عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

من سید نورالله شاهرخی، عضو هیأت علمی دانشگاه لرستان، دکترای حقوق خصوصی دوره‌ی روزانه‌ دانشگاه علامه طباطبایی تهران (رتبه‌ی 13 آزمون دکتری) ، کارشناسی ارشد حقوق خصوصی از همان دانشگاه (رتبه‌ی 21 آزمون ارشد)، پذیرفته شده‌ی نهایی آزمون قضاوت، مدرس دانشگاه و وکیل پایه یک دادگستری هستم. این وبلاگ در وهله‌ی اول برای ارتباط با دانشجویان و دوستانم و در وهله‌ی بعد برای ارتباط با هر کسی که علاقمند به مباحث مطروحه در وبلاگ باشد طراحی شده است. سؤالات حقوقی شما را در حد دانش محدودم پاسخ‌گو هستم و در زمینه‌های گوناگون علوم انسانی به‌خصوص ادبیات و آموزش زبان انگلیسی و نیز در صورت تمایل، تجارب شما از زندگی و دید شما به زندگی علاقمند به تبادل نظر هستم.

***
***

جهت تجمیع سؤالات درسی و حقوقی و در یکجا و اجتناب از قرار گرفتن مطالب غیر مرتبط در ذیل پُستهای وبلاگ ، خواهشمند است سؤالات درسی و / یا حقوقی خود را در قسمت اظهار نظرهای مطلبی تحت همین عنوان (که از قسمت طبقه بندی موضوعی در ذیل همین ستون هم قابل دسترسی است) بپرسید. به سؤالات درسی و / یا حقوقی که در ذیل پُستهای دیگر وبلاگ پرسیده شود در کمال احترام ، پاسخ نخواهم داد. ضمناً توجه داشته باشید که امکان پاسخگویی به سؤالات ، از طریق ایمیل وجود ندارد.

***
***
در خصوص انتشار مجدد مطالب این وبلاگ در جاهای دیگر لطفاً قبل از انتشار ، موضوع را با من در میان بگذارید و آدرس سایت یا مجله‌ای که قرار است مطلب در آن منتشر شود را برایم بفرستید؛ (نقل مطالب، بدون کسب اجازه‌ی قبلی ممنوع است!) قبلاً از همکاری شما متشکرم.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

عالَمی داریم واسه خودمون !

دوشنبه مرداد ۲۶ ۱۳۹۴، ۱۱:۰۲ ق.ظ

ععععععلاف نوشت : لازم شد واسه یکی از اعضای خونواده از یه دکتری نوبت بگیرم ک فقط توی یه درمونگاه دولتیِ خاص ، کار میکنه ، واسه همینم ساعت پنج و نیم صُب !!!!! بعد از اذون و نماز صب ، اومدم درِ همون درمونگا ، اسم نوشتم توی لیستی ک خودِ منتظرین مینوشتن ، خوبه نفر چندم بودم ؟ نفر شونزدهم !!!!!!! ینی ساعت پنج و نیم صُب ، نفر شونزدهم !!!! الانم ک ساعت شده هشت صُب ، توی همون درمونگا هستم و هنو هیییییچ خبری نیس ، منتظرم ک مسؤول مربوطه ، تشیف بیاره شماره بده ب ما !!!!!!

فوووولاد نوشت : توی این درمانگاهی ک من امروز اومدم تا رسیدن ب وصال پزشک !!! پنج مرحله باید از سر گذرونده بشه ب این شرح :

  1. ثبت نام توی لیست اولیه : باید ساعت پنج الی پنج و نیمِ صُب بری ک نوبت گیرت بیاد و اسمت توی اون لیستی ک منتظرین مینویسن جزو نفرات اول باشه ، من ک پنج و نیم رفتم همونطور ک گفتم نفر شونزدهم بودم ، بعد بضی از دکترا هر روز ده نفر بیشتر نمی‌بینن یعنی مثلن اگه من شماره‌ی اون دکتر رو میخواستم با اینکه ساعت پنج و نیم رفته بودم بازم نوبت نمیرسید بهم !
  2. گرفتن شماره‌ی موقت : بعد باید بمونی تا ساعت نه و نیم ک مسؤول نوبت دهی بیاد و از روی لیستی ک نوشته شده شروع کنه ب دادن شماره ! اگه فک میکنید ک از ساعت پنج صب تا نه و نیم صبح میتونید یه جایی برید استراحت کنید سخخخخت در اشتباهید چون باید مث گرگ در کمین باشید و حواستون ب اون نفری باشه ک لیستِ دست نویس توی دستش هست ، حواستون باشه ک کجا میره و چکار میکنه ، هر چی نباشه الان ثمره‌ی دو سه ساعت سحر خیزی و از خوابِ خوش زدن شما در دست اونه.
  3. گرفتن شماره‌ی اصلی : بعد ک نوبت رو توی اغتشاش و بلوا گرفتی باید بری پذیرش درمونگاه و اون نوبت رو توی سیستمِ رایانه‌ای درمونگا ثبت کنی ، اونجا چن تا باجه هست ، اگه فک میکنید اونجا تفکیک میکنن باجه‌ها رو بین خانوما و آقایون و دفترچه‌ها رو میگیرن و بر اساس نوبت صدا میزنن سخخخخخت در اشتباهید ! چون اولن در هر باجه هم مراجعه‌کننده‌ی خانوم پذیرش میشه و هم مراجعه‌کننده‌ی آقا ب نحوی ک همون شیشه‌ی مربعی شکلِ کوچکِ سی سانت در سی سانت ، تقسیم میشه بین آقایون و خانوما ، و باید پهلو ب پهلوی جنس مخالف ، در تنگنای شدید واستی و بری جُلُو !!!!! و ثانیاً بدتر اینکه نمیشه دفترچه رو بذاری توی صف و واستی تا اسمتو اعلام کنن باید خودت با دفترچه‌ت نفر ب نفر توی اون گرما و التهاب و بوهای نامطبوعی ک هر از گاهی مشامِ جان رو مشمئز و آزرده میکنه واستی و بری جُلُو !
  4. پرداخت مبلغ ویزیت : تا الان نصفِ راهِ وصالِ پزشک رو اومدید ، حالا باید برید پول رو ب باجه‌ی مربوطه پرداخت کنید ، اونجا اما زود کارِتون راه میفته و انتظار زیادی مجبور نیستید بکِشید خدا رو شکر. پول رو که پرداخت کردید تازه برگه‌ی اصلیِ نوبت رو ب شما میدن ک توش نوشته توی برنامه‌ی ویزیتِ اون پزشکِ خاص در اون روزِ خاص ، شما نفر چندم هستید ، مثلن من با اینکه توی لیست انتظار اولیه نفر شونزدهم بودم الان شماره‌ای ک گیرم اومده نفر سی ام هست.
  5. انتظار دَمِ اتاقِ پزشک : حالا یه مرحله‌ی دیگه مونده هنو ! الان با در دست داشتن دفترچه و اون شماره باید مراجعه کنید ب اتاق پزشک مربوطه و توی نوبت بشینید تا چار تا چار تا بفرستنتون داخل پیش پزشک ! ایشالا ک هیچوخت همچین چیزی ب پُستتون نخوره !

اهههصاب فوووولادین میخاد واقعن گذروندن همچین پروسه‌ای !!!!

مجنون نوشت : بیرون ک اومدم و شماره‌ی نهایی دستم بود اننننقد مفتخر بودم ک دوس داشتم توی خیابون ، جلوی رهگذرا رو بگیرم و همون برگه‌ی سر و ساده و کوچیک رو نشونشون بدم و بگم ببینید من شماره گرفتم ، من شماره گرفتم !!!!!!

دلخوش نوشت : ساعت شده بود نه و نیم و همه منتظر بودیم ک مرحله‌ی دوم شروع بشه ، در این حیص و بیص یکی اومده بود دادِ سخن داده بود ک مگه اینجا دهاته ک از ساعت پنج صب میاید وامیستید توی نوبت ! هر کی هم اسم نوشته توی لیست بیخود نوشته ! اون لیست اصن قبول نیس ! فقط صف ملاکه ، اونم صفی ک از همین الان تشکیل بشه !!! ینی قشششششنگ خودشو محور دنیا میدید این آدم !!!!!

بیمار نوشت : یکی از کِسایی ک تنگ هم توی صف واستاده بودم پیشش گفت هر کی سالم هم باشه بیاد اینجا توی این شرائط واسته توی صف ، انننننقد نَفَس آدمای مختلف بهش میخوره مریض میشه میره بیرون !!!! دیدم چ حرف دقیقی زد واقعن !!!!!

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۰۲ ق.ظ
  • سید نورالله شاهرخی

نظرات  (۶)

ان شالله خدا خیر دنیا و آخرت رو بهشون بده. یکی از همین اساتید وظیفه شناس خودتون هستید. باور کنید وقتی درسی رو که با شما داشتیم میخونیم انگار نه انگار که 4-5 ترم از گذروندن اون درس گذشته! به حدی مطالب توی ذهنمون ماندگار شدن تا آخر عمرمون از ذهنمون نمیره. خیالمون در مورد درسایی که با شما و اساتیدی مثل شما داشتیم  راحته دیگه. ممنونم استاد.
پاسخ:
خواهش می‌کنم ؛‌ غیر از انجام وظیفه چیزی نبوده. ممنونم از نظر لطفتون.
نه! کنایه نبود! حقیقت رو نوشتم، الان که داریم واسه ارشد میخونیم نحوه ی تدریس اساتید وظیفه شناس باعث شده خیییییلی از مطالب رو بلد باشیم و وقتمون رو نگیرن!
پاسخ:
خدا زنده بداره این دسته از اساتید بزرگوار رو.
بی ربط نوشت: الان داریم قدر برخی از اساتید وظیفه شناس رو میدونیم! همین.
پاسخ:
کنایه بود دیگه این ؛ نه ؟ آیا ؟
دقیقن به همین دلیل خیییییییییلی وقته لازمه برم چشم پزشک ولی نمیرم! راستش اصصصصصصصلن حوصله ی طی کردن همچین پروسه ای رو ندارم.
پاسخ:
این دکتر بیرون مطب نداشت ، ب همین دلیل من مجبور شدم برم درمونگاه دولتی.
چشم پزشک ، بیرون زیاد هست ، مسائل دیگه رو ربط ندید ب حکایتی ک من تعریف کردم لطفن.
ضمنن وختی سلامت آدم در خطر باشه شرعن واجبه بر آدم ک ب هر پروسه‌ای تَن بده ، این ک سهله.
سلام.
من خودم دقیقا پارسال با برادرم این مراحل رو در شیراز طی کردیم،خدا شاهده موقعه ای که با این ازدحام جمعیت روبه رو میشدم،به پوچی میرسیدم؛نمیدونم چه حرفی بزنم که جایه این همه گرفتاری و بدبختی و شلوغی در بیمارستانهای کلان شهرهارو پرکنه،فقط اینو میتونم بگم،خدا پای هیچ کس به این مراکز درمانی باز نکنه؛انشالله...وسلام...
پاسخ:
سلام. اینجام البته کلانشهر نیس همچین ، ولی خب وضعیتش از همین قراره ک عرض کردم.
  1. یه کلمه ای بکار بردین که منو دقیقا یاد یه نکته انداخت. خرم آبادیا فکر میکنن که محور تمام عالمن!!!! اصلا علت بدبختیا توی استان لرستان همینه.
  2. تمام روسای اداره جات شدن خرم آبادی !!!
  3. اونم از اون نوعش که مستبد،خودرای، غیر قابل انعظاف، گاهی غیر منظقی، لجباز، از خود راضی و.... با عقاید پوسیده که همیشه هم بهش اصرار دارن. اگرم مخالف خودشون ببینن به ظاهر استقبال می کنن ازش ولی در حقیقت ریششو خشک میکنن. واسه همینه که ترسیدم اسممو بگم!!!!
  4. اصل مطلبو گرفتین استاد؟؟؟؟ 
  5. ببخشید بی ادبی کردم.

پاسخ:
  1. همه جا هم آدم خوب هست ، هم بد ؛ ما باید سعی کنیم اهل هر جا که هستیم جزو آدمای خوب اون مکان باشیم. عرب ، هم شمر داشته هم امام حسین.
  2. منظور جنابعالی کدوم شهر هست ک همه‌ی رؤسای اداراتش خرم‌آبادی هستن ؟
  3. ینی الان از رؤسای ادارات ترسیدید ک نام شریفِ خودتونو بیان نفرمودید ؟
  4. این شماره‌ی سه رو خیر ؛ نگرفتم متأسفانه.
  5. اختیار دارید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">