خاطرات تدریس 76 - تب و لرز
ینی امروز اصن داشتم توی تب میسوختم سر کلاس، به طور متناوب سر کلاس غرق در عرق میشدم و چند دقیقه بعد میلرزیدم از سرما، سر راه روبروی پل هوایی در ابتدای مسیر دانشگاه که از تاکسی پیاده شدم که بیام دانشگاه، هوا چندان هم سرد نبود، اما من رسماً دندونام داشت میلرزید و به هم میخورد!
با لطف و اصرار یکی از اساتید، زمان استراحت 12 تا دو رفتیم داخل شهر، دکتر و یه پنی سیلین زدم اونم بدون تست حساسیت و ساعت دو در حالیکه بشدت باز تب و لرز داشتم سر کلاس بودم. دانشجوا میگفتن ما راضی به زحمتتون نبودیم، گفتم تنها عذر موجه برای من جهت عدم حضور در کلاس مرگ هست! ینی اگر یه روز نیومدم سر کلاس، با احتمال نود درصد میتونید بگید من مُردم!
یکی دیگه از اساتید قبل از اینکه برم داخل شهر، میگفت زنگ بزنم آمبولانس بیاد؟ (ینی حساب کنید انقد ظاهرم دگرگون بود) گفتم نه بابا، الان موجی از شادی در بین دانشجویان ایجاد میشه و میگن بالاخره نفرینهای ما کارگر افتاد! نمیخام اسباب خوشحالی شون بشم.
اون پنی سیلین رو که زدم و همچنین بعد از ظهر که دانشجوی سابقم آقای بهنامی اومد کلاسم، اصن حالم از این رو به اون رو شد، طوری که کلاس 18 تا 20 دقیقاً تا خود ساعت 8 عصر طول کشید :-| الان خوبم البته میدونم که نگران نیستید :-|
- سه شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۴۸ ب.ظ