من در حدیث دیگران ( قسمت دوم )
مقدمه
دو نفر از دانشجویان محترم ، لطف کردن ، بر من منت گذاشتن ، و نظر خودشون راجع ب من رو در اختیارم قرار دادن ک من هم هر دو مطلب رو تحت عنوان دو روایت ، در اختیار شما بزرگواران قرار میدم.
در روایت اول ، راوی معتقد هست که باید در کنارِ دانشگاه هایی ک من تدریس میکنم یه پمپ بنزین هم احداث بشه !!! تا اگر دانشجویان خواستن از دستِ سختگیریهای زائد الوصفِ من ، اقدام ب خودسوزی کنن ، ب راحتی و ب مقدار لازم ، دسترسی ب مواد اشتعال انگیز !!!! داشته باشن ؛ ک البته من معتقدم ایشون کم لطفی کردن ؛ باید ب جای پمپ بنزین ، پالایشگاه بنزین یا حتا چاهِ عمیقِ نفت رو میفرمودن که یه وخت در اثر کثرت تقاضا برای مواد لازم جهت خودسوزی ، عرضه با مشکل مواجه نشه !!! دعوایی ک علیه من اقامه شده در انتهای روایت اول ، منتهی ب صدور حکم میشه ک در انتها ، خودتون نتیجه ی پرونده رو مطالعه بفرمائید.
در روایت دوم ، راوی ک ظاهرن از دانشجویان سابق من هستن ، نظر لطفشون بیش از انداره شامل حال من شده و من رو در کنار بزرگان علم و اخلاق این سرزمین قرار دادن ؛ ضمن اینکه معتقدم در این روایت ، ب طرز شگرفی از صنعتِ ادبیِ اغراق ، استفاده شده !!! و خودم رو اصلن در این حد و اندازه ها ک هیچ ، در یک صدمِ این حد و اندازه ها هم نمی بینم اما فقط و فقط ب احترام اینکه ایشون زحمت کشیدن و این متن رو فرستادن اون رو در وبلاگ قرار میدم ؛ چیزی ک در متنِ نوشته شده توسط ایشون نمودِ ملموسی داره دایره ی واژگانِ وسیع ایشون و فخامت و استواری کلام هست ک نشونه ی مطالعات خوب ایشون در ادبیات کهنِ این سرزمین هست ؛ با تشکر از حُسنِ نظر ایشون.
همونطور ک سابقن عرض کرده بودم از هر مطلبی ک بازتاب دهنده ی نظر دانشجویان نسبت ب من باشه ، فرق نمیکنه در تمجید باشه یا در انتقاد ؛ ترجیحاً انتقادی باشه بهتره البته ؛ شدیدن استقبال کرده و با کمال میل از طریق همین وبلاگ ، منتشر خواهم کرد.
روایت اول
شرح پرونده :
اِهِم اِهِم! دستگیری استادی که به طور قاچاقی!!! کلاس تشکیل داد !!! (این قسمتِ تشکیلِ قاچاقیِ کلاس ، مربوط به یکی از خاطرات تدریس هست ک بعدن متنِ مربوط ب اون رو در این وبلاگ قرار خواهم داد – شاهرخی ؛ ببخشید مزاحم شدم ! ادامه ی متن رو مطالعه بفرمائید : ) در تحقیقات اولیه به این نتیجه رسیدیم که این استاد عاااااشق تدریس است و خون دانشجویان را در شیشه گرفته به نحوی که تعدادی از دانشجویان تصمیم گرفتند به رئیس دانشگاه پیشنهاد بدهند یک پمپ بنزین !!!! در دانشگاه تأسیس کرده تا در مواقع لزوم برای آتش زدن خود به مواد لازم دسترسی داشته باشند!!!!!
در تحقیقات بعدی ثابت شد تعدادی از دانشجویان، مفقود شده و پس از مدتی با کاوش و تجسس پلیس در کوه و بیابان !!! پیدا شده و تحویل دارالمجانین!!!!!! داده شده اند! روانپزشکانی که وظیفه ی درمان این دانشجویان را بر عهده داشته اند معتقدند: اینان دچار یک نوع اختلال روانی نادر شده اند که هنوز موفق به کسب علت آن نشده ایم!
با تحقیق از خانواده های
این دانشجویان این نتیجه حاصل شد: اینان در اثر اضطراب شدید ناشی از پرسش کلاسی
دچار اختلالات روحی و همچنین اختلالاتی در خواب شده اند. به گفته ی خانواده های
آنها این دانشجویان ظاهرا در خواب، عرق سردی!!!!!! بر پیشانیشان نمایان شده و در
حالی که به شدت تکان میخوردند با صدای بلند فریاد میزدند: شاااااااااااااهرخیییییییییییی!!!!!!!!!!
نه!!!! نه!!!!!! شااااااااااااااااهرخییییییییییییی !!!!!!!!! نه!!!!!!! نه!!!!!!
و با اضطراب شدید از خواب پریده و به سمت کتابخانه حمله ور شده و کتاب معرفی شده
از جانب این استاد را به بیرون از اتاق پرتاب کرده و در حالی که دستان خود را به
لباس های خود میمالند (همانند قاتلی که آلت قتّاله را پرتاب میکند و دستان خون
آلود خود را با لباسش تند تند پاک میکند!!!!!!!!!!!!!) روی زمین نشسته و به شدت
گریه میکردند!
خانواده ی برخی دیگر ار دانشجویان نیز معتقدند زندگیشان مختل شده و
فرزندشان شب و روز در حال خواندن درس است به نحوی که آرامش را از خانواده سلب کرده
است!
این استاد به دلیل دیر تعطیل کردن کلاس باعث شده که تاریکی هوا بر روح و روان دانشجویان تاثیر سوء نهاده و حتی چند بار به علت دیر تعطیل شدن کلاس، دانشجویان در محوطه ی دانشگاه مورد حمله ی سگ!!!! قرار گرفته اند!!!!
آنچه که باعث تشدید مجازات برای این استاد میشود تأثیر سوئی است که این استاد بر روی سایر اساتید گذاشته و دانشجویان را بیچاره تر کرده است!!!! به نحوی که از وقتی ایشان وارد دانشگاه شده چند تن از اساتید دیگر از روش ایشان استفاده کرده و با سختگیری های به عمل آمده باعث آشفتگی در روح و همچنین در کارنامه ی!!! دانشجویان شده اند که این امر از موارد تشدید مجازات محسوب میشود!
عده ای از دانشجویان که با این استاد درس کارتحقیقی برداشته اند دچار مشکلاتی نظیر: اختلالات دو قطبی روانی!!!!! در اثر درگیری با حقوقدانان به منظور اعلام نظر یکی از آنها؛ سائیدگی مفاصل پا ناشی از رفت و آمد زیاد به کتابخانه و کافی نت؛ کوری از هر دو چشم در اثر زل زدن زیاد به صفحه ی مانیتور برای رسم نمودار!!!!!! و در نهایت، مرگ!!! ناشی از هیجان زیاد در اثر رد شدن کارتحقیقی توسط استاد مربوطه شده اند.
البته تعدادی از دانشجویان نیز به علت سه درسی بودن و برداشتن 8 واحد!!!!!! درس با این استاد، نشان شجاعت دریافت کرده اند!!!!!!
رای دادگاه :
با توجه به جمیع جهات!
علی رغم کنکاش فراوان در کتاب های قانون، رویه ی قضایی و... هیچ ماده یا حکم
قانونی برای محکومیت این استاد یافت نشد!!! و با توجه به اصل قانونی بودن جرم و
مجازات علی رغم میل باطنی دانشجویان!!!!! حکم به برائت این استاد عزیر میدهیم!
اینجانب قاضی این پرونده تسلیت و همدردی صمیمانه ی خود را به قشر
مظلوم دانشجو تقدیم میکنم! ما را در غم خود شریک بدانید!!!!!!!
روایت دوم
در طول ترم گذشته دانشجویان زیادی به ویژه آنهایی که ترم های دوم یا سوم تحصیل شان را می گذراندند به امثال ما که در ترم آخر تحصیل بودیم مراجعه می کردند و از ویژگی های شمایی که بر اثر بی مهری های عده ای قدر ناشناس برای نخستین ترم پس از سالهای طولانی دیگر در مقطع کارشناسی در مرکز محل تحصیل ما تدریس نداشتید پرسش هایی را مطرح می کردند مبنی بر اینکه ایشان چگونه منشی داشتند؟روش تدریس شان به چه شکل بود؟نگاه شان به حیات چگونه بود؟و... ما نیز به قدر بضاعت مزجاة خود به آنها پاسخهایی میدادیم تا اینکه تصمیم گرفتیم این متن را در معرفی شخصیت شما انچنان که ما درک نمودیم به رشته تحریر در آورده و از طریق همین وبلاگ به نمایش بگذاریم، چنانچه این متن مورد استفاده مشتاقان شخصیت والای شما قرار گیرد.
{از بخت شکر دارم و از روزگار هم}.
شاهرخی ، غزالی دیگر
آشنایی من با ایشان به ترم آغازین تحصیل ما در رشته حقوق که گویا ترم نخستین تدریس ایشان نیز بود باز می گردد. جوانی به تقریب 30ساله با ته ریشی نشانه ی ایمان به اسلام، نگاهی ارام و آهستگی و وقار بسیار و زبان ادیبانه ی با ادبانه داشت و هنوز هم دارد. او چنان که از بیان و بنانش برمی آمد، در کار علم آموزی یک طلبه و ملای تمام عیار بود.
ادبیتی و عربیتی کامل داشت و معارف اسلامی را ، از فقه و کلام گرفته تا حکمت و ادبیات عرفانی ، به خوبی می شناخت و با حافظه ی شگرف خود بخش بزرگی از ادبیات آن را در لوح سینه داشت و هنوز دارد. با حقوق کلاسیک و مدرن اروپا نیز به خوبی اشنا بود. فرهنگ و پرورش ایمانی در او ریشه ای ژرف داشت و همچنان دارد. او که در نهاد ، مرد اهل ایمان است در نگاهش ارامشی هست و چهره ی نجیب اش آمیخته با اندکی غبار اندوه، که از تسلیم و رضای عارفانه ای حکایت دارد. اما این تسلیم و رضای ایمانی، که ریشه آن در دل است،سبب نمی شود که او بار سنگین وظیفه اجتماعی خود را فرو گذارد. اگر چه در آن دوران ایشان را به خاطر تلفیقی که بین فقه سنتی و حقوق مدرن ایجاد کرده بودند با مرحوم استاد دکتر سید حسن امامی قیاس می کردند، اما شاید بیش از هرکس او را با ابوحامد غزالی طوسی همانند می توان کرد. او نیز مانند ابوحامد غزالی والامنشی و گردن کشی ای دارد که از نزدیکی به بارگاه قدرت بازَش می دارد و در پی سوداهای خود به آوارگی نیز می کشاند. کشش او به قدرتِ معنوی است و در این راه، همچون ابو حامد،با قدرت قلم و پیشاهنگی برای اعتلای دانش، در جهت پدیدار کردن گوهر نیالوده علم ، می کوشد.
استعداد ادبی و زبان آوری او نیز ، اگر چه از استادان شعر فارسی بسیار مایه می گیرد ،بیش تر در همان راستای استعداد ادبی و زبان آوری ها ی غزالی است. و اگر چه به مولوی نیز بسیار ارادت می ورزد،سبک و روش و منش او بیش تر غزالی وار است و در وقار و سنگینی او چیزی از شور و شیدایی مولوی وار به چشم نمی خورد.با شعر سعدی و حافظ نیز اگر چه به خوبی آشناست و درباره ی آنان نیز سخن می گوید،اما به نظر نمی رسد که طبع گراینده به زهد وی با عرفان ایشان و شیوه سلوک بی پروای رندانه ی آنان میانه داشته باشد.
شاهرخی تا انجا که من توانسته ام که از محضر او کسب فیض کنم، به نظر من، بر روی هم میراثدار و پیرو تاویل عارفانه ی خراسانی از قرآن و شریعت اسلام است که کاشف جمال الهی و عاشق آن است.این تاویل در مولوی و آثار او عالی ترین تَن اوردگی خود را یافته است.اما در عالم رفتار و شیوه باز تاباندن اندیشه خود شباهت معنوی عمیق تری با دینداری غزالی نشان می دهد.
شاهرخی با منش و روش و شیوه ی اندیشه ی خویش از کسانی است که از نظر منطق تاریخی درست در سر جای خود پدیدار می شوند،زیرا که به وجودشان نیاز هست.دانشکده حقوق در زمان ما به چنین وجود گرانمایه ای نیاز داشت که در سیاه ترین روزهای آکنده از دود و دمِ جهالت،افق تازه ای را به دانشجویان راستین برای خروج از آن ظلمات، نشان دهد.من اگر چه در مواردی با او هم افق نیستم،اما ارج و اهمیت چنین وجود و حضوری را می فهمم و به آن احترام می گذارم.
- شنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۱ ق.ظ