عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

من سید نورالله شاهرخی، عضو هیأت علمی دانشگاه لرستان، دکترای حقوق خصوصی دوره‌ی روزانه‌ دانشگاه علامه طباطبایی تهران (رتبه‌ی 13 آزمون دکتری) ، کارشناسی ارشد حقوق خصوصی از همان دانشگاه (رتبه‌ی 21 آزمون ارشد)، پذیرفته شده‌ی نهایی آزمون قضاوت، مدرس دانشگاه و وکیل پایه یک دادگستری هستم. این وبلاگ در وهله‌ی اول برای ارتباط با دانشجویان و دوستانم و در وهله‌ی بعد برای ارتباط با هر کسی که علاقمند به مباحث مطروحه در وبلاگ باشد طراحی شده است. سؤالات حقوقی شما را در حد دانش محدودم پاسخ‌گو هستم و در زمینه‌های گوناگون علوم انسانی به‌خصوص ادبیات و آموزش زبان انگلیسی و نیز در صورت تمایل، تجارب شما از زندگی و دید شما به زندگی علاقمند به تبادل نظر هستم.

***
***

جهت تجمیع سؤالات درسی و حقوقی و در یکجا و اجتناب از قرار گرفتن مطالب غیر مرتبط در ذیل پُستهای وبلاگ ، خواهشمند است سؤالات درسی و / یا حقوقی خود را در قسمت اظهار نظرهای مطلبی تحت همین عنوان (که از قسمت طبقه بندی موضوعی در ذیل همین ستون هم قابل دسترسی است) بپرسید. به سؤالات درسی و / یا حقوقی که در ذیل پُستهای دیگر وبلاگ پرسیده شود در کمال احترام ، پاسخ نخواهم داد. ضمناً توجه داشته باشید که امکان پاسخگویی به سؤالات ، از طریق ایمیل وجود ندارد.

***
***
در خصوص انتشار مجدد مطالب این وبلاگ در جاهای دیگر لطفاً قبل از انتشار ، موضوع را با من در میان بگذارید و آدرس سایت یا مجله‌ای که قرار است مطلب در آن منتشر شود را برایم بفرستید؛ (نقل مطالب، بدون کسب اجازه‌ی قبلی ممنوع است!) قبلاً از همکاری شما متشکرم.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

من در حدیث دیگران ( قسمت دوم )

شنبه تیر ۲۰ ۱۳۹۴، ۰۸:۵۱ ق.ظ

مقدمه

دو نفر از دانشجویان محترم ، لطف کردن ، بر من منت گذاشتن ، و نظر خودشون راجع ب من رو در اختیارم قرار دادن ک من هم هر دو مطلب رو تحت عنوان دو روایت ، در اختیار شما بزرگواران قرار میدم.

در روایت اول ، راوی معتقد هست که باید در کنارِ دانشگاه هایی ک من تدریس میکنم یه پمپ بنزین هم احداث بشه !!! تا اگر دانشجویان خواستن از دستِ سختگیریهای زائد الوصفِ من ، اقدام ب خودسوزی کنن ، ب راحتی و ب مقدار لازم ، دسترسی ب مواد اشتعال انگیز !!!! داشته باشن ؛ ک البته من معتقدم ایشون کم لطفی کردن ؛ باید ب جای پمپ بنزین ، پالایشگاه بنزین یا حتا چاهِ عمیقِ نفت رو میفرمودن که یه وخت در اثر کثرت تقاضا برای مواد لازم جهت خودسوزی ، عرضه با مشکل مواجه نشه !!! دعوایی ک علیه من اقامه شده در انتهای روایت اول ، منتهی ب صدور حکم میشه ک در انتها ، خودتون نتیجه ی پرونده رو مطالعه بفرمائید.

در روایت دوم ، راوی ک ظاهرن از دانشجویان سابق من هستن ، نظر لطفشون بیش از انداره شامل حال من شده و من رو در کنار بزرگان علم و اخلاق این سرزمین قرار دادن ؛ ضمن اینکه معتقدم در این روایت ، ب طرز شگرفی از صنعتِ ادبیِ اغراق ، استفاده شده !!! و خودم رو اصلن در این حد و اندازه ها ک هیچ ، در یک صدمِ این حد و اندازه ها هم نمی بینم اما فقط و فقط ب احترام اینکه ایشون زحمت کشیدن و این متن رو فرستادن اون رو در وبلاگ قرار میدم ؛ چیزی ک در متنِ نوشته شده توسط ایشون نمودِ ملموسی داره دایره ی واژگانِ وسیع ایشون و فخامت و استواری کلام هست ک نشونه ی مطالعات خوب ایشون در ادبیات کهنِ این سرزمین هست ؛ با تشکر از حُسنِ نظر ایشون.

همونطور ک سابقن عرض کرده بودم از هر مطلبی ک بازتاب دهنده ی نظر دانشجویان نسبت ب من باشه ، فرق نمیکنه در تمجید باشه یا در انتقاد ؛ ترجیحاً انتقادی باشه بهتره البته ؛ شدیدن استقبال کرده و با کمال میل از طریق همین وبلاگ ، منتشر خواهم کرد.

روایت اول

شرح پرونده :

اِهِم اِهِم! دستگیری استادی که به طور قاچاقی!!! کلاس تشکیل داد !!! (این قسمتِ تشکیلِ قاچاقیِ کلاس ، مربوط به یکی از خاطرات تدریس هست ک بعدن متنِ مربوط ب اون رو در این وبلاگ قرار خواهم داد – شاهرخی ؛ ببخشید مزاحم شدم ! ادامه ی متن رو مطالعه بفرمائید : ) در تحقیقات اولیه به این نتیجه رسیدیم که این استاد عاااااشق تدریس است و خون دانشجویان را در شیشه گرفته به نحوی که تعدادی از دانشجویان  تصمیم گرفتند به رئیس دانشگاه پیشنهاد بدهند یک پمپ بنزین !!!! در دانشگاه تأسیس کرده تا در مواقع لزوم برای آتش زدن خود به مواد لازم دسترسی داشته باشند!!!!!

در تحقیقات بعدی ثابت شد تعدادی از دانشجویان، مفقود شده و پس از مدتی با کاوش و تجسس پلیس در کوه و بیابان !!! پیدا شده و تحویل دارالمجانین!!!!!! داده شده اند! روانپزشکانی که وظیفه ی درمان این دانشجویان را بر عهده داشته اند معتقدند: اینان دچار یک نوع اختلال روانی نادر شده اند که هنوز موفق به کسب علت آن نشده ایم!

با تحقیق از خانواده های این دانشجویان این نتیجه حاصل شد: اینان در اثر اضطراب شدید ناشی از پرسش کلاسی دچار اختلالات روحی و همچنین اختلالاتی در خواب شده اند. به گفته ی خانواده های آنها این دانشجویان ظاهرا در خواب، عرق سردی!!!!!! بر پیشانیشان نمایان شده و در حالی که به شدت تکان میخوردند با صدای بلند فریاد میزدند: شاااااااااااااهرخیییییییییییی!!!!!!!!!! نه!!!! نه!!!!!! شااااااااااااااااهرخییییییییییییی !!!!!!!!! نه!!!!!!! نه!!!!!! و با اضطراب شدید از خواب پریده و به سمت کتابخانه حمله ور شده و کتاب معرفی شده از جانب این استاد را به بیرون از اتاق پرتاب کرده و در حالی که دستان خود را به لباس های خود میمالند (همانند قاتلی که آلت قتّاله را پرتاب میکند و دستان خون آلود خود را با لباسش تند تند پاک میکند!!!!!!!!!!!!!) روی زمین نشسته و به شدت گریه میکردند!
خانواده ی برخی دیگر ار دانشجویان نیز معتقدند زندگیشان مختل شده و فرزندشان شب و روز در حال خواندن درس است به نحوی که آرامش را از خانواده سلب کرده است!

این استاد به دلیل دیر تعطیل کردن کلاس باعث شده که تاریکی هوا بر روح و روان دانشجویان تاثیر سوء نهاده و حتی چند بار به علت دیر تعطیل شدن کلاس، دانشجویان در محوطه ی دانشگاه مورد حمله ی سگ!!!! قرار گرفته اند!!!!

آنچه که باعث تشدید مجازات برای این استاد میشود تأثیر سوئی است که این استاد بر روی سایر اساتید گذاشته و دانشجویان را بیچاره تر کرده است!!!! به نحوی که از وقتی ایشان وارد دانشگاه شده چند تن از اساتید دیگر از روش ایشان استفاده کرده و با سختگیری های به عمل آمده باعث آشفتگی در روح و همچنین در کارنامه ی!!! دانشجویان شده اند که این امر از موارد تشدید مجازات محسوب میشود!

عده ای از دانشجویان که با این استاد درس کارتحقیقی برداشته اند دچار مشکلاتی نظیر: اختلالات دو قطبی روانی!!!!! در اثر درگیری با حقوقدانان به منظور اعلام نظر یکی از آنها؛ سائیدگی مفاصل پا ناشی از رفت و آمد زیاد به کتابخانه و کافی نت؛ کوری از هر دو چشم در اثر زل زدن زیاد به صفحه ی مانیتور برای رسم نمودار!!!!!! و در نهایت، مرگ!!! ناشی از هیجان زیاد در اثر رد شدن کارتحقیقی توسط استاد مربوطه شده اند.

البته تعدادی از دانشجویان نیز به علت سه درسی بودن و برداشتن 8 واحد!!!!!! درس با این استاد، نشان شجاعت دریافت کرده اند!!!!!!

رای دادگاه : 

با توجه به جمیع جهات! علی رغم کنکاش فراوان در کتاب های قانون، رویه ی قضایی و... هیچ ماده یا حکم قانونی برای محکومیت این استاد یافت نشد!!! و با توجه به اصل قانونی بودن جرم و مجازات علی رغم میل باطنی دانشجویان!!!!! حکم به برائت این استاد عزیر میدهیم! 
اینجانب قاضی این پرونده تسلیت و همدردی صمیمانه ی خود را به قشر مظلوم دانشجو تقدیم میکنم! ما را در غم خود شریک بدانید!!!!!!!

روایت دوم

در طول ترم گذشته دانشجویان زیادی به ویژه آنهایی که ترم های دوم یا سوم تحصیل شان را می گذراندند به امثال ما که در ترم آخر تحصیل بودیم مراجعه می کردند و از ویژگی های شمایی که بر اثر بی مهری های عده ای قدر ناشناس برای نخستین ترم پس از سالهای طولانی دیگر در مقطع کارشناسی در مرکز محل تحصیل ما تدریس نداشتید پرسش هایی را مطرح می کردند مبنی بر اینکه ایشان چگونه منشی داشتند؟روش تدریس شان به چه شکل بود؟نگاه شان به حیات چگونه بود؟و... ما نیز به قدر بضاعت مزجاة خود به آنها پاسخهایی میدادیم تا اینکه تصمیم گرفتیم این متن را در معرفی شخصیت شما انچنان که ما درک نمودیم به رشته تحریر در آورده و از طریق همین وبلاگ به نمایش بگذاریم، چنانچه این متن مورد استفاده مشتاقان شخصیت والای شما قرار گیرد.

{از بخت شکر دارم و از روزگار هم}.

شاهرخی ، غزالی دیگر

آشنایی من با ایشان به ترم آغازین تحصیل ما در رشته حقوق که گویا ترم نخستین تدریس ایشان نیز بود باز می گردد. جوانی به تقریب 30ساله با ته ریشی نشانه ی ایمان به اسلام، نگاهی ارام و آهستگی و وقار بسیار و زبان ادیبانه ی با ادبانه داشت و هنوز هم دارد. او چنان که از بیان و بنانش برمی آمد، در کار علم آموزی یک طلبه و ملای تمام عیار بود

ادبیتی و عربیتی کامل داشت و معارف اسلامی را ، از فقه و کلام گرفته تا حکمت و ادبیات عرفانی ، به خوبی می شناخت و با حافظه ی شگرف خود بخش بزرگی از ادبیات آن را در لوح سینه داشت و هنوز دارد. با حقوق کلاسیک و مدرن اروپا نیز به خوبی اشنا بود. فرهنگ و پرورش ایمانی در او ریشه ای ژرف داشت و همچنان دارد. او که در نهاد ، مرد اهل ایمان است در نگاهش ارامشی هست و چهره ی نجیب اش آمیخته با اندکی غبار اندوه، که از تسلیم و رضای عارفانه ای حکایت دارد. اما این تسلیم و رضای ایمانی، که ریشه آن در دل است،سبب نمی شود که او بار سنگین وظیفه اجتماعی خود را فرو گذارد. اگر چه در آن دوران ایشان را به خاطر تلفیقی که بین فقه سنتی و حقوق مدرن ایجاد کرده بودند با مرحوم استاد دکتر سید حسن امامی قیاس می کردند، اما شاید بیش از هرکس او را با ابوحامد غزالی طوسی همانند می توان کرد. او نیز مانند ابوحامد غزالی والامنشی و گردن کشی ای دارد که از نزدیکی به بارگاه قدرت بازَش می دارد و در پی سوداهای خود به آوارگی نیز می کشاند. کشش او به قدرتِ معنوی است و در این راه، همچون ابو حامد،با قدرت قلم و پیشاهنگی برای اعتلای دانش، در جهت پدیدار کردن گوهر نیالوده علم ، می کوشد.

استعداد ادبی و زبان آوری او نیز ، اگر چه از استادان شعر فارسی بسیار مایه می گیرد ،بیش تر در همان راستای استعداد ادبی و زبان آوری ها ی غزالی است. و اگر چه به مولوی نیز بسیار ارادت می ورزد،سبک و روش و منش او بیش تر غزالی وار است و در وقار و سنگینی او چیزی از شور و شیدایی مولوی وار به چشم نمی خورد.با شعر سعدی و حافظ نیز اگر چه به خوبی آشناست و درباره ی آنان نیز سخن می گوید،اما به نظر نمی رسد که طبع گراینده به زهد وی با عرفان ایشان و شیوه سلوک بی پروای رندانه ی آنان میانه داشته باشد.

شاهرخی تا انجا که من توانسته ام که از محضر او کسب فیض کنم، به نظر من، بر روی هم میراثدار و پیرو تاویل عارفانه ی خراسانی از قرآن و شریعت اسلام است که کاشف جمال الهی و عاشق آن است.این تاویل در مولوی و آثار او عالی ترین تَن اوردگی خود را یافته است.اما در عالم رفتار و شیوه باز تاباندن اندیشه خود شباهت معنوی عمیق تری با دینداری غزالی نشان می دهد.

شاهرخی با منش و روش و شیوه ی اندیشه ی خویش از کسانی است که از نظر منطق تاریخی درست در سر جای خود پدیدار می شوند،زیرا که به وجودشان نیاز هست.دانشکده حقوق در زمان ما به چنین وجود گرانمایه ای نیاز داشت که در سیاه ترین روزهای آکنده از دود و دمِ جهالت،افق تازه ای را به دانشجویان راستین برای خروج از آن ظلمات، نشان دهد.من اگر چه در مواردی با او هم افق نیستم،اما ارج و اهمیت چنین وجود و حضوری را می فهمم و به آن احترام می گذارم.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • شنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۱ ق.ظ
  • سید نورالله شاهرخی

نظرات  (۱۴)

خوشت میاد مارو مسخره میکنی.... خیلی بی شخصیتی بقران
پاسخ:
متأسفانه متوجه منظور جنابعالی از کلمه‌ی « مسخره » نشدم.
ممنونم که تشریف آوردید و نظر خودتون رو بیان فرمودید.
چو وا نمی کنی گرهی خود گره مباش /ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست
پاسخ:
ممنونم از کامنت جنابعالی.
دانشجوی چمران محترم اولا ما انتقاد نکردیم،به لطف امثال جنابعالی ماه هاست که از این امر منصرف شدیم چرا که به مجرد اینکه شخصی از اقای شاهرخی انتقادی می کنه یکی مثل شما پیدا میشه و پوزه بندی به دهنش می بنده و انتقاد شونده هم(علی رغم تشویق به انتقاد) در جواب امثال شما مینویسه ((چه میشه کرد ما در اقلیت مطلق هستیم))انگار نعوذ بالله شخص منتقد داره ظلمی رو در حق ایشون روا می داره،فرمودین که عرایض بنده شرایط انتقاد رو نداره و در شان یک ادم تحصیل کرده نیست،ممکنه بفرمایید شرایط انتقاد چیه و چطور باید مطرح بشه که در شان یک ادم تحصیل کرده باشه؟در موردی هم که فرمودین من باعث شدم که چندین بار ازم عذر خواهی بشه نه نیازی به عذر خواهی دارم و نه مایلم که انسانی به خاطر من چنین رنج احتمالی رو بر خودش هموار کنه دلیل کامنت دومم این بود که اقای شاهرخی گفتن ممکنه شما رو دیده باشم و صدای شما رو شنیده باشم ولی حواسم جای دیگه ای بوده باشه که بنده هم در پاسخ عرض کردم در یک سالن خلوت 3نفر بودیم دو نفر دیگه در طرفین من بودن وقتی شما رد میشدین به احترامتون بلند شدیم و سلام کردیم شما جواب دو نفری که در یمین و یسار ما ایستاده بودن رو دادین و فقط به عرض ادب ما ادنی توجهی نکردین یعنی فقط موقع سلام کردن من حواستون رفت جایی دیگه!!!!!،جناب دانشجوی چمران شما قضاوت بفرمایید چطور ممکنه در چنین شرایطی من اشتباه کرده باشم؟اقای شاهرخی در مورد اعتذار شما هم اگر عالم الغیب و الشهاده می داند واقعا متوجه عرض احترام و ادب ما نشده اید از تقصیرات همه ی ما بگذرد ولی اگر خدایی نکرده عکس این موضوع صادق است که والیه ترجع الامور.
پاسخ:
ممنونم از توضیحات جنابعالی ؛
نیز اینکه در پایان نوشته‌ای ک مرقوم فرمودید قضاوت رو ب خدا حواله فرمودید هم کار پسندیده‌ای بود ، از این بابت هم از جنابعالی متشکرم.
سلام من همیشه کامنت هارو میخونم /بعضی وقتها  از کامنتایی که گذاشته میشه واقعا تعجب میکنم که ایا واقعا بعضی ها میتونن خودشون رو تحصیلکرده بدونن ؟انتقاد شرایطی داره اگر میخواهید انتقاد کنید لطفا طوری انتقاد کنید که در شان یه ادم تحصیلکرده باشه .به عنوان یه دوست میگم خیلی زشته ادم باعث بشه استادش چندین بار ازش معذرت خواهی کنه .به نظرم همیشه 1% احتمال بدید شما اشتباه کرده باشید .لطفا در برخوردتون تجدید نظر کنید.
پاسخ:
سلام ، والا من ب عنوان یه معلم ، هیچ شأنی واسه خودم قائل نیستم و معذرتخواهی کردن رو هم اسباب کوچکیِ خودم نمیدونم ، ولی احتمالن این دانشجوی محترم و بزرگوار ، تصور میفرمایند ک من هر چی مکرراً عرض میکنم متوجه سلامش نشدم ، دارم از بیخ دروغ میگم ضمنن فقط از این در تعجب هستم ک علیرغم این چند مرتبه‌ای هم ک من عذرخواهی کردم ایشون بدون اینکه هیچ اظهار نظری بکنن تشریف بردن و دست آخر من متوجه نشدم عذرخواهی منو پذیرفتن و از دلشون در اومد یا نه !
سلام جناب دکتر
معمولا ما با قانون مبارزه میکنیم.اصلا بدمون میاد قانونی بامون برخورد شه. وقتی یه قاضی،یه کارمند،معلم و ... طبق قانون عمل کنه، میشه آدم بده.
وقتی اولین نمره کلاس اولم 18 بود و معلمم به اصطلاح بمن ((ارفاق)) کردو داد 20، از همون بچگی توقع ارفاق داشتم.توقع داشتم بیشتر از حقم بهم بدن. اصلا ارفاق و ((حقم)) میدونستم.
حالا وای به حالمون با بچه های حقوق که مدافع حقن، اما وقتی باهاشون قانونی برخورد میشه بشون برمی خوره.

واقعا ما حقو به چی میفروشیم؟؟؟؟ به گرفتن رضایت آدمهای اطرافمون؟؟؟؟؟
یادمون باشه : هو الحق


                                                                                                 یاحق
پاسخ:
سلام ، ممنونم بابت شرکت جنابعالی توی این بحث.
البته این بازدیدکنندگانِ بزرگواری ک اینجا نظرات خودشون رو بیان فرمودن نمیگن ک ما از قانونی عمل کردن رنجیدیم ، فرمایش این بزرگواران این هست ک رفتار من ، مناسب نیس. ب هر حال ، هر کس آزاده اینجا نظر خودشو در مورد من بیان کنه ، و ممنونم ک جنابعالی هم نظر خودتون رو در مورد این مباحث ، بیان فرمودید.
در اغاز از صراحت بیانم چنانچه موجب رنجش خاطر عاطرتان می شود پوزش می طلبم، اگر بخواهم به شما از نظر علمی نمره ای اختصاص دهم(البته منظورم سنجش شما در سطح دانشگاه های لرستان است نه در قیاس با اساتید حقوق دانشگاه  های کل کشور)از 100نمره حداقل 90 نمره خواهید گرفت اما با کمال تاسف باید عرض کنم در اخلاق از 100نمره بیش از 10نمره نمی گیرید.(در پایان لازم میدانم این نکته را متذکر شوم که نمره من در تنها درسی که با حضرت عالی داشتم به لطف زحمات بی شائبه ی شما 20شد که البته اکنون نیز خود را از این حیث وامدارتان میدانم فقط خواستم بگویم که انگیزه نگارش سطور فوق محمول بر عدم کسب نمره کامل توسط من از درس شما نشود)
پاسخ:
بسیار متشکرم از جنابعالی بابت اظهار نظرتون در خصوص من و بابت نمره‌ای ک ب لطف تلاش خودتون کسب کردید تبریک میگم ب جنابعالی ، ایشالا در همه‌ی مقاطع و مراحل زندگی با همین تلاش ، سربلند و پیروز باشید.
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
از اقا یا خانم مهدوی تعجب می کنم که چنین قاطعانه میگه نویسنده نظر دوم استاد ارجمند رو به استهزاء گرفته،به نظر من ***** ** ** **** **** * ***** **** ** **** ******* **** ****** **** امامی و غزالی که جای خود دارند
پاسخ:
نظر جنابعالی هم محترم هست ، ممنونم از کامنت جنابعالی.
نمی خوام به خاطر یه مسئله ی شاید غیر مهم خیلی بحث رو ادامه بدم ولی در هنگام سلام کردن 3نفر بودیم یعنی من و دو تن از دوستانم که داخل سالنی که خیلی هم خلوت بود نشسته بودیم وقتی که دیدیم شما در حال عبور از مقابل ما هستین به احترامتون برخاستیم و سلام کردیم جواب دو نفر دیگه که در یمین و یسار ما بودن رو دادین و فقط به عرض ادب ما(که واجب شرعی هم بود)ادنی توجهی نکردین که البته دلیلش هم اظهر من الشمسه.شمایی که مدعی هستین وظیفه تون رو درست انجام میدین و به خاطر انجام وظیفه تون چناچه کسی به دلیل انحراف چشم!!!چپ به شما نگاه کنه زمین و اسمون رو به هم گره میزنین و ندای (وا اسفا و چه میشه کرد ما در اقلیت مطلق هستیم)سر میدین ببینین برخورد خودتون با افرادی که احساس تکلیف کردن و در حضور خودتون نقدی رو نثار تون کردن چه واکنشی نشون دادین.حرف جدی من با شما اینه که حرف خودتون رو جدی بگیرید و اگر خیلی مایل هستین که به عنوان یک فرد انتقاد پذیر شناخته و پذیرفته بشین اندکی این فضیلت رو در وجودتون رشد بدین. و السلام علی من التبع الهدی
پاسخ:
علی رغم این توضیحاتی ک جنابعالی بیان فرمودید بازم عرض میکنم حتمن متوجه سلام جنابعالی نشدم ؛ وگرنه چنین اخلاقی ندارم ک اگه کسی ازم انتقاد کنه من جواب سلامش رو ندم . اگر هم جنابعالی مطمئنید که من دیدم و متوجه هم شدم و از روی عمد جواب ندادم ، فرمایش جنابعالی قبول ؛ بابت اون برخورد از جنابعالی عذرخواهی میکنم.
سلام منظور از رد شدن چشم پوشی کردن و ندیدن نیست آدم باید همه چیز رو ببینه اما نه برای واکنش نشون دادن برای درس گرفتن برای فهمیدن برای تجربه... مهم عبور کردنه و چگونه عبور کردن اینکه باید عبور کرد از مسلماته از مقابل هر رفتاری باید عبور کرد اما از مقابل بعضی رفتارها باید کمی مکث کرد کمی فکر کمی اظهار نظر کمی لبخند گاه کمی اخم و ناراحتی کمی..... و از مقابل بعضی رفتارها هم باید فقط رد شد وقتی به آخر رسیدین متوجه میشین ک این عبور چقدر تاثیر مثبت در رفتار و روحیه و منش شما داشته 
عذر میخوام ک اظهار نظر کردم اما چون برادری دارم ک تقریبن ۹۵ درصد اخلاقیاتش شبیه شماست ب عینه میببنم  ومیدونم ک گاه ب خاطر بعضی مسایل چقدر اذیت میشین گاهی بجای اینکه سعی کنیم اطرافمون رو تغییر بدیم هر چند اون تغییر مثبت و سازنده باشه بهتره خودمون رو تغییر بدیم  نه تغییری کوبنده تغییری سازنده تر. بازم عذر میخوام
پاسخ:
سلام. ممنونم بابت توضیحی ک ارائه‌ فرمودید و ضمنن ممنونم بابت دغدغه و نگرانی جنابعالی.
سلاممم سلاممم .وبلاگ جدیدتون مبارککک.هر دو مطلب عالی بود .به نظرم هر دو مطلب گرچه اغراق امیز اند اما واقعی اند .استاد متفاوت نظرات متفاوت......دانشجویانی که  طرفدار روایت اول اند الزاما درس نخوان نیستند گاهی اعتماد به نفسشان کم است /و کسانی که طرفدار روایت دوم اند الزاما درس خوان نیستند وممکن است عاشق رفتار و کردار شما باشند .....اما نظر خود من این است دانشجویی که رفتار شما رو میبینه و بدون حس استاد ستیزی عمل میکنه باید بفهمه که چقدر شخصیت دانشجو برای شما مهمه و تمام تلاشش رو بکنه که شما هم متوجه بشید چقدر براتون ارزش قایل میشه .
پاسخ:
سلام ، ممنونم ک قدم رنجه کردید و تشریف آوردید و ممنونم از نظر لطف همیشگی‌ای ک نسبت ب من دارید ، راستش یکی از امور خوشایند تدریس واسه من ، همین شنیدن نظرات موافق و مخالف دانشجوا راجع ب امور مختلف و از جمله تدریس و شخصیت خودم هست و همین وجود مخالفان و منتقدین محترم هست ک خیلی جاها اشتباهات آدم رو ب آدم گوشزد میکنه و بیدار باش میده ب آدم ، چقد خسته کننده میشد اوضاع اگه همه یا اکثریت از آدم تعریف و تمجید میکردن !!!!!
دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند
اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند !
پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم ،فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد
آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ،به مراتب سر سخت تر، و در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است.
سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد.
اما آب... راه خود را به سمت دریا می یابد.
در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را، در دل نرمی و گذشت باید جستجو کرد.
گاهی لازم است کوتاه بیایی
گاهی نمیتوان بخشید و گذشت...اما می توان چشمان را بست و عبور کرد
گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری
گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوز که نبینی
ولی با آگاهی و شناخت
وآنگاه بخشیدن را خواهی آموخت
پاسخ:
زیبا بود و نغز ، منتها متأسفانه برخی اوقات چشم بستن ، واکنش نشون ندادن و رد شدن موجب تجریِ طرفِ مقابل میشه. دیدم ک میگم. آدم باید شرایط خودش و طرفای مقابلش رو بسنجه بعد تصمیم بگیره بگذره یا بمونه و مقابله کنه.
1.قسم می خورم ماتن متن دوم شما رو به سخره گرفته،نمی دونم چرا متوجه این مسئله نشدین؟2.فرمودین از نظراتی که راجع به شما باشن استقبال می کنید خصوصا از نظرات انتقادی،به عقیده من این کذب محضه و شما فقط تظاهر به انتقاد پذیر بودن می کنید،من در یکی از کلاس هاتون علی ملا التلامیذ در کمال ادب و احترام نقدی رو نثار شما کردم و علی رغم اینکه هیچ استدلالی برای نپذیرفتن و به کار نبستن نقد ناصحانه و نصح ناقدانه ما نداشتین نه تنها از این رفتار حتی در قول(فعل ارزانی خودتان)استقبال نکردین بلکه فردای ان روز وقتی داخل سالن به شما سلام کردم بعد از دیدن سیما و شنیدن صدای من روی خود را از من برگرداندید و حتی حاضر نشدید جواب سلام یک عبد مسلم رو بدید.
پاسخ:
  1. نظر جنابعالی محترم هست.
  2. خیلی وختا پیش میاد ک آدم کسی رو می‌بینه و صدایی رو میشنفه ، اما در واقع ، حواسش جایی دیگه‌س. حتمن حواسم نبوده ک جواب ندادم ب سلام جنابعالی ، نمیگم هر کسی از من انتقاد کنه عمل میکنم بر اساس اون انتقاد یا جوابی ک ب اون انتقاد میدم حتمن از نظر اون منتقدِ محترم و بزرگوار ، قانع کننده‌ خواهد بود ، اما حتمن و قطعن این اخلاق رو ندارم ک اگر کسی ازم انتقاد کنه جواب سلامشو ندم ! ب هر حال بابت پاسخ ندادن ب سلامتون ، ک نادانسته هم بوده از جنابعالی عذرخواهی میکنم.
سلام استاد.منم یه روایت واستون تعریف کنم.خیلی جالب .شاید جزو پست خاص بزارینش رو وبلاگ.شاید هم جزو گلچین کامنت های اخر سال بشه.برم سر اصل مطلب:
ی بار  ی شخصی میره از ی دیوونه خونه(=تیمارستان) بازدید کنه.میره توی ی اتاقی و میبینه ی دیوونه دست و پاهاش رو بستن و شدییییداااا داد و بیداد میکنه و میگه شااااااهرخی!!!!شااااااهرخییییییی!!!! سریع در اتاق رو میبنده. در اتاق دوم رو باز میکنه میبینه ی دیوونه مظلوم نشسته و زانو غم بغل کرده و گریه کنان میگه شاهرخی!!!شاهرخی!!! طرف در اتاق رو میبنده و میاد بیرون.میره از مسوول تیمارستان سوال میپرسته و میگه این دوتا دیوونه چشون بود؟؟؟طرف خیلی حکیمانه جواب میده و میگه:این شاهرخی ای که این دونفر صدا میزنن در اصل ی شخصه!!!منتها اونی که داد میزد باهاش کلاس داشته و حتی میگن کارتحقیقی هم باهاش داشته و افتاده اما اون دومی فقط تعریفشو شنیده و نتونسته بخاطر تداخل درسی با همون شاهرخی کلاس برداره!!!!خخخخخخخخخ.
پاسخ:
سلام ، ممنونم ، جالب بود ، حسسسسابی خندیدم خودم ، منتها فک نمیکنم اننننقد ترسناک باشم ک دانشجوا چ با من کلاس داشته باشن و چ نداشته باشن در هر دو حالت ، سر از دار المجانین !!! دربیارن !!!!
خیلی زیبا بود! متن اول به نحو موزیانه ای تعریف و تمجید کرده!!!! متن دوم هم واااااقعا زیبا بود. قدر همچین دانشجویانی رو بدونید!!!!!!
پاسخ:
ممنونم از هر دو بزرگوار نویسنده‌ی مطلب.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">