگرفتی بالا گفت چون نتم مشکل داشته :-|
3. وسط همون کلاسی که این حرفا رو زد هر چی صداش زدم نبود ولی آخر کلاس اومد و حضوری زد و در مقابل عصبانیت من چیزی نگفت و رفت.
4. در جلسهی دوم اومد و حاضری زد و وسط کلاس وقتی اسمش رو صدا زدم میکروفون باز شد ولی هیچ حرف نزد.
5. در همین جلسهٔ دوم، اسمش از لیست حضار در کلاس حذف شد و چند دقیقه بعد اومد و گفت من سر کلاسم و جلسهی قبل هم بودم و دلیل باز نکردن میکروفون این بود که جواب سوالات رو بلد نبودم و روداری هم بکنی "پیگیری" میکنم چون فامیلامون قاضی هستن.
6. این جلسه گفت دندونام مشکل داشته و علت حرف نزدنم همین بوده.
7. گفت توی اون جلسه که وسط کلاس نبودم داشتم نماز میخوندم.
8. سؤال رو که پرسیدم وانمود میکرد که میخواد جواب بده اما رفت توی گوگل سرچ کرد.
9. در نهایت به این نتیجه رسید که باید خودش سر کلاس باشه و وقتی هم جواب رو بلد نیست راست و حسینی بگه بلد نیستم.
نتیجهی اخلاقی: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): "النجاة فی الصدق".
نتیجهی اخلاقی 2: امیدوارم این دانشجو دیگه خاطرهسازی نکنه چون واقعاً حوصلهی خودمم سر رفت انقد از این بزرگوار نوشتم.
- پنجشنبه ۲ دی ۱۴۰۰، ۰۸:۰۲ ب.ظ