کتاب سفرنامه پولاک نوشتهی
کیست؟
کتابی ست نوشته شده توسط یه پزشک آلمانی
به نام یاکوب ادوارد پولاک (به آلمانی: Jakob Eduard Polak) (زادهٔ ۱۲ نوامبر ۱۸۱۸ در مورژینا، بوهم - درگذشتهٔ ۸ اکتبر ۱۸۹۱
در وین).
پولاک که بود و چه کرد؟
این پزشک فرزند یه خونواده بسیار فقیر
یهودی بود. تحصیلات خودش رو در رشتههای پزشکی و مردمنگاری در دانشگاههای وین و پراگ
تموم کرد و در رشتهٔ پزشکی زنان تخصص گرفت. پولاک به دعوت امیرکبیر واسه تدریس توی
دارالفنون همراه با شیش نفر دیگه از اساتید اتریشی در سال ۱۲۳۰ ه. ق، قبل از گشایش
دارالفنون به ایران اومد. پولاک با تربیت دانشآموزان دارالفنون و تألیف اولین کتب
پزشکی مدرن، نقشی کلیدی در معرفی پزشکی نوین به ایران ایفا کرد. دکتر پولاک در سال
۱۲۳۴ ه.ق، پس از دکتر کلوله و قبل از استخدام دکتر تولوزان، طبیب مخصوص ناصرالدین
شاه بود و بعد از ۱۰ سال اقامت در ایران به وطن خود بازگشت.(1)
کتاب سفرنامه پولاک از چه نظر،
کتاب مهمی است؟
این دکتر توی این مدتی که توی ایران بوده
مشاهدات و تجربیات خودش درباره زندگی و زمانهی اون موقع ایران به رشته تحریر درآورده
و با دقت حیرتانگیزی جزئیات زندگی و فرهنگ ایرانیا رو از دید خودش نوشته. کسانی که
علاقه به ماشین زمان و برگشتن به قلب قرون گذشته دارن این کتاب رو منبع حیرتانگیزی
خواهند دید چون اوووووونقد دقیق نوشته شده که آدم رو میبره به داخل همون کوچه های گِلی
و خاک گرفتهی عهد ناصری و ما رو دقیق با فرهنگ مردم در اون موقع آشنا میکنه.
کتاب سفرنامه پولاک با سایر
کتب تاریخی چه تفاوت عمدهای دارد؟
ممکنه بگید خب این اطلاعات تاریخی رو
آدم میتونه از کتب تاریخی هم به دست بیاره بنابراین این کتاب همچینم چیز جدیدی نیست،
اما این تصور اشتباه هست، چون اونچه در کتب تاریخی مورد توجه قرار گرفته و ثبت و ضبط
شده بیشتر زندگی درباریا و طبقات اعیان و اشراف هست و ما از زندگی و فرهنگ مردم کوچه
و بازار در قرون گذشته اطلاعات دقیقی در دست نداریم، از این حیث این کتاب یک منبع تاریخی
یگانهس، چون به دقت و با جزئیات اعجاب انگیز، شیوه زندگی مردم اون دوران رو برای ما
تصویر میکنه و از این رهگذر این امکان رو به ما میده که بدونیم حدود صد و پنجاه سال
پیش، فرهنگ مردم ما چطور بوده و آیا ما پیشرفت خاصی کردیم یا خیر.
چه قسمتی از این کتاب، الان
اینجا آورده شده است؟
قسمتهایی از این کتاب رو در ذیل میارم
و اگه وقت شد و شما هم علاقه داشتید قسمتایی دیگه رو هم در مطالب بعدی، ارائه خواهم
کرد. بخصوص قسمتایی که راجع به فرهنگ بانوان ایرانی و مسائل مربوط به ازدواج در فرهنگ
اون موقع هست رو خیلی جالب نوشته که اگه شد در مطالب بعد، قسمتای قابل انتشارش رو منتشر
خواهم کرد. مشخصات دقیق کتاب رو هم میتونید در انتهای مطلب، ملاحظه بفرمایید.
این قسمتی که در ذیل میارم نظر دکتر پولاک
و مشاهدات ایشون هست در خصوص فرهنگ قوم ایرانی.
آیا من سخنان دکتر پولاک، در
مورد فرهنگ و خُلق و خوی ایرانی رو تأیید میکنم؟
برای جلوگیری از سوء تفاهمات رایج لازمه
عرض کنم این فقط و فقط نظر ایشون هست و من نفیاً یا اثباتاً این مطالب رو رد یا تأیید
نمیکنم. معتقد هم نیستم هر چی ایشون نوشته وحی مُنزَل هست و معتقد هم نیستم همهی ایرانیا
همین طوری هستن که ایشون نوشته، فقط واسم جالب بود که ایشون انقد دقیق روی فرهنگ و
خُلق و خوی ایرانیا دقیق شده و این مطالب رو به رشته تحریر درآورده.
از شنیدن نظرات شما هم در خصوص این مطالب،
استقبال میکنم.
آغاز مطلب دکتر پولاک در مورد وجوه ممیزهی ایرانیان
در عهد ناصرالدین شاه قاجار :
ایرانیای اون موقع تناسب
اندام داشتن!!!
بدنشان به هیچ وجه چربى نمى آورد و از
طرف دیگر لاغرى بسیار هم بندرت دیده مى شود. من در مجموع فقط سه ایرانى فربه دیده ام،
آن هم نه به آن اندازه که سوارکارى بر ایشان امرى مشکل باشد. قامت آنها قدرى از قامت
متوسط یک پیاده نظام بلندتر است، افراد خارق العاده بلند و باریک یا به طور غیر- عادى
پست و کوتاه کمتر بچشم مى خورند. هموطنان من، آقایان افسرها، چندان این نکته جلب توجهشان
را مى کرد که اغلب مرا متوجه به آن مى کردند.
کنترل بر احساسات
حالت چهره آنان جدى است اما نه خیلى حاکى
از تیزهوشى و نه مانند بعضى از اروپائیها بى حال و کاریکاتورى؛ زیرا یک فرد ایرانى
نمى گذارد که در اثر عواطف شدید به هیجان بیاید، بلکه برعکس در اثر ممارست و عادت چنان
شده که بتواند لا اقل ظاهر را حفظ کند. بدین دلیل از شکلک درآوردن و حالات مختلف به
چهره دادن سخت ابا دارد و به همین دلیل حرکات صورت اروپائیها خیلى توجهش را جلب مى
کند.
ساختمان بدنی
روى هم رفته از نظر ساختمان بدنى به نوع
قفقازى شبیه است و از این لحاظ به کلى از اقوام و مللى که با وى در یک مملکت زندگى
مى کنند بخصوص از تاتارها، ارامنه و یهودیان مشخص و ممتاز است؛ از این گذشته ماهیتا
نیز هیچ وجه مشترکى با اقوام سرزمینهاى جنوبى و سامیها در خود نمى بیند.
متملق نسبت به بالادست
و متکبر نسبت به زیردست
در بین طبقات بالاتر و مرفه تر و از آن
گذشته بین کسانى که از راه نوشتن امرار معاش مى کنند، کسانى که به نامهاى میرزا، مستوفى،
محرر، منشى شهرت دارند و همچنین بین مستخدمین پرزرق و برق اغلب به طبائع و خلق و خوهائى
برمى خوریم که در داستان «حاجى باباى اصفهانى» تألیف موریه بنحوى داهیانه توصیف شده
است. ایرانیها خود نامى به روى این نوع مردم گذارده اند و به آنها «فضول» و به اعمال
و رفتارشان فضولى مى گویند. فضول کسى است که خود را با هر وضع و حالى وفق مى دهد و
در هر حالى براى خود «مداخل» دست و پا مى کند و ملک و مال دیگران را از آن خود مى گرداند
و به اصطلاح فارسى زبانان «مى خورد». وى گستاخ و سمج است. همه اخبار و رویدادهاى تازه
شهر را مى داند و مى داند که از اینها چگونه به نفع خود استفاده کند. وى در مقابل بالادستهاى
خود بزانو مى افتد و به زمین مى خزد و در برابر زیردستان سراسر نخوت است، و در هر حال
و مقامى شخصیت خود را به رخ آنان مى کشد.
منظماً و عموماً دروغگو!!!!
منظماً و عموماً دروغ مى گوید و تنها هنگامى
حرف راست بر دهانش جارى مى شود که نفعى در آن برایش متصور باشد. اخبار دروغ را شایع
مى کند، توطئه براه مى اندازد و تهمت مى زند؛ مى کوشد به انحاى مختلف کسى را که روزى
برایش مفید بوده خرد و نابود کند زیرا از نمکشناسى بوئى نبرده است؛ نمى خواهد تعهدى
یا وظیفه اى در برابر کسى داشته باشد. اشعارى، ابیاتى و لطیفه هائى را مى تواند بموقع
بخواند و همیشه نکته هاى مناسبى را در حافظه حاضر و آماده دارد. همه کارى از او برمى
آید و به درد هرکسى مى خورد از وزیر گرفته تا مهتر. ایرانى با وجود اینکه هر جمله اى
را مؤکد ادا مى کند، به راستگوئى چندان پایبند نیست و از هنگامى که سعدى گفت «دروغ
مصلحت- آمیز به از راست فتنه انگیز»، هر دروغ و دغلى را مصلحت آمیز قلمداد مى کند.
از طرف دیگر اصرارى ندارد که طرف صحبت گفته هاى او را باور کند و هرگاه مچش را بگیرند
با لبخندى به دروغ بودن گفته خود معترف مى شود.
در اینجا مواضعه اى دوطرفه موجود است.
یعنى همان سکه قلبى را که در معامله گرفته اى خرج مى کنى بى آنکه خود را فریبنده یا
فریب خورده بدانى.
قَسَمِ دروغ، راحت میخورَد
هر جمله اى را به قید قسم مؤکد مى کند.
هرگاه مچش را بگیرند که چرا دروغ گفتى بى هیچ پروائى مى گوید «گه خوردم».(2) بخصوص در
اصفهان فضول اصل بسیار پیدا مى شود و به همین دلیل هم هست که موریه قهرمانان داستانش
را از مردم آن شهر انتخاب کرده است. نمونه تمام عیار فضول صدراعظم پیشین میرزا آقا
خان است که حتى براى خود ایرانیان اعجوبه اى بشمار مى رفت. به وى فضول بن فضول مى گویند.
در دوره محمد شاه به خدمت دیوانى درآمد؛ صدر اعظم آن روز حاجى میرزا آقاسى که میرزا
آقا خان در کارش حیله مى کرد و برایش توطئه مى چید درباره اش گفته: «اگر دیو دماوند
به دشت تهران نظر بیندازد و در آنجا متوجه آقا خان بشود فورا دست و پاى خود را جمع
مى کند، زیرا فورا مى فهمد که استادش را پیدا کرده است. » چون مسافر اروپائى اغلب با این
قبیل مردم سروکار پیدا مى کند (یعنی طبقهی میرزایان و کارمندان دیوانی) به همین دلیل بسهولت کاریکاتور موریه را به جاى حقیقت
مى گیرد و این سجایاى خاص یک طبقه از مردم را از سر سهو و خطا، به قاطبه یک ملت تعمیم
مى دهد.(4)
طمعکار بودن
ایرانى روى هم رفته طماع است، دلش مى
خواهد پول فراوان بچنگ آورد، بدون اینکه پروا کند که این پول از چه محلى بدست مى آید.
به همان آسانى هم که پول را بدست آورده باز آن را بباد مى دهد تا دستگاه پرتجملى درچیند.
در بعضى موارد سخت خسیس مى شود، و در کار عشق و عاشقى اندازه نگه نمى دارد.
خونواده دوست بودن
سخت به خانواده، به تیره و طایفه خود
مى چسبد و هیچ بخت و شوربختى، هیچ فراز و هیچ نشیبى وى را از بستگى به خانواده جدا
نمى کند.
افشا کردن اسرار خانواده اصلا هیچ موردى
ندارد و مورد تحقیر همگان است حتى اگر این پرده درى به خاطر و نفع همگان انجام گرفته
باشد.
رعایت اعتدال در خوراک
ایرانى در خوراک اعتدال و قناعت را رعایت
مى کند؛ در هر مقامى باشد باز مقدارى نان، پنیر و سبزى صحرائى او را راضى و خشنود مى
کند، ولى مشروب الکلى و ادویه محرکه را دوست دارد.
راضی به سرنوشت
به آسایش و آرامش دلبسته است اما در اوضاع
و احوال خاصى سخت کوش و خستگى ناپذیر مى شود و مى تواند گرما و سرما، گرسنگى و تشنگى
را تحمل کند. بخت و شوربختى را با خونسردى کامل مى پذیرد و بر خود هموار مى کند. هرگاه
مثلا در مشرقزمین بازى روزگار- که در آنجا این امر غیر ممکن هم نیست- یک محرر (= نویسندهی) سادهی عادى را به مرتبه وزارت برساند یک چیز هست که به نظر این مرد خوشبخت عجیب مى آید، و
آن اینکه چرا این مقام قبلا به وى داده نشده، و دیگر اینکه چطور او به قریحه و استعداد
خود قبل از آنکه دیگران آن را دریافته باشند پى نبرده بوده است. حال اگر همین شخص چندى
بعد از مقام خود خلع شود و ثروتش به یغما رود، راحت و آسوده به اندرون پناه مى برد
و همچون ایوب عرب مى گوید: «قسمت است، همه مال شاه، عمر پادشاه دراز باد».
خوددار و مترصدِ فرصتِ انتقام بودن
ایرانى به مقدار زیاد مى تواند عواطف
و هیجانات خود را مکتوم نگاهدارد؛ از چهره اش هیچ معلوم نیست که در درونش چه مى گذرد،
همه آنها مانند لوح سفید هستند. ایرانى مى تواند مدتها خشم و ناراحتى را در خود مخفى
نگاهدارد تا لحظه مناسب براى تصفیه حساب و انتقام فرارسد. در این مورد وى این پند سعدى
را به گوش مى گیرد که داستان آن چنین است:
مردم آزارى را حکایت کنند که سنگى بر
سر صالحى زد؛ درویش را مجال انتقام نبود، سنگ را نگاه مى داشت تا زمانى که ملک را بر
آن لشکرى خشم آمد و در چاهش کرد. درویش اندر آمد و سنگ بر سرش کوفت. گفتا:
تو کیستى، و مرا این سنگ چرا زدى؟ گفت:
من فلانم، و این همان سنگست که در فلان تاریخ بر سر من زدى. گفت: چندین روزگار کجا
بودى؟ گفت:
از جاهت اندیشه مى کردم، اکنون که در
چاهت دیدم فرصت غنیمت شمردم.
ناسزائى را که بینى بختیار :: عاقلان تسلیم کردند اختیار
چون ندارى ناخن درنده تیز :: با بدان آن به که کم گیرى
ستیز
هرکه با پولاد بازو پنجه کرد :: ساعد مسکین خود را رنجه کرد
باش تا دستش ببندد روزگار :: پس به کام دوستان مغزش برار
خُلقیات شخصی ایرانیان
ایرانى از اصل مسلم «هیچ گاه حیرت مکن»
پیروى مى کند؛ هرگاه تحت تأثیر مزاج آتشین خود قرار گیرد مى داند چه کند که کسى مراتب
اعجاب وى را درنیابد، وى شعرشناس است و ساز و آواز را خوش دارد اما اغلب فکر و اندیشه
را فداى کلمه و وزن مى کند. شوخ طبع است ولى در تفکر خود از منطق پیروى نمى کند. اگر
جمله «انسان فناپذیر است و فلانى هم انسان است» را برایش بخوانى، فورا نتیجه گیرى مى
کند: خوب پس فلانى اسب و خر نیست و... غیره.
صبر و تحمل دارد اما
وای به روزی که صبر و تحملش سر برود
وى که از هر صاحب مقامى نفرت دارد مى
داند که چگونه در برابر هرکس سر فرود آورد. خوى جنگیدن و پرخاشگرى در او کم است، مدتهاى
مدید شدیدترین فشارها را تحمل مى کند ولى سرانجام با مشت محکم آن را درهم مى شکند و
با هتک حرمت از خانواده طرف طعم انتقام را به وى مى چشاند.
اگر آب ببینه شناگر
قابلی ست!
همواره از تقوا و عدالت دم مى زند، نفرت
خود را از ظلم و خودسرى بیان مى دارد؛ اما همین که دور به دستش افتاد خود جبار بى نظیرى
مى شود و بدون اندیشه ملک و مال دیگران را غصب مى کند.
فشار بر زیردستان
هرگاه پادشاه فشارى از طرف کشورهاى بزرگ
اروپائى احساس کند او نیز به سهم خود وزرا، و آنها حکام، و حکام نیز زیردستان و خدام،
و این گروه اخیر سرانجام مسیحیان، یهودیان و گبرها را زیر فشار ظالمانه خود قرار مى
دهند.
عدم برنامه ریزی برای
آینده
ایرانى که از فرداى خود تأمین ندارد فقط
و فقط در زمان حال زندگى مى کند؛ شاه نیز مانند خان منزل خود را آن طور مى سازد که
تنها چند سال دوام کند؛ دهقان نیز به مقدار لازم از آن نوع درختان میوه مى کارد که
بتواند در اسرع وقت از ثمر آن بهره ور شود.
دیگران را مسؤول اَعمال
خود دانستن
ایرانى باطنا ستمگر نیست، با حیوانات
رفتارى نرمتر دارد تا با انسان. مشاهده مستمر ظلم و ستم و خودسرى از حس همدردى و رأفتش
کاسته؛ بدین دلیل وى گوش به فرمان است تا دست به هر اقدام ظالمانه اى بزند و در عین
حال مسؤولیت اقدام خود را به گردن دیگرى بیندازد.
مهمانی دادن
دوست دارد میهمانى بدهد، فرودست ترین
نوکران نیز حاضر است تمام حقوق ماهانه اش را صرف یک پذیرائى از دوستان کند.
قلباً مهمان نواز نبودن
باوجود این از مفهوم میهمان نوازى خبر
ندارد. وى فقط از آن جهت میهمانى مى دهد که آنها نیز متقابلا میهمانش کنند، یا بدان
دلیل که از تنها غذا خوردن حوصله اش سر مى رود، ولى به هرحال از انجام وظایف میهمان
نوازى استنکاف دارد.
علاقمند به نمایش بودن
از دیدن نمایش، مضحکه، رقص و آتش بازى
سخت مسرور مى شود؛ وى که خود نیز هنرپیشه اى مادرزاد است مى داند یک نمایش خوب را چه
جور تحسین کند، هر تماشائى وى را مجذوب مى کند.
مقلد بودن
قوه ابداع چندانى ندارد اما در کار تقلید
سخت کوشاست؛ زود مطلب را مى گیرد، به سرعت مى آموزد، اما بزودى بر جاى مى ماند و به
استفاده از دریافتهها و آموختهها اکتفا مى کند.
رشوه گرفتن
به سهولت مى توان با پول خریدش، اما این
رشوه گیرى اغلب تحت عنوان دیگرى انجام مى پذیرد.
ریاکار بودن
او که اصلا متعصب نیست دلش مى خواهد که
مؤمن و مقدس قلمداد شود. دو ایرانى که در منزل هیچ گاه نماز نمى خوانند به محض اینکه
به هم برسند در این مورد خاص به وظیفه خود عمل مى کنند، درحالى که هر دو مى دانند قصد
فریفتن یکدیگر را دارند.
تعارفات بیش از حد و
تو خالی
در معاشرت، ایرانى مطبوع همیشه مى داند
چگونه مراتب اخلاص خود را ابراز دارد، و از طرف صحبت خود نیز حتى هنگامى که چشم دیدن
یکدیگر را ندارند و به خون هم تشنه اند انتظار رفتار متقابل را دارد. ایرانى که طبعا
گشاده دست نیست نمى تواند از رسم موجود سرپیچى کند، پس به محض اینکه کسى از چیزى که
متعلق به اوست تعریف و تمجید کند فورا آن را به طرف مى بخشد، اگر از قلیان او، اسب
او... تعریف کنید فورا مى شنوید که مى گوید: «پیشکش، مال شماست». و هرچند که این کلمات،
تعارفى توخالى بیش نیست باز گاه در مورد بعضى از اشیاء غیر مهم این بخشش عملى مى شود.
در نتیجه به اروپائیان توصیه مى شود که از مدح و ثناى فراوان بپرهیزند و به همین ترتیب
از اصل «هیچ چیز را تحسین مکن» پیروى کنند، چه در غیر این صورت خود و میزبانشان را
دچار مخمصه مى کنند.
عمل نکردن به وعده
وى هیچ وقت خواهش دیگرى یا توقعى را که
از او دارند به کلى رد نمى کند، چنین کارى با خلق و خویش مغایرت دارد؛ پس ترجیح مى
دهد که قول بدهد و بعد به وعده عمل نکند؛ چنین کارى را همواره نمى توان به تقلب تعبیر
کرد، بلکه باید دانست این نوعى ضعف است که در وجود او خانه کرده. خودش مى گوید نمى
خواهد خواهنده اى را «محروم» کند، پس مى کوشد مطلب را به درازا بکشاند و متقاضى را
خسته کند. اما باید دانست که متقاضى خود یک ایرانى است و با استدعاى مکرر و اصرار و
ابرام مى تواند اینجا و آنجا کارش را از پیش ببرد. از طرف دیگر کم نیستند متقاضیانى
که ماهها با امید پوچ به این در و آن درمى زنند و آخرین دینار کیسه خود را خرج مى کنند
تا عاقبت احتیاج آنان را وادار به ترک محل مى کند. اروپائى که با این جنبه از خوى و
خلق ایرانى آشنائى ندارد بخشم مى آید؛ اما بهتر آن است که ما با وضع موجود کنار بیائیم
و به وعد و وعید هم دلخوش نباشیم.
خیالباف بودن
ایرانى میل خاصى به خیالبافى و چیزهاى
پنهانى و اسرارآمیز دارد؛ هر انجمن پنهانى توجه او را به خود جلب مى کند، براى هر فرقه
جدید دینى فورا طرفداران بسیارى پیدا مى شود؛ به همین ترتیب هم هست که مثلا فراماسونرى
مورد علاقه خاص او قرار مى گیرد. فراماسونرى را در فارسى «فراموشخانه» مى گویند. برحسب
تصادف کلمه فرانسوى Framacon با کلمه فارسى «فراموش» شباهت
دارد. بدین جهت شایع شده بود که هرکس وارد لژ شود زندگى قبلى خود را به دست فراموشى
مى سپارد. پس از بازگشت خیلى از ایرانیان از انگلستان در دوره محمد شاه و در دوره جدید
با هیأت نمایندگى فرخ خان، فراماسونرى در ایران تقریبا انتشار یافت و حتى تا نزدیک
ترین اطرافیان شاه رسوخ کرد تا به جائى که بسیارى از ملانماها و سادات نیز پایشان به
این جمع کشیده شد. جلسات مخفى تشکیل مى شد و لابد صحنه هاى جالب توجهى از فداکارى و
گذشت در آن اجتماعات وجود داشته که آدمى را به یاد طرفداران سن سیمون در دوره انفانتن
مى انداخته است. سرانجام شاه عنان شکیب از دست داد و با تمام قوا به مقابله برخاست
و رؤساى فراموشخانه را تهدید به مرگ کرد؛ بسیارى هم در زندانها و تبعید کفاره وفادارى
و حمیت خود را دادند. در ایران از هر جمعیت پنهانى واهمه دارند و مى ترسند که مبادا
آنان پس از چندى به اقداماتى علیه حکومت و کارهاى خلاف آن دست بزنند و درنتیجه بنیان
قدرت موجود را بلرزه بیفکنند.
شیوه سلام و علیک کردن
سلام کردن بین همه مسلمانان به یک نهج
است. کسى که وارد مى شود مى گوید؛ «سلام علیکم» که در جواب آن مى گویند «و علیکم السلام
و رحمتالله». به هنگام خداحافظى صاحبخانه مى گوید: «خوش آمدى، صفا آوردى، مشرف، مزین».
و کسى که مى خواهد از خانه خارج شود مى گوید: «لطف عالى کم نشود» یا «سایه شما کم نشود».
معمولا این عبارات سلام و علیک را براى غیر مسلمانان بکار نمى برند، زیرا فکر مى کنند
که آثارى از مسلمانى در این عبارات نهفته است؛ پس در نتیجه با آنها با مشتى از کلمات
و عبارات تعارف آمیز و پرسشهائى که متوجه حال مزاجى طرف صحبت است روبرو مى شوند. زیردستان
رؤساى خود را با حرکت دست از زانو به طرف قوزک پا به علامت عبودیت و فرمانبردارى سلام
مى گویند. در بسیارى از مناطق به جاى سلام کردن به هم مى گویند: اوغور باشد.
حرص و ولع برای استفاده
از القاب
حرص و ولع براى به کار بردن تعارفات و
القاب در خطاب حد و حصرى ندارد. به یکدیگر شریف، سرکار و جناب مى گویند. حتى دو مستخدم
که در خانه اعیان به کار مشغولند وقتى بهم مى رسند از به کار بردن لفظ سرکار در حق
یکدیگر دریغ نمى ورزند. به هنگام خطاب کمتر ممکن است به اسم تنها اکتفا کنند، بلکه
کلمه میرزا را جلو اسم مى گذارند یا عنوان خان یا بگ را به دنبال نام مى آورند. در
مورد زنان خانم یا حد اقل کلمه ترکى باجى بکار برده مى شود. کسى که به زیارت خانه خدا
رفته باشد داراى عنوان حاجى است؛ کسانى که به زیارت کربلا و مشهد رفته اند به اسم خود
نام کربلائى و مشهدى را مى افزایند.
شیوهی فحاشی میان ایرانیان
لعن و نفرینها و فحشهاى ایرانیان نیز
از ممیزات آنهاست. معمولا هدف فحش شخص نیست بلکه خانواده او بخصوص پدر، زن یا قبور
گذشتگان وى است، زیرا برحسب مفهومى که زندگى خانوادگى دارد فحش به خانواده بسى ناگوارتر
از دشنام به فرد مخاطب است. رایج ترین آنها عبارت از «پدرسوخته» و «.... » (3) است که کلمه
اخیر را ترکى زبانها به «کپى اوغلو» ترجمه مى کنند. اغلب فحشهائى که براى زنان به کار
مى رود چندان رکیک است که به ترجمه آنها مجاز نیستم و این کلمات قبیح را اغلب از دهان
کودکان هم که آنها را به تقلید بزرگترها بکار مى برند مى توان شنید.
تأکید کردن بر اظهارات
ایرانى بسیار مایل است که اظهارات خود
را به صورت مؤکد ذکر کند و البته این کار به هیچ وجه ضامن صحت گفتار نیست. مثلا اغلب
به سر على، به سر محمد، به سر شاه و غیره قسم مى خورد و به تکرار مى گوید و الله، بالله
تالله. بسیارى از سوگندها به حساب طرف مذاکره به کار برده مى شود مثل به سر شما که
اغلب استعمال دارد. به هنگام تصدیق سر خود را به طریقى خاص تکان مى دهد. در مورد انکار
سر خود را به بالا و عقب مى برد و در عین حال لبها را جمع مى کند. خشم خود را معمولا
با به کار بردن عبارت لا اله الا الله و تمجید و اعجاب خود را با بارک الله، آفرین،
هزار آفرین، ما شاء الله بیان مى دارد.
مشخصات کامل کتاب:
سفرنامه پولاک : ایران و ایرانیان - مشخصات
کتاب
سرشناسه: پولاک، یاکوب ادوارد،
۱۸۱۸-۱۸۹۱م.
Polak, Jakob Eduard
عنوان و نام پدیدآور: سفرنامه پولاک
"ایران و ایرانیان"
نوشته یاکوب ادوارد پولاک؛ ترجمه کیکاووس
جهانداری.
مشخصات نشر: تهران: خوارزمی، ۱۳۶۸.
مشخصات ظاهری: ۵۳۶ ص.
شابک: ۳۵۰۰ریال ؛ با جلد زرکوب ۱۷۵۰ ریال
(جاپ اول)
وضعیت فهرست نویسی: برون سپاری.
یادداشت: عنوان اصلی: Persien das land und seine bewohner....
یادداشت: چاپ اول: تیر ۱۳۶۱.
یادداشت: کتابنامه به صورت زیرنویس.
موضوع: سفرنامه ها
موضوع: ایران -- سیر و سیاحت
موضوع: ایران -- تمدن
موضوع: ایران --آداب و رسوم و زندگی اجتماعی
شناسه افزوده: جهانداری، کیکاوس،
۱۳۰۲ -، مترجم
رده بندی کنگره: DSR۱۳۷۹/پ ۹س ۷
۱۳۶۸
رده بندی دیویی: ۹۵۵/۰۰۴۲
شماره کتابشناسی ملی: م ۶۹-۹۴۹
(1) منبع
قسمت زندگینامه: این لینک.
(2) بابت
انتشار این اصطلاح شنیع از همهی خوانندگان وبلاگ، عذرخواهی میکنم.
(3) به دلیل شناعت فوقالعاده، مجبور به حذف فحش مربوطه شدم.
بابت حذف این قسمت از همهی خوانندگان وبلاگ عذرخواهی میکنم.
(4) البته خوانندگان عزیز توجه داشته باشن، همچنان که از متن مطلب
هم واضح هست، نویسنده، این دو سه قسمت اخیر رو در مورد اون دسته از ایرانیا مطرح
کرده که اونا رو « فضول » خطاب میکنه و خودِ پولاک هم معتقد نیس که همهی اقشار
ایرانیا دقیقاً همین اندازه دروغگو و دغلکار هستن.