عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

من سید نورالله شاهرخی، عضو هیأت علمی دانشگاه لرستان، دکترای حقوق خصوصی دوره‌ی روزانه‌ دانشگاه علامه طباطبایی تهران (رتبه‌ی 13 آزمون دکتری) ، کارشناسی ارشد حقوق خصوصی از همان دانشگاه (رتبه‌ی 21 آزمون ارشد)، پذیرفته شده‌ی نهایی آزمون قضاوت، مدرس دانشگاه و وکیل پایه یک دادگستری هستم. این وبلاگ در وهله‌ی اول برای ارتباط با دانشجویان و دوستانم و در وهله‌ی بعد برای ارتباط با هر کسی که علاقمند به مباحث مطروحه در وبلاگ باشد طراحی شده است. سؤالات حقوقی شما را در حد دانش محدودم پاسخ‌گو هستم و در زمینه‌های گوناگون علوم انسانی به‌خصوص ادبیات و آموزش زبان انگلیسی و نیز در صورت تمایل، تجارب شما از زندگی و دید شما به زندگی علاقمند به تبادل نظر هستم.

***
***

جهت تجمیع سؤالات درسی و حقوقی و در یکجا و اجتناب از قرار گرفتن مطالب غیر مرتبط در ذیل پُستهای وبلاگ ، خواهشمند است سؤالات درسی و / یا حقوقی خود را در قسمت اظهار نظرهای مطلبی تحت همین عنوان (که از قسمت طبقه بندی موضوعی در ذیل همین ستون هم قابل دسترسی است) بپرسید. به سؤالات درسی و / یا حقوقی که در ذیل پُستهای دیگر وبلاگ پرسیده شود در کمال احترام ، پاسخ نخواهم داد. ضمناً توجه داشته باشید که امکان پاسخگویی به سؤالات ، از طریق ایمیل وجود ندارد.

***
***
در خصوص انتشار مجدد مطالب این وبلاگ در جاهای دیگر لطفاً قبل از انتشار ، موضوع را با من در میان بگذارید و آدرس سایت یا مجله‌ای که قرار است مطلب در آن منتشر شود را برایم بفرستید؛ (نقل مطالب، بدون کسب اجازه‌ی قبلی ممنوع است!) قبلاً از همکاری شما متشکرم.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

مرسی که هستن!

سه شنبه بهمن ۳۰ ۱۳۹۷، ۰۶:۱۰ ب.ظ

اینطوری نیست که فقط دانشجویان از حضور یه معلم و اخلاقش الهام بگیرن و الگوشون باشه، خیلی وختا معلم هم از حضور برخی از دانشجوها سر کلاسش حَظظظظ می‌بره، خصوصاً وختی حق انتخاب بین اساتید وجود داره و اون دانشجوها انتخاب میکنن که با تو باشن.

کاش حسادت‌های رایج بین دانشجوها و فرهنگ منحط برخی ازشون اجازه می‌داد، در اون صورت همین الان با ذکر اسم میگفتم دانشجوی الف، دانشجوی ب، دانشجوی جیم ووو مرسی که انتخاب کردید با من باشید. حضور شما در کلاس، مایه‌ی دلگرمی منه. ازتون الهام می‌گیرم، هیچ لذتی بالاتر از این نیست که کلاست با دانشجویی باشه که دنبال علم هستن توی دانشگاه، نه دنبال مباحث حاشیه‌ای و خلاصه اینکه ... مرسی که هستید!

برخی از دانشجوها که با هم دوستن چقدر به هم میان از نظر دوستی. آدم دوس داره بهشون بگه لذذذذت ببرید از با هم بودنتون، این لحظات هیچوخ دیگه توی زندگیتون تکرار نمیشه. از لحظه لحظه‌ی با هم بودنتون، توی خوابگاه و دانشگاه لذت ببرید و قدر بدونید دوستیتون رو. به قول جناب حافظ :

فرصت شمار صحبت، کز این دو راهه منزل :: چون بگذریم دیگر، نتوان به هم رسیدن

ببینید چققققدر خوب توصیف کرده موقعیت رو، فک کنید دو تا دوست جون جونی، رسیدن به یه دو راهی توی سفرشون و بر اساس جبر زمونه قراره از هم جدا بشن، حالا فقط یه شب وقت دارن با هم باشن و با هم معاشرت کنن، فک کن، توی یه بیابون خلوت، یه آتیش روشن، دو نفر دور آتیش و یه شب تا صبح که باقی مونده برای لذت بردن از مصاحبت یه دوست و میدونی که هر لحظه داری به صبح و وقت جدایی نزدیک میشی.... هووووووفففففففف واقعاً صحنه‌ی نفس گیری هست. دانشگاه هم همین طوره، حکم ابتدای همون دو راهی رو داره، میاید اینجا، دوست پیدا می‌کنید، اون دوست میشه محرم اسرار حرفای مگوی دلتون، با هم میگید، با هم می‌خندید، با هم گریه می‌کنید و بعد از دانشگاه هر کس میره سراغ زندگی خودش، و اونچه توی دلتون باقی میمونه خاطراتی شیرین و غمناکه از لحظات با هم بودن که با یادآوریش اشک میشینه به چشماتون.... فیلم هندی شد آخرش، ببخشید.

از مطلب اصلی دور شدم. خواستم فقط بخاطر حضور برخی از دانشجوا توی کلاسم ازشون تشکر کنم. همین. 

+ این مطلب، خدای نکرده به معنای تعریض یا کنایه به اساتید محترم دیگه نیست. همه‌ی همکارای من محترم و تاج سر من هستن و من از همه‌شون کمتر بلدم. چ از نظر اخلاقی و چ از نظر علمی. حرفم فقط ناظر به کلاس خودم و دانشجوای خودم بود.

++ حالا که اینا رو گفتم اینم بگم یکی از اساتید جدی و سختگیر دیگه هم هست که ایشونم مقارن با من دقیقاً پای چپش شکسته! منم که پای آسیب دیده‌م همین پای چپ هست. حالا اون دفه داشت میگفت لامصب هر کی بوده یه نفر بوده دقیق نفرین کرده، هر دو تامون یه جامون آسیب دیده! بعد میگفت بریم به استاد فلانی که اونم سختگیره بگیم مواظب پای خودش باشه توی این روزا!!!!

+++ این هفته کامل، لنگ میزدم توی دانشگاه با پای گچ گرفته، شده بودم مصداق این شعر سعدی که:

لنگ لنگان قدمی برمی‌داشت :: هر قدم دانه‌ی شکری می‌کاشت!

++++ از اونایی که کامنت گذاشتن و من نتونستم جواب بدم بخصوص از آقا مرتضای عزیزم، عذرخواهی می‌کنم. به تدریج جواب میدم. 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • سه شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۷، ۰۶:۱۰ ب.ظ
  • سید نورالله شاهرخی

نظرات  (۱۱)

دیوار ؟؟؟؟؟!!!!!!!
پاسخ:
بله. 
ممنون. ولی نگفتید چرا پاتون شکسته ؟
پاسخ:
طی سانحه سقوط از دیوار رباطش کشیده شد. 
قبلا افتخار شاگردی شما رو داشتم . الان فارغ التحصیل شدم
پاسخ:
ممنون از نظر لطف جنابعالی. موفق باشید. 
کامنتم جواب نداشت . ؟ عایا ؟
پاسخ:
فکر کردم از دانشجویان من هستید و حتماً در دانشگاه در جریان نحوه‌ی شکستگی پای من قرار گرفتید. بنابراین نیازی به پاسخ ندیدم. 
سلام استاد . خدا بد نده !! چرا پاتون شکسته ؟؟
خواهش می کنم.  تا یادم نرفته ، سالروز استقلال کانون وکلا و روز وکیل مدافع رو خدمت جنابعالی و تمام وکلای شریف و کسانی که در راه حق و  عدالت ، آزادی و اهداف متعالی انسان با تمام توان قدم برمی دارن ، تبریک و شادباش عرض می کنم.  امیدوارم همواره پیروز و سربلند باشید. 
پاسخ:
سلامت باشید. ممنونم از جنابعالی. 
سلام . وقت بخیر. راستش چند روزی بود می خواستم این کامنت رو بنویسم باز هم مردد می شدم. اگرچه به دید باز شما به مطالب علمی و مباحث مربوط به اون  و استقبالتون از این دست آگاهم ، ولی تردید من به خاطر رشته ی حقوق و مباحثی که بیش تر حول محور این رشته می گرده تو وبلاگ و مسایلی از این دست بود اما به محض اینکه به یاد کتابخونه و پست های مختلف و سابق شما در مورد مباحث مختلف افتادم و علاقه ای که می دونم به تاریخ دارید و البته اون یادگاری های ارزشمندی که لطف کردید و به من دادید ، تصمیم گرفتم تا مطلب رو اینجا هم نشر و یا به قولی به اشتراک بذارم با شما. احتمالا اطلاع دارید که کتابی جدیدا در فضای مجازی چه در داخل و چه در خارج از کشور سرو صدای زیادی کرده ، شاید به خاطر قدرت صهیونیست ها تو امر رسانه یا دلایلی دیگه باشه ، اما به تایید چند تن از اساتید و دانشگاهیان کتاب دارای محتوای جالبی هست، عنوان کتاب انسان خردمند هستش ، یووال نوح هراری، اگرچه با نظرات اسلامی و امثال اون خیلی فاصله داره اما مباحث جالب توجهی رو اشاره کرده ، من بشخصه بیش تر از کتاب و محتواش از نقد جامع و پرمحتوا و فوق العاده ی  یکی از اساتید محترم کشورمون لذت بردم ، که اگرچه در رشته ی تخصصی ایشون و حوزه ی مطالعاتیشونه اما واقعا وقتی شنیدم فهمیدم که من خودم چققققققققققققققققققدر بلد نیستم! و چققققققققققققدر باید مطالعه کرد...عالی بود به نظر من...نوشته هایی از اساتید و  دوستان در فضای مجازی راجع به کتاب و در ادامه فایل صوتی نقد دکتر شروین وکیلی رو تقدیم شما و بازدیدکنندگان محترم می کنم. امیدوارم مفید واقع بشه و دوست داشته باشین. ممنون از توجه شما.
من دانش نقد این کتاب را ندارم . اما خواندنش مرا با سوالات و چالش های جدی مواجه کرد!
در یوتیوب مناظره توماس فریدمن و یووال نوح هراری نویسنده کتاب انسان خردمند را نگاه می کنم. فریدمن به نقل از یکی از معلمانش جمله قشنگی در پاسخ به هراری می گوید: اگر دگمه پاز کامپیوتر را فشار دهید کامپیوتر از کار کردن می ایستد و دیگر کار نمی کند
stop
ولی اگر دگمه پاز انسان را فشار دهید انسان آغاز می کند
start
استعاره قشنگی است. این فرق اساسی واکنش ماشین و انسان به فشارهاست


کتاب «انسان خردمند» اثر یووال نوح هَراری، نویسنده و مورّخ اسرائیلی(متولّد 1976) کتابی تاریخی پیرامون نظریه ی فرگشت و تکاملِ داروینی است. هراری معتقد است که حدود ۱۳/۵ میلیارد سال پیش، ماده و انرژی و زمان و فضا از طریق بیگ بنگ یا انفجار بزرگ به وجود آمدند. عمر کره ی زمین ۴/۵ میلیارد، پیدایش موجودات زنده ۳/۸ میلیارد، آخرین نیای مشترک انسان و شامپانزه ۶ میلیون، تکامل انسان در آفریقا ۲/۵ میلیون و تکامل انسان خردمند ۲۰۰ هزار سال پیش است.

نوح هراری در این کتاب با بررسی تاریخی سه انقلاب یعنی انقلاب شناختی در حدود هفتاد هزار سال پیش، انقلاب کشاورزی در حدود دوازده هزار سال پیش و انقلاب علمی که از پانصد سال قبل شروع شد، روایتی خاص از تأثیر این انقلاب ها بر انسان و طبیعت ارائه می دهد و انقلاب کشاورزی را بزرگ ترین فریب تاریخ می خواند؛ چرا که به نظر او کشاورز معمولی سخت تر از خوراک جوی معمولی کار می کرد و غذای بدتری[فقر مواد معدنی و ویتامین غلات و هضم دشوار آن] هم به دست می آورد.

این استاد تاریخ دانشگاه عبری اورشلیم وجه تمایز انسان های خردمند با دیگر موجودات را نه قوّه نطق که قدرت تخیّل معرفی می کند و بر نقش آن در زندگی انسان ها تکیه ی ویژه ای دارد. او آفرینش و ادیان را اسطوره شمرده و بر آن است که ما بخواهیم یا نخواهیم، در زمینی که در حدود ۵۱۰ میلیون کیلومتر مربع است[که ۱۵ میلیون کیلومتر آن خشکی است] و جمعیتی نزدیک به ۷ میلیارد نفر دارد، متعلّق به خانواده ی میمون ها هستیم و نزدیک ترین خویشاوندان ما شامپانزه ها هستند. 
هراری ایده ی برابری، آزادی و حقوق انسان ها را نیز افسانه و ابداع تخیّل آدمیان شمرده و می نویسد: «از نظر زیست شناختی بی معنی است که بگوییم در جوامع دموکراتیک انسان ها آزاد هستند در حالی که در نظام های دیکتاتوری آزاد نیستند. بر اساس علم زیست شناسی، انسان ها آفریده نشده اند. آن ها تکامل یافته اند. و تکامل بر پایه ی تفاوت بنا شده است نه برابری. بر اساس علم زیست شناسی، آنچه هست صرفاً فرایند تکاملی بی دلیل و بی هدفی است که به تولّد افراد می انجامد. به همین سان چیزی به نام حق در زیست شناسی وجود ندارد.» 
و در ادامه در پاسخ به خشم احتمالی طرفداران برابری و حقوق بشر می آورد: «ما می دانیم که مردم از نظر ویژگی های زیستی برابر نیستند! اما اگر اعتقاد ما به این برابری نه از روی حقیقتی عینی که از جهت نظم خیالی سبب شود که جامعه ای کامیاب و پایدار بیافرینیم، من با این جواب هیچ معارضه ای ندارم. نظم های خیالی دسیسه های شریرانه و اوهامی بی مصرف نیستند. برعکس، تنها راه برای همکاری مؤثر میان تعداد زیادی از انسان ها هستند.»

این عقیده و اساساً نظریه ی تکامل با توجه به توهّم پنداشتن قوانین حقیقی و اخلاقی، حکم انبار باروتی را دارد که جامعه ی بشریت را تهدید می کند. و از این رو نازی ها با استناد به نظریه ی تکامل معتقد به نژاد برتر و انقراض نوع فاسد بشر بودند. هرچند زیست شناسان این نظریه را بی اعتبار دانسته اند. 
نظر نویسنده ی کتاب پیرامون تاریخ این است که تاریخ وسیله ی پیش بینی درست حوادث نیست. تاریخ را نه به این دلیل که بتوانیم آینده را پیش بینی کنیم بلکه برای این می خوانیم که افق دیدمان را گسترش دهیم و درک کنیم که وضیعیت کنونی ما نه طبیعی است و نه اجتناب ناپذیر. او در ادامه با تکرار و تأکید بر نقش تخیّل، به نقد کمونیست و سوسیالیست و لیبرالیست پرداخته و کمونیست را نه یک ایدئولوزی که یک دین معرّفی می کند. 
در پایان، خواندن این کتاب که گویی به بیش از 30 زبان ترجمه شده است به علاقه مندان کتاب و کتاب خوانی توصیه می شود. خصوصاً آن که چاپ و نشر این کتاب در ایران به علت نفی خدا، افسانه شمردن ادیان و طبیعی خواندن همجنس گرایی اقدامی عجیب و البته در خور توجّه است. 
انسان خردمند: تاریخ مختصر بشر، یووال نوح هَراری، ترجمه: نیک گرگین، صفحه 19و 23و 24و 26و 124و 126و 151و 163و 164و 165و 166و 216و 320و 324و 325و 337و 345 ، نشر نو، تهران 1397

“انسان خردمند نشان داد که از کجا آمده ایم و انسان خداگونه نشان داد که به کجا میرویم”
کتاب انسان خردمندکه تا مدت ها در لیست پرفروشترین ها بوده است در مورد تاریخ پیدایش و ماندگاری گونه ای از انسان (نه لزوما باهوشترین آنها) که آن را انسان خردمند مینامیم صحبت میکند. انقلاب شناختی باعث شد این گونه ی انسان خردمند از انقراض نجات یابد، 
انقلاب کشاورزی باعث گسترش آن شد و انقلاب علمی را نقطه پایان این تاریخ و آغازگر چیزی که کاملا متفاوت است می دانند.
کتاب “انسان خداگونه” که ادامه کتاب “انسان خردمند” می باشد احتمالات و پیش بینی هایی در مورد آینده انسان ارائه می کند. در چند دهه اخیر انسان ها توانسته اند تا حد زیادی قحطی، بیماری های همه گیر و جنگ را مهار کنند و اهداف بعدی آنها احتمالا نامیرایی و خداگونگی می باشد.
بر اساس احتمالات، انسان خردمند سلطه اش را از دست می دهد و باور جدیدی به نام “داده باوری“، باورهای اومانیستی و لیبرالیستی را که در جهان کنونی سیطره دارند را متزلزل میکند.
بحث چالش برانگیز این است که اومانیسم انسان را دارای اختیار میداند و لیبرال ها برای آزادی فرد ارزش و احترام زیادی قائلند چون بر این باورند که انسان ها صاحب اراده و اختیارند و اراده و اختیار آدمی است که جهان را سرشار از معنا می کند اما تازه ترین یافته های علوم زیستی، اختیار و اراده را رد میکنند و تصمیم ها و احساس های هر فرد را تابع فرآیند الکتروشیمیایی مغز می دانند که حاصل نوعی ترکیب ژنتیکی خاصی است که بازتاب فشارهای سیر تکامل همراه با جهش های ژنتیکی هستند. فرآیندهای الکتروشیمیایی مغز یا جبری اند یا تصادفی یا ترکیبی از هر دو، ولی ارادی نیستند.علم نه تنها باور لیبرالیسم به اختیار، بلکه باور به فردگرایی را نیز تضعیف میکند.
طبق یافته های علوم زیستی: ۱-موجودات زنده الگوریتم اند.
۲-الگوریتم های سازنده انسان، آزاد و مختار نیستند. ژن ها و فشارهای محیطی آنها را شکل داده اند و تصمیم هایشان را یا به اجبار میگیرند یا اتفاقی- نه آزادانه
۳- به لحاظ نظری یک الگوریتمی بیرون از من، میتواند من را بسیار بهتر از خودم بشناسد. الگوریتم هایی مانند گوگل، فیسبوک،کورتانا، سیری و ..
در قرن هجدهم اومانیسم با رو آوردن به جهان بینی «انسان محور» به جای «خدامحور» خداوند را به حاشیه راند، ممکن است در قرن بیست و یکم «داده باوری» انسان را از دور خارج کند. همه سناریوهایی را که در این کتاب طراحی شده است را باید به عنوان امکان و احتمال در نظر گرفت، نه پیشگویی.این کتاب به ما امکان می دهد درباره آینده به شیوه های خلاقانه تری بیندیشیم.


شروین وکیلی

نقد کتاب «انسان خردمند» اثر یووال نوح هراری

 ارزیابی علمی کتاب

نقد نگارش تاریخ جهانِ بی ایران 

.برای بار سوم دارم کتاب عجیب و کم نظیر «انسان خداگونه» (Homo Deus) نوشته‌ی «یووال نوح هراری» را می‌خوانم و به پرسشِ دشواری فکر می‌کنم که با مطالعه کتاب ذهن را درگیر می‌کند: 
آیا آگاهی و شعور، نوعی آلودگی ذهنی است و از نظر زیستی هیچ کارکردی ندارد؟
آیا با توجه به مطالعات زیست‌شناسیِ معاصر، ناچاریم بپذیریم که مثل موتور جت که سر و صدای زیادی راه می‌اندازد ولی این صدا، هواپیما را به پیش نمی‌رانَد، آگاهی نیز حاصلِ انگیزشِ شبکه‌های پیچیده‌ی اعصاب است که کاری انجام نمی‌دهد و صرفاً وجود دارد؟

با این اوصاف، این همه درد و لذتی که میلیاردها موجود زنده در طول میلیونها سال تجربه کرده‌اند، صرفأ آلودگیِ ذهنی بوده است و نه هیچ چیز دیگر! 
یادآوری می‌کنم که نوح هراری نمی‌گوید که آگاهی، امری واقعی نیست یا احیانا ارزش اخلاقی و فرهنگی ندارد! 
مدعای وی مبتنی بر این اصل مهم است که آگاهی، از منظر زیست‌شناسی، احتمالا پیامدِ جانبی و بی‌فایده‌ی برخی از فرآیندهای الکتروشیمیاییِ مغزی باشد!

البته نوح هراری این مدعا را در سال ۲۰۱۶ طرح کرد و نمی‌دانم آیا در چهار ـ پنج سال اخیر، تطوّر جدی در  ماهیت مطالعات زیست شناسیِ مغز رخ داده است یا خیر؟

http://uupload.ir/files/tvz_photo_2019-02-12_22-02-51.jpg

http://uupload.ir/files/wh99_photo_2019-02-22_18-22-59.jpg

http://uupload.ir/view/mfi7_shervin_vakili~1.mp3/

پاسخ:
سلام بر آقا مرتضای عزیز.
این کتاب رو دارم ولی متأسفانه فرصت خوندنش پیش نیومده هنوز. إن شاء الله میذارم توی برنامه‌ی مطالعاتی که در فرصت‌های آتی بخونم. ممنونم از جنابعالی بابت معرفی این کتاب. 
سلام.استاد .انشاالله که پاتون بهتره نمیدونید که چقدر خوشحالم که باز با شما کلاس دارم آخه بخوام راستش بگم اولش که موقع انتخاب واحد دیدم با شما برای ما درسی ارائه نشده ناراحت شدم بعد باتشکر از بقیه همکلاسی ها که تلاش کردن با شما کلاس ارائه بشه وشانسی که داشتیم کلاس استاد هوشمند ظرفیت نداشت بالاخره باعث شد با شما مدنی رو این ترم داشته باشیم آخه اول ترم که اومدیم  اصلا دانشگاه بدون کلاس شماهیجانی نداشت ای کاش تا پایان فارغ التحصیلی بتونیم از محضر شما استفاده کنیم ولی باید اعتراف کنم که اولین جلسه واقعا از شما بابت نمرات درخشان ترم قبل خجالت میکشیدم ولی می ارزید که با شما کلاس داشته باشیم و در آخر این رو بگم حتی پدر ومادرم هم از اینکه من در محضر استادی چون شما هستم خوشحالن و وقتی پیام های دانشجویانی که نسبت به شما بی مهری میکنن رو براشون میخونم متأسف میشن  و همیشه میگن باید قدر شما رو به عنوان یک استاد با وجدان بدونم 
امیدوارم در کنار خانوادتون سالم و سلامت باشید
پاسخ:
سلامٌ علیکم. ممنونم از نظر لطف جنابعالی. 
سلاااام استاد عزیز. چه حس فوق العاده ای بود. خیلی لذت بخش بود این پست. واقعا خوندنش حس خیلی خیلی خوبی بهم داد.خدارو شکر که هنوز هم امثال جنابعالی هستن و چراغ دانشگاه رو اونطور که شایسته ست روشن نگه داشتن.  و همچنین دانشجویان عزیزی که حقیقتا نور امیدی تو این همه تاریکی هستند وفکر می کنم با تمام مصائبی که هست دانشگاه هیچ وقت از حضور همچین عزیزانی خالی نمی مونه.  براتون آرزوهای خوب دارم و اینکه  تو محلی که استحقاق حضورش رو دارین و می دونم که عاشقانه دوستش دارین همیشه بدرخشید و الهام بخش و تاثیر گذار باشید. همون طور که تا الان بودید. پیروز باشید.
پاسخ:
سلامٌ علیکم. بسیار ممنونم از جنابعالی آقا مرتضای عزیز بابت کامنت پر از حس و حالتون و آرزوهای خوبی که برای من کردید. منم برای جنابعالی آرزوی موفقیت دارم.
سلام استاد گرامی جناب شاهرخی. 
از بازگشتتون به محیط دانشگاه خیلی خوشحالم. شما یکی از اساتید با سواد و با معلومات هستید که به حق و به درستی و با زحمت خودتون به این جایگاه رسیدید و من خودم به شخصه افتخار میکنم به اینکه دانشجوی شما هستم. خواستم بگم که همینطور که گفتید این رابطه دو سویه هست و همینطور که استاد از دانشجوی منظم و درسخون خوشش میاد دانشجو هم از استاد با معلومات و زحمتکش خوشش میاد. دانشجویی که هدفش درسخوندن باشه حتما و حتما شما گزینه ی انتخابیش هستید و خواهید بود. شما متاسفانه اگه جای دیگه ای بودید و در دانشگاه دیگه ای خیلی بهتر و مناسب تر ازتون قدردانی میشد و حیف و صد افسوس که اینجایی که هستید اکثرا چه دانشجو ها و چه مسیولین دانشگاه قدردان شما نیستن و اصلا نمیفهمن شما در چه سطحی هستید.  براتون آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم که همیشه مثل الان بدرخشید.
پاسخ:
سلامٌ علیکم. بسیار ممنونم از جنابعالی بخاطر نظر لطفتون نسبت به خودم.
نمیدونم چرا همیشه فکر می‌کنم آسمون همه جا یکرنگه! چند دانشگاهی هم که بودم وضعیت اکثریت، همیشه به همین منوالی بوده که الان هست. ینی دنبال درس نیستن عمدتاً دانشجویان. 
سلام استاد... لذت بخش تر اینه که یک نفر این امکان رو داشته باشه که به جز شما با یه استاد دیگه هم اون درس رو برداره ولی شما رو ترجیح بده... اخه این امکان هست که اونایی که از اول با شما برداشتن شاید چون ظرفیت اون یکی کلاس تکمیل شده شما رو انتخاب کرده باشند🙈البته یک تعدادیشون نه همه. 
پاسخ:
سلامٌ علیکم.
ممنونم از اظهار نظر جنابعالی. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">