عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

من سیدنوراله شاهرخی، عضو هیأت علمی دانشگاه لرستان، دکترای حقوق خصوصی دوره‌ی روزانه‌ دانشگاه علامه طباطبایی تهران (رتبه‌ی 13 آزمون دکتری)، کارشناسی ارشد حقوق خصوصی از همان دانشگاه (رتبه‌ی 21 آزمون ارشد)، پذیرفته شده‌ی نهایی آزمون قضاوت و وکیل پایه یک دادگستری هستم.

تحصیلات ابتدایی تا متوسطه خود را در شهر خرم‌آباد گذراندم، در دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرم‌آباد مشغول به تحصیل شده و با معدل 19.35 و به‌عنوان نفر برگزیده‌ی ورودی فارغ‌التحصیل شدم. در آزمون کارشناسی ارشد با رتبه‌ی 21 در دانشگاه علامه طباطبایی تهران (دوره‌ی روزانه بدون سهمیه) پذیرفته شده و با معدل 19.08 و به عنوان نفر اول ورودی فارغ‌التحصیل شدم. در این مقطع نمره‌ی رساله اینجانب نمره‌ی 20 (تحت راهنمایی شادروان حضرت استاد آقای دکتر کوروش کاویانی و مشاورت حضرت استاد آقای دکتر حبیب الله رحیمی) بود.

پس از گذراندن خدمت مقدس سربازی و اخذ پروانه وکالت دادگستری، با رتبه‌ی 13 در آزمون دکتری (دوره‌ی روزانه بدون سهمیه) پذیرفته شده و در دانشگاه علامه طباطبایی تهران مشغول به تحصیل شدم. در این مقطع تحصیلی نیز تز دکترای خود را تحت راهنمایی حضرت استاد آقای دکتر حبیب الله رحیمی و مشاورت حضرت استاد آقای دکتر ایرج بابایی با نمره‌ی 19 دفاع نموده و فارغ‌التحصیل شدم. از این رساله تا کنون مقالات علمی پژوهشی متعددی (در زمان نگارش این متن چهار مقاله) استخراج و به جامعه‌ی علمی کشور عرضه شده است، مقالات متعدد دیگری نیز بر همین مبنا در دست تألیف است که در آینده ارائه خواهد شد.

از سال 1391 شروع به تدریس در دانشگاه کردم و از آن زمان تا کنون بصورت پیوسته در دانشگاه‌های متعددی نظیر دانشگاه علامه طباطبایی، دانشگاه آیت الله بروجردی، دانشگاه لرستان، دانشگاه ملایر، دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرم‌آباد و بروجرد افتخار همکاری داشته‌ام. در نگارش و داوری رساله‌های کارشناسی ارشد متعددی هم به‌عنوان مشاور و داور همکاری داشته‌ام.

هم اکنون به عنوان عضو هیأت علمی گروه حقوق دانشگاه لرستان در کسوت معلمی، افتخار خدمت به جوانان این سرزمین را دارم.

***
***
در خصوص انتشار مجدد مطالب این وبلاگ در جاهای دیگر لطفاً قبل از انتشار ، موضوع را با من در میان بگذارید و آدرس سایت یا مجله‌ای که قرار است مطلب در آن منتشر شود را برایم بفرستید؛ (نقل مطالب، بدون کسب اجازه‌ی قبلی ممنوع است!)

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
۰۱
فروردين
۹۵


بهارتون مبارک.

من البته دیشب دیروخت خابیدم؛ بعد از نماز صبح هم سرم توی کتاب عقود معین استاد کاتوزیان بود؛ سال تحویل رو خاب بودم!!!!!! تازه بیدار شدم از خاب.


  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۹
اسفند
۹۴

کلاً من با مناسبتای اعتباری و امور قراردادی مث جشن تولد، روز مرد، روز زن، روز ولنتاین، شب یلدا، چارشنبه سوزی، سبزه‌ی عید انداختن، چیدن سفره هفت سین، سیزده بدر، جشن مهرگان وووو میونه خوبی ندارم و نظر شخصیم - که البته فقط واسه خودم محترمه - اینه که خییییییلی از این مناسبتا لوس بازی، مهمل و بی معنا هستن؛ این از این. 

الان باورتون میشه اگه بگم نمیدونم لحظه‌ی تحویلِ سالِ امسال کی هست؟ حتی نمیدونم امشبه، فردا صبحه یا پس فرداس؟ کلا فقط میدونم الان داریم تعطیلات رو میگذرونیم، منم سَرَم گرمه با انجام برنامه‌های خودم!!!! همین و دیگر هیچ!!!!! 

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۸
اسفند
۹۴

این مطلب نخستین بار در چهارشنبه بیست و هفتم اسفند ۱۳۹۳ ساعت 15:27 با شماره‌ی پست 872 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.

تذکرات آغازین

اول – در این نوشته ممکن است ارجاعاتی به لینک‌هایی وجود داشته باشد که با حذف مطالب بلاگفا، حذف شده‌اند؛ مطالب محذوف، به تدریج در همین وبلاگ قرار خواهند گرفت. عجالتاً الان از همه‌ی بازدیدکنندگان محترم، عذرخواهی میکنم از این بابت.

دوم – از همین اول ، بابت طولانی بودن مطلب ، عذرخواهی میکنم و از شکیبائی شما بابت خوندنش تشکر میکنم ؛ این نوشته ، سه بخش کلی داره که با رنگ زرد از سایر قسمتا متمایز شده :

بخش اول : آنچه بر ما گذشت ؛

بخش دوم : آنچه بر وبلاگ گذشت

و در پایان : سورپرایز آخر سال.

تصاویر رو هم شماره زدم که نظر دادن راجع بهشون آسون‌تر باشه. تقدیم ب همه‌ی شما :

برگ سبزیست تحفه‌ی درویش :: چه کند بینوا همین دارد


اول – آنچه بر ما گذشت

ما را به سختْ جانیِ خود ، این گمان نبود !

خدا رو از عمق جان شاکرم که توفیق داد این سال رو هم تا پایان از فرصت بی بدیلِ زندگی و حیات بهره مند باشم و امیدوارم تونسته باشم گرچه نه شاکر ، حداقل کافر به این نعمت نبوده باشم.

قبولی در آزمون جامع دوره‌ی دکتری

     اگه بخوام یه تحلیل کلی از اتفاقایی که سال 93 واسم افتاد به دست بدم ، قطعن مهمترین این اتفاقات واسه من ، قبولی در آزمون جامع دوره‌ی دکتری بود ، آزمونی که بین من و پونزده نفر همکلاسیام فقط دو نفر ، در وهله‌ی اول ، موفق به گذشتن از سدّ اون شدن و خدا رو شاکرم که لطفش شامل حالم شد و من یکی از اون دو نفر بودم.

همین جا ب همین مناسبت ، عکسی از خودم ، همکلاسیام و استاد ارجمندم دکتر سید حـ.ـسین صـ.ـفایی قرار میدم (اسم ایشون رو مقطع نوشتم چون نمیخام کسی از طریق سرچ در موتورهای جستجو ب عکس ایشون در این وبلاگ برسه !) ؛ ما افتخار داشتیم در دوره‌ی دکتری ، درس حقوق مدنی پیشرفته رو در حضور ایشون بودیم ، همون موقع ، هنگام گرفتن این عکس ب ایشون عرض کردیم ک استاد ، ما این تصویر رو جزو رزومه و افتخاراتِ کاری خودمون تا همیشه نگهداری خواهیم کرد و همیشه بهش مفتخر خواهیم بود ؛ ایشون هم با تواضع همیشگی خودشون لبخند میزدن فقط.

-1-

-2-

برای دیدن تصویر اول در ابعاد بزرگ‌تر ، اینجا و برای دیدن تصویر دوم در ابعاد بزرگ‌تر ، اینجا را کلیک کنید.

تدریس ؛ تدریس و باز هم تدریس

    بیشتر وقتم توی این سال هم مث سال قبل (نوشته‌ی پایانی سال قبل رو اینجا میتونید ببینید) ، به تدریس گذشت ، کاری که دیوانه وار عاشقش هستم و فکر می‌کنم اگر عمرم پای هر کار دیگه‌ای تلف می‌شد واسم جز حسرت ، ثمری نداشت.

     شاید مهمترین اتفاقی که بیشتر از اتفاقات دیگه توی سال 93، توی ذهنم مونده و البته زیادم خوشایند نیست تدریس توی دو تا مرکز آموزشی هست که باعث شد اتفاقات بی سابقه‌ای رو تجربه کنم که به عنوان یه معلم واسم غیر قابل تصور بود.

اولین مرکز آموزشی‌ای ک یه طوری بود

1 - درس خوندن واسه بعضیا ، مأموریتی است غیرممکن !

اولین مرکز آموزشی ، مرکزی بود که من در ترم دوم سال تحصیلی 92-93 توفیق داشتم اونجا باشم و ماه‌های فروردین تا خردادش کشیده شد به 93. بزرگوارنی که اونجا مشغول تحصیل بودن البته احترام و ادب رو رعایت می‌کردن اما چیزی به اسم درس خوندن رو در 99 درصد موارد به رسمیت نمی‌شناختن و من هرچی می‌گفتم این تو بمیری از اون تو بمیریا نیست و اگه واگذار کنید به شب امتحان واگذار می‌شید به ترم بعد ، واسه کسی قابل باور نبود که نبود.

 بیشترشون از درس دادنم استقبال می‌کردن و اذعان می‌کردن که من زحمت خودمو می‌کشم اما تو گویی وظیفه‌ای تحت عنوان درس خوندن واسه خودشون قائل نبودن ، به وضوح ، معلوم بود که معلمای قبلی ، این بزرگواران رو به شدت ، متوقع ، طلبکار و بدون دانش بار آوردن و حالا که مواجه شده بودن با پرسش‌های هفتگی خیلیاشون از همون جلسه‌ی اول می‌رفتن حذف می‌کردن ؛ بعضیاشون که می‌موندن با منفی خوردنای هفتگی ، هر هفته ، عصبی و عصبی‌تر می‌شدن و تا آخر ترم دووم نیاوردن ، بعضیاشونم تلاش خودشونو کردن ، اما سر جلسه‌ی امتحان که سؤالا رو دیدن ، ترجیح دادن که برگردن و نمونن ، اونایی هم که به هر دلیلی موندن تا آخر و امتحان هم دادن ، اوضاع برگه‌شون اسفناک بود واقعن ، طوری که در یه درس سه واحدی ، از چندین نفری که موندن تا آخر ، در یه کلاس فقط دو نفر قبول شد ، بالاترین نمره‌ی کلاس هم 11 بود !!!!!!! اونم تازه با کمک مثبت کلاس!

2 - پولی ک از اینجا گرفتی حرومت !

بعدتر ها که یکی از بزرگوارانی که در همون مرکز تحصیل می‌کرد منو دید ، قویاً معتقد بود که پولی که من می‌گیرم حرام هست و میگفت من حق خودم رو حلال نمیکنم ، استدلالش هم این بود که توی کلاس ما بوده افرادی که حتا اونقدر بی پول بودن که کرایه‌ی رفت و برگشت خودشون رو هم نداشتن که پرداخت کنن و من وقتی باعث شدم اونا نمره‌ی قبولی نگیرن خیلی از نظر مالی ضرر کردن !!!! بعد گفت سؤالای شما رو نشون استاد دیگه‌ای دادیم گفته این از اول ، هدفش این بوده که شما قبول نشید !!!!!

     درحالی که دلم شکسته بود بهش گفتم والا من که با شما خصومتی نداشتم ، اینکه شخص کرایه داره یا نداره هم مشکلی نیست که من حلش کنم ، اگر کسی باشه که پسر قارون هم باشه وقتی توی برگه ، خوب بنویسه من موظفم بهش نمره بدم ، وقتی هم برگه‌ش خراب باشه و فعالیت کلاسی هم نداشته باشه من شرعاً ، عقلاً و اخلاقاً نمی‌تونم نمره بدم ، حالا اینکه اون شخص فقیر هست یا نیست قاعدتاً نمی‌تونه تأثیری در نمره دادن من داشته باشه ! اینی هم که اون استاد محترم گفته این سؤالا با هدف نمره ندادن ، طرح شده من واگذارش کردم به خدا ، اینی هم که شما می‌فرمایید من حلال نمی‌کنم ، اشکال نداره ، اگه حقی داشتید در صحرای قیامت جلوی منو بگیرید تا خدا بین ما داوری کنه.

3 - یا باید موند و تغییر کرد یا باید رفت و تغییر نکرد

کاملاً مشخص بود که من و شیوه‌ی تدریس و کلاس‌داریم متعلق به همچو مراکزی نیستن ، یا باید تغییر می‌دادم خودم رو یا باید اونجا نمی‌بودم اما اینکه اونجا بمونم و و جَوّ رو تغییر بدم نا ممکن به نظر می‌رسید به همین دلیل از بین موندن و تغییر کردن از یک طرف و نموندن از طرف دیگه طبیعیه که دومی رو انتخاب کردم ! مسؤولای اونجام وقتی دیدن که من تا آخر روی همه‌ی حرفام موندم و حتا در نمره دادن هم کوتاه نیومدم علیرغم اینکه در طول ترم از قانون‌مداریم تمجید می‌کردن اما ترجیح دادن که خودشونو با متعلمین (ینی همون فراگیرندگان دانش) درگیر نکنن و این شد ک ترم بعد ، ینی نیمسال اول سال تحصیلی جاری منو اصلن دعوت به همکاری نکردن توی اون مرکز!

4 – لیست حذف غیبتایی ک دادم توی اون مرکز ، گم شد اصن !

یه قلم از وضعیت این مرکز رو بگم که با عمممممق فاجعه بیشتر آشنا بشید. نزدیک پایان ترم که شده بود رفتم به کارشناس گروه گفتم فرم خام حذف غیبتا رو بدید ، یه عده هستن سر کلاس نیومدن اصلن ، اینا فردا میان امتحان میدن ، انتظار قبولی هم دارن ! بعد اون کارشناس گروه ، تا چند لحظه همینطور مات و متحیر بود که فرم خام حذف غیبتا رو از کی باید بگیره ، معلوم بود توی چند سال اخیر اصن نداشتن همچین معلمی که بخواد کسی رو به خاطر غیبت کلاس حذف کنه !!!! بعد شروع کرد به تماس تلفنی گرفتن با همکاراش ، یه چند جا زنگ زد تا بالاخره موفق شد فرم ‌های خام رو پیدا کنه ، گفت برو از فلانی بگیر ، منم رفتم گرفتم و در مهلت تعیین شده ، اسامی رو تحویل دادم ، بعد آخر ترم متوجه شدم هیچکدوم از اونایی که من تعیین کردم رو حذف نکردن ، پیگیری که کردم گفتن لیستی که دادی گم شده !!!!!!!! منم پیش خودم گفتم باشه ، هرکدوم از اون حذفیا اگه امتحان داده باشن من برگه شون رو صحیحی نمی‌کنم!

البته تحقیقات بعدی نشون داد حذف شدگان که نیومدن امتحان بِدَن هیچ ، خیلی از افرادی که سر کلاس حاضر بودن هم ترجیح داده بودن امتحان ندن !!!! بنابراین از اون حیث ، مشکلی پیش نیومد در کمال تعجب و شگفتی!

5 – برخیا هستن بین اجرای قانون و رضایت دانشجو ، رضایت دانشجو رو انتخاب می‌کنن ؛ آخه همیشه حق با مشتری است !

اطلاعات تایید نشده حاکی از این بود که مسؤولای دست اندرکار ، وقتی با سیل اعتراضاتِ ناشی از حضور من در اون مرکز مواجه شدن رسمن از پشتیبانی از من و اصولم – که چیزی جز اجرای قوانین نبود – دست کشیدن و به معترضین گفتن ایشون همین یه ترم اینجاست ، خودمونم پشیمونیم ، بذارید بره ، همه‌ی درساش رو ما مجددن ترم تابستون ارائه میدیم ، شما بمونید ترم تابستون درس بگیرید !!!!!

ینی باید بگم اونجا مشتری مداریِ محض حاکم بود " مشتری " هم که میگم با تعمد این کلمه رو استفاده کردم. واسه من تصور وجود چنین مرکز آموزشی‌ای غیر ممکن بود ، بعدن با همکارای دیگه هم که رفتن اونجا، حرف زدم ، اونام گفتن مام که اونجا درس می‌دیم واقعا حس می‌کنیم داره به شخصیت و مقاممون به عنوان یه معلم توهین میشه ، چون هم مسؤولا و هم متعلمین (فراگیرندگان علم) به ما فقط به عنوان ابزار کسب نمره نگا میکنن و علم ما ، تدریس ما و زحمات ما واسه هیشکی مهم نیست!!!!!

     خدا رو شاکرم که دیگه اونجا نیستم و خدا رو شاکرم که اونجا چند نفر دوست خوب ، از بین متعلمین پیدا کردم که هنوزم بعضیاشون جزء بازدیدکنندگان وبلاگ هستند و از تدریس من با نظر لطف خودشون به نیکی یاد می‌کنن.

دومین مرکز آموزشی‌ای ک یه طوری بود

     دومین مرکز آموزشی‌ای که در نیمسال اول سال تحصیلی 93-94 افتخار تدریس در اونجا رو داشتم و خاطرات خوشایندی ازش ندارم جایی بود که گرچه مسؤولانش با نظر لطفشون تا جایی که می‌تونستن ازم حمایت کردن اما چیزی که واسم عجیب و غیرمنتظره بود نحوه‌ی برخورد و رعایت آداب معاشرت از سوی بسیاری از متعلمینِ اون مرکز نه تنها در برخورد با من بلکه با معلمین دیگه و خودشون حتا ، بود.

1 – از نظر اونا معلم ، نه فردی مث خودشون ، که فردی بسیار پایین‌تر از خودشون بود !

به وضوح معلوم بود از نظر اونا ، معلم یه فردیه که لازم نیست در برخورد باهاش حریمی رعایت بشه ، معلم حتا یه پادو شاید باشه ، یه کسی که پول می‌گیره و موظفه که نمره بده ، اینکه توقع داشته باشه که احترامش و حرمتش رعایت بشه هم توقع بسیار بسیار بیجائیه ، مثلا چی کرده یا کجا رو گرفته که توقع احترام داشته باشه !

2 – تحمل توهین ،‌ سخت ، تکراری میشه

حجم عظیمی از خاطرات تدریس من توی ترم اول سال تحصیلی 93-94 اختصاص پیدا کرد به توهین‌های غیر قابل تحملی که از بزرگواران این مرکز به طور هفتگی می‌دیدم ، اونقدر این خاطرات ناخوشایند ، تکرار شد که عده‌ای از بازدیدکنندگان اومدن نوشتن چرا هی تکراری می‌نویسی ، چرا خاطراتت همه یه شکله؟ غافل از اینکه ممکنه واسه اونا یه شکل بوده باشه اما واسه من هر توهین با توهین دیگه فرق می‌کنه و تحملش بسیار مشکله ، اونم واسه منی که تمام سعی‌ام بر اینه که – نمیگم همیشه موفق بودم و نمیگم ، هیچوقت اشتباهی نداشتم ، اما به هرحال تمام سعی‌ام بر این بوده که- از وظیفه‌م کم نذارم و تا جایی که می‌تونم حرمت و احترام مخاطبم رو حفظ کنم و نذارم عمرش ، هزینه‌ش و وقتش توی کلاس به بطالت بگذره. واسه من تحمل اون توهینا و بی ادبیا خیلی سخت بود.

3 – ریلکس بودنِ طرف ، نشون میداد اصن نمیفهمه ک رفتارش توهینه !

جالب این بود که در بعضی از موارد ، اون طرفِ توهین کننده اصلن تصور نمی‌کرد که این کارش با معلم و در حضور معلم ، توهین به معلمه. مثلا در حضور من ، قبل از شروع رسمیِ ساعتِ کلاس ، از ته کلاس با صدای بلند با نفر ردیف اول کلاس ، بلند بلند حرف می‌زدن ، انگار نه انگار الان معلم سرکلاسه و اصلن هم فکر نمی‌کردن که این کارشون زشت باشه و توهین تلقی بشه ، از نظر اونا من خییییییییلی نازک نارنجی !!!!! و حسسسسسسساس بودم! این برخوردی که من الان اینجا عرض کردم دیگه کمترین توهینی بود که من اونجا دیدم ، می‌تونید به خاطرات تدریس من در ترم قبل که توی همین وبلاگ نوشتم رجوع کنید (حدفاصل ماه های آبان و آذر) تا ببینید چه کشیدم من!

درواقع این مرکز ، روی دیگر سکه‌ی همون مرکزی بود که در قسمت قبلِ همین نوشته ذکر کردم. توی مرکز قبلی ، رفتار مسؤولا عجیب بود توی این مرکز ، برخورد دانشجوا عجیب بود.

به هرحال ترجیح دادم در ترم جاری ، توی این مرکز دوم هم نباشم!

     در دو ماهه‌ی آخر امسال ، برای اولین بار ، توی دانشگاه لرستان مشغول به تدریس شدم که شکر خدا فعلا راضی هستم ، امیدوارم اولاً این رضایت ، مستدام باقی بمونه و ثانیاً رضایت ، دوطرفه باشه و دانشجوا هم راضی باشن.

    دوم - آنچه بر این وبلاگ گذشت

وبلاگ ، صدهزارتایی شد ، به لطف شما بازدیدکنندگان محترم.

1 - کامنتای خصوصی

قبلا قول داده بودم در پست ویژه‌ی پایان سال ، چندتا از حدود 400 کامنت خصوصی‌ای که بهم رسیده و نگه داشتم رو در وبلاگ منتشر کنم. حالا الوعده وفا ؛ البته تعداد واقعی کامنتای خصوصی ، خب خیلی بیشتر از ایناس ، اما بعضیا رو که دلیلی واسه نگه داشتنشون نمی‌بینم حذف می‌کنم.

     خب بعضیا کامنت خصوصی رو بهترین مکان می‌دونن برای بیان عقایدشون راجع به من، حالا این عقیده ممکنه ابراز تنفر باشه مث این کامنت :

-3-

     یا ممکنه یک تعریف جامع و مانع باشه از شخصیت و حتا وضعیت ظاهری من مث این کامنت :

-4-

یا ممکنه یه ابراز عقیده‌ی توأم با دلسوزی و البته اندکی تند باشه :

-5-

یا ممکنه حتا یه احوال پرسی ساده و بی ریا باشه از آقا مرتضا که باز مدتی هست ازش بی‌خبرم :

-6-

بعضی از دانشجوام وقتی اشکالات برگه‌شون رو از طریق وبلاگ می‌بینن ، متوجه میشن اون نمره‌ای که بهشون داده شده واااااقعن حقشون نبوده و باید خییییلی کمتر می‌گرفتن ، بنابراین علی‌رغم اینکه قبلن طیّ کامنتای عمومی شدیدن و قویاً ابراز می‌کنن که حقشون رو حلال نمی‌کنن و با کامنتای عمومیِ مکرر در ذیل مطالب متعددی از وبلاگ ، دست به جوسازی و حاشیه سازی می‌زنن ، بعداً طی یه کامنت کوتاه خصوصی ، میگن ما از اول هم به نمره‌مون معترض نبودیم و اینا همش کار دشمنه! مث این:

-7-

2 - کامنتای غیر خصوصی

بنا به مصالحی ، نظر به حفظ حقوق اشخاص ثالث !!! این قسمت از مطلب ، قبل از انتشار ، حذف شد ! (آیکنِ اِعمالِ خودسانسوری در شدیدترین وجه ممکن !)

(انتقادات)

      برخی از کامنت ها حاوی انتقاد بود ، انتقاداتی بعضاً تند ، مث این که شاید میتونم بگم انتقادی ترین کامنت در سال 93 بود :

-8-

-9-

-10-

و انتقادات ملایم و مهربان هم بود البته :

-11-

بعضیام انتقاد نکردن ، به قول خودشون صادقانه گفتن از من متنفرن :

-12-

بعضیام منو «از خود راضی» و «مزخرف» خطاب کردن و توی هنگامه‌ی جام جهانی فوتبال وقتی من یه پستی گذاشتم که درمورد فوتبال بود گفتن فوتبال نبین ، بشین برگه صحیح کن! 

-13-

-14-

بعضی وقتا منم در پاسخ گویی احساساتی میشدم ، دروغ چرا؟! به همین دلیل اون طرف فکر می‌کرد اگه اسم درسشو بگه تا من اون درس رو بذارم توی اولویت تصحیح ، لابد من حتمن توی اون درس او رو رد خواهم کرد :

-15-

اما بعد که استدلال منو شنید راضی شد که اسم درس رو بگه :

-16-

برخی از کامنتا هم نه انتقاد بود ، نه فحش حتا ، رسمن حاوی  نفرین بود ، ببینید اینو :

-17-

برخی انتقادات هم از نظر من کاملن وارد بود :

-18-

(اظهار لطف‌ها)

بعضی وختا دقیقاً ذیل همون کامنتی که حاوی تندترین انتقادات بود ، کامنت دیگه می‌رسید که حاوی شدیدترین تأییدات بود و این می‌رسوند که معلم باید بر اساس منطق و عقلانیت جلو بره وگرنه اگه قرار باشه بر اساس حرف یه دانشجو شیوه‌ش رو عوض کنه هر روز باید به یه رنگ دربیاد :

-19-

بعضی وختا ، بعضی دانشجویان محترم که با ما درس نداشتن می‌گفتن واسه تجدید خاطره با کلاسای من ، قصد دارن کلاس اصلی خودشون رو نرن و یک جلسه بیان در کلاسای من حاضر باشن تا این حد ینی :

-20-

بعضی بزرگواران هم  به نحوی درمورد من اظهار لطف می‌کردن که من در خودم لیاقتشو نمی‌دیدم :

-21-

-22-

(دسته‌بندی به هر قیمت)

برخی پاسخ های من مث طرح درسام حسابی شق‌بندی شده بودن ، مث این :

-23-

بازدیدکننده‌ای که بنا به دلایلی از یه جایی به بعد ، هیچوقت ، هیچکدوم از کامنتاش دیگه تایید نشد در یکی از همون کامنتای تایید نشده‌ش ، با اشاره به دسته بندی من نوشت :

-24-

 و البته باید بگم در کماااال مسرت شاهدم که وسواس من در دسته بندی هرررر چیزِ قابل دسته‌بندی ، به دانشجوام و بازدیدکنندگان وبلاگ هم سرایت کرده :

-25-

-26-

(کوتاه و بلند)

بعضی سوالات کوتاه بازدیدکنندگان ، جوابای بسیار بلند به همراه داشت :

-27-

برخی کامنتای بلند هم فقط با یک جواب سه حرفی مواجه بود :

-28-


(طنزها)

یه وختایی پیش میومد که از فرصت‌های یکّه‌ای که برای ایجاد طنز در کامنتا پیش میومد استفاده میکردم ، البته صرفاً در پاسخ به کامنت اون بازدیدکنندگان محترمی که این ظرفیت رو در اونا و شخصیتشون میدیدم ، این رو ببینید مثلن :

-29-

 یا این دوتا کامنت رو ؛ ینی جایی که یکی از بازدیدکننده‌ها درمورد نمره‌ی درس اخلاقم در دوره‌ی کارشناسی کنایه‌ای به من زده بود (کارنامه‌ی نمرات دوره‌ی کارشناسیم رو در همین وبلاگ گذاشته بودم آخه) ، بعد خودش در درس اخلاق ، دقیقن همون نمره رو بُرد :

-30-

 -31-

یکی از بازدیدکنندگان هم با اشاره به (حذف مطلب) های معروف من در متن کامنت‌ها‌ی بازدیدکنندگان ، با خوش سلیقگی فراوان ، کامنتی گذاشت که یکی از به یاد ماندنی ترین کامنتای وبلاگ در سال 93 تبدیل شد :

-32-

     خوندن بعضی از کامنتای جذاب بازدیدکنندگان که حاوی خاطرات اونا از زندگی خودشونه ، واقعا جالبه :

-33-

     بعدتر البته به این نتیجه رسیدم که با توجه به ظرفیتِ روانیِ اندکِ برخی از اعضای جامعه‌ی مَجازی ، آدم باید تا حد ممکن بهونه به دست اینا نده و تا جایی که امکانش هست شأن خودشو نگه داره و اجازه نده افرادیکه تا همین دیروز آدم رو نمی‌شناختن اصن ، یه دفه اونقدر با آدم احساس نزدیکی کنن و به اصطلاح پسر خاله ، دختر خاله بشن که به خودشون اجازه بدن هرچی از دهنشون درمیاد نثار آدم کنن! مواردی هم در سال گذشته از این دست داشتم در وبلاگ ، بنابراین تقریباً از نیمه‌ی دوم امسال به بعد رویه‌ی کلی پاسخ به کامنتا عوض شد و حفظ لحن رسمی در پاسخ‌ها در اولویت اول ، قرار گرفت که نتیجه‌ی مطلوبی در پی داشت از نظر من و به شدت از تعداد کامنتای متفرقه‌ای که هدفی جز به چالش کشیدن وبلاگ نداشت ، کم کرد ؛ اما البته از ایجاد طنز و فضای سرخوشانه در وبلاگ هم به همون نسبت کم کرد که به هر حال بهای ضروری‌ای بود که باید پرداخت میشد.

(خوشحال کننده‌ها و امید بخش ها)

     وقتی که یکی از بازدیدکنندگان وبلاگ ، در پاسخ به یکی دیگه از بازدیدکنندگان وبلاگ ، داستان زندگی خودشو تعریف کرد تا اثبات کنه با تلاش شبانه روزی میشه در هر دانشگاهی و در هر شرایطی موفق شد :

-34-

وقتی یکی از بازدیدکنندگان وبلاگ تصمیم گرفت به انتخاب خودش چادری بشه :

-35-

     وقتی من جواب یه کامنت رو بعد از سه ماه !!!! دادم و بازدیدکننده‌ی نویسنده‌‌ی اون کامنت بعد از پنج ماه !!!! اونم ساعت سه نصف شب !!!! پاسخ من به کامنت پنج ماه پیش خودشو دید! این یکی از غیر منتظره ترین کامنتای وبلاگ واسه من :

-36-

(تلخ‌ها)

     دردمندی‌ای که در برخی کامنتا موج میزنه ، آدمو حسابی اذیت میکنه بی هیچ توضیحی :

-37-

-38-

-39-

-40-

(نوستالژیک‌ها)

     وختی یکی از بازدیدکنندگان محترم که فارغ التحصیل شده ، حسرت روزایی رو خورد که توی دانشگاه بود و البته منم در پاسخ ایشون گفتم اون چیزایی رو که باید می‌گفتم:

-41-

     وختی یکی از دانشجویان که الان دانشجوه اما عاشق شغل معلمیه ، کامنت پر حس و حالی گذاشت درمورد روزایی که لذت معلم بودن رو تجربه کرده بود و لحظاتی که در ذهنش موندگار شده بود : 

-42-

-43-

     وختی یکی از بازدیدکنندگان ، تکرار دورانی رو آرزو کرد که من یک کلاس رو در خدمتشون بودم و منم از ته دل باهاشون هم صدا شدم:

-44-

 بعدن یکی دیگه از دانشجویان اون کلاسِ خاص هم با ما دو نفر هم آوا شد و آرزوی تکرار اون روزا رو کرد :

-45-

(متفرقه)

اینا کامنتایی هستن که توی هیچیک از دسته‌های قبلی نمیگنجن اما خوندنشون خالی از لطف نیست.

     یکی از دانشجوا وخت رسیدن به امتحان درس من ، از بس که استرس داشت ، توی راه ، هنگامِ رانندگی تصادف کرد و زد پای یکی رو شکوند :

-46-

به همین خاطر توصیه میشه در روزِ امتحانِ درسی که من در خدمتتون هستم از هرگونه رانندگی (ولو با دوچرخه یا موتور گازی حتا) !!! یا هر امر دیگه‌ای که نیاز به هشیاری کامل داره ، موکّداً بپرهیزید!

     بعضیا از من سوالاتی می‌پرسن که کاملا با حیطه‌ی تخصصی فعالیت من مربوطه ، سوالاتی مث اینکه باید چه کرد تا یه معتاد ، اعتیادش رو ترک کنه:

-47-

منم که اصولا در پاسخ به هر سوالی یه چیزی دارم بگم بالاخره! 

     فکر کنید کامنت گذاشتید و پیگیر نمره‌ی کارتحقیقی هستید یه دفه معلم با سند و مدرک به شما بگه کار تحقیقی‌تون کپی‌برداریه و نباید منتظر نمره‌ی قبولی باشید ، چه حسی میشید؟ 

-48-

     بعضی سوالاتی که توی وبلاگ از من میشه جنبه‌ی شخصی و خصوصی داره که منم البته مشروح و مفصل!!!!! از خجالت این سوالا درمیام :

-49-

     فکر کنید ارتباط روحی یکی با شما اونقدر برقرار باشه که وختی شما توی وبلاگ هستید او دقیقاً همین امر رو حس کنه ، بدون اینکه کوچکترین نشونه‌ای دالّ بر این امر وجود داشته باشه :

-50-

     بعضی سوالات درسی‌ای که از من پرسیده میشن ، یه طوری هستن ، به سوال دوم این کامنت توجه کنید :

-51-

(تَرین پُست های وبلاگ)

1 - به یاد ماندنی‌ترین

     پستی که در روز سیزده شهریور گذاشتم و همون موقع هم پیش بینی می‌کردم که این پست تبدیل خواهد شد به تلخ‌ترین و متأسفانه به یادموندنی‌ترین پست وبلاگ در سال 93. مربوط بود به تشییع جنازه‌ی استاد کاتوزیان (این لینک) :

-52-

این همون تنها پستی بود که وقت نوشتن و گذاشتن عکساش ، اشک ، اَمونم رو بریده بود ، بخصوص وقتی که پست با این شعر پروین خاتمه میافت :

صاحب آنهمه گفتار امروز :: سائل فاتحه و یاسین است

2 - نوستالژیک‌ترین

     مطلبی که اینجا (14 مرداد) گذاشتم به مناسبت پنجاه هزار تایی شدن وبلاگ ، راجع به استاد احمدی و نیز مطلبی که اینجا روز سه اردیبهشت ما گذاشتم تحت عنوان «ای دبستانی ترین احساس من » که تجدید خاطره‌ای بود با خاطرات مدارس ابتدائی در دهه‌ی شصت :

-53-

 3 – ورزشی‌ترین

     مطلبی که اینجا یک شنبه یک تیر گذاشتم درمورد بازی آرژانتین با ایران در جام جهانی فوتبال و در آن گفتم از در افتادن با غول‌ها نباید هراسید :

-54-

4 – معنوی‌ترین

     راه انداختن طرح هر روزه‌ی قرائت قرآن (اینجا) در روز سه شنبه 23 مهر و شروع طرح سَرِ وقت خواندن نمازها (اینجا) :

-55-

در شنبه 18 مرداد که با توفیق الهی با استقبال بازدیدکنندگان مواجه شد. خدا رو شاکرم بابت توفیق انجام این کار.

5 – پُر حس و حال‌ترین تصویر

     این عکسی که میتونم به جرات بگم من ، وبلاگ ، حرفام ، تلاشام ، و خیلی از بازدیدکنندگان وبلاگ رو حتا در خودش خلاصه کرده ، این تصویر ، شعار ماست ، الان و امیدوارم تا همیشه! 

-56-

6 – از دید شما

اینجا نظر سنجی‌ای ترتیب دادم در خصوص ب یاد ماندنی‌ترین پست وبلاگ از دید بازدیدکنندگان ؛ بزرگوارانی زحمت کشیدن و در این نظر سنجی شرکت کردن که همین جا ازشون سپاسگزارم و همون‌طور ک واسه خودمم قابل پیش‌بینی بود ، مهمترین خبر حقوقی در سال 1393 (رحلت استاد کاتوزیان) بیشترین آراء رو آورد ؛ منظور بازدیدکنندگان البته این پست بود ؛ میتونید این لینک رو ببینید و نظر بقیه‌ی بازدیدکنندگان در خصوص ب یادموندنی‌ترین پست وبلاگ در سال 93 رو مشاهده کنید.

سوم – سورپرایز آخر سال

خدای ناکرده در مطالبی ک اینجا طرح میکنم قصد تخطئه یا تمسخر یا تحقیر کسی رو نداشته و ندارم ؛ تمام تلاشم رو هم کردم ک هویت مرکز آموزشی و دانشجوی مربوطه ، ب جهت لزوم حفظ احترامشون مکتوم و مخفی بمونه ؛ اما قصدم از انتشار این قسمت از مطلب ، نشون دادن و برجسته کردنِ بلایی است که این روزها در برخی مراکز آموزشیِ این کشور داره بر سر علم و علم آموزی میاد.

اول

این تصویر رو ببینید

-57-

برای دیدن تصویر فوق در ابعاد بزرگ‌تر ، اینجا را کلیک کنید.

برگه‌ی متعلمی (=فراگیرنده‌ی دانش) که وختی سؤالا رو دید ، ترجیح داد ب قیمتِ گرفتن نمره‌ی نیم !!!! و ثبتِ همون نمره در کارنامه هم که شده ، بدون نوشتن حتا یک کلمه در برگه ، جلسه‌ی امتحان رو ترک کنه ! (دروغ نگم البته ؛ فقط یه دونه عدد یک ، اون بالا نوشته!!!)

دوم

تصویر ذیل رو ببینید ؛ این از اون قبلیه خیییییلی جالبتره

-58-

برای دیدن تصویر فوق در ابعاد بزرگ‌تر ، اینجا را کلیک کنید.

همونطور ک می‌بینید ایشون ترک نکرده جلسه رو ، و تازه اون بالا نوشته (به سؤال دوم پاسخ داده نشده است !!!) ینی منظورِ این بزرگوار این هست که من به بقیه‌ی سؤالات ، پاسخ دادم !!! و سؤال دوم رو حذف کردم !

اینم صفحه‌ی دومِ برگه‌ی پاسخنامه‌ی ایشون :

-59-

برای دیدن تصویر فوق در ابعاد بزرگ‌تر ، اینجا را کلیک کنید.

همونطور ک می‌بینید این بزرگوار ، در پایان صفحه‌ی فوق ، ادامه‌ی سؤال پنجم رو ارجاع داده ب پشت صفحه ؛ حالا پشت صفحه رو با هم می‌بینیم :

-60-

برای دیدن تصویر فوق در ابعاد بزرگ‌تر ، اینجا را کلیک کنید.

حالا یه چیزی بگم ک ممکنه باورش براتون سخت باشه ؛ همین دانشجوی بزرگوار ، یکی از آشنایانِ ما رو ب عنوان واسطه فرستاده بود ک موفق بشه نمره‌ی قبولی بگیره !!!!! اون واسطه هم سفت و سخت ، واستاده بود ک من نمره‌ی قبولی میخام واسه ایشون !!!! من البته چیزی بیش از نمره‌ی نیم !!!! ب ایشون ندادم ؛ ک معتقدم همونم ب سَرِ ایشون خییییلی زیاد بوده ؛ ولی با خودم فِک کردم اگه صفر بدم ، فردا اون بزرگواری ک میخاد نمره رو توی اون مرکز آموزشی وارد سیستم کنه ممکنه تصور کنه من منظورم این بوده ک ایشون غائب بوده در جلسه و ب همین دلیل بزنه درس ایشون رو حذف کنه ؛ بخاطر اینکه چنین موضوعی پیش نیاد مجبور شدم ب ایشون نمره‌ی نیم بدم ؛ وگرنه نمره‌ی ایشون تصدیق می‌فرمائید ک باید صفففففر می‌شد !

نتیجه‌ی اخلاقی : چرا شخص ، باید عمر خودش و خونواده‌ش رو و هزینه‌ی خودش و خونواده‌ش رو پای کاری بذاره ک هییییچ علاقه‌ای ب انجامش نداره ؟ صرفن واسه چشِ بقیه رو در آوردن ؟ حتا اگه واسه اینم باشه خو باید درس رو خوند !


با تشکر از بازدیدکننده‌ی محترمی ک با صبر و حوصله‌ی مثال‌زدنی ، زحمت تایپ هر دو قسمت این نوشته رو متقبل شدن.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۸
اسفند
۹۴

این مطلب نخستین بار در دوشنبه بیست و ششم اسفند ۱۳۹۲ ساعت 2:8 با شماره‌ی پست 326 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.

اول : کلیه‌ی کلاس‌های اینجانب ولو با دو نفر تشکیل شد و تدریس در آنها صورت گرفت .

دوم : قابل توجه اشخاصی که توطئه‌های شومی کرده بودن : کلاس تشکیل نشده نداشتیم !

سوم : به تمام حضار در کلاس ، عیدی ، پرداخت شد ! (حذف منفی یا اعطای مثبت !)

چهارم : جو کلاس‌ها بسیار شاد و بانشاط بود .

پنجم : اشخاصی که نیومدن دلشون بسوزه ! علاوه بر این ، در اولین جلسه‌ی بعد از عید هم در اولویت پرسشن ، حساب کار دستشون باشه !

ششم : سرفصل‌های تدریس شده‌ی دروس :

حقوق مدنی 6 : از " آیا با وجود درج وجه التزام در قولنامه ، و قبول پرداخت آن از سوی متعهد ، متعهدٌله ، می‌تواند اجبار متعهد به اجرای اصل تعهد را بخواهد (قسمت آخر : جایی که نمی‌توان قصد مشترک طرفین را احراز نمود) تا آیا فروش مال غیر منقول بدون تنظیم سند رسمی ممکن است (قسمت اول : فروش مال غیر منقول دارای سابقه‌ی ثبتی ، پایان نظر اول) ؛ به سؤالات مطروحه از خودخوان معین شده هم جواب داده شد.

رویه قضایی : از ابتدای دلالت پرداخت بر وجود دین ، تا پایان قسمت اول از مواردی که در خصوص آن اختلاف نظر وجود ندارد (پرداخت از طریق اسناد تجاری).

حقوق تجارت 2 : از تراضی در تشکیل تجاری تا پایان نظر اول از سؤال (شخصیت حقوقی شرکت چه زمانی به وجود می‌آید ).

متون حقوقی 1 : درک مطلب دوم از سؤالات ارشد و چهار سؤال ذیل آن + ص 20 و 21 از جزوه‌ی درسی.

آیین دادرسی مدنی 3 (آقایان): آثار اجرای قرار تأمین خواسته نسبت به خواهان.

آیین دادرسی مدنی 3 (بانوان): از (آیا در مورد خواسته‌ای که هنوز موعد مطالبه‌ی آن نرسیده است می‌توان درخواست تأمین خواسته نمود) تا پایان ( آثار اجرای قرار تأمین خواسته نسبت به خوانده) ؛ به سؤالات مطروحه از خودخوان معین شده هم جواب داده شد.

ادله‌ی اثبات دعوا : از ابتدای مبحث سند تا ابتدای سؤال ( اعتبار سند رسمی تا چه میزان است؟) ؛ به سؤالات مطروحه از خودخوان معین شده هم جواب داده شد.

آیین دادرسی مدنی 2 : توضیح مجدد (آثار حقوقی معین نمودن خواسته در دادخواست) ضمن ارائه‌ی یک نمودار ، پاسخ به سؤالات (منظور از تعیین بهای خواسته چیست) و (در چه مواردی تعیین بهای خواسته لازم نیست) ؛ به سؤالات مطروحه از خودخوان معین شده هم جواب داده شد.

هفتم : بالخصوص ، مباحث تدریس شده در دروس آیین دادرسی مدنی 2 و 3 (آقایان و بانوان) و حقوق مدنی 6 واجد اهمیت فراوانی بود ؛ لابد کسانی که غیبت را بر حضور ترجیح دادند فکری برای جبران مطالب از دست رفته خواهند کرد. به هر حال ، اگر بعداً از این مباحث سؤال آمد و خدای ناکرده دوستان ، قادر به پاسخگویی نبودند ، کسی جز خودشان را سرزنش نکنند.

هشتم : بعضی از بروجردیا که خودشون میدونن کیان ، نیومدن ، از دستشون گِله‌مندم ؛ حواسم به کارشون هست .... گفته باشم ! آمارشون رو دارم که در شهر ، بودن و نیومدن ؛ اینکه چطور آمارشون رو دارم بماند !!!!!

نهم : تعدادی از بچه‌های یک کلاس هم نامه‌ی کتبی امضا کرده بودن که کلاسای هفته‌ی آخر رو نیان ؛ هر کدوم از امضاکنندگان هم به نشونه‌ی استواری پیمان ، با یک قطره از خون خودش!!!!! پای نامه رو امضا کرده بود !!!! اون کلاس هم تشکیل شد !!!! از بقیه‌ی کلاسا هم شلوق‌تر! بود. (شلوغ‌تر! حواسم هس ها ! گفته باشم ! غلط املایی نگیرین یه وخت !)

دهم : به جهت حفظ جان شرکت‌کنندگان در کلاس‌های هفته‌ی آخر ، از بردن نام‌ حاضر شوندگان در کلاس به شدت معذورم ! این راز سر به مُهر را با خود به گور خواهم برد !!!

یازدهم : ما انتظار داریم ما را توجیه کنند که چرا وقتی دانشگاه باز است و هنوز 5 روز – توجه کنید ، 5 ساعت نَه ، 5 روز ! - به پایان سال مانده و کلاس‌ها هم در ترم دوم با محدودیت شدید زمانی روبرو است ، و اکثر بچه‌ها هم ساکن بروجرد یا سایر شهرهای استان لرستان هستند ما باید کلاس‌ها را تعطیل کنیم ؟ آیا کسی هست که ما را توجیه بفرماید ؟ ( آیکون کسی که مطمئنه سر این مسأله ، هیچوقت توجیه نمی‌شه !!! )

دوازدهم : خداییش موندم الان این مطلبو توی چه موضوعی از وبلاگ بذارم ؟ عایا ؟

خاطرات خودم ؟ اینکه 24 و 25 اسفند کلاس تشکیل دادم ، خودش یه خاطره‌س نه ؟

خاطرات سایرین ؟ اینکه 24 و 25 اسفند بیان دانشگاه و دانشگاه ، سوت و کور باشه ، و این وسط یه کلاس تشکیل بشه ، و تازه معلم اون کلاس هم ساکن بروجرد نباشه ! واسه خود شما خاطره نیس ؟ بچه‌های یه کلاس ، آخر کلاس با خوداشون ، عکس انداختن !!! خو لابد واسشون خاطره بوده دیگه !

اطلاع‌رسانی ؟ این مطلب ، بخصوص در بند ششم جنبه‌ی اطلاع‌رسانی هم داره ، واسه اشخاصی که نیومدن ؛ تا بدونن در غیابشون چه اتفاقایی افتاده !

حتی یه طورایی می‌شه با اندکی مسامحه ! همین مطلبو توی طبقه‌بندی (مطالب راجع به امتحان) هم جا داد ! حالا شما میگین من چه کنم آیا ؟ 

اعتراف نوشت : بذارین یه اعتراف کنم اونم اینکه با این اوضاعی که دارم می‌بینم و نمی‌تونم جزئیاتش رو شرح بدم نمیدونم تا کی می‌تونم این رویه رو ادامه بدم و آیا اصولا این رویه قابل ادامه هست یا نه !!! یک چیز مشخصه ؛ من اینم که الان هستم و دوست دارم همین بمانم ؛ اما نمی دونم آیا میشه بر این اصول تا این حد پافشاری کرد ؟ کار درستی هست ؟ میدونم که وقتی دانشگاه ، قراره پول تدریس این هفته رو به من بده ، و درسمم عقبه ، من نباید بی خیال بشینم تو خونه و کار خودمو اینطور توجیه کنم که چون دانشجوا نمیان پس منم نرم ؛ از یه طرف دیگه دانشجو هم حق داره ؛ به عنوان مثال ، وقتی اتوبوسای دانشگاه در سطح شهر تردد نمی‌کنن و دانشجو مجبوره با تاکسی خودشو به دانشگاه برسونه و خدای ناکرده اگه این وسط ، اتفاقی واسه کسی بیفته فردا هیشکی که از من تشکر نمی‌کنه ، هیچ ، یه سری مدعی هم پیدا می‌کنم که چرا دانشجوا رو کِشوندی دانشگاه ؟ !!!! اینطور نیس ؟ اینه که میگم نمیدونم تا کی می‌شه این رویه رو ادامه داد ؟ واقعاً تصمیم‌گیری سختیه واسم ؛ نمیدونم باید به کدوم طرف قضیه بچسبم ؟ بی‌خیال بشینم تو خونه یا پا شم برم دانشگاه و هی خدا خدا کنم واسه دانشجوایی که میخوان بیان دانشگاه ، اتفاقی نیفته ؛‌ کاش کسی کمکم می‌کرد ؛ کاش کسی می‌تونست با استدلال قانعم کنه که کدوم تصمیم مورد رضایت خداست ؟

اعتراف نوشت 2 (در پاسخ به بازدیدکننده‌ی محترم ، اسماعیلی) : مشکل اینجاس که من که این طرف میز نشستم یه چیزایی می‌بینم و می‌شنوم که دانشجویی که اون ور میز نشسته اونا رو نمی‌بینه و نمی‌شنوه ؛ و البته ضمن اینکه اعتقاد دارم حرف مردم در کار آدم نباید تأثیری داشته باشه و خودم همیشه دیگران رو به بی‌توجهی به گوشه کنایه‌ها و انجام تکلیف ، دعوت می‌کنم باید بگم که من فعلاً با این استدلال ادامه دادم که رعایت نظم ، حق دانشگاه ، دانشجویان یا هر کس دیگری نیست که من بتونم اگه اونا ازش گذشتن بی‌خیال قضیه بشم ؛ در واقع منظورم اینه که نظم و انضباط ، حق‌الناس نیست که مردم بخوان بگذرن یا نگذرن ؛ من نمیتونم خودمو قانع کنم که چون اکثریت دانشجوا نمیان پس منم نرم ؛ به نظر من ،‌ نظم ، حق‌الله است ؛ حتی اگر خود دانشگاه و اکثریت دانشجوا هم نخوان من مجبورم نظم رو رعایت کنم و البته ضمن اینکه نظم جنبه‌ی حق‌اللهی داره ، به نظرم هیچی مثل رعایت نظم به پیشرفت کشورمون کمک نمی‌کنه ؛ اما صادقانه بگم در ادامه‌ی این مسیر دچار تردیدم ؛ از خدا میخوام راه درست رو بهم نشون بده و منو بر اون راه ، ثابت قدم نگه بداره.

اعتراف نوشت 3 (در پاسخ به بازدیدکننده‌ی محترم ، که با عنوان {یه بازدیدکننده‌ی دیگه} اظهار نظر کرده‌اند) : من خودم میدونم که اگه خدای ناکرده اتفاقی واسه کسی بیفته من از نظر قانونی مجرم ! نیستم ؛ ولی بحثم اینه که همه ( مسؤولان و خونواده‌ها ) شروع می‌کنن به گفتن این حرف که مثلاً با تشکیل کلاس در این هفته میخواستی چیو ثابت کنی ؟ اونوخته که اگه من بگم وجدانم قبول نمی‌کرد دانشگاه نیام ؛ چه‌ها که پشت سرم نمی‌گن و البته خود من به شما گفتم که حرف مردم کوچک‌ترین اهمیتی واسم نداره ولی ...... نه در حد اینکه خدای ناکرده قرار باشه اتفاقی واسه کسی بیفته ؛ تا وختی که فقط پای خودم در میونه هیچی ، هیچیِ هیچی واسم مهم نیست ؛ اما وختی پای سلامتی بقیه در میون باشه من نمی‌تونم خودمو بکشم کنار و بگم به من چه که رانندگان اتوبوس به وظیفه‌شون عمل نمی‌کنن ؛ جالبه ؛ خودتون که بودین ؛ یکی از دانشجوا رفت پیش یکی از مسؤولا از عملکرد رانندگان گلایه کرد ؛ ایشون فرموده بودن " بندگان خدا " راننده‌ها هم حق دارن !!!!!!!!!! توجه نموئیدین ؟ وختی از همین الان گفته بشه اونا حق دارن ؛ خدای ناکرده اتفاقی واسه کسی بیفته ، حتی یک نفر حاضر نیست پشت ما وایسته و بگه تقصیر راننده‌ها بوده که به وظیفه‌شون عمل نکردن ! ولو که از نظر قانونی هم کسی نتونه کاری علیه من بکنه ولی من دوس ندارم این وسط سلامتی کسی به خطر بیفته .

تازه این فقط یه مورد از مواردی بود که من این هفته باهاش مواجه شدم ؛ بقیه‌شو نمی‌شه گفت !!!!!

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۸
اسفند
۹۴

این مطلب نخستین بار در دوشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۳ ساعت 20:21  با شماره‌ی پست 870 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.

اصن بر فرض ک ایییینهمه هشدار ، دروغ باشه و هیچ خطری هم نداشته باشه ینی ب نظرم مسخره‌ترین و احمقانه‌ترین کار ممکن اینه ک آدم ی ترقه بندازه زیر پای مردم یا توی کوچه اصن ، بعد از صدای بمب‌گونه و ترسیدن مردم لذتِ سادیستیک ببره !! جز یه آدم بیمار میتونه از چنین کاری لذت ببره ؟ والا پیشینیان هم اگه رسمی داشتن ، کی اینطور بوده ؟

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۸
اسفند
۹۴

بود که قبلاً اینجا گفتم محمد بنا سرمربی تیم ملی کشتی فرنگی رو خاب دیدم و گفته از وضعیت حمید سوریان راضی نیستم؟ 

حالا امروز سوریان توی مسابقات انتخابی المپیک که توی قزاقستان برگزار شده، توی همون مسابقه اول، نتیجه رو واگذار کرده، سهمیه‌ی المپیک رو بدست نیاورده و اوووووونقد از نظر روحی داغون شده که مسابقات رو ادامه نداده و توی شانس مجدد هم شرکت نکرده!!!!! 

خدا نکنه اون خاب به واقعیت بپیونده، هنوز فرصت واسه کسب سهمیه المپیک از بین نرفته. امیدوارم خابم اضغاث احلام بوده باشه. 


  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۷
اسفند
۹۴
این مطلب نخستین بار در پنجشنبه بیست و نهم اسفند ۱۳۹۲ ساعت 20:20 با شماره‌ی پست 332 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.

پرده‌ی اول : آنچه در سال 1392 شنیدم ؛ در یک نگاه :

استاد خعلی بی‌وجدانی ، استاد خسته نباشید ، استاد ساعت درس تموم شد ، استاد هوا تاریک شد ، استاد تو بهترین استادی هستی که در طول زندگیم داشتم ، شاهرخی تو بدترین " مدرسی " هستی که تا حالا دیدم ، استاد همه چیز شما " خاصه " ، (نمیدونم معنای کلمه‌ی " خاص " چیه ؛ ولی حدس می‌زنم وختی طرف مقابل ، نمی‌تونه جلوی روی آدم ، اون چیزایی که تو دلشه – منظورم از چیزا ، همون فحش‌ها است – نثار آدم کنه از این کلمه استفاده می‌کنه) ، استاد چرا نمره‌مو کم دادی ، استاد این چه سؤالایی بود تو رو خدا ، خعلی ریاکاری ، استاد یه چیزایی پشت سرت میگن ، راسته ؟ ، (آیکون سانسور و اینا !) مجردی یا متأهل ؟ (من نمیدونم بعضی از دانشجوا به زندگی شخصی معلمشون چکار دارن عایا ؟ (با عین مشدد!!!) من هیچوخ به این سؤال ، جواب ندادم و نمیدم ، نه که چون دوس ندارم ابهام زدایی ! کنم، نه ، دلیلش اینه که اصولن پرسیدن این سؤال و به طریق اولی پاسخ دادن به اون رو توهین به خودم میدونم ، یکی نیس بگه مسائل شخصی من چه ربطی به شما داره؟) ، شاهرخی اگه نمره‌مو درست کردی که کردی ، وگرنه آدرس خونه‌تو به همه میدم !!!! کاش همه‌ی دَرسا با شما بود استاد ! (توجه بنمویید ، یک یک این حرفا رو شنیدم ها ! همه‌ش هم در طول یک سال ، نه یک قرن ! ینی کُشته‌ی این تفافت نظراتم ! وای به حال کسی که بخواد رفتار خودشو بر اساس نظر مردم تنظیم کنه ، رسماً بددددبخته ینی !)

پرده‌ی دوم : آنچه در سال 1392 حس کردم ؛ در یک نگاه :

وبلاگ ، نوشتن تو وبلاگ ، پاسخ دادن به نظرات تو وبلاگ ، خوندن وبلاگ یه سری آدمای دیگه ، کلاً هر چیزی که به وبلاگ ، مربوط باشه ! مسافرت‌های بی ‌اَمون (ناقابل ، 5 روز در هفته !) ، سر دردهای اتوبوسی ، خواب‌های داخل ماشین که از صد تا بی‌خوابی بدتره (منظورم خستگی و کوفتگی بعد از خوابه) ، به طاها به یاسین به معراج احمد ، آشفتگی‌های روحی ماه محرم ، آشنایی‌های وبلاگی (آشنایی‌هایی که گاه به دوستی ماندگار بدل شدند و گاه خیلی زود پژمردند) ، این نامه رو لیلا فقط بخونه ، استاد کاظم‌پور ، ندیدم شهی در دل‌آرایی تو ، سید حسین ، مرگ خورشید ، گیج و ویج سر کلاس استاد رحیمی رفتن ، مرتضا ، ده ساعت در روز درس دادن و آخ نگفتن (بعضی وختا ساعت 7.30 شب که از دانشگاه میام بیرون از دست خودم حرصم می‌گیره که چرا هیچ خسته نمی‌شم ، البته دلیلش که معلومه ، آدم وختی عاشق کاری باشه که انجام میده ، اون کار واسش مث تفریحه ، و تفریح ، آدمو خسته نمی‌کنه!) ، از ته دل متأسف شدن واسه بی‌انصافی بعضی آدما و حماقت بعضیای دیگه‌‌شون !

پرده‌ی سوم : سال نو :

سال قبل اینجا در تاریخ چهارشنبه سی‌ام اسفند 1391 ،‌( چه جالب ! ظاهرن سال 1391 کبیسه بوده ، هیچ یادم نیس !) با این شعر به پیشواز بهار 1392 رفتم :

در دو عالم ، جلال ما زهرا ست

رمزِ تحویلِ حالِ ما زهرا ست

عید با فاطمیه می‌آید

ذکر تحویل سال ما زهرا ست

این شعر رو خیلی دوس دارم ، استفاده از کلمه‌ی " جلال " در این شعر ، اشاره‌ای است به تقویم جلالی یا همان هجری شمسی ، که منصوب است به جلال‌الدین ملکشاه سلجوقی .

الان هم با توجه به اینکه در ایام فاطمیه هستیم بی‌مناسبت نیست که با همین شعر ، شروع کنم .

پرده‌ی چهارم : حس من در سال‌هایی که نو می‌شه :

باور می‌کنین ، هیچ حس خاصی ندارم ؛ الان فقط از این خوشحالم که یه چند روزی بی‌دغدغه‌ی اومدن و رفتن و رسیدن و نرسیدن به کلاسا و اینا ، توی خونه هستم ! البته توی عید اینقد کار عقب مونده دارم که هیچ فرصتی واسه استراحت حتی توی عید ندارم !

اصولاً توی مراسماتی که به اوقات مختلف سال مربوطه من کلاً هیچ حس خاصی ندارم ؛ مثلاً یه عده‌ای از دانشجوا خودکشی می‌کنن که شب یلدا پیش خونواده‌هاشون باشن ؛ من هیچوخ چنین حسی نداشتم ، نه الان ، نه وختی دانشجوی ارشد بودم و تهران بودم ؛ آخه شب یلدا چه فرقی با بقیه‌ی شبا داره ؟ ته تهش یه دقیقه درازتره ! اگه هم بحث دیدار آشناها و خونواده باشه که همیشه فرصتش هس ، اینقد گیر دادن به این شب خاص ، واسم غیر قابل فهمه ، ایضاً چارشنبه‌سوری و سیزده به در و سایر موارد ! البته منظورم این نیس که این عقیده ، عقیده‌ی درستیه ، یا همه باید این طور فک کنن ، من اینجا فقط ، عقیده‌ی خودمو بیان می‌کنم .

پرده‌ی پنجم : ترین‌های وبلاگ در سالی که گذشت :

بهترین پست وبلاگ : این مطلب ؛ تحت عنوان (هر روز عاشورایی شویم) پیشنهادی برای انجام طرحی در خصوص قرائت روزانه‌ی زیارت عاشوراء تا پایان عمر ، خودم را صاحب این طرح نمی‌دانم و خدا را شاکرم که چنین توفیقی نصیبم کرد . راستی افرادی که توی این طرح شرکت کردن ، هنوز بهش پایبند هستن ؟

تلخ‌ترین پست وبلاگ :

اول : بدون تردید این پست، ینی  پستی که با این متن ، شروع می‌شد که :

دوم : این پست  در خصوص مرگ سید حسین .

خنده‌دارترین پست وبلاگ : این پست (در خصوص دختر خانمی که به پزشکش معالجش اصرار می‌کرد که در موقعِ عملِ انحرافِ بینی‌ش ، کار رو یکسره ! کنه و دماغشم عمل زیبایی کنه و اونقد هم نوک دماغشو بده بالا که اگر بعد از مدتی دماغ ، به سمت پایین میل کرد ! همچنان عروسکی باقی بمونه ! وجدانن هنوز که هنوزه باورم نمیشه خودم ناظر یا بهتره بگم سامع ! این صحنه بودم ! ، ینی آدم نمیره و بمونه همه‌ چی می‌بینه ! البته همین پست ، با همین مطالب ، می‌تونست کاندیدای گریه‌دارترین پست وبلاگ در سال جاری هم باشه !)

خاطره‌انگیزترین پست وبلاگ :

اول : این پست تحت عنوان (کاش می‌شد برگشت و روی همان صندلی نشست و همین طور مبهوت پشت دوربین شد !) که ضمن اون در یه اقدام متهورانه ! عکس دوران کودکیمو گذاشتم و سر اینکه این عکس متعلق به کیه ، مباحثات جالبی بین بازدیدکنندگان وبلاگ درگرفت)

دوم : این پست تحت عنوان (اونجا هوا چطوره؟) در خصوص اینکه برف بهتره یا بارون اتفاقات جالبی در قسمت نظرات ذیل مطلب افتاد !

چالش برانگیزترین پست وبلاگ :

اول : این پست تحت عنوان (در این بحث شرکت کنید؛ آیا با کار کردن مادران در بیرون منزل موافقید؟) که ذیل اون 97 نظر ! به ثبت رسید.

دوم : این پست تحت عنوان (چرا ما اینطوریم .....آیا ؟؟؟) در خصوص انتقادات وارد بر من ! با 82 نظر ، ذیل مطلب.

بهترین کامنت وبلاگ : (از این حیث که بیشتر از همه به دلم نشستن)

اول : این کامنت از استاد کاظم‌پور

 

که طی اون ایشون شماره تلفن خودشون رو بهم دادن ؛ البته من می‌تونستم شماره تلفن ایشون رو گیر بیارم (هر چی نباشه ما هم زمانی دانشجو بوده‌ایم و الانم هستیم ! و گیر آوردن شماره تلفن استاد جزو مقتضیات ذات ! دانشجویی است) اما اینکه خود استاد ، شماره تلفنشون رو به من دادن برام یک دنیا ارزش داشت.

دوم : این دو کامنت از آقا مرتضی :

 

ناراحت کننده‌ترین کامنت‌های وبلاگ :

اول : وختی یکی از دانشجویان ، در کمال بهت و حیرت من ، خبر مرگ خانم خورشیدی رو تأیید کرد :

 

دوم : این دو تا کامنت از آقا مرتضی :

کلاً نوشته‌های آقا مرتضی به قول انگلیسی‌ها قلبم رو لمس می‌کنه (touches my heart) ، با خوشحالیاش ، شاد و با ناراحتیاش غمگین می‌شم ، شاید چون خودمو توی آیینه‌ی نوشته‌هاش می‌بینم ، حس‌هاش و دغدغه‌هاش در مورد آینده‌ش ، در مورد علم آموزی و در مورد خیلی چیزای دیگه ، به اون چیزی که من چند سال پیش بودم خیلی شبیهه ؛ امیدوارم خدا این توفیق رو بهش بده که توی همین راه ، استوار و بدون انحراف ، حرکت کنه و توی زندگیش ، همیشه موفق باشه .

تلخ‌ترین کامنت وبلاگ : وختی مطلبی از یکی از دوستان در وبلاگ نقل کردم ، و یکی از بازدیدکنندگان وبلاگ ، بدون اینکه از چیزی اطلاع داشته باشد مرا به اموری متهم کرد که باعث شد کل آن پست را حذف کنم و از روی عصبانیت ، این پست را بنویسم ؛ کاش اینقدر زود ، در مورد همه چیز قضاوت نمی‌کردیم .

زیباترین هدیه‌ی شما به وبلاگ :

اول : این پست که طی آن ، یکی از بازدیدکنندگان ، فایلی صوتی از علی فانی را برایم فرستاد و این فایل ، تا هفته‌ها پریشانم کرده بود.(به طاها به یاسین به معراج احمد)

دوم : این پست که طی اون ، مرتضی فایلی واسم فرستاد که واقعاً تکان دهنده بود. (این نامه رو لیلا فقط بخونه)

پرده‌ی آخر : بزرگترین کشفم در سال :

بزرگترین کشف سال من ، همین دیروز اتفاق افتاد ، در آخرین روز سال !

این لینک ، این لینک و این لینکو ببینین ، همیشه این دغدغه رو  داشتم که با محدودیت‌های سیستم عامل اندروید (سیستم عامل تبلت‌ها) چطو کنار بیام ؛ عمده‌ترین این محدودیت‌ها این بود که ما در سیستم عامل ویندوز ، نرم‌افزار‌هایی داریم که با کلیک کردن روی لغت ، بخصوص در متون پی دی اف ، معنای لغتو به ما میده و این یکی از نعمات الهی است ، و گرنه ما هنوز که هنوزه باید سرمون توی دیکشنری‌های قطور انگلیسی بود و در حالی که چشمامون دو دو می‌زد با ذره بین دنبال معانی لغات می‌گشتیم ! اونوخ از وختی که تبلتا اومدن همیشه من این دغدغه رو داشتم که چطور باید با این قضیه کنار بیام که باید هر لغتی رو که توی یه متن می‌بینم ، حروفشو به خاطر بسپارم و به صورت دستی توی یه نرم‌افزار ، حرف به حرف ، وارد کنم و منتظر باشم که معنای لغتو ببینم ، به خاطر همینم زیاد انگیزه‌ای واسه خریدن تبلت نداشتم ، تا اینکه مسافرت‌ها و صعوبت حمل کتابا وادارم کرد یه تبلت بگیرم ، اما همیشه از این قضیه ناراضی بودم که چرا توی تبلت‌‌ها یه همچین امکانی فراهم نیس ؛ تا اینکه دیروز زد و به طور اتفاقی یه سرچ کردم توی گوگل و دیدم به‌به چه خبراس اینجا ؛ این نرم‌افزارهایی که بهتون معرفی کردم دقیقن همین کار رو انجام میدن ؛ در واقع Mdic و Bluedic نرم‌افزارهایی هستن که به عنوان یه پلتفورم یا یه قالب ، به کاربر اجازه میده در آن واحد ، معنای یه لغت رو از چندین و چند دیکشنری ببینه و لازم نباشه هی از این دیکشنری به اون دیکشنری بپره یا چندین دیکشنری با حجم بالا رو ، روی سیستم عامل اندروید ، نصب کنه ؛ و جالب‌تر از همه ، این قابلیت رو داره که با لمس صفحه و انتخاب کلمه ، بدون هیچ کار اضافه‌ای معنای کلمه رو در همه‌ی دیکشنری‌های نصب شده نشون بده ؛ خدایا شکرت ؛ آقای قمشه‌ا‌ی توی یکی از سخنرانیاش می‌گفت یک انسان معمولی در عصر حاضر ، امکاناتی براش فراهمه که پادشاهان گذشته به خوابم نمی‌دیدن ، واقعن راس می‌گفت ، فک کن آدم توی تبلت ، به اندازه‌ی یه کف دست و توی یه نرم‌افزار بتونه معنای یه کلمه رو در دیکشنری‌های آکسفورد ، مک‌میلان ، لانگمن ، وبستر ، کمبریج و.... ببینه و تلفظشو بشنوه ؛ فرهنگ 6 جلدی انگلیسی به فارسی و 4 جلدی فارسی به انگلیسی آریان‌پور هم توی همین نرم‌افزار هست !!!! فرهنگ لغت حقوقی انگلیسی به فارسی هم داره !!!! ینی کور از خدا چی میخاد ، دو چشم بینا ؛ حالا فک کنین یه دفه خدا چهار تا چش داده باشه به همون شخص کور مادر زاد ؛ یه همچین حسی دارم من !!! این یکی دو روزه سر این قضیه خواب ندارم من از بسکه خوشحالم !!! ( تو رو خدا ببینین سر چه قضایایی ما انقد شاد میشیم !!! )

یرده‌ی بعد از آخر ! (فک کنین ؛ مثلن آنتراکت بعد از پایان فیلم !) : اندر احوالات برخی‌ها ! در سال نو :

بی‌معنا نوشت : کارای بعضی از آدما توی دید و بازدید عید به نظرم بی‌معناس و همین طور آدم انگشت به دهن میمونه از حیرت ؛ من توی قضیه‌ی " دید " و " بازدید " عید ، با " دید " عید مشکل ندارم ؛ ولی قضیه‌ی " بازدید " واسم قابل هضم نیس ؛ نمی‌دونم ینی چی که من اگه روز هفتم عید برم خونه‌ی یه شخصی ، اونم حتماً باید تا قبل از سیزده به در ،‌جواب رفتن منو پس بده ؛ (که می‌شه همون بازدید) ؛ اینجوری که می‌شه نمودار دید و بازدید ما حالت سینوسی پیدا می‌کنه ؛ یعنی چنین حالتی پیش میاد که خیلی از ماها در طول سال ، حتی یه بار هم همدیگه رو نمی‌بینیم بعد در طول سیزده روز ، حتمن باس ، دو مرتبه ، همدیگه رو ببینیم ؛ خو اونی که میخا بازدید پس بده چه اشکال داره شیش ماه دیگه بیاد ؟ چی می‌شه مثلن آیا ؟ تازه اینطوری بیشتر و در مقاطع زمانی متفاوت از حال هم خبر دار می‌شیم.

لالمونی (همون لال مانی!) نوشت : یکی از آشناها تعریف می‌کرد یکی از فامیلاشون که نمی‌گم زن بوده یا مرد ، واسه یه کاری که که به عید و اینا مربوطه ( و نمی‌گم چی بوده! ) ، رفته یه جا نوبت بگیره ، طرف در اومده بش گفته همه‌ی نوبتام پُره ، فقط ساعت سه صُب !!!! ( ها ؟ چی ؟ کی ؟ کجا ؟ واقعن اینجا کجاس ؟ ) نوبت دارم ؛ اگه میخای درخدمتیم ؛ طرف هم قبول کرده !!!!! ینی آدم لالمونی می‌گیره از اینهمه پشتکار و استواری !!!! در راه رسیدن به مطلوب !!!! اصن ما حرف نزنیم سنگین‌تریم !! نیس ؟.

تشکر نوشت : یکی از دانشجوا زحمت افتاد و به یکی از برنامه‌های بیست ساله‌ی من ! جامه‌ی عمل پوشوند ، دو جلد از کتاب النضید (ج 13 و 14) رو نداشتم ؛ ایشون تشریف بردن قم ، دوره‌ی کامل کتابو واسه خودشون بگیرن (خداییش من باید از انتشارات داوری پورسانت بگیرم ، بس که مشتری واسشون جَم می‌کنم !) ، این دو جلد رو هم واسه من آوردن ؛ از ایشون هم متشکرم .

انگیزه نوشت : این لینک و این لینکو ببینین ؛ کارنامه‌های آقا مرتضاس ؛ مخصوصن ترم اول همین سال تحصیلی جاری (ینی اون لینک دومیه)؛ آدم ، حظ می‌کنه از دیدن کارنامه‌ش ، داره چراغ خاموش ، رکورد منو میزنه ها ! گفته باشم ..... حواسم هس به کاراش ! آدم به داشتن چنین دانشجویانی افتخار می‌کنه. بقیه هم انگیزه بگیرن و تلاش کنن یا تلاششونو مضاعف کنن. از آقا مرتضا عذر میخام ؛ اینا رو باید دو ماه قبل !!!! میذاشتم ؛ فرصت دست نداد ؛ تا حالا طول کشید.

جهت توضیح واضحات : طبیعیه اونچه اینجا در خصوص بهترین‌ها و بدترین‌های سال 92 نوشته شده ، بدون توجه به اتفاقاتیه که در زندگی شخصی من افتاده ؛ اونا مال عرصه‌ی دیگه‌ای از زندگی منه که لازم نیس عمومی بشه ! البته معلومه که اینطوره ،‌ولی بعضی وختا آدم باید واضحات رو هم توضیح بده. 

درخواست نوشت : خوشحال می‌شم اگه شما هم " ترین " های وبلاگ یا زندگی خودتون در سال 92 رو با من و سایر بازدیدکنندگان وبلاگ به اشتراک بذارین.

به یاد داشته باشیم‌شان  : نمیخام کلیشه‌ای حرف بزنم ؛ ولی عزیزانی بودن که بهار پارسال همین موقع بین ما بودن ،‌ با خونواده‌هاشون و دوستاشون و شاید همسر و بچه‌هاشون می‌گفتن و می‌خندیدن و الان نیستن ؛ خدا این فرصتو به ما داد که یه بهار دیگه ببینیم و به اونا این فرصتو نداد ؛ معلوم نیس که بهار دیگه ما باشیم ؛ به یادشون باشیم و براشون یه فاتحه و یه صلوات بفرستیم ؛ بخصوص برای سید حسین و برای خانم خورشیدی.

پایان نوشت : بیتی که ظاهرن من و استاد کاظم‌پور خیلی بش علاقه داریم :

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت

باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود

ساعت نوشتن مطلبو در ابتدای نوشته نگاه کنین : دقیقن 7 دقیقه قبل از تحویل سال ! ینی می‌شه عایا ؟؟

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۶
اسفند
۹۴

برای دیدن این عکس در ابعاد بزرگ‌تر و با کیفیت بالاتر کلیک کنید.

روستای تاران - از توابع شهرستان کوهدشت در استان لرستان

+ اون کوه‌های سر به فلک کشیده در پس زمینه‌ی تصویر و هوای پاک، آدمو یکراست میندازه یاد رشته‌کوه آلپ و دهکده‌های کشور سوئیس !!!

++ با تشکر از بازدیدکننده‌ی محترم « مرتضی » بابت ارسال این تصویر.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۵
اسفند
۹۴

این مطلب نخستین بار در سه شنبه بیست و نهم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 03:08 با شماره‌ی پست 30 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود. اگر تمایل به دیدن کامنت‌ها و پاسخ‌هایی دارید که بازدیدکنندگان وبلاگ و من ، ذیل این مطلب در بلاگفا نوشته بودیم اینجا را ببینید. 

بهار از نظر شما مرادف با چه مفاهیمی است؟

بهار و حال و هوای ویژه‌ی آن چه حسی را در شما برمی‌انگیزد؟

از نظر من بهار یادآور سال‌های کودکیم در روستا است. راستش را بخواهید از آن سال‌ها به بعد هیچ‌وقت بهار را به‌تمامی و با تمام دلم حس نکرده‌ام. یا به این دلیل است که از آن موقع به بعد هیچ‌گاه بی‌واسطه با طبیعت در ارتباط نبوده‌ام یا به این دلیل است که با بالا رفتن سنّ، متأسفانه حال و هوای کودکی هم‌دست از سر آدم برمی‌دارد.

به‌هرحال از این خوشحالم که بهار همچنان دست‌نخورده با من باقی مانده است، خوشحالم از اینکه بهار همچنان همان حس پاکی و لطافت و شور و سرزندگی‌ای را در من برمی‌انگیزد که وقتی کودک بودم در من برمی‌انگیخت.

در بسیاری موارد دیگر افسوس می‌خورم که حسم با آن حسی که در زمان کودکی داشتم فرق کرده و به‌اصطلاح، منطقی‌تر شده است!

اما خوشبختانه بهار همان است. بوی علف تازه، آفتاب درخشان، هوای تمیز که تا منتهای افق را دست و دل‌بازانه به تو نشان می‌دهد، فارغ‌البال روی علف‌ها دراز کشیدن و تن به نوازش آن‌ها سپردن. بهار که نزدیک می‌شد - وقتی در روستا نبودیم – لحظه‌شماری می‌کردم برای بازگشت. تو گویی به جایی می‌روم که با آنجا معنا می‌شدم

هرکسی کو دور مانْد از اصل خویش :: بازجوید روزگار وصل خویش

پس از آن هیچ‌وقت خاطره یا حسی پایا و تأثیرگذار نداشته‌ام که این حس را از ذهنم محو کند.

مرحوم فریدون مشیری چه زیبا در قالب کلمات همین حسّ مرا منتقل می‌کند، این شعر تمام آن چیزی است که من می‌خواهم بگویم – آن را با تلخیص، نقل کرده‌ام-:

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک،

شاخه‌های شسته، باران‌خورده، پاک،

آسمانِ آبی و ابر سپید،

برگ‌های سبز بید،

عطر نرگس، رقص باد،

نغمه‌ی شوق پرستوهای شاد

نرم‌نرمک می‌رسد اینک بهار

خوش به حال روزگار

خوش به حال چشمه‌ها و دشت‌ها

خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها

خوش به حال غنچه‌های نیمه‌باز

خوش به حال آفتاب ........

جناب حافظ هم در این بیت همین مفهوم را به زیبایی به بند کشیده است:

نوبهار است، در آن کوش که خوش‌دل باشی :: که بسی گُل بدمد باز و تو در گِل باشی!

بااین‌همه صورتگری که خدای توانا در طبیعت کرده است حیف نیست که در مسافرت‌ها آدم خود را به دیدن بناهایی دل‌خوش کند که از عمر برخی حتی صدسال هم نمی‌گذرد؟ بازدید از بنای قبور باباطاهر، بوعلی و حافظ از همین قبیل است.

برخی که به بازدید از قبر حافظ رفته و به خیال خود، او را شرمنده می‌کنند بعید است به‌جز بیت

ألا یا ایها الساقی، أدر کأساً و ناولها :: که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

حتی یک بیت دیگر از حافظ بلد باشند؛ و البته از همین یک بیت هم معنای یک مصرعش را به احتمال قریب به یقین بلد نیستند! خود حافظ توصیه کرده نوبهار به دامان طبیعت بروید، ما می‌گوییم خیر، تو بی‌خود می‌گویی، ما سر قبر تو می‌آییم، طبیعت رو بی‌خیال.

و وقتی هم که به دامان طبیعت می‌رویم چنان گندی به آن می‌زنیم که بعضی – مثل خود من – عطای رفتن به نقاط توریستی را به لقایش می‌بخشند و آرزو می‌کنند کاش جایی بود که قبلاً کسی به آنجا نرفته بود.

ببخشید درد دل زیاد است.

وقت نوشتن از خوشی‌هاست. از چیزهایی نگوییم که تلخ‌کاممان کند.

راستی این خرافه که وقت تحویل سال هر کاری بکنید تا پایان سال به همان کار مشغول خواهید بود امسال به طرز باورنکردنی‌ای در مورد من مصداق داشت. وقت تحویل سال 91 در قطار بودم و قسمت عمده‌ی این سال هر هفته پنج روز در مسافرت بودم!

بر همین سیاق برحسب اینکه جزو کدام دسته باشید – مشتاقان علم یا سینه‌چاکان ثروت- توصیه می‌شود وقت سال‌تحویل یا درس بخوانید یا پول بشمارید! البته اگر پولی برای شمردن داشته باشید!

سال 91 برای من پر بود از اتفاقات باورنکردنی.

خدا را از صمیم قلب شکر می‌گویم.

قبولی در آزمون قضاوت، اتمام سربازی و درست در همان روز، ثبت نام در دوره‌ی دکتری، مهم‌تر از همه قبولی در آزمون دکتری، گرفتن پروانه‌ی وکالت، اشتغال تمام‌وقت به کاری که عاشق آن هستم (تدریس)......

اگر کسی روز 29 اسفند سال 90 همین پاراگراف فوق را جلوی رویم می‌گذاشت و می‌گفت این لیست کارهایی است که قرار است در سال نود و یک انجام دهی، تنها کاری که می‌کردم کتک زدن او بود! از این جهت که مرا دست‌انداخته است.

امیدوارم سال 92 هم همین‌طور برای شما باورنکردنی باشد.

با توجه به معنی، این دعا را با هم بخوانیم، دعایی که سال 91 تمام و کمال در مورد من اجابت شد.

یامقلّب القلوب و الأبصار

یا مدبّر الیل و النّهار

یا محوّل الحول و الأحوال

حوّل حالنا الی أحسن الحال

به تاریخ و ساعت نگارش این مطلب هم ( که با خط سبز در ابتدای مطلب، نگاشته شده است ) نگاهی بیاندازید!

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۵
اسفند
۹۴

1 - بررسی موارد ذیل :

  • بررسی آثار ناتوانی از پرداخت دین
  • تعریف حقوق ورشکستگی
  • معرفی نظام‌های مختلف مربوط به حقوق ورشکستگی در دنیا
  • منابع حقوق ورشکستگی ایران
  • چرا در برخی نظام‌ها قواعدی دوگانه بر ناتوانی از تأدیه‌ی دین حاکم است ؟
  • چه اشخاص حقیقی‌ای مشمول حقوق ورشکستگی هستند ؟
  1. اشخاصی که عملاً تجارت می‌کنند اما از نظر قانون ، ممنوع از تجارت هستند
  2. اشخاصی که به نمایندگی ، عمل تجاری انجام می‌دهند

دانلود کنید (زمان 82 دقیقه) ؛ (حجم : تقریباً 20 مگابایت)


2 - بررسی موارد ذیل : 

  • ادامه‌ی بررسی این سؤال که چه اشخاص حقیقی‌ای مشمول حقوق ورشکستگی هستند ؟
  1. شرکای شرکت‌های تجاری
  2. شرکای شرکت‌های عملی مندرج در ماده‌‌ی 220 قانون تجارت
  3. کسبه‌ی جزء
  4. تاجر متوفی
  5. کسی که تجارت را رها کرده است
  6. محجورین تاجر
  • بررسی تحلیلی اشخاص حقوقی مشمول قواعد ورشکستگی
  1. بیان قاعده‌ی عمومی
  2. تبیین ماهیت شرکت‌های تجاری
  3. شرکت‌های تعاونی
  4. بررسی تأثیر متقابل ورشکستگی شعبه و شرکت مادر بر یکدیگر
  5. بررسی تأثیر متقابل ورشکستگی شرکت فرعی (تابعه) و شرکت مادر بر یکدیگر
  6. صدور حکم ورشکستگی شرکت پس از انحلال
  7. مؤسسات غیر تجاری‌ای که عملاً به تجارت اشتغال دارند

دانلود کنید (زمان 74 دقیقه) ؛ (حجم : تقریباً 18 مگابایت)


3 - بررسی موارد ذیل :

  • ارائه‌ی خلاصه‌ای از مباحث تدریس شده در دو جلسه‌ی قبل
  • منظور از « توقف » از تأدیه‌ی وجوه که شرط صدور حکم ورشکستگی است ، چیست ؟
  • دینی که در نتیجه‌ی توقف از تأدیه‌ی آن حکم ورشکستگی تاجر صادر می‌شود چه شرائطی باید داشته باشد ؟
  1. مسلّم باشد ؛ و
  2. قابل مطالبه باشد ؛ و
  3. وجه نقد باشد

دانلود کنید (زمان 65 دقیقه) ؛ (حجم : تقریباً 16 مگابایت)


4 - بررسی موارد ذیل :

  • آیا لازم است دینی که در نتیجه‌ی توقف از تأدیه‌ی آن حکم ورشکستگی تاجر صادر می‌شود یک دین تجاری باشد ؟
  • کدام دادگاه ، صلاحیت ذاتی و محلی برای اعلام ورشکستگی تاجر را دارد ؟
  • تاجر ظرف چه مهلتی باید توقف خود را به دادگاه اعلام نماید و ضمانت اجرای رعایت این تکلیف چیست ؟

دانلود کنید (زمان 62 دقیقه) ؛ (حجم : تقریباً 15 مگابایت)


5 - بررسی موارد ذیل :

  • آیا صرف اقرار تاجر ورشکسته به توقف از تأدیه‌ی دین ، برای صدور حکم ورشکستگی کافی است یا باید دادگاه ، در نتیجه‌ی رسیدگی ، توقف را مورد حکم قرار دهد ؟
  • اگر شرکت تجاری بخواهد دعوای ورشکستگی خود را طرح کند چه کسی باید این دعوا را اقامه کند ؟
  • دارنده‌ی چه نوع طلبی می‌تواند تقاضای صدور حکم ورشکستگی تاجر را بنماید ؟
  • شکل درخواست طلبکاران از دادگاه ، برای صدور حکم ورشکستگی تاجر چگونه است ؟
  • علت دخالت دادستان در اعلام توقف تاجر ورشکسته چیست ؟
  • آیا دادگاه در حین رسیدگی به پرونده در صورت مواجهه با توقف تاجر ، می‌تواند رأساً حکم ورشکستگی او را صادر کند ؟
  • شکل درخواست دادستان از دادگاه برای صدور حکم ورشکستگی تاجر چگونه است ؟
  • دادگاه در حکم ورشکستگی‌ای که صادر می‌کند باید در خصوص چه مواردی تعیین تکلیف کند ؟
  • خصوصیات حکم ورشکستگی چیست ؟
  • اثر صدور حکم ورشکستگی نسبت به اموال ورشکسته چیست ؟
  • آیا وضع قاعده‌ِ‌ی منع مداخله به این معناست که ورشکسته محجور است ؟
  • رفع اشکال مباحث مربوط به اعاده‌ی اعتبار

دانلود کنید (زمان 92 دقیقه) ؛ (حجم : تقریباً 22 مگابایت)


6 - بررسی موارد ذیل :

  • آیا استثنائی در مورد قاعده‌ی منع مداخله وجود دارد ؟
  • چه آثاری بر وضع قاعده‌ی منع مداخله‌ی تاجر در اموالش، مترتب می‌شود؟

دانلود کنید (زمان 62 دقیقه) ؛ (حجم : تقریباً 15 مگابایت)


7 - بررسی موارد ذیل :

  • ضمانت اجرای رعایت قاعده‌ی منع مداخله چیست؟
  • رفع اشکال قسمتی از مبحث قرارداد ارفاقی (ص 177 تا 187 از کتاب دکتر اسکینی)
  • رفع اشکال مبحث مسؤولیت‌ها و مجازات‌های تاجر حقیقی (ص 94 تا 110 کتاب دکتر اسکینی)

دانلود کنید (زمان 61 دقیقه) ؛ (حجم : تقریباً 15 مگابایت)


8  - بررسی قاعده‌ی تعلیق دعاوی فردی طلبکاران علیه ورشکسته و بالعکس به عنوان اثر صدور حکم ورشکستگی در رابطه‌ی ورشکسته با اشخاص ثالث : 

  • منظور از قاعده‌ی تعلیق دعاوی چیست؟
  • موارد مشمول قاعده‌ی تعلیق دعاوی کدامند؟
  • موارد استثناء شده از قاعده‌ی تعلیق دعاوی، چه مواردی هستند؟

دانلود کنید (زمان 74 دقیقه) ؛ (حجم : تقریباً 18 مگابایت)


9 - بررسی موارد ذیل در خصوص حال شدن دیون ورشکسته:

  • منظور از حال شدن دیون چیست؟
  • چرا پس از حال شدن دین تاجر، از مقدار آن کم می‌شود؟
  • آیا بر طلبِ طلبکاری که طلب خود را دیرتر از سررسید از ورشکسته وصول می‌کند، افزوده می‌شود؟
  • چرا دیون مؤجل ورشکسته حال می‌شود؟
  • آیا با صدور حکم ورشکستگی، مطالباتِ مؤجلِ ورشکسته هم مثل دیون او حال می‌شود؟

دانلود کنید (زمان 56 دقیقه) ؛ (حجم : تقریباً 13 مگابایت)


10 - بررسی موارد ذیل :

  • آیا با حال شدن دین ورشکسته، دین ضامن هم حال خواهد شد؟
  • در کدام مورد با حال شدن دین ورشکسته، دین ضامن هم حال خواهد شد؟
  • بررسی آثار صدور حکم ورشکستگی بر معاملات قبل از تاریخ توقف (قسمت اول) (تحلیل مواد 424 تا 426 قانون تجارت).

دانلود کنید (زمان 57 دقیقه) ؛ (حجم : تقریباً 14 مگابایت)


11 - بررسی موارد ذیل :

  • بررسی آثار صدور حکم ورشکستگی بر معاملات قبل از تاریخ توقف (قسمت دوم و پایانی) (تحلیل مواد 424 تا 426 قانون تجارت).

دانلود کنید (زمان 84 دقیقه) ؛ (حجم : تقریباً 20 مگابایت)


12 - بررسی موارد ذیل :

  • بررسی آثار صدور حکم ورشکستگی بر معاملات بین تاریخ توقف تا ورشکستگی (قسمت اول) (تحلیل ماده 423 قانون تجارت).

دانلود کنید (زمان 66 دقیقه) ؛ (حجم : تقریباً 16 مگابایت)


13 - بررسی موارد ذیل :

  • بررسی آثار صدور حکم ورشکستگی بر معاملات بین تاریخ توقف تا ورشکستگی (قسمت دوم و پایانی) (تحلیل ماده 423 قانون تجارت).

دانلود کنید (زمان 90 دقیقه) ؛ (حجم : تقریباً 22 مگابایت)


زمان و مکان تدریس :

نیمسال اول سال تحصیلی 95 - 94 ؛ دانشگاه آیت‌الله العظمی بروجردی ؛ بروجرد

منبع معرفی شده جهت مباحث رفع اشکال (خودخوان) :

حقوق ورشکستگی - ربیعا اسکینی - انتشارات سمت


فایل‌های صوتی تدریس دروس مختلف توسط من ، به صورت هفتگی ( در روزهای دوشنبه‌ ) در وبلاگ قرار خواهد گرفت. در صورت بقای عمر البته !

++ آپلود فایل‌های صوتی متعلق به این درس با یاری خدا خاتمه یافت.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۴
اسفند
۹۴


دانلود کنید (حجم : تقریباً یک مگابایت)

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۴
اسفند
۹۴


بالاخره هر کسی در انتخاب عطر یا ادکلن سلیقه خاصی داره، مشکلی نیس، تا اینجاش قابل قبول هست، منم حتا اگه از اون عطر یا ادکلنی که شما انتخاب کردید دل خوشی نداشته باشم یا خاطره خوشی نداشته باشم یا به هر دلیلی ازش متنفر باشم حتا، مجبورم تا وختی با شما هستم تحمل کنم و دَم برنیارم. 

اما دوست عزیز، چرا از همون عطر یا ادکلن به دستاتون هم میزنید؟ چرا میخاید وختی به من دست دادید و از من جدا شدید هم اون بوی غلیظ و شدید همراه من باشه؟ لطفاً به حقوق همدیگه احترام بذاریم. لطفاً باور کنیم زدن عطر و ادکلن به دستامون نوعی تجاوز به حقوق کسانی است که باهاشون دست میدیم. بندگان خدا مجبورن یا تا چندین و چند ساعت اون بو رو تحمل کنن یا به زحمت بیفتن برن دستشویی و دستشونو با آب و صابون بشورن، بعضی از این بوها هم مث سریش هستن و اصن ول نمیکنن، هر چی هم میشوری مگه میرن!!!!!!! 

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۳
اسفند
۹۴


دانلود کنید (حجم : تقریباً چهار و نیم مگابایت)

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۲
اسفند
۹۴

ینی هر چی میخام راجع به این کلاس خاص چیزی نگم نمیشه ها!!!!!! اولین باره توی یه دانشگاه دولتی با همچین بزرگوارانی افتخار دارم مواجه بشم، تازه یه مطلب کامل هم نوشتم در خصوص جلسه دومی که افتخار داشتم در خدمتشون باشم و اتفاقاتِ بعضاً باورنکردنی‌ای که در اون جلسه افتاد رو مفصصصصصل توضیح دادم که بنا به مصالحی صلاح ندیدم در ایام ترم منتشرش کنم و بعدن منتشرش خواهم کرد!!!!! 

ماجرا از این قراره که من بار اولی هست که با این دانشجویان گرامی درس دارم به عنوان معلم، اونوخ قبل از عید افتخار داشتم پنج جلسه در خدمت این عزیزان باشم، جلسه اول طی یک اقدام برنامه ریزی شده، این وروردی کاملاً غایب بود، یه جلسه هم که براشون وعظ و نصیحت کردم و قواعد کلاس رو تشریح کردم، میمونه سه جلسه دیگه، بعد در نظر بگیرید خیییلی از تعداد نفرات این کلاس - اکثریت مطلقشون شاید - الان در حال حاضر سه تا منفی از من دارن!!!!!!!! ینی هر جلسه من هی پرسیدم این بزرگواران هم هی درس نخوندن!!!!!! 

اصن اصرااااااااار عجیبی دارن بر درس نخوندن! افتخارم میکنن به این کار!!!!! جلسه دوم گفتن ما پشیمونیم و میخایم درس بخونیم دیگه و از این حرفا، تکلیف هفتگی رو کمتر معین کن تا برسیم بخونیم !!! منم به دلیل نشون دادن حسن نیت گفتم چشم و تکلیف هفتگی رو هم کمتر گفتم واسشون!!! بعد جلسه بعدش اومدن می‌بینم بازم بجز چن نفرشون خیییییلیاشون درس نخوندن !!!!! بعد میگن اونایی که میخواستن توبه کنن الان غایب هستن !!!!! منم تکلیفِ نوروزی رو دو برابر اونچه در حالت معمول معین میکنم معین کردم واسشون و عرض کردم خدمتشون شما که توی ایام ترم درس نخوندید برید خونه بخونید لااقل !!!!! الان باز بعضیاشون گفتن ما بعد از عید حتمن به شما ثابت می‌کنیم که بچه‌های درسخونی هستیم !!!!

بهشون گفتم شما واقعاً قدم در مسیر حماسه سازی گذاشتید، دارید دست به خَلق یه رکورد جاودانه میزنید!!!! آخر ترم میخام منفیای همه تون رو جمع بزنم بینم سر هم از صد رد میشه یا نه!!!!! در جواب یکیشون دراومده میفرماد استاد لیست اسامیمونو بذار توی وبلاگ!!!!! به خودمون افتخار میکنیم!!!!!! حالا قرار شده پایان ترم بیان به طور نفر به نفر رضایت بدن تا لیست اسامی + منفی‌های متعدددد رو بذارم روی وبلاگ!!!!! 

این بزرگواران در یه کلاس سی نفره، الان از سه جلسه پرسشی که با من داشتن موفق به اخذ رکورد عجیب، خااااارق العاده و باورنکردنی 53 منفی شدن!!!!!!! 53 منفی در سه جلسه!!!!!!!! فکرشو بکنید!!!!!! این عزیزان خارق العاده هستن واقعن!!!!! 

به این بزرگواران عرض کردم فعلاً که شما دارید میچرخید منم دارم میچرخم، بچرخید تا بچرخم بینم کی زودتر خسته میشه!!!! یکی از اعضای بزرگوار کلاس، در پاسخ فرمودن خب استاد معلومه شما!!!! ما سی نفریم، ما حتمن توی این قضیه برنده میشیم!!!!! منم به این عزیزان واسه اتمام حجت گفتم حواستون باشه اگه درس نخونید ولو به این قیمت که هر سی نفرتون بیفتید همممممممه تون رو میندازم و هیییییییییچ ملاحظه ای ندارم در این خصوص که ممکنه اسمم بد در بره و دانشجوا از من گریزون بشن و همچین مواردی!!!! درس نخونید اوووونقد منفی میذارم واستون تا به صفر هم بدهکار بشید!!!!! یکی از آقایون فرمودن «هیچوخ یه ایرونی رو تهدید نکن»!!!!!! منم در پاسخ عرض کردم این تهدید نبود، بیان واقعیت بود!!!!! 

حالا در پایان ترم عرض خواهم کرد که سرنوشت ما با این حماسه سازان!!!!!!!!!!! به کجا میکشه. 

نتیجه اخلاقی : سعدی شیرازی علیه الرحمه چه خوب فرمود :


درس معلم ار بود زمزمه محبتی :: جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را!!!!!! 


  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۰
اسفند
۹۴


+ قسمتی از ترانه‌ی تاوان - با صدای احسان خواجه امیری.

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۵۳ ق.ظ
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۸
اسفند
۹۴

یکی از بازدیدکنندگان محترم نقل فرمودن که نویسنده‌ی شهیری، دستور رعایت حجاب در مورد زن و اینکه به زن گفته بشه بدحجاب نیا بیرون که چشمای هرزه نگات نکنن رو تشبیه کردن به اینکه به آفتاب بگیم نتاب چون بستنی‌ها آب میشن !!!!!

این پاسخ من بود به تشبیه این نویسنده‌ی محترم :

اولاً اینکه بگیم زن، آرایش کرده و بدحجاب و با لباس بدن نما بیاد بیرون، اما کسی نگاش نکنه، درست مث اینه که بگیم ابزار گناه آزاد باشه اما کسی سراغ این ابزار نره.

ثانیاً هر چند ما این رفتار رو تأیید نمی‌کنیم و با چشم چرونی مخالف هستیم اما این متأسفانه طبیعیه که زن وختی آرایش کرده و با لباس بدن نما میاد بیرون نگاه جنسی و حیوانی بهش میشه؛ ما برای حفظ کرامت خود زن هست که میگیم بپوشونه خودشو.

ثالثاً تشبیه کردن زنِ بدحجابی که با لباس بدن نما اومده بیرون به آفتاب، تشبیه خوبی نیس اصلن؛ از قضا بانوی محجبه و عفیفی که این عفت رو در ظاهر خودش بازتاب داده باید به آفتابی تشبیه بشه که میدرخشه و همه رو به احترام وامیداره. ما به زن میگیم با عفت و حیای خودت بتاب و نگاه حیوانی و جنسی رو تبدیل کن به بخار !!!!!!!!!!

رابعاً شاید اگه هم بخایم از مواد خام تشبیه ایشون استفاده کنیم بهتر باشه بگیم جای بستنی (ینی چیز قیمتی و با ارزش، ینی بدن و جسم زن) توی یخچال هست؛ اگه خودشو آورد بیرون و در معرض گرما گذاشت زود آب میشه!!! و مورد تجاوز و تعرض نگاه‌های هرزه قرار میگیره !!! بعد بستنی نمیتونه بگه « من توی گرما آب نمیشم پس میام بیرون !!!! لطفن به گرما بگید منو آب نکنه!!!! » نخیر اومدی بیرون و خودتو در معرض گرما گذاشتی بخای یا نخای آب میشی !!!!!!!!

خامساً آفتاب همونه که هست؛ سعی نمیکنه هفت قلم آرایش کنه و خودشو اونطور که نیست به مردم نشون بده و وانمود کنه که خیییییییییییلی زیباست  !!!!!!!

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۸
اسفند
۹۴

  • یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ ۚ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ ۚ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَفْقَهُونَ
  • ای پیغمبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن برای اعلاء فرمان خدا) برانگیز. هرگاه بیست نفر شکیبا (و ورزیده و قویّ‌الایمان) از شما باشند بر دویست نفر غلبه می‌کنند، و اگر از شما صد نفر باشند بر هزار نفر از کافران غلبه می‌کنند، به خاطر این که کافران گروهی هستند که نمی‌فهمند (برای چه چیزی و چه کسی می‌جنگند، و اگر کشته شدند سرنوشت خانواده و سرانجام خودشان چه خواهد بود، و لذا این تاریکی راه و ناآگاهی از هدف و ندانستن نتیجه‌ی دنیوی و اخروی مبارزه، تاب و توانی برای آنان باقی نمی‌گذارد).
  • [[«حَرِّضْ»: برانگیز. تشویق و تحریک کن. «بِأَنَّهُمْ»: به سبب این که ایشان.]]
  • سوره‌‌ی أنفال : 65.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 185 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز سه شنبه، بیست و هفتم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۸
اسفند
۹۴

  • ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَىٰ قَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۙ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
  • این بدان خاطر است که خداوند هیچ نعمتی را که به گروهی داده است تغییر نمی‌دهد مگر این که آنان حال خود را تغییر دهند (و دیگر شایستگی نعمت خدا را نداشته باشند و بلکه سزاوار نقمت گردند) و بیگمان خداوند شنوای (اقوال و) آگاه (از افعال مردمان) است.
  • [[«ذلِکَ»: این عذاب و کیفر قریشیان. «مَا بِأَنفُسِهِمْ»: رفتار و کردارشان. نیّات و افکارشان.]]
  • سوره‌‌ی أنفال : 53.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 184 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز دوشنبه، بیست و ششم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۷
اسفند
۹۴

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۶
اسفند
۹۴


چون کلاً آدم بدخابی هستم روی جام توی اتوبوس بین شهری خیلی حساسم، اگه صندلی‌های جلو باشم سر و صدای ضبط راننده اذیتم می‌کنه، اگه صندلی‌های عقب باشم هوای گرمی که جمع میشه عقب اتوبوس باعث بی‌خوابیم میشه، نفر بغل دستیم توی خاب، غش کنه روم یا وخت جابجا شدن توی خواب، بهم بخوره بدخاب میشم، خلاصه، درد نیارم سرتون رو، روی همین حساب هست که با پیش‌بینی این موارد، وختی از قبل، تاریخ حرکتم معلومه و سفر، غیرمترقبه نیست، از روز قبل، بلیط رو رزرو وسط اتوبوس، وی آی پی اگه باشه تک صندلی میگیرم شماره‌ی 13، اگه هم اتوبوس معمولی باشه می‌شینم همون صندلی پشت یخچال شماره‌ی 25، که صندلی نفر جلویی نداره و دیگه با این مشکل مواجه نمیشم که صندلی جلویی واسه خاب خم بشه و بیاد توی حلقم!!!! حالا داشته باشید اینا رو.

واسه یه سفر کاری قرار بود برم تهران، از روز قبل رفتم بلیط گرفتم، شماره‌ی 13 وی آی پی، روبروی در عقب، شب بعد، با خیال راحت، ده دقیقه مونده به حرکت رسیدم به تعاونی مربوطه، بلیطمو دادم به مسؤول این کار، می‌بینم چار پنج ثانیه‌ای چشم دوخت به بلیط و شماره‌ای که روی اون درج شده بود، بعد گفت افتادی صندلی بیست و دو، بیست و سه!!!! - که توی اتوبوسای وی آی پی میشه در واقع آخر اتوبوس!!!! - با تعجب و شگفتی پرسیدم صندلی من شماره سیزدهه، چرا افتادم اون آخر؟ گفت یکی رو آوردن نشسته جات!!!! برو بهش بگو بلند شه!!!! شستم خبردار شد که اوضاع از چه قراره، گفتم مسؤولیت من نیست برم با مردم درگیر بشم، خودتون برید بلندش کنین!!!! گفت حالا تو برو بالا خودشون میان ورش میدارن!!!

در حالی که به شدت از اوضاع پیش اومده ناراضی و عصبانی بودم رفتم بالا، دیدم یکی از خانومای بشدت بدحجاب، خیلی راحت و ریلکس، نشسته روی صندلی‌ای که بلیطش دست من بود، انقد عصبی شدم که منتظر نشدم شاگرد راننده بیاد، بهش گفتم خانم جنابعالی شماره صندلیتون چنده؟ گفت من بیست و دو هستم بهم گفتن بیام اینجا بشینم!!! گفتم اشتباه گفتن!!! گفت خو حالا شما برید اونجا بشینید، گفتم من از روز قبل بلیط گرفتم که روی این صندلی باشم، شاگرد راننده سر رسید، به من گفت میای روی این صندلی بشینی و اشاره کرد به صندلی مجاور در ردیف دوتائیا، گفتم نه، میخام روی جای خودم بشینم!!! هیچی دیگه پا شد رفت سر جاش نشست اون خانومه!!!!

وختی روی صندلیم نشستم با خودم فک کردم که در برخی از موارد، چه تفکر بی منطقی حاکم بر برخی از قسمتای جامعه ما هست، ینی حتا وختی از قبل، بلیط هم خریدی باز نمیتونی مطمئن باشی که بی دردسر میشینی روی جات!!!!! 

نتیجه‌ی اخلاقی : نمیدونم چرا بضیا فک میکنن اگه یه زنی یا دختری بدحجاب بود از حقوق شهروندی بیشتری نسبت به بقیه برخورداره و باید احترامش رو بیشتر نگه داشت!!!!!

نتیجه‌ی اخلاقی 2 : و باز نمیدونم چرا بعضیا، بخصوص بضی از مَردای ضعیف‌النفس، فک میکنن بانوانی که آرایش فجیع و غلیظ می‌کنن شهروند درجه‌ی اول محسوب میشن و بقیه باید جلوی اینا دولا راس بشن !!!!!!!! اینم یه مدلِ خفیف از نژاد پرستیه ها !!! البته توی این مورد بجای واژه‌ی « نژاد پرستی » باید بگیم « غریزه پرستی » !!!!!

حواس پرت نوشت : نمیدونم توجه کردید یا نه، یه مدت بین برخی از رانندگان محترم اتوبوس، رسم شده بود خانومای بدحجاب رو مینشوندن اون صندلیای جلویی که در برخی از موارد خطراتی رو واسه بقیه‌ی مسافرا به وجود می‌آورد، چون برخی از رانندگان، بسکه از توی آینه دید میزدن، از جاده‌ی جلوی خودشون غافل میشدن!!!! اینه که ظاهرا پلیس راه ممنوع کرده که صندلیای ردیف اول، خانوم بشینه!!!! دیدم یکی از راننده‌ها به یه مسافر خانوم که قصد داشت بشینه ردیف اول، میگفت!!!!

وقاحت نوشت : توی یه شهر دیگه هم که بنا به ملاحظاتی از جمله اینکه اهالی اون شهر ممکنه فک کنن قصدم توهین به اونا بوده، اسمشو نمی‌برم، دقیقاً از یه هفته قبل از حرکت، صندلی پشت یخچال رو رزرو کرده بودم و بلیطشم دستم بود، بعد وختی شب حرکت رفتم دیدم در کماااااال وقاحت، بلیط منو باطل کرده بودن، فروخته بودنش به یکی دیگه!!!!! و اصرار هم میکردن که من بر اساس بلیط جدید باید برم بشینم صندلی شماره یک!!!!! مسؤول فروش تعاونی میگفت صندلی شماره یک که جای خیلی خوبیه!!! گفتم اگه جای خوبیه خب بدینش به همون کسی که جای منو غصب کرده!!!! بعد در اومد بهم گفت تو انگار هیچی نمیفهمی!!!! بر خودم مسلط ‌شدم بعد از چند ثانیه و گفتم میفهمم یا نمیفهمم بلیطی دارم که بدون دلیل باطل ‌شده و الانم میخام بشینم همون جا!!! گفت نه، اون اتوبوس، حرکتش کنسل شده این الان یه اتوبوس دیگه‌س، گفتم توی اتوبوس جایگزین هم شماره‌ی صندلی من باید همون شماره‌ی صندلی قبلی باشه، من از یه هفته قبل بلیط گرفتم که بشینم روی این صندلی!!! کوتاه نیومدم و نشستم روی صندلی‌ای که از قبل رزرو کرده بودم!!!

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۴
اسفند
۹۴

  • إِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هَٰؤُلَاءِ دِینُهُمْ ۗ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
  • (به یاد آور) آن زمانی را که منافقان و کسانی که (ضعیف‌الایمان بودند و) در دلهایشان بیماری (کفر و نفاق سَرَک می‌کشید و در غوغا) بود، می‌گفتند: اینان را آئینشان مغرور نموده و گول زده است (این است که چنین آماده‌ی رزم و فداکاریند و خویشتن را با دست ما به کشتن می‌دهند. امّا کافران و منافقان و همه‌ی مردمان باید بدانند که) هرکس به خدا پشت بندد (خدا او را بسنده است و وی را پیروز می‌گرداند و به مقصود می‌رساند) چرا که خدا مقتدر و توانا است و کارها را بجا و از روی فلسفه انجام می‌دهد (و حق را بر باطل چیره می‌گرداند).
  • [[«وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ»: عطف تفسیر است (نگا: بقره / 10). «غَرَّ»: مغرور کرده است. گول زده است.]]
  • سوره‌‌ی أنفال : 45.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 183 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز یکشنبه، بیست و پنجم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۴
اسفند
۹۴

  • یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
  • ای مؤمنان! هنگامی که با گروهی (از دشمنان در میدان کارزار) روبرو شدید، پایداری نمائید (و فرار نکنید) و بسیار خدا را یاد کنید (و قدرت و عظمت و وفای به عهد او را پیش چشم دارید و به تضرّع و زاریش بخوانید) تا (در دنیا) پیروز و (در آخرت) رستگار شوید.
  • [[«فِئَةً»: دسته. گروه. «فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا ...»: دو عامل پیروزی، یکی پایداری و دومی در همه حال به یاد خدا بودن و ذکر خدا کردن است.]]
  • سوره‌‌ی أنفال : 45.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 182 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز شنبه، بیست و چهارم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۴
اسفند
۹۴

  • وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ ۚ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ
  • و با آنان پیکار کنید تا فتنه‌ای باقی نماند (و نیروئی نداشته باشند که با آن بتوانند شما را از دینتان برگردانند) و دین خالصانه از آن خدا گردد (و مؤمنان جز از خدا نترسند و آزادانه به دستور آئین خویش زیست کنند). پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند (و اسلام را پذیرفتند، دست از آنان بدارید، چرا که) خدا می‌بیند چیزهائی را که می‌کنند (و کیفرشان می‌دهد).
  • [[«فِتْنَةٌ»: از دین برگرداندن. بلا و آشوب. «یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ»: مراد این است که ادیان باطله از میان رود، و جز دین اسلام بر جای نماند. دین و پرستش همه خاصّ خدا باشد.]]
  • سوره‌‌ی أنفال : 39.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 181 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز جمعه، بیست و سوم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۴
اسفند
۹۴

  • وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَ أَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ
  • (ای مؤمنان راستین!) بدانید که اموال و اولاد شما وسیله‌ی آزمایش هستند (و ترجیح محبّت دارائی و فرزندان بر محبّت یزدان سبحان، مایه‌ی بلا و هلاک شما است) و بدانید که پاداش بزرگ (مؤمنانی که از عهده‌ی امتحان برمی‌آیند و رضایت خدا را بالاتر از مال و منال دنیا می‌دانند) در پیشگاه خدا (مهیّا و مصون) است.
  • [[«فِتْنَةٌ»: مایه آزمایش. وسیله هلاک. مایه آشوب (نگا: آل‌عمران / 14، و تغابن / 15).]]
  • سوره‌‌ی أنفال : 28.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 180 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز پنجشنبه ، بیست و دوم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۳
اسفند
۹۴

یه عده‌ای از دختران مجرد، اصلا قصد ازدواج و سر و سامون گرفتن ندارن، این خواهران ارجمند من به کنار، این بزرگواران، مخاطب این مطلب من نیستن. 

اما اون عده‌ای که قصد ازدواج دارن صرف نظر از مباحث شرعی و این قبیل موضوعات، میتونن در برخوردای اجتماعی خودشون دو مدل عمل کنن. 

یک مدل اینه که به طرز فجیعی آرایش کنن و در روابطشون با جنس مخالف به نحوی عمل کنن که حاوی این پیام باشه که من خط قرمزی در برخوردای اجتماعی و خانوادگی ندارم، در شبکه‌های اجتماعی هم میتونن حضور فعال و پر رنگ داشته باشن و هیچ پست و کامنتی از هیچ پسری رو بی پاسخ نذارن. دوست پسر نداشتن هم که از نظر این افراد مایه‌ی عار و ننگ محسوب میشه!!! و طبیعتن از نظر این افراد میشه با عوض شدن هر ترم، آدم دوس پسرشم عوض کنه!!!! 

مدل دوم اینه که عرف جامعه‌ رو رعایت کنن چه در طرز پوشش و چه در طرز رفتار و نشون بدن که ارتباط با یه پسر از نظر اونا به هیچوجه مساوی با ارتباط با یه دختر نیست. 

مدل اول، پیشنهادهای بیشتری دریافت میکنن، اما از نوع پیشنهاد برای دوستی و سوشال فرند شدن، نه پیشنهاد ازدواج. یه پسر وختی می‌بینه یه دختر توی روابط قبل از ازدواجش خیلی آزاده ممکنه پیشنهاد دوستی بهش بده، اما هیچوخ روی او به عنوان شریک زندگی آینده‌ش حساب باز نمیکنه. هیچ پسری دوس نداره زنش با همکلاس سابقش یا با مردای غریبه بگو بخند راه بندازه، نمیگم صد در صد همیشه همینطور هست، مثال نقض هم داره اما در اکثر قریب به اتفاق موارد، اوضاع از همین قراره. 

مدل دوم اما پیشنهاد دوس پسری دوس دختری کمتر دریافت میکنن یا اصلاً دریافت نمیکنن اما قطعاً خواستگارای بیشتری خواهند داشت. همون پسرایی که تا حالا ده دوازده تا دوس دختر عوض کردن وختی قصد ازدواج داشته باشن میان سراغ کیس‌های گروه دوم که عرض کردم. 


نتیجه اخلاقی : از ما گفتن. حالا خود دانید!!!! 

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۳
اسفند
۹۴

بضی از بزرگواران دانشجو، فقط و فقط انتظار نمره بیست دارن، هر نمره‌ای کمتر از بیست بگیرن، ولو اون نمره در یه درس دشوار باشه و اصلا هم نمره بدی نباشه، ترم بعد حاضرن توی روی معلم خودشون نگاه کنن و روشون رو برگردونن‌!!! حتا اگه قبلا در معرض جمع اذعان کرده باشن که اون معلم سؤالاتش واضح طرح میشن و حتا اگه قبلا اذعان کرده باشن که اون معلم، آدم حق خوری نیست، لااقل بیا اعتراض کن تا بگم اشکالات برگه‌ت چی بوده‌!!!! چرا رو برمیگردونی پس؟ 

نتیجه اخلاقی : بعضیا هیچوخ حاضر نیستن بپذیرن شاید اشکال کار از خودشون بوده!!!! اگه اون چیزی که میخان نشد پس حتماً طرف مقابل مقصر هست!!!! 

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۳۰
بهمن
۹۴

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۳۰
بهمن
۹۴

اینکه عضویت در انجمن علمی حقوق کار خوبیه یا نه، من راجع بهش حکم کلی نمیتونم بدم شاید بضی جاها باشه ک فعالیت‌های این انجمن بین بچه‌ها بُرد داشته باشه و در افزایش سطح علمی بچه‌ها مؤثر باشه، اما چن جا که توجه کردم و دیدم نه تنها بین بچه‌ها بُردی نداره و کسی ب کارها و فعالیت‌هاشون توجهی نداره اصن!!! - ب نحوی ک توی همایش‌ها و جلساتی ک برگزار میکنن باید در به در دنبال شرکت‌کننده باشن ک فلان استاد ک سخنرانی میکنه توی همایش، تابلو نباشه و حداقل ده پونزده نفر مستمع داشته باشه!!!!! - عرض می‌کردم نه تنها بُردی بین بچه‌ها نداره، بلکه حتا خودِ اعضای انجمن هم از درس خوندن میفتن، مورد داشتیم ک طرف توی درسای من ک از معلمای سختگیر هستم بیس می‌گرفته، بعد از عضویت در انجمن، ب ضرب و زورِ حذف نشدن میومده توی کلاسا شرکت می‌کرده، چون مشغولیتاش زیاد بوده و آخرم اون درس رو پاس نکرده یا ناپلئونی پاس کرده!!!

خربزه نوشت : سرتون ب کار خودتون باشه، بچسبید ب درستون و فکر آزمون ارشد و قضاوت و وکالت باشید. ب قول معروف، فکر نون باش که خربزه آبه.

نظر نوشت : البته این فقط و فقط نظر منه، نظر منم فقط و فقط واسه خودم محترمه، هیچکس هم هیچ الزامی نداره که بر اساس نظر من کار کنه یا حتا اونو معتبر بدونه. معتقد هم نیستم حتمن همه جا در خصوص همه‌ی انجمن علمی‌های همه‌ی دانشگاه‌ها درسته. مثال نقض هم حتمن داره، یعنی کسانی حتمن وجود دارن ک ضمن عضویت در انجمن، هیچ خللی هم ب درس خوندنشون وارد نشده و همچنان جزو نفرات برتر ورودی‌های خودشون هستن. 

تبعات نوشت : در برخی از موارد معدود، عضویت در برخی از این انجمن‌‌ها متأسفانه نتائج و پیامدهای سوء دیگری هم داره که اولاً چون عمومیت نداره و ثانیاً چون گفتنش تبعاتی داره و برخی از بزرگواران، ممکنه این حرفای من رو اشاره‌‌ی مستقیم به خودشون تلقی کنن از گفتنش صرفنظر می‌کنم.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۳۰
بهمن
۹۴

  • وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً ۖ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ
  • خویشتن را از بلا و مصیبتی به دور دارید که تنها دامنگیر کسانی نمی‌گردد که ستم می‌کنند (بلکه اگر جلو ستمکاران گرفته نشود، خشک و تر به گناه آنان می‌سوزد) و بدانید که خداوند دارای کیفر سخت و مجازات شدید است. 
  • [[«فِتْنَةً»: بلا و مصیبت. «خَآصَّةً»: مخصوصاً. به ویژه.]]
  • سوره‌‌ی أنفال : 25.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 179 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز چهارشنبه ، بیست و یکم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۳۰
بهمن
۹۴

  • إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَى الْمَلَائِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا ۚ سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنَانٍ
  • (ای مؤمنان! به یاد آورید) زمانی را که پروردگار تو به فرشتگان وحی کرد که من با شمایم (و کمک و یاریتان می‌نمایم. شما با الهام پیروزی و بهروزی) مؤمنان را تقویت و ثابت‌قدم بدارید، (و من هم) به دلهای کافران خوف و هراس خواهم انداخت. (به مؤمنان الهام کنید:) سرهای آنان را بزنید (و از هم بشکافید که بر گردنهای ناپاکشان سنگینی می‌کند) و دستهای ایشان را ببرید (و پنجه‌هایشان را پی کنید).
  • [[«أَنَّی مَعَکُمْ»: من با شمایم. مراد از این همراهی، همراهی کمک و یاری است. «الرُّعْبَ»: خوف. هراس. «فَوْقَ الأعْنَاقِ»: بالاتر از گردن. مراد وارد آمدن ضربه‌های کاری بر سر و گردن کافران است. «بَنَانٍ»: سرانگشتان. مراد دستها و پنجه‌ها، و یا این که دستها و پاها، و یا همه اندام بدن است. در این صورت تسمیه کلّ به اسم جزء است. یعنی هرگونه که ممکن شد.]]
  • سوره‌‌ی أنفال : 12.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 178 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز سه شنبه ، بیستم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۶
بهمن
۹۴

بعد از ظهریه چرتی میزدم، بدون هیچ مقدمه ای و بدون اینکه قبلا اصن بهش فکر کرده باشم یا چیزی خونده باشم یا شنیده باشم راجع بهش، خواب دیدم یه جایی محمد بنا، سرمربی تیم ملی کشتی فرنگی رو گیر آوردم، کشیدمش کنار و در حالیکه اشک به شدت از چشمه‌ی چشمام سرازیره به نحوی که خود محمد بنا رَم به گریه انداختم دارم بهش میگم «استاد تو رو خدا به این حمید سوریان بگو اگه امسال توی مسابقات المپیک مدال طلا بگیره، من اوووووونقد خوشحال میشم که اگه خودمم طلا بگیرم اونقد خوشحال نمیشم، چون کسی که یه مدال طلا توی جهان بگیره کار زیاد شاقی نکرده، ولی هفت مدال طلای جهان و المپیک تا حالا افراد معدودی توی جهان تونستن همچین کاری انجام بدن!!!!!» بعد، آقای بنا هم هر چند از وضعیت تمرینی سوریان ناراضی بود و گفت خبرای زیاد خوبی در راه نیست، قول داد این مطلب رو انتقال بده به آقای سوریان!!!!! 

مکالمات متعددی توی این خواب بین من و آقای بنا رد و بدل شد که دیگه سرتون رو با گفتنش درد نمیارم ولی حاصلش این بود که ایشون زیاد از وضعیت کشتی‌گیرا راضی نبود و گفت نمیتونم این دفعه قول سه مدال طلای المپیک و تکرار افتخارات المپیک لندن رو بدم!!!! 

نتیجه‌ی اخلاقی : اگه فک می‌کنید خوابایی که من می‌بینم همه‌شون جنبه‌ی علمی و حقوقی دارن سخخخخت در اشتباهید!!!!!!! 

آرزو نوشت : از ته قلب آرزو می‌کنم اونچه در این خواب به من گفته شد واقعیت نباشه و امسال (سالِ میلادی منظورم هست!) تابستون سوریان توی المپیک، طلا بگیره؛ توی این مورد خاص بیشتر از اینکه به فکر بالا رفتن پرچم و افتخار ملی و این صوبتا باشم واسه خود سوریان هست که دوس دارم طلا بگیره!!! پسر محجوب و دوس داشتنی !!!

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۶
بهمن
۹۴


نتیجه‌ی اخلاقی : تو خود حدیثِ مفصل بخوان از این مُجمل !!!!!!!!!!

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۲
بهمن
۹۴

امروز، روز اول ترم توی دانشگاه لرستان بود!!! بیست و یکم بهمن!!!! انقد دیر ینی!!!!

اما شرح حال کلاسای من به قرار ذیل است :

برداشت اول، متون فقه دو : ناهماهنگی به قول بعضیا !!!! در حد لالیگا !!!

دانشجویان محترم این درس، همون دانشجویان درس آیین دادرسی مدنی دو ترم قبل بودن، چون با قواعد کلاس من آشنا بودن بجز برخی از دانشجویان که ساکن شهرهای دور بودن اکثریت مطلق کلاس اومده بودن، منتها مشکل این بود که ساعت کلاس رو توی برنامه‌ی من زده بودن 14، در حالیکه منظورشون این بوده که قبل از عید ساعت 13 باید شروع بشه و بعد از عید هست که در واقع باید 14 شروع بشه !!!!! اونوخ این موضوع رو هم کسی به من نگفته بود!!!! در نتیجه وختی من رفتم کلاس پیش خودم هنو ده دقیقه به شروع کلاس مونده بود، در حالی که بچه‌ها پنجاه دقیقه سر کلاس منتظر من مونده بودن!!!!!! و حتا عزم رفتن و ترک کلاسم کرده بودن!!!!!! به هرحال ازشون عذرخواهی کردم، هر چند در تأخیر پیش اومده من تقصیری نداشتم.

برداشت دوم، آیین دادرسی مدنی یک : اقدام خودجوشی که هزینه‌ی سنگینی در بر خواهد داشت !!!

این بزرگواران، اولین باری بود که من سعادت داشتم در خدمتشون باشم، به همین خاطر بجز یک نفر که من افتخار داشتم قبلاً در خدمتش باشم و از خُلقیات من مطلع بود، بقیه‌ی اعضای کلاس، طی یک اقدام خودجوش و هماهنگ، حتا یک نفرشون هم سر کلاس حاضر نبود!!!! بعد جالبه که یکی از حضار کلاس که به طور مستمع آزاد سر کلاس بود، یکی از اعضای اصلی کلاس رو در راهرو دیده بود و بهش گفته بود که این استاد از اون استادا نیس، اگه نیای سر کلاس هم مطالب رو از دست میدی هم غیبت میخوری، هم استاد این مطالب رو بعدا تکرار نمیکنه!!! ینی حجت رو کاملا برش تموم کرده بود!!!! بعد اون دانشجوی مستمع آزاد گفت علیرغم همه این مطالب که گفتم اون عضو اصلی کلاس گفته نه بابا، هفته بعد مجبور میشه دروس رو تکرار کنه، تازه اگه بیام سر کلاس، بقیه منو متهم میکنن به خیانت!!!!!

هیچی دیگه، منم بر اساس قراری که از قبل گذاشته بودم مُک ‌(=تمام و کمال) یک ساعت و بیست دقیقه درس دادم واسه همون یک نفر و بنایی هم بر تکرار مطالب در جلسه آینده نخواهم داشت. هفته بعد هم خدمت دانشجویان محترم این درس در کمال ادب و احترام عرض خواهم کرد که همشون یک جلسه غیبت دارن، یک نمره جایزه رو از دست دادن، مطالب تدریس شده تکرار نخواهد شد و اینکه باید این بد عادتی‌ها رو بذارن کنار وگرنه در درس من حسابی ضرر خواهند کرد!!!!

برداشت سوم، ادله اثبات دعوا : تاریخ، بالاخره روزی تکرار خواهد شد !

قبلا اینجا گفته بودم که توی یکی از دروس کارشناسی خودم، با استاد احمدی کلاس مدنی شیش داشتیم و کلاس به علت به حد نصاب نرسیدن باید حذف میشد قاعدتا، اما استاد احمدی به آموزش دانشگاه گفت من حق التدریس این درس رو نمیخام ولی نمیذارم کلاس حذف بشه.

حالا فکر میکنم دست تقدیر همین آزمایش رو گذاشته پیش پای خودم!!! درس ادله اثبات دعوا، حداقل فعلا هفت نفر دانشجو داره که از دانشجویان زبده‌ی ورودی‌های خودشون هستن، به شدت هم اصرار میکنن این درس حذف نشه، آموزش دانشگاه هم از اون طرف میگه چون حداقل نصاب کلاس ده نفر هست یا این کلاس باید حذف بشه یا از حق التدریس استاد باید به نسبت تعداد کسر نفرات کلاس کم بشه!!!!

این وسط، انتخاب من از بین این دو گزینه معلومه که چی هست؛ نه؟

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۲
بهمن
۹۴

  • وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّهَا لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذَاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَ یَقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ
  • (ای مؤمنان! به یاد آورید) آن گاه را که خداوند پیروزی بر یکی از دو دسته را به شما وعده داد. (پیروزی بر کاروان تجاری قریش به سرپرستی ابوسفیان، و یا پیروزی بر لشکری که از مکّه تدارک شده بود و به سرپرستی ابوجهل برای نجات کاروان آمده بود). شما دوست می‌داشتید دسته‌ای نصیب شما گردد که از قدرت و قوّت چندانی برخوردار نیست (که کاروان بود،) ولی خدا می‌خواست حق را با سخنان خود (که بیانگر اراده و قدرت یزدانند، برای مردم) ظاهر و استوار گرداند و کافران را (از سرزمین عرب با پیروزی مؤمنان) ریشه‌کن کند (لذا شما را با لشکر قریش درگیر کرد). 
  • [[«غَیْرَ ذَاتِ الشَّوْکَةِ»: فاقد قوّت و قدرت. بی‌نیرو و شکوه. «یُحِقُّ»: ثابت و پابرجا دارد. «دَابِرَ»: دنباله‌رو. آخر. (قَطْعُ الدَّابِر) کنایه از ریشه‌کن کردن است.]]
  • سوره‌‌ی أنفال : 7.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 177 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز دوشنبه ، نوزدهم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۲
بهمن
۹۴

  • وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ
  • و هنگامی که قرآن خوانده شود، به آن گوش فرا دهید و سکوت کنید تا مشمول رحمت شوید.
  • سوره‌‌ی اعراف : 204.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 176 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز یکشنبه ، هجدهم.


  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۱
بهمن
۹۴

دانلود کنید (حجم : تقریباً 380 کیلوبایت)


اگر با من این درس رو ندارید دانلود نکنید ؛ ب دردتون نمی‌خوره ؛ فقط چند صفحه مطلب عربی هست.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۱
بهمن
۹۴

یکی از بازدیدکنندگان محترم وبلاگ، که تمایلی به بیان نامشون نداشتن، متنی رو ارسال کردن تحت عنوان «ذهن خسته» و در این متن حالات ذهن خودشون رو با ما به اشتراک گذاشتن، من البته سابقاً خدمت این بازدیدکننده محترم، توصیه‌هایی رو عرض کرده بودم که از قرار معلوم متأسفانه ظاهراً نتونسته کمک قابل توجهی به ایشون بکنه، به هر حال همونطور که قبلن هم خدمت ایشون عرض کرده بودم قسمتی از مشکلات ایشون اقتضای سن هست که اگه به خودمون مهلت بدیم و فک نکنیم به آخر خط رسیدیم، خود به خود حل میشه یه قسمتائیش، یه قسمتش هم باید با خود مراقبتی درمان بشه، ینی حواسمون به خودمون و افکارمون باشه و به هر فکری ولو از طریق سرگرم و مشغول کردن خودمون هم که شده اجازه ورود به مغزمون رو ندیم، قوی کردن ارتباط با خدا که از نظر من، مهمترین عامل برطرف شدن این قبیل مشکلات هست رو نباید فراموش کنیم، توصیه‌های دیگری هم هست که خدمت خود ایشون قبلن عرض کردم.  

این متن رو با شما به اشتراک میذارم، شما هم هر مطلبی به ذهنتون میرسه در رد یا تأیید فرمایشات ایشون بیان بفرمایید، شاید بتونه به ایشون کمک کنه از این احساس تنهایی خارج بشه و خودش رو یک تافته جدا بافته از اجتماع ندونه.

از ایشون متشکرم که وبلاگ منو محرم رازهای خودش دونست و از شما که لطف میکنید و این متن رو میخونید هم سپاسگزار هستم.

آغاز متن ارسالی

نمی دونم از کجا بگم یا از چی بگم فقط میدونم می‌خوام با تخلیه افکارم کمی آروم بگیرم. خسته‌ام، واقعاً خسته‌ام اونقدر خسته که گاهی دلم میخواد وقتی می‌خوابم دیگه بیدار نشم، حس می‌کنم دارم اطرافیانم رو فریب میدم هر روز خودم و افکارم رو زیر خنده‌های تصنعی پنهان می‌کنم مدت‌هاست که افکارم ورای تصور اطرافیانمه که اگه گوشه‌ای ازش رو توصیف کنم ...

نمی دونم خوبه یا بد ولی دیگه نمی تونم اشک بریزم، انگار قلبم مرده، شدم یه مرده متحرک هیچ احساسی نسبت به هیچ چیز و هیچ کس ندارم، نمیدونم تا کی میتونم دووم بیارم فقط میدونم روز به روز دارم نابود میشم و اینو با تک تک سلولام حس می‌کنم. بارها دنبال یه راه حلی بودم اما نتونستم پیدا کنم چون هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه کمکم کنه. یه خلأ رو توی وجودم احساس می‌کنم، نمیدونم این خلأ چطوری و کجای زندگی‌ام ایجاد شده فقط میدونم که هست میدونم که داره داغونم می کنه. نمی دونم این افکارم باعث پیشرفتم میشه یا اینکه ...

خدایا حتی اینجا هم نمی تونم تمام افکارم رو بیان کنم!!!!! من با این افکار زنده‌ام اما ادامه این افکار خوشایند به نظر نمیاد وقتی توی خیابون قدم می‌زنم به آدمایی نگاه می‌کنم که شاد به نظر میان، به راحتی با یه موضوع کوچیک شاد میشن و اکثراً عاشق زندگیشون هستن. واقعاً نمیدونم چطوری با این زندگی کسالت آور کنار میان!!!!!!! آیا رفتارشون حقیقت داره یا اینکه اونا هم فقط تظاهر می کنن که شادن!!!!!؟؟؟ 

تنها یه چیزو میدونم اونم اینه که چیزایی که من باهاشون شاد میشم با دیگران فرق داره که البته نمیدونم خوبه یا بد!!!!

تصمیم گرفتم خودمو مثل قایق روی موج افکارم رها کنم چون دیگه نمی تونم کنترل یا تسلطی روش داشته باشم.

ببخشید وقتتون رو گرفتم

شاد باشید.

پایان متن ارسالی

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۱
بهمن
۹۴

  • قُلْ لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ ۚ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ مَا مَسَّنِیَ السُّوءُ ۚ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
  • بگو: من مالک سودی و زیانی برای خود نیستم، مگر آن مقداری که خدا بخواهد و (از راه لطف بر جلب نفع یا دفع شرّ، مالک و مقتدرم گرداند.) اگر غیب می‌دانستم، قطعاً منافع فراوانی نصیب خود می‌کردم (چرا که با اسباب آن آشنا بودم) و اصلاً شرّ و بلا به من نمی‌رسید (چرا که از موجبات آن آگاه بودم. حال که از اسباب خیرات و برکات و از موجبات آفات و مضرّات بی‌خبرم، چگونه از وقوع قیامت آگاه خواهم بود؟). من کسی جز بیم‌دهنده و مژده‌دهنده‌ی مؤمنان (به عذاب و ثواب یزدان) نمی‌باشم. [[«لاَسْتَکْثَرْتُ»: حتماً افزون‌طلبی می‌کردم. خیلی فراهم می‌آوردم.]]
  • سوره‌‌ی اعراف : 188.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 175 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز شنبه ، هفدهم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۰
بهمن
۹۴

  • وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ
  • ما بسیاری از جنّیان و آدمیان را آفریده و (در جهان) پراکنده کرده‌ایم که سرانجام آنان دوزخ و اقامت در آن است. (این بدان خاطر است که) آنان دلهائی دارند که بدانها (آیات رهنمون به کمالات را) نمی‌فهمند، و چشمهائی دارند که بدانها (نشانه‌های خداشناسی و یکتاپرستی را) نمی‌بینند، و گوشهائی دارند که بدانها (مواعظ و اندرزهای زندگی‌ساز را) نمی‌شنوند. اینان (چون از این اعضاء چنان که باید سود نمی‌جویند و منافع و مضارّ خود را از هم تشخیص نمی‌دهند) همسان چهارپایانند و بلکه سرگشته‌ترند (چرا که چهارپایان از سنن فطرت پا فراتر نمی‌گذارند، ولی اینان راه افراط و تفریط می‌پویند). اینان واقعاً بی‌خبر (از صلاح دنیاو آخرت خود) هستند. [[«ذَرَأْنَا»: آفریده‌ایم و در جهان پراکنده ساخته‌ایم. «لا یَفْقَهُونَ»: نمی‌فهمند. درک نمی‌کنند.]]
  • سوره‌‌ی اعراف : 179.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 174 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز جمعه ، شانزدهم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۷
بهمن
۹۴

دانشجوی محترم پیامک داده به این مضمون:

«استاد من.... هستم، چرا تاریخ شروع کلاساتون در دانشگاه لرستان رو توی وبلاگ نزدید؟» 

در همین زمینه لازمه نکاتی رو عرض کنم :

اولاً این که شماره تلفن من بدون اینکه راضی باشم پخش شده توی این دانشگاه به کنار، ثانیاً اینم که من قبلن هم توی وبلاگ، هم توی کلاس اعلام کرده بودم که تحت هیچ شرایطی به هیچ تماس تلفنی یا پیامکی جواب نمیدم و ظاهراً بعضیا باور نمی‌کنن و در پی این هستن که خودشون شخصاً این موضوع رو امتحان کنن به کنار، دانشجوی محترم، دانشجوی بزرگوار، ینی شما ندیدی این پست رو که من یک هفته‌ی تمام هست گذاشتم صفحه‌ی اول وبلاگ؟؟؟؟ ؟

نتیجه‌ی اخلاقی : من حرفی برای گفتن ندارم. 

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۶
بهمن
۹۴

  • وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ
  • (ای پیغمبر! برای مردم بیان کن) هنگامی را که پروردگارت فرزندان آدم را از پشت آدمیزادگان (در طول اعصار و قرون) پدیدار کرد و (عقل و ادراک بدانان داد تا عجائب و غرائب گیتی را دریابند و از روی قوانین و سنن منظّم و شگفت‌انگیز هستی، خدای خود را بشناسند و بالأخره با خواندن دلائل شناخت یزدان در کتاب باز و گسترده‌ی جهان، انگار خداوند سبحان) ایشان را بر خودشان گواه گرفته است (و خطاب بدانان فرموده است) که: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنان (هم به زبان حال پاسخ داده و) گفته‌اند: آری! گواهی می‌دهیم (توئی خالق باری. ما دلائل و براهین جهان را موجب اقرار و اعتراف شما مردمان کرده‌ایم) تا روز قیامت نگوئید ما از این (امر خداشناسی و یکتاپرستی) غافل و بی‌خبر بوده‌ایم.
  • [[«أَخَذَ»: پدید آورد. «مِن ظُهُورِهِمْ»: از پشتهای ایشان. مراد ستون فقرات است. بدل از (مِن بَنی آدَمَ) است. «أَن تَقُولُوا»: مفعول‌له برای مطالب پیشین، یعنی پدیدارکردن و به گواهی گرفتن و گواهی دادن است.]]
  • سوره‌‌ی اعراف : 172.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 173 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز پنجشنبه ، پانزدهم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۶
بهمن
۹۴

  • وَ إِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا ۙ اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا ۖ قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَىٰ رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ
  • و (به یاد یهودیان بیاور) هنگامی را که گروهی از (صلحای اسلاف) ایشان (که همچون دیگران نافرمانی و بزهکاری نمی‌کردند) به کسانی می‌گفتند (که سرکشان و گناهکاران را پند می‌دادند و موعظه می‌کردند:) چرا مردمانی را پند می‌دهید که خداوند آنان را (به سبب کفر و معاصی، در دنیا) نابود می‌کند یا (در آخرت) عذاب شدیدی خواهد داد؟ (مگر نمی‌دانید که پند و اندرز در اینان تأثیری ندارد و نرود میخ آهنین در سنگ؟) می‌گفتند: (ما به وظیفه‌ی خود که امر به معروف و نهی از منکر است عمل می‌کنیم) تا در پیشگاه پروردگارتان معذور بوده (و رفع مسؤولیّت از خویشتن کرده باشیم) و شاید هم (این بیچارگان از گناه باز ایستند و نور ایمان زوایای درونشان را روشن سازد و راه) تقوا و پرهیزگاری در پیش گیرند.
  • [[«أُمَّةٌ»: جماعت. گروه. «مَعْذِرَةً»: برای داشتن عذر تقصیر در پیشگاه ربّ جلیل. مفعول‌له است.]]
  • سوره‌‌ی اعراف : 164.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 172 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز چهارشنبه ، چهاردهم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۵
بهمن
۹۴







باغ‌های کواچی فوجی در کیتاکیوشو - ژاپن(1)

فاصله تا توکیو پایتخت این کشور، پنج ساعت با قطار سریع السیر. 

این باغ مأمن گیاهان بالارونده‌ی ویستریا (2) است که در بیست گونهٔ مختلف در این باغ کاشته شده‌اند. به دلیل همین تنوع گونه‌ها است که این باغ به طرز اعجاب انگیزی رنگارنگ است. 

بهترین زمان بازدید از این مکان، اوائل تا اواسط اردیبهشت هر سال است، بازدید در زمان نامناسب، بازدیدکننده را با شاخه‌هایی عاری از حیات و به هم پیچیده مواجه خواهد کرد. 

+ اگه یه زمانی تا اونجا رفتید و از زیر این تونل رؤیایی قدم‌زنان عبور کردید به ما هم بگید چه حسی داره!!!!!! 


  1. Kawachi Fuji Gardens in Kitakyushu, Japan.
  2. Wisteria. 


  • أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَلَکَهُ یَنَابِیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطَامًا ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَذِکْرَىٰ لِأُولِی الْأَلْبَابِ
  • (ای مخاطب!) مگر نمی‌بینی که خداوند از آسمان آب را می‌باراند و آن را به آب انبارهای زیرزمینی زمین وارد و مستقرّ می‌گرداند، و سپس به وسیله‌ی آن انواع سبزه‌زارها و کشتزارها را با رنگهای گوناگون می‌رویاند، و آن‌گاه سبزه‌زارها و کشتزارها می‌بالند و لبریز از جوش و خروش می‌شوند و بعداً آنها را پژمرده و زردرنگ می‌بینی، و آن وقت خدا آنها را خشک و پرپر می‌سازد؟ واقعاً در این (چرخه‌ی آب و گیاه، درس) عبرتی برای خردمندان است. 
  • [[«سَلَکَهُ»: آن را داخل و مستقرّ می‌گرداند (نگا: مدّثّر / 42، شعراء / 200، مؤمنون / 27). «یَنَابِیعَ»: جمع یَنبُوع، چشمه‌ها. مراد منبعها و آب انبارهای زیرزمینی است. منصوب به نزع خافض است و در اصل چنین است: فِی یَنَابِیعَ. یا این که حال است و به معنی آبهای جَهنده و جوشنده از زمین است (نگا: روح‌المعانی). «مُخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ»: در رنگهای گوناگون. دارای انواع جوراجور. «یَهِیجُ»: از اضداد است و به دو معنی آمده است: خشک می‌گردد. می‌بالد و جوش و خروش برمی‌دارد (نگا: نمونه. صفوة البیان. التفسیر القرآنی للقرآن). «مُصْفَرّاً»: زرد رنگ (نگا: روم / 51). «حُطامّا»: گیاه خشکیده و خُرد و پرپر شده. «ذِکْری»: تذکّر و بیدار باش. درس عبرت (نگا: انعام / 68 و 69 و 90، اعراف / 2، هود / 114 و 120).]]
  • سوره‌ی زمر : آیه‌ی 21.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۵
بهمن
۹۴

  • وَ اسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَ یَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ ۙ لَا تَأْتِیهِمْ ۚ کَذَٰلِکَ نَبْلُوهُمْ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ
  • از آنان درباره‌ی (سرگذشت اهالی) شهر (ایله) که در ساحل دریا بود بپرس. (به یاد بیاورند) هنگامی را که آنان (در روز شنبه از حدود و مقرّرات خدا) تجاوز می‌کردند. همان هنگام که ماهیانشان روز شنبه (که قوم یهود شرعاً نباید کسب و کار می‌کردند) به سویشان می‌آمدند (روی آب) و خودنمائی می‌کردند، امّا در غیر روز شنبه به سویشان نمی‌آمدند (و این هم آزمایشی از سوی خدا بود). به همین منوال آنان را پیوسته به سبب فسق و فجور دائمی و مستمرّشان (با آزمونهای گوناگون) می‌آزمودیم (تا نیکوکاران پاک‌سیرت از بدکاران بد طینت جدا و مشخّص شوند). 
  • [[«عَنِ الْقَرْیَةِ»: درباره شهر و اهل شهر. «حَاضِرَةَ الْبَحْرِ»: مشرف بر دریا. کنار دریا. «یَعْدُونَ»: تجاوز می‌کردند. ستم می‌نمودند. «حِیتَان»: جمع حُوت، ماهیها. «شُرَّعاً»: جمع شارع به معنی نزدیک و نمایان. سربرافراشته. پیاپی. حال است «تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ ... شُرَّعاً»: ماهیهای آن نواحی روی آب خودنمائی می‌کردند. ماهیهای آنجا از آب سر به در می‌آوردند. ماهیهای آن مکان، پیاپی می‌آمدند و به دنبال همدیگر ردیف می‌شدند.]]
  • سوره‌‌ی اعراف : 163.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 171 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز سه شنبه ، سیزدهم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۵
بهمن
۹۴

  • الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ ۚ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ ۙ أُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
  • (به ویژه رحمت خود را اختصاص می‌دهم به) کسانی که پیروی می‌کنند از فرستاده‌ی (خدا محمّد مصطفی) پیغمبر امّی که (خواندن و نوشتن نمی‌داند و وصف او را) در تورات و انجیل نگاشته می‌یابند. او آنان را به کار نیک دستور می‌دهد و از کار زشت بازمی‌دارد، و پاکیزه‌ها را برایشان حلال می‌نماید و ناپاکها را بر آنان حرام می‌سازد و فرو می‌اندازد و بند و زنجیر (احکام طاقت‌فرسای همچون قطع مکان نجاست به منظور طهارت، و خودکشی به عنوان توبه) را از (دست و پا و گردن) ایشان به در می‌آورد (و از غُل استعمار و استثمارشان می‌رهاند). پس کسانی که به او ایمان بیاورند و از او حمایت کنند و وی را یاری دهند، و از نوری پیروی کنند که (قرآن نام است و همسان نور مایه‌ی هدایت مردمان است و) به همراه او نازل شده است، بیگمان آنان رستگارند.
  • [[«أُمِّیَّ»: منسوب به (أُمّ) یعنی مادر است. مراد کسی است که نتواند بخواند و بنویسد (نگا: عنکبوت / 48). «إِصْر»: بار سنگین. مراد تکالیف سخت است (نگا: بقره / 286). «الأغْلال»: جمع غُلّ، بند و زنجیرهای آهنین. در اینجا مراد احکام طاقت‌فرسائی است که به سبب معاصی و نافرمانی بر اهل کتاب واجب گشته بود. «إِصْرَهُمْ وَ الأغْلالَ ...»: مشکلات و مشقّات معنوی، به وسیله بار و غل، نموده شده است که حسّی و قابل لمس می‌باشند. یعنی آنان به کسانی می‌مانند که بار بر دوش و بند و زنجیر به دست و پا داشته باشند و ... «عَزَّرُوهُ»: او را حمایت کردند. او را یاری نمودند. در احترام وی کوشیدند.]]
  • سوره‌‌ی اعراف : 157.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 170 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز دوشنبه ، دوازدهم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۳
بهمن
۹۴

                                       

مشتمل بر تمام شماره‌های پیشین سه فصلنامه‌ی حقوقی :

 پژوهش حقوق عمومی، پژوهش حقوق کیفری و پژوهش حقوق خصوصی


از اینجا دانلود کنید.

اگر در لینک‌ها مشکلی بود اطلاع دهید.


  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۳
بهمن
۹۴

چندی پیش یکی از دانشجویانِ محترم، سؤالی رو در راهروی یکی از دانشگاه‌ها مطرح فرمودن، چون من اون موقع حضور ذهن نداشتم از ایشون درخواست کردم تشریف بیارن وبلاگ و سؤال رو مطرح کنن که من بتونم دقیق‌تر و با تأمل بیشتر پاسخ بدم، ایشون البته به هر دلیلی ترجیح دادن پیگیر سؤال نشن و انتظار من برای مطرح شدن سؤال در وبلاگ به سرانجام نرسید. چون به نظرم سؤال جالبی بود خودم مطرحش می‌کنم، شما اگه پاسخی به ذهنتون میرسه بیان بفرمایید، منم خودم در نهایت اون پاسخی که از نظرم صحیح‌تر هست رو عرض خواهم کرد و به داوری شما خواهم گذاشت.

توجه داشته باشید که ما اینجا به جنبه‌های جزایی این سؤال مثل شروع به جرم یا جرم مطلق یا جرم عقیم و اینا کار نداریم، ما موضوع رو از حیث رابطه سببیت مورد بررسی قرار میدیم و میخایم ببینیم بین فعل چه کسی و مرگ رابطه سببیت برقراره.

متن سؤال :

شخص الف قصد داره فردا به یک راهپیمایی طولانی در بیابانی سوزان بره، آذوقه و وسایلش رو از شب قبل جمع کرده. شخص ب که با او خصومت داره آذوقه رو مسموم می‌کنه و باز میذاره توی وسائل الف، شخص ج هم که از طرف دیگه با شخص الف خصومت داره به طور کلی آذوقه رو از وسایل شخص الف بیرون میاره و الف فردا در بیابان به هنگام راهپیمایی می‌میره، الان با توجه به اینکه اگه حتی فعل شخص ج هم نبود الف در اثر مسمومیت می‌مرد چه کسی مسئول قتل شخص الف هست؟

+ به نظر من پاسخ روشنه، ولی به هر حال دقت در این مسأله برای تمرین فکری نامناسب نیست.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۳
بهمن
۹۴

متن سؤال :

سلام، در مواردی که در روایات، برای برآورده شدن حاجتی ذکری به تعداد خاص وارد شده، آیا اضافه گفتن بر آن تعداد خاص، یا کم کردن از آن اشکال دارد؟ یا دقیقاً باید به همان تعداد گفته شود؟

متن پاسخ دفتر آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی :

سلام علیکم،

مستحبات را همان‌طور که وارد شده است بخوانید.

منبع :

پرسش پیامکی من از سامانه‌ی 10000100 و پاسخگویی دفتر معظمٌ‌له.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۳
بهمن
۹۴

اول – منبع درس:

الف - منبع اصلی:


حقوق اسناد تجارتی، تألیف کورش کاویانی، نشر میزان

ب - منابع فرعی:

·         حقوق تجارت (برات، سفته، قبض انبار، اسناد در وجه حامل و چک)، تألیف ربیعا اسکینی، انتشارات سمت.

·     قانون تجارت در نظم حقوقی کنونی، تألیف محمد دمرچیلی – علی حاتمی – محسن قرائی، انتشارات میثاق عدالت.

·         حقوق تجارت، جلد سوم؛ تألیف حسن ستوده تهرانی، نشر دادگستر.

ج - چند سؤال

·         علت معرفی منابع فرعی چیست؟

معرفی منابع فرعی به این دلیل است که ممکن است تمام مطالبِ تدریس شده در کلاس، در کتابِ معرفی شده به‌عنوان منبع اصلی وجود نداشته باشد؛ در این صورت، اگر دانشجو علاوه بر شنیدن مباحث کلاس، علاقه به دیدن منبع اصلی مطلب در کتب حقوقی داشته باشد، باید به منابع فرعی رجوع کند.

·         آیا خواندن کتاب، ما را از حضور در کلاس، بی‌نیاز می‌کند؟

توجه داشته باشید که معرفی یک کتاب خاص به‌عنوان منبع، به این معنا نیست که لزوماً همه‌ی مطالبِ تدریس‌شده در کلاس، در کتابِ معرفی شده هم وجود خواهد داشت؛ قاعدتاً یکی از تمایزاتِ موجود میان دبیرستان و دانشگاه، همین است! به این معنا که خواندن کتابی که به‌عنوان منبع درس، معرفی شده، به‌هیچ‌وجه شما را از حضور در کلاس بی‌نیاز نمی‌کند.

·         آیا مطالبی که در کلاس تدریس می‌شود اما در کتاب نیست؛ جزو مباحث امتحان هستند؟

بله؛ قطعاً! آن قسمت از مطالب که در کلاس تدریس شده اما در کتاب نیست یا در کتاب به‌طور خلاصه نوشته شده هم به همان نحو که در کلاس، تدریس شده جزو مطالب مورد سؤال در امتحان و نیز پرسش کلاسی هست و صرفاً مطالعه‌ی مطالب کتاب، کفایت نمی‌کند.


دوم – طرح درس:

الف - همه‌ی طرح درس‌ها، در قالب یک فایل پی‌دی‌اف: دانلود کنید ( حجم : تقریباً 27 مگابایت )


سوم - خودخوان:

نکته‌ی اول منظور از خودخوان، قسمت‌هایی از کتابِ معرفی شده است که به لحاظ تنگی وقت ترم و سایر موارد متفرقه! موفق به تدریس آن نمی‌شویم اما به لحاظ اهمیت بحث، دانشجو باید آن‌ها را مطالعه کند، این مباحث در پرسش کلاسی مورد پرسش قرارگرفته و جزو امتحان پایان ترم هم مورد لحاظ قرار می‌گیرند؛ اگر در مورد این مباحث، اشکالی داشتید می‌توانید هر جلسه بپرسید.

نکته‌ی دوم این فهرست، نهایی نیست؛ امکان حذف کردن از مطالب خودخوان، یا اضافه کردن به آن‌ها در طول ترم وجود دارد. خواندنِ خودخوان‌های فوق، برای امتحان کافی نیست؛ لیست نهایی در کلاس، به‌صورت هفته به هفته ارائه خواهد شد.

با توجه به نکات فوق، فهرست مطالب خودخوان به‌قرار ذیل اعلام می‌شود: 

ردیف

از شماره‌ مطلب

تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا شماره‌ مطلب

1

97

102

2

116

159

 


چهارم – حذفیات:

هر چیزی که تدریس نشده و جزو خودخوان‌ها و جزوات کاربردی هم نباشد!


پنجم – سایر موارد:

ندارد فعلاً!

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۳
بهمن
۹۴

  • وَ الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِهَا وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ
  • کسانی که کارهای زشتی (چون کفر و معاصی) انجام دهند و سپس توبه کنند و (از آنها دست بکشند و به سوی خدا برگردند و حقیقةً) ایمان بیاورند، خدای تو بعد از آن (توبه که با بودن ایمان پذیرفتنی است، نسبت بدانان) بس آمرزنده و مهربان است (و ایشان را به درگاه خود می‌پذیرد و از اشتباهات و گناهانشان در می‌گذرد).
  • [[«آمَنُوا»: ذکر خاصّ بعد از عام است. چرا که توبه از کفر و معاصی، خود ایمان بشمار است. «مِن بَعْدِهَا»: ضمیر (ها) در اوّلی به سیّئات، و در دومی به توبه برمی‌گردد. «إِنَّ رَبَّکَ ...»: این جمله خبر (الَّذِینَ) است و ضمیر عائد محذوف است. تقدیر چنین می‌شود: إِنَّ رَبَّکَ مِن بَعْدِها لَغَفُورٌ لَّهُمْ، رَحِیمٌ بِهِمْ.]]
  • سوره‌‌ی اعراف : 153.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 169 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز یکشنبه، یازدهم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی