عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

من سید نورالله شاهرخی، عضو هیأت علمی دانشگاه لرستان، دکترای حقوق خصوصی دوره‌ی روزانه‌ دانشگاه علامه طباطبایی تهران (رتبه‌ی 13 آزمون دکتری) ، کارشناسی ارشد حقوق خصوصی از همان دانشگاه (رتبه‌ی 21 آزمون ارشد)، پذیرفته شده‌ی نهایی آزمون قضاوت، مدرس دانشگاه و وکیل پایه یک دادگستری هستم. این وبلاگ در وهله‌ی اول برای ارتباط با دانشجویان و دوستانم و در وهله‌ی بعد برای ارتباط با هر کسی که علاقمند به مباحث مطروحه در وبلاگ باشد طراحی شده است. سؤالات حقوقی شما را در حد دانش محدودم پاسخ‌گو هستم و در زمینه‌های گوناگون علوم انسانی به‌خصوص ادبیات و آموزش زبان انگلیسی و نیز در صورت تمایل، تجارب شما از زندگی و دید شما به زندگی علاقمند به تبادل نظر هستم.

***
***

جهت تجمیع سؤالات درسی و حقوقی و در یکجا و اجتناب از قرار گرفتن مطالب غیر مرتبط در ذیل پُستهای وبلاگ ، خواهشمند است سؤالات درسی و / یا حقوقی خود را در قسمت اظهار نظرهای مطلبی تحت همین عنوان (که از قسمت طبقه بندی موضوعی در ذیل همین ستون هم قابل دسترسی است) بپرسید. به سؤالات درسی و / یا حقوقی که در ذیل پُستهای دیگر وبلاگ پرسیده شود در کمال احترام ، پاسخ نخواهم داد. ضمناً توجه داشته باشید که امکان پاسخگویی به سؤالات ، از طریق ایمیل وجود ندارد.

***
***
در خصوص انتشار مجدد مطالب این وبلاگ در جاهای دیگر لطفاً قبل از انتشار ، موضوع را با من در میان بگذارید و آدرس سایت یا مجله‌ای که قرار است مطلب در آن منتشر شود را برایم بفرستید؛ (نقل مطالب، بدون کسب اجازه‌ی قبلی ممنوع است!) قبلاً از همکاری شما متشکرم.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

خاطرات تدریس 76 - تب و لرز

سه شنبه ارديبهشت ۱۸ ۱۳۹۷، ۱۱:۴۸ ب.ظ

ینی امروز اصن داشتم توی تب میسوختم سر کلاس، به طور متناوب سر کلاس غرق در عرق می‌شدم و چند دقیقه بعد میلرزیدم از سرما، سر راه روبروی پل هوایی در ابتدای مسیر دانشگاه که از تاکسی پیاده شدم که بیام دانشگاه، هوا چندان هم سرد نبود، اما من رسماً دندونام داشت میلرزید و به هم می‌خورد!

با لطف و اصرار یکی از اساتید، زمان استراحت 12 تا دو رفتیم داخل شهر، دکتر و یه پنی سیلین زدم اونم بدون تست حساسیت و ساعت دو در حالیکه بشدت باز تب و لرز داشتم سر کلاس بودم. دانشجوا میگفتن ما راضی به زحمتتون نبودیم، گفتم تنها عذر موجه برای من جهت عدم حضور در کلاس مرگ هست! ینی اگر یه روز نیومدم سر کلاس، با احتمال نود درصد میتونید بگید من مُردم!

یکی دیگه از اساتید قبل از اینکه برم داخل شهر، می‌گفت زنگ بزنم آمبولانس بیاد؟ (ینی حساب کنید انقد ظاهرم دگرگون بود) گفتم نه بابا، الان موجی از شادی در بین دانشجویان ایجاد میشه و میگن بالاخره نفرین‌های ما کارگر افتاد! نمیخام اسباب خوشحالی شون بشم.

اون پنی سیلین رو که زدم و همچنین بعد از ظهر که دانشجوی سابقم آقای بهنامی اومد کلاسم، اصن حالم از این رو به اون رو شد، طوری که کلاس 18 تا 20 دقیقاً تا خود ساعت 8 عصر طول کشید :-| الان خوبم البته میدونم که نگران نیستید :-|

  • موافقین ۰ مخالفین ۱
  • سه شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۴۸ ب.ظ
  • سید نورالله شاهرخی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">