- ۲ نظر
- پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۱۰ ق.ظ
بخش اول – از نظر شرعی
آنچه از متن تصویر فوق به روشنی قابل استنباط است این است که مراجع معظم تقلید، به طور مطلق، حکم به حرمت استفاده از فیلترشکن نکردهاند، یعنی نگفتهاند «خواه قانونی در این زمینه باشد و خواه قانونی در این زمینه نباشد استفاده از فیلترشکن حرام است»؛ بلکه فرمودهاند «اگر مطابق قانون، استفاده از فیلترشکن ممنوع باشد، از نظر شرعی هم حرام است». پس حکم حرمت شرعی، مشروط است به حکم ممنوعیت قانونی. لذا باید وضعیت قوانین موضوعه در این زمینه مورد مداقه قرار بگیرد تا اگر دیدیم برای استفاده از فیلترشکن از نظر قانونی، ممنوعیتی وجود ندارد در آن صورت بگوییم از نظر شرعی هم حرام نیست.
بخش دوم - از نظر قانونی
اول – مواد قانونی مرتبط
ماده ۱ قانون جرایم رایانهای: هر کس به طور غیرمجاز به دادهها یا سامانههای رایانهای یا مخابراتی که بهوسیله تدابیر امنیتی حفاظتشدهاست دسترسی یابد، به حبس از نود و یک روز تا یکسال یا جزای نقدی از پنج میلیون ریال تا بیست میلیون ریال یا هر دو مجازات محکوم خواهدشد.
مادهی 25 قانون جرایم رایانهای: هر شخصی که مرتکب اعمال زیر شود، به حبس از نود و یک روز تا یک سال یا جزای نقدی از پنج میلیون (5.000.000) ریال تا بیست میلیون (20.000.000) ریال یا هر دو مجازات محکوم خواهدشد:
بند ج : انتشار یا در دسترس قراردادن محتویات آموزش دسترسی غیرمجاز، شنود غیرمجاز، جاسوسی رایانهای و تخریب و اخلال در دادهها یا سیستمهای رایانهای و مخابراتی.
تحلیل مواد قانونی مربوطه :
مادهی 1 قانون جرائم رایانهای: آنچه در این ماده آمده است به زبان ساده این است که اگر محتوای اینترنتیای وجود داشته باشد که با تدابیر امنیتی مورد محافظت قرار گرفته باشد و ما به صورت غیر مجاز به آن دسترسی پیدا کنیم، مجرم هستیم. آیا این ماده شامل بحث فیلترشکن هم میشود؟
عدهای ابراز میدارند که ایجاد فیلتر بر روی یک سایت، مصداقی از «تدبیر امنیتیِ» مورد نظر قانون است و بنابراین، دور زدن و یا گذر از فیلتر به عنوان «دسترسی غیر مجاز» تلقی خواهد شد.
این نظر، بنا به دلائل ذیل، موجه به نظر نمیرسد :
اولاً دسترسی غیرمجاز، ناظر به دادهها یا سامانههایی است که صاحبان یا مدیران دادهها و شبکهها و سامانهها به منظور عدم دسترسی کاربرانِ دیگر، تدابیر امنیتی نظیر دیوارههای آتش (فایر وال)، برای آنها ایجاد میکنند و نسبت به مواردی که خودِ ارائهدهندگانِ دادهها به دنبال پخش و نشر آنها هستند ولی به هر دلیلی، از سَمْتِ ارگانی قانونی مسدود و یا فیلتر میگردد، اطلاق دسترسی غیرمجاز نمیشود. یعنی دسترسی غیرمجاز زمانی معنا مییابد که خودِ ارائه دهنده اطلاعات از دسترسی افراد به آنها جلوگیری کند.
نیز منظور از «دسترسی غیرمجاز» به قرینهی کلمهی «حفاظت شده» و «تدابیر امنیتی» در متن مادهی 1، دسترسی به اطلاعاتی است که با هدف تأمین امنیت آن اطلاعات، محافظت شدهاند؛ به زبان ساده یعنی هک کردنِ اطلاعاتِ محافظت شده؛ فیلترینگ، صرفاً ممنوع کردن دسترسی است و تعیین مجازات برای گذر از این ممنوعیت، باید به نحوی مجزا و صریح در قانون مورد اشاره قرار گیرد.
ثانیاً فیلتر کردن یک محتوای اینترنتی توسط دولت، مصداق «تدابیر امنیتی» مورد نظر قانون جرائم رایانهای، نیست؛ زیرا چه بسا هدف کارگروه تعیین مصادیق مجرمانه، از فیلتر کردن یک محتوای اینترنتی، اصلاً ربطی به حفاظت اطلاعات یا مسائل امنیتی در معنای خاص آن نداشته باشد بلکه جنبهی حفظ اخلاق و عفت عمومی را داشته باشد.
ثالثاً بر فرض که بپذیریم فیلترینگ، مصداق یک تدبیر امنیتی است؛ در این صورت برای جرم دانستن استفاده از فیلترشکن، مشکل دیگری وجود دارد، آن هم اینکه متبادر به ذهن از کلمهی «حفاظت» که در متن مادهی یک آمده است این است که گذر از تدبیر امنیتی وقتی جرم است که آن محتوا، به قصد «محافظت» از دسترس خارج شده باشد؛ یعنی اطلاعاتِ ذیقیمتی مثلاً در بانکها یا ادارات وجود دارد و برای محافظت از این اطلاعات، تدبیری امنیتی اندیشیده شده است؛ در این صورت، دور زدن این تدبیر و دسترسی به محتوای محافظت شده مثلاً از طریق هک کردن، عنوان «دسترسی غیر مجاز» خواهد داشت و مستوجب مجازات است. اما محتوای فیلتر شده، به قصد محافظت، از دسترس مردم خارج نشده است، بلکه هدف دولت این است که مردم، آن محتوا را بنا به دلائلی، که در جای خود محترم است، نخوانند؛ بدیهی است دسترسی به چنین محتوایی، دسترسی به یک محتوای «محافظت شده» در معنای دقیق آن نیست. چون هدف دولت از فیلتر کردن آن محتوا، «محافظت» از محتوای مورد فیلتر نبوده است. بلکه بر عکس، چون از نظر دولت، آن محتوا، بشدت بی ارزش و احیاناً مبتذل بوده است، خواسته است مردم به سراغ آن نروند.
رابعاً فیلترشکن نیز معنایی دقیق برای ابزارهای مورد استفاده برای عبور از سد فیلتر نیست. برخی از این ابزارها به رمزنگاری مبادرت میکنند (مانند استفاده از SSL) و برخی نیز برای ایجاد شبکههای خصوصی و ارتباط بین آنها به کار میروند (VPN) و الزاماً ابزارهایی با کاربرد یکتا نیستند. به تعبیری ابزارهایی صرفا مجرمانه نیستند و کاربرد دوگانه دارند که ممکن است یکی از نتایج استفاده از آنها گذر از فیلترینگ باشد.
خامساً در صورت تردید در جرم بودن یا جرم نبودن عمل، بنا بر اصل برائت، اصل تفسیر مضیق قوانین جزائی، اصل تفسیر قوانین جزائی به نفع متهم و در نهایت، اصل قانونی بودن جرائم و مجازاتها مندرج در اصل 36 قانون اساسی و مادهی 2 قانون مجازات اسلامی، اصل بر جرم نبودن عمل است.
سادساً نظریهی مشورتی هم وجود دارد که مؤید همین نظر است؛ نظریهی شمارهی 7/2549 مورخ 20/12/1391 :
فیلترکردن سایت یا مطلبی، {مصداق} «تدابیر امنیتی حفاظت شده» موضوع ماده ۱ قانون جرایم رایانهای محسوب نمیشود و دسترسی به آنها نیز مشمول این ماده نیست. برای تولید، توزیع، خرید و فروش فیلترشکن و استفاده از آن در مقررات جاری، مجازاتی پیش بینی نشده است لذا باتوجه به اصل ۳۶ قانون اساسی و ماده ۲ قانون مجازات اسلامی، اَعمالِ موضوع استعلام، قانوناً جرم تلقی نمیشوند.
نتیجه اینکه مادهی 1 قانون جرائم رایانهای نمی تواند دلالتی بر ممنوعیت قانونی استفاده از فیلترشکن داشته باشد.
بند ج مادهی 25 قانون جرائم رایانهای : این بند هم صرفاً «انتشار یا در دسترس قراردادن محتویات آموزش دسترسی غیرمجاز » را جرمانگاری کرده، یعنی بر اساس این بند، محتویات آموزشی در این زمینه را نباید منتشر کرد یا در دسترس قرار داد، که بدیهی است این امر، ربطی به «استفاده» از فیلترشکن ندارد؛ پس استفاده از فیلترشکن، موضوع این بند از قانون هم نیست.
نتیجهگیری در بخش قانونی: مواد مورد استناد برخی افراد، برای اثبات ممنوعیت استفاده از فیلترشکن در قانون جرائم رایانهای، وافی به مقصود نیستند؛ از استقراء در قوانین مختلف، مادهی دیگری هم که به طور مستقیم یا غیر مستقیم، استفاده از فیلترشکن را ممنوع کرده باشد به دست نیامد؛ نتیجتاً استفاده از فیلترشکن را نمیتوان از نظر قانونی دارای عنوان مجرمانه دانست.
بخش سوم - از نظر رویهی قضایی:
نگاهی گذرا به رویه قضایی نیز اثبات میکند که تاکنون در دستگاه قضایی پروندهای با عنوان مجرمانهی استفاده از فیلترشکن به صدور رای منجر نشده است. هرچند به نظر دقیق، پیدا نکردن پرونده را نمیتوان دلیل بر عدم وجود پرونده دانست، اما با وجود گسترده بودن استفاده از فیلترشکنها، پیدا نکردن رأی دادگاه در این زمینه و عدم خبررسانی از تشکیل پروندههایی با این عنوان مجرمانه را شاید بتوان دلیل بر تمایل محاکم بر جرم ندانستن این فعل تلقی کرد.
نتیجهگیری کلی :
دیدیم که از نظر شرعی، حرمت استفاده از فیلترشکن، منوط و مشروط به ممنوعیت قانونی بود؛ اما در بخش قانونی ثابت کردیم در این زمینه، ممنوعیتی وجود ندارد؛ نتیجتاً میتوان چنین بیان کرد که حرمت شرعی هم بر انجام این فعل، مترتب نمیشود؛ والله اعلم.
تذکر سه نکته :
اول – ما ثابت کردیم استفاده از فیلترشکن، فی نفسه حرام نیست؛ اما اگر از این وسیله، برای بازدید از مثلاً سایتهای مستهجن یا گمراهکننده یا بدبینکننده به نظام اسلامی استفاده شود، بدیهی است حکم حرمت، مترتب خواهد شد؛ البته این حکم حرمت، مربوط به محتوای بازدید شده است و نه استفاده از فیلترشکن؛ اما مثلاً اگر از فیلترشکن برای دانلود کتب و مقالات علمی استفاده شود، اشکالی از نظر حکم حرمت نخواهد داشت.
دوم – آنچه در فوق آمد صرفاً یک مطلب علمی و تحقیقی بود؛ قصد ترویج قانون شکنی یا مخالفت و معاندت با نظام یا مراجع رسمیِ آن، وجود نداشته و ندارد؛ هدف از این نوشته، طرفداری از حزب یا گروه سیاسی خاص نبوده و اگر قانون صریحی در مورد ممنوعیت استفاده از فیلترشکن تصویب شود یا مراجع تقلید، به طور مطلق و بدون توجه به منع یا عدم منع قانونی، استفاده از فیلترشکن را حرام بدانند اولین نفری خواهم بود که به آن عمل خواهم کرد. شخصاً موافق با فیلترینگ سایتهای مستهجن و معاند با اسلام و نظام هستم و مطالبی هم که اینجا بیان شد صرفاً نظر من بود و بدیهی است فقط برای خود من محترم است و برای هیچ شخص یا مرجعی الزامآور نیست.
سوم – فقط بخشی از استدلالات را خودم نوشتم؛ بقیه را از اینترنت گرفتم و ادعایی بر مالکیت همهی مطالب ندارم. تنظیم و تنسیق مطالب، از خود من است.
با روشن شدن خط و ربطهای تجمعات اخیر از قبیل درورد فرستادن به روح میرپنج!!! و حمایت ترامپ، رجوی و بن سلمان که دستشون تا مِرفَق آغشته به خون مسلمانان هست، سکوت، جایز نیست. اعلام برائت از چنین شعارها و چنین تجمعاتی و نیز بیان موضع رو وظیفهای شرعی و ملی میدونم.
در طرف مقابل، این مطالبه از کلیت مسؤولان در هر سه قوه، البته به جای خود، باقی است که چرا در شنیدن صدای مالباختگان اننننقد کوتاهی شد که در ابتدا، تجمعات، با هدف اقتصادی آغاز شد و سپس سریعاً موج سواران و چتربازان پیدا شدن و رنگ و بوی سیاسی بهش دادن. ما ماهها این مالباختگان بی گناه رو میدیدیم که مدام در اماکن مختلف تجمع میکنن و با پاسخهایی مث این روبرو میشن که خودتون طمع کردید، میخواستید پول توی این مؤسسات نذارین!!!! ما از این قبیل مسؤولین هم اعلام برائت میکنیم و با هر دو جریان افراط و تفریط مرزبندی میکنیم. ضمناً وضعیت پیش اومده برای اقتصاد رو نه معلول عمل به توصیههای رهبری، که معلول عدم عمل به توصیههای ایشون و عدم تحقق اقتصاد مقاومتی و نگاه به بیرون از مرزها میدونم. رهبری گفت با قاچاقهای عمده به شدت مبارزه بشه و کالاهای قاچاق متعلق به هر کسی باشه در مرئی و منظر مردم آتش زده بشه. کو؟ برخی مسؤولین در هر دو جناح، در لسان، بله قربان میگن و در عمل، سخنان رهبری رو بایگانی میکنن و دنبال منافع خودشون هستن.
این سخن آقای علی مطهری هم در جای خودش درست هست :
ایشون هم منتظر سقوط به قول خودش رژیم هست و هدف غائیش هم اینه :
به نظرم، صدا و سیما و مسؤولین، بجای این سکوت مبهوت کننده، باید نفیاً یا اثباتاً اعلام موضع کنن؛ ضمناً شعارهای برخی از تجمعات، مثلاً در حمایت از سلطنت!!! چیزی که توی کل دنیا منسوخ و متروک هست هم جای تفکر و تأمل داره! همیشه همین جوری هست، مطالبهی به حقی هم - در موضوعات اقتصادی مثلاً - اگر وجود داره، عدهای موج سوار و ساختار شکن پیدا میشن و جریان رو مال خود میکنن در نهایت باز تودههای فقیر و مستضعف مردم، سرشون بی کلاه میمونه و وضعیتشون بدتر نشه، بهتر هم نمیشه!
من سخنگوی وزارت امور خارجه یا سخنگوی دولت نیستم. خود اون سخنگویان هم وامیستن آبا از آسیاب بیفته، غبارها بنشینه، به تحلیل خاصی برسن و بعد حرف میزنن، علیرغم اینکه اونها به اطلاعات کامل و خبرهای پشت پرده دسترسی دارن و ما به اونها دسترسی نداریم. بنابراین به صرف وقوع یک اتفاق، بدون حضور در صحنه و بدون اطلاع از پس و پیش اون اتفاق، اظهار نظر کردن به این میانجامه که مدام باید حرف بزنی و مدام تصحیحش کنی. نمونههای زیادی از این دست وقایع و اظهار نظرها حتی از سوی بزرگان در خاطرم هست. تریبون من همین وبلاگ هست. اگر در زمینهی هر واقعهای اعم از درسی یا غیر درسی، به تحلیل خاصی رسیدم و بیان اون تحلیل رو لازم هم دیدم منتشر خواهم کرد، بنابراین خواهشمند است تا اتفاقی در عرصههای سیاسی و غیر اون میفته تشریف نیارید پی وی که آقا نظرت چیه!
عافیت نوشت : ممکنه برخی از دوستان، اسم اینو بذارن عافیت طلبی و اینو با عافیتسوز بودن، در تعارض بدونن. نظر این بزرگواران محترم هست، اما من اسمشو میذارم گُترهای حرف نزدن و سنجیده و از روی اطلاعات سخن گفتن.
بضی وختا هم افراط و تفریط اینجوری هست که برخی از دانشجویان محترم تصاویری میذارن روی پروفایل خودشون که وختی واسه آدم پیام میفرستن همون ترجیح میدی از جلوی چشم خودت دورشون کنی!!! به اینا باید گفت تصویر پروفایل، با چار دیواری داخل خونه متفاوته!!! زیاد اینجا توی پروفایل احساس راحتی نکن، تَوَهّم خوشتیپی و اینا رم از خودت دور کن!!!
از طرف دیگه بعضی از دانشجویان محترم بخصوص خانوما، حتی حاضر نیستن فامیلی واقعی خودشونم بذارن روی پروفایلشون. بعضی وقتا لازم میشه پی وی یه دانشجویی رو پیدا کنم و براش یه مقاله ارسال کنم مثلاً، مدام باید بین پروفایلایی جستجو کنم که یا اسمای فضایی و تخیلی گذاشتن یا اسمشونو اینجوری گذاشتن (...) سه نقطهی خالی!!!! من حکمت این کار رو نمیفهمم، اگر تصمیم به حضور در فضای مجازی هست دیگه باید به حداقلْ اقتضائات اون تَن داده بشه، اگر کسی روی نام خانوادگی خودش هم تعصب داره دیگه به نظرم توی این فضا نباید باشه. به نظرم به اینا باید گفت دانشجوی محترم، خانوم گرامی، دیگه نام خانوادگی، جزو اسرارِ مگو نیست که مثلاً اگر بیفته دست نامحرمان، زندگیتو کُن فَیَکون کنن!!! با خودم تصمیم گرفتم از این به بعد اگر کسی برای اولین بار با اسم مستعار یا بدون نام، توی فضای مجازی خواست ازم سؤال بپرسه ازش بخام خودشو معرفی کنه و اگر اینکار رو نکرد منم سؤالشو جواب ندم!!! والللا!!!
کلا ما یا از این ور بوم میفتیم یا از اون ور!!!
خدایا تو شاهد باش که ما از مراسمی تحت عنوان «عُمَر کُشون» بیزاریم.
خدایا تو شاهد باش ما این بیزاری رو با صدای بلند و رسا اعلام میکنیم و معتقدیم انجام این کارها خلاف شرع و عقلِ مُسَلّم است.
نتیجهی اخلاقی : بعضی از مذهبیون که دلشون واسه رِنگ و رقاصیِ لامذهبها تنگ شده و میخان دلی از عزا دربیارن، لطفاً منت این کار رو نگذارن سر حضرت زهرا.
این لینک رو مشاهده بفرمایید در صورت تمایل.
الف:
با سقوط واپسین سنگرهای داعش در سوریه و عراق، بیمبالغه میتوان گفت اکنون توان نظامی ایران به جایی رسیده که علاوه بر کشورمان در بخش بزرگی از منطقه خاورمیانه نیز امنیت ایجاد کند. خدا را صدهزاربار شکر. اما چرا در حوزههای دیگر اینقدر نه فقط از دنیا که از منطقه و حتی از گذشته خودمان جا ماندهایم. امثال شهیدحججیها و سردارسلیمانیهای فرهنگ، سیاست، دانش، کارآفرینی و... کجایند؟
ب:
مگر جز این است که هیچ قدرت نظامی مستدام نمیماند مگر با لشگری ورزیده و انبوه از معلمان، مهندسان، پزشکان، هنرمندان، بازرگانان و... دیگران، پشتیبانی شود؟ سوریه و عراق بماند، در خود ایران این لشگر فرهیختگان مومن و میهندوست و پرتلاش و فداکار و عاشقپیشه ولو به استعداد یک گردان کجا است؟
ج:
جنگ بالکان و حمایت نظامیان کشورمان از مسلمانان بوسنی و هرزگوین را به یاد بیاوریم. یا اشغال افغانستان و حضور تعیینکننده سپاهیان ایرانی از مجاهدان افغان در برابر ارتش سُرخ. و نیز کمکهای بیدریغمان از گروههای فلسطینی. سرنوشت آنهمه مجاهدت و ایثار چه شد؟ آیا همینکه جنگ تمام شد، اثری دیگر از ایران و ایرانی در آن جوامع باقی ماند؟ در سوریه و عراق و لبنان پساداعش نیز همان نخواهد شد؟ یا که نه احیانا راه برای کالاهای مرغوب ایرانی باز میشود و مدارس و دانشکدههای سطح بالا به زبان فارسی و رفت و آمدهای مستمر میان نخبگان و هنرمندان و ورزشکاران و جهانگردان و...؟
د:
۴۶سال از اعلام بیانیه الجزایر میان ایران و عراق میگذرد. و ۳۷سال از پارهشدن و فسخ یکجانبه آن از سوی صدام حسین. و ۲۹سال از پذیرش آتشبس میان دو کشور. روابط دوکشور آنقدر حسنه است که امسال دوونیمملیون ایرانی در ایام اربعین به عراق سفر کردند. در روی دیگر سکّه اما آیا میدانید مطابق موازین حقوقبینالملل هنوز هیچ پیمان آشتی میان طرفین امضا نشده و دوکشور در شرایط نهجنگ و نهصلح به سر میبرند؟ آیا میدانید هنوز تکلیف میلهها و خطوط مرزی که در ایام جنگ از سوی طرف عراقی جابهجاشده مشخص نیست؟ آیا میدانید در فقد جانشینی برای بیانیه الجزایر و مطابق عهدنامه ارزروم، دولت عراق قانونا هرلحظه که بخواهد میتواند راه را بر کشتیهای ایرانی در اروندرود ببندد؟ در شرایطی که نظامیان کشورمان در عراق از جان میگذارند چرا سیاستمدارانمان نتوانستند پیمان صلح با آنها امضا کنند؟ مطالبه هزارملیارد دلار خسارات ناشی از تجاوز عراق به ایران بر مبنای قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت پیشکش، وقتی نخستوزیران شیعه و محتاج به حمایت کشورمان چون مالکی و عبادی نخواستند حق ایران را در شناسایی خطالقعر اروند به عنوان مرز دو کشور به رسمیت شناخته یا از مناطق مرزی محل مناقشه خارج شوند، انتظار داریم از فردای استقرار نظم و اقتدار در عراق و خروج پاسداران نیروی قدس، برای مطالبات ما تره خُرد کنند؟
ه:
لازم نبود مستقیما در ۸سال دفاع مقدس حضور داشته باشی تا بدانی بدترین کشور غربی که به صدام کمک میکرد فرانسه بود. از موشکهای اگزوسه تا هواپیماهای سوپراتاندارد از توپخانه پیشرفته تا سلاح شیمیایی از حمایت جانانه دیپلماتیک تا پناه دادن به اعضای سازمان مجاهدین خلق. و راستش اصلا لازم نیست در صنایع ایران کارهای باشی که تنها کشوری که در همه این سالها با ایرانخودرو و سایپا یعنی هردوقطب ماشینسازی کشور قرارداد و بازار انحصاری دارد باز همین فرانسه است! شوخی تلخی است؟ تلخترش نکنیم با پشتپا گرفتن از صنعتگران و بازرگانان هموطن و جاخالیدادن در عراق و سوریه و لبنان و جابازکردن برای بازار و صنایع و کالاهای اصلیترین حامیان داعش و قاتلان عزیزترین فرزندان کشورمان، یعنی قطر و ترکیه و عربستان.
ز:
هرچقدر هم که از وضعیت فرهنگی کشورمان گلایه کنیم، باز شکی در این نیست که متوسط سطح آموزش و پرورش در ایران از متوسط سطح همه مدارس کشورهای منطقه خصوصا در سوریه و عراق و افغانستان و لبنان بسیار بالاتر است. تولیدات صداوسیمایمان خصوصا در مقابل تلوزیون ترکیه گرچه وضع اسفباری دارد اما دستکم کیفیت سینمایمان جهانی است. در حوزه جهانگردی خدماتمان گرچه نازل است اما جذابیتهای تاریخی و طبیعیمان کمنظیر است. خدمات درمانی در ایران در سطحی بالا و خصوصا برای خارجیانی که ارز را به ریال تبدیل میکنند مفت تمام میشود.... اینها و دهها مورد مشابه آیا دقیقا همان حوزههایی نیستند که اگر فرماندهان و سردار سلیمانیهای خود را بیابند، میتوانند و باید پا در پشت پای نظامیانمان نهاده و برای حفظ دستاوردهایی که چه دشوار به دست آمده و چه آسان از دست میروند، سنگر بزنند؟
مطلب، نوشتهی من نیست ، اما با بسیاری از قسمتاش موافقم. نویسنده مطلب، حسین دهباشی، پژوهشگر تاریخ شفاهی ایران است.
مسأله حجاب در کشور ما داستان غریبی دارد؛ از اوج سخت گیری های اوایل انقلاب گرفته تا ساپورت پوشی های اخیر. ساپورت هایی که اگر پیرزن در گور خفته بر تن کند٬ پسر بچه ی نابالغ را بالغ و فلج مادرزادی را قهرمان دوی سرعت می کند.
موضوع نوشتار بنده بد حجابی نیست؛ روی سخنم با محجبههاست.
در برهه ای از وا نفسای فرهنگی به قصد بهبود وضعیت پوشش تصمیم گرفتند حجابِ بانوانِ محجبه را به روز رسانی کنند!
مُدکردن چادرهای عجیب و غریب؛ روسری ها و شال هایِ رنگارنگ؛ ساق دست هایِ لاکچری و کفش و کتانی های جیغ رنگ و همه نمایان از زیر چادر٬ کاری با حجاب سنتی کرد که رضاخان باید یک لِنگ در هوا نزد این طراحان لُنگ بیاندازد. در عمل بد حجاب ها بد حجاب تر شدند و برخی از خوش حجاب ها٬ خوشگل حجاب شدند!
تا دیروزِ فرهنگی، انسان جرات نمی کرد به خانم های محجبه حتی نگاه حلال کند؛ اما کار به جایی رسیده است وقتی انسان از دویست متری برخی از چادری های به روز شده را با روسری صورتی و ساق دست های زرزری و کفش های قرمز مخملی می بیند، دو چشم که دارد هیچ، چهار تای دیگر قرض می کند تا ببیند این الهه ی زیبایی کیست!
آنچه اتفاق افتاد، جذب حداقلیِ بدحجاب ها به پوشش های جدید و دفع حداکثری محجبه هایِ سنتی به سمت حجاب های من درآری! بود.
حجاب فقط پوشاندن پوست و مو از نامحرم نیست؛ تَبَرُّج (دلبری نکردن) عنصر محوری حجاب است. اگر دختری سرتاپای اش را ایزوگام کند؛ ولی به سبکِ دلبرم دلبر در کوچه و خیابان گام بر دارد٬ این بد حجابی است نه حجاب اسلامی.
مطلب، نوشتهی من نیست، اما با مُفاد اون موافقم!
🔹 اون دانشجویان محترمی که دغدغهای در مورد ارتباطات افسار گسیخته با جنس مخالف ندارن به کنار، واسه کسانی عرض میکنم که حفظ شخصیتشون واسشون مهم هست. توجه بفرمایید که نقطه آغاز دوستیهای آنچنانی، مباحث درسی هست. باز مباحث شرعی به کنار، کاش این دوستیهایی که با سؤالات درسی و جزوه دادن و اینا شروع میشه، وختی عمیق!!! میشد منتهی میشد به ازدواج!!! صدی نود و نه نمیشه و شما رو با روحی زخم خورده، وقتی از دست رفته و شهرتی لکهدار شده به جا میگذاره.
🔹 از ما گفتن! میتونید نپذیرید!!!
درد نوشت : موندم این سیستم تبلیغی جمهوری اسلامی، چقد فَشَل و از کار افتادهس و خونوادههای ما چقد بی خاصیت شدن که جوونای ما به جایی رسیدن که آدم بدیهیاتم میگه درش تشکیک میکنن!
کافی است سفری به تخت جمشید داشته باشید. آنجا روایتهایی متقن از وضعیت ایران در 2500 سال پیش خواهید شنید! نمیخواهم درباره درستی یا نادرستی این روایتها قضاوت کنم اما کسانی که با تاریخ سروکار دارند میدانند درباره وقایع دههها و سدههای اخیر که آثار و اسناد فراوانی از آنها بهجا مانده بههیچوجه نمیتوان چنین روایت یکدست و متقنی ارایه داد که در شیراز درباره 2500 سال پیش ارایه میشود. نکته مهم این است که در تخت جمشید یک حکومت آرمانی با دستاوردهایی بزرگ روایت میشود. حکومتی که هم قدرت دارد هم رحمت دارد هم جهانی است هم مردمش در آسایش و رفاه هستند و چهبسا از تمام حکومتهای امروز نیز برتر است. حکومتی که حق هنرمندان را میشناسد، زنان در آن جایگاهی والا هستند، ملتها در سراسر جهان به مردم و پادشاه این کشور احترام میگذارند و ... حکومتی رویایی با دینی بسیار ساده و بدون کوچکترین ضعف. حکومتی که ممکن است هیچگاه با این جزییات بدون نقص واقعیت پیدا نکرده باشد اما همین اطلاعات میتواند در ذهن مخاطبان گسترده با حکومت کنونی مقایسههایی را شکل دهد که جمهوری اسلامی و حتی حکومت دینی را به چالشی بزرگ بکشد.
چرا با وجود آنکه تلاش حکومتی چندانی برای ترویج داریوش و کوروش انجام نگرفته اما این موضوع چنین گسترشی یافته است؟ جالب است که بخشهای مهم این ترویج و حتی هزینههای آن توسط گروههای مردمی و علاقهمند انجام میگیرد. هنگامی این اتفاقها میافتد که مدعیان فرهنگ، غرق سیاست و دعواهای سیاسی هستند و اولویتهایشان جناحی تعیین میشود و دردناکتر اینکه نیروهای مردمی نیز که علاقهمند به رهبری و انقلاب هستند و توانایی تاثیرگذاری فرهنگی دارند در گرداب سیاستزدگی افتادهاند.
مطلب، نوشتهی جعفر شیرعلینیا، مورخ انقلاب اسلامی است.
⭕️ واسه بزرگوارانی که معمولاً به آدم میگن چرا قبلا فلان طور بودی و الان آنطور که ما میشناختیم نیستی؟ انگار به مصداق این که از قدیم گفتهاند حرف مرد یکی است آدم باید تا دَم مرگ همان باشد که آن شخص میشناخت. ضمناً این مطلب نوشته شده توسط من نیست.
🔹من به مقتضای اینکه بدانم الف، ب است و بدان عمل کنم آرامش دارم اما اگر فردا بدانم الف، ب نیست اگر به اینکه الف، ب است عمل کنم آرامش ندارم. آرامش به این نیست که یک عقیدهای من در عالم پیدا کنم که از روز اول تا آخر همان باشد. آرامش در این است که اگر واقعاً با رجوع به عقل و وجدان اخلاقی به مطلبی رسیده یا موضوعی را فهمیدهام، بدان هم التزام داشته باشم. آدمِ منطقی، مانند یک دماسنج است. دماسنج هیچ وقت نمی گوید که من 10 دقیقه پیش میگفتم 17 درجه اما الان چگونه بگویم 18 درجه، پاسخ، مشخص است؛ در صورتی که دما در آن وقت 17 درجه بود، من هم 17 را نشان میدادم الان که دما 18 درجه است، من هم 18 را نشان میدهم. آدم منطقی به نظرم به دنبال واقعیتها چنان میرود که دماسنج در پی دما میرود.
امام خمینی گفت از کجا میدانید مادر من دانا و روشنضمیر بوده است؟(1)
١- به روایت سید حمید روحانی(زیارتی)، او در زندگینامهی آیتالله خمینی درباره مادر ایشان نوشته بود: «مادر امام خمینی(بانو هاجر) زنی دانا و روشنضمیر و از خاندان علم و تقوا و معاریف است» نوشته را داد امام ببیند، حاجآقا روحالله روی عبارت «دانا و روشنضمیر» خط کشیده بود و گفته بود از کجا میدانید بانویی که سدهای پیش در یکی از روستاهای ایران میزیسته «دانا و روشنضمیر» بوده است؟
حمید روحانی دربارهی پدر بانو هاجر هم نوشته بود: «پدر آن مرحومه میرزا احمد از علما و مدرسین والامقام کربلا و نجف بودند» امام کنارش نوشته بود: «به طوری که مسموع شده» یعنی بنویس آنطور که شنیده شده، یعنی جملهات قطعی نباشد. روی کربلا و نجف هم خط کشیده بود چون برخی معتقد بودند او در سامرا تدریس میکرده و در درستی نقلها یقین نبود. یا جایی که روحانی نوشته بود: «خاندان آن مرحومه: عموها برادرها، همه از رجال برجستهی علم و دانش و دارای ملکات فاضله بودند» امام روی عبارت: «همه از رجال برجسته علم و دانش و دارای ملکات فاضله بودند» خط کشیده بود و نوشته بود: «از روحانیون و بعضی آنها از روسای روحانیت محل بودهاند.»
٢- سال ١٣٥٢ نویسندهای مصری از اطرافیان امام خواسته بود بیوگرافی کوتاهی از آیتالله خمینی به او بدهند. وقتی آقای حمید روحانی متن را آماده کرد و به امام داد تا بخواند، امام نوشت: "آنچه قلم زدم یا خیلی مبالغهآمیز بود یا موافق واقع نبود. به نظر اینجانب اگر میخواهید شرححال را برای کاتب مصری بنویسید، ساده باشد و از شعر و نثر حماسهآمیز خالی باشد."
٣- آیتالله خمینی در تلگراف ۱۵ آبان ۱۳۴۱ به شاه او را اعلیحضرت خطاب کرده بود و حمید روحانی سالها بعد در نوشتهاش جملهای که در آن، این عبارت آمده بود را حذف کرده بود. امام میفهمد و با جملاتی با این مضمون میگوید:"چرا این جمله را حذف کردید؟ اگر به نظر شما نادرست بود، میآوردید و آن را موردانتقاد قرار میدادید. شما باید خود را وادار کنید و عادت دهید که در نوشتن تاریخ حبّ و بغض را کنار بگذارید و واقعیتها را بنویسید، هر چند به ضرر خودتان یا به ضرر کسانی باشد که به آنان علاقمندید."
۴- در نامهای که آیتالله خمینی ۲۵ دی ۱۳۶۷ در آخرین سال زندگیاش برای آقای حمید روحانی نوشت به نکاتی اشاره کرد که بسیار مهمتر از سه نکتهی پیشین است. به یک نکتهی کلیدی از این نامه توجه کنید:"شما بهعنوان یک مورخ باید توجه داشته باشید که عهدهدار چه کار عظیمی شدهاید. اکثر مورخین، تاریخ را آنگونه که مایلند و یا بدانگونه که دستور گرفتهاند مینویسند، نه آنگونه که اتفاق افتاده است. از اوّل میدانند که کتابشان بنا است به چه نتیجهای برسد و در آخر به همان نتیجه هم میرسند."
و این گرفتاری بزرگ ماست که بسیاری تصویر تاریخی خود را نقاشی کردهاند و تنها روایتهایی را میپسندند که تصویر آنها را تایید کند و در مقابل هر روایتی که تصویرشان را خدشهدار کند در حد توان، مقابله میکنند.
(1) مطلب، به طور کامل، نوشتهی جناب آقای جعفر شیرعلینیا است. جعفر شیرعلینیا، متولد 1357، پژوهشگر تاریخ انقلاب و دفاع مقدس است. از جعفر شیرعلینیا کتابهای متعددی از جمله «بحران بالا میگیرد»، «جبهه میانی»، «جبهه جنوب»، «دایرهالمعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق»، «دایرهالمعارف مصور تاریخ یهودیت و صهیونیسم» و «هشت سال اینگونه گذشت» منتشر شده است.
مقدمه
هیچ وقت فکر کردید که اگر اصل، اینه که بر طبق قواعد مردمسالاری و حتی اصول قانون اساسی خودمون، مردم حاکم بر سرنوشت خودشون هستن چرا از نظر عقلی و حتی حقوقی، قسمتی از مردم یه کشور نمیتونن رفراندوم کنن و خودشون رو از سرزمین مادر جدا کنن؟ خب شاید اونا بخان به این طریق حاکمیت خودشون بر سرزمین خودشون رو اعمال کنن. این نوشته، پاسخی است به این سؤال. ضمناً این متن، نوشتهی من نیست. نوشتهی حسین دهباشی(1) است.
اصل مطلب
الف:
چه کردستان باشد چه کاتالونیا، جهت تعیین سرنوشت یکمنطقه، آرای همه مردم کشورِ مادر ملاک است، نهفقط رای ساکنانِ آن استان خاص که طبعا مجموع جمعیتشان در برابر جمعیت کل کشور، اقلیتی کوچک است.
ب:
یکقطعه از سرزمین اصلی (مثلا یکاستان) چونان ملک مُشاع در مالکیٓتِ مُشترکِ همه اتباع کشور است. ولو ساکن آن قطعه نباشند. سکونت فرد یا قومی در جایی، حق بیشتری برای او به نسبت سایر هموطناناش ایجاد نمیکند.
ج:
یکگیلانی همانقدر از نفتِ خوزستان سهم میبرد که یکخوزستانی. و یک یزدی همانقدر مالک منابع آبِ استان اصفهان است که یکاصفهانی. یکآذربایجانی اگرچه به زبان تُرکی تکلّم میکند، میپذیرد که زبان رسمی استاناش فارسی باشد چراکه زبان مُشترک اکثریت مردم ایران است و حتی اهالی سرحدات شرقی کشور از سرخس تا گواتر گلزارهای شهدا در همه شهر و روستاهایی خود دارند از مردمانی که در استانهای غربی و بسیار دور و با لهجه و قومیتی کاملا متفاوت، شربت شیرین شهادت در راه خدا و تمامیت ارضی وطن نوشیدهاند.
د:
آیا قواعد «مالکیت مُشاع کشور برای همه شهروندان» و «بیاعتباری انتخابات منطقهای در برابر رای ملٓی» امرِ جدیدی است؟ خیر. حتی در دموکراسیهای غربی این قواعد فصلالخطاب است. به عنوان نمونه نگاه شود به جریان جنگهای داخلی آمریکا (۱۸۶۱ /۱۸۶۵) که در برابر انتخاب رییسجمهوری که قائل به لغو بردهداری بود یازده ایالت جنوبی به سوی دو گزینه استمرار بردهداری برخلاف نظر اکثریت مردم آمریکا یا استقلال از این کشور رفتند. پاسخ اما چه بود؟ رد هردو گزینه و سرکوب قاطع نظامی ایالات شورشی و برقراری حاکمیت برابر قانون در سراسر کشور.
(1) «حسین دهباشی» (م. ۲۷ خرداد ۱۳۵۰، تهران) تاریخپژوه و مستندساز، مدیر پروژه تاریخ شفاهی ایران در عصر پهلوی دوّم و پژوهشگر تاریخ شفاهی جمهوری اسلامی است.
از استاد شهید مرتضی مطهری
❶👌اشتباه اول:
✅صحیح این است که شهدای کربلا در روز عاشورا شهید شدهاند و نه قبل از آن.
✖️بین سخنرانان و مداحان، مشهور است که هر شب را به یکی از شهدای کربلا اختصاص دهند؛ مثلاً شب سوم برای حضرت رقیه و شب هفتم را برای حضرت علی اصغر(ع) سوگواری می کنند و تاسوعا را نیز به حضرت عباس(ع) اختصاص می دهند. همین قرار داد بین مداحان و منبری ها باعث شده است که عده ای گمان کنند، حضرت رقیه روز سوم محرم به شهادت رسیده است و از همه بدتر اینکه گمان می کنندحضرت ابالفضل(ع) در روز تاسوعا به شهادت رسیده است.
➖اما حقیقت این است که تمام شهدای کربلا در روز عاشورا به شهادت رسیده اند و حضرات اباالفضل، علی اکبر و علی اصغر همه قبل از امام حسین(ع) و در روز عاشورا در پیکار با سپاه عمر سعد کشته شده اند. حضرت رقیه(س) نیز پس از شهادت پدرش در شام از دنیا رفته است.
❷👌اشتباه دوم:
✅ صحیح این است که تشنگی اهل بیت امام حسین متعلق به روز عاشورا است و نه قبل از آن.
✖️باور عمومی این است که حضرت حسین بن علی(ع) و اهل بیت و اصحابش سه شبانه روز آب ننوشیدند و سپس تشنه کام به مقابله با دشمن رفته اند؛ اما حقیقت این است که عمر سعد سه روز قبل از عاشورا عمرو بن حجاج را با پانصد سوار فرستاد تا کنار رود فرات، فرود آیند و میان یاران حسین و آب فاصله اندازند. اما این به این معنی نیست که هیچ ذخیره آبی در خیمه ها نبوده است.
➖در کتاب ارشاد نوشته شیخ مفید(ره) آمده است: « در شب عاشورا زینب...دست بر گریبان برده...و بیهوش بر زمین افتاد. حسین(ع) برخاسته آب بر روی خواهر پاشید و...» این نقل معتبر نشان می دهد که تا شب عاشورا هنوز آب در خیمه ها بوده واصل تشنه کامی به روز عاشورا، گرمی هوا و شدت مبارزه مربوط است.
➖شیخ عباس قمی(ره) در منتهی الامال می گوید: «شب عاشورا امام حسین(ع)، حضرت علی اکبر(ع)را با سی سوار و بیست پیاده فرستاد که چند مشک آب آورند و اهل بیت و اصحاب خود را فرمود که از این آب بیاشامید، آخر توشه شماست و وضو بسازید و غسل کنید.»
❸👌اشتباه سوم:
✅ صحیح این است که جناب لیلا مادر حضرت علی اکبر در کربلا حضور نداشت.
✖️یکی از معروف ترین تحریف ها ماجرای حضرت لیلی مادر حضرت علی اکبر(ع) است وچه روضه ها که در این زمینه خوانده نمی شود؛ در روضه ها ذکر می شود که حضرت علی اکبر قبل از رفتن به میدان با مادرش چه نجواهایی می کرد، یا اینکه حضرت لیلی در خیمه ها رفته و در آنجا دعا کرده که خداوند حضرت علی اکبر را سالم برگرداند که متأسفانه این موضوع محور بعضی تعزیه ها نیز شده است.
➖اما حقیقت این است که اصلاً لیلایی در کربلا نبوده است؛ البته لیلی مادر حضرت علی اکبر(ع) هست؛ اما حتی یک مورخ هم به حضور آن حضرت در کربلا و روز عاشورا گواهی نمی دهد. (به نقل از حماسه حسینی،جلد۱،مرتضی مطهری)
❹👌اشتباه چهارم:
✅ صحیح این است که امام حسین با اذن جهاد حضرت علی اکبر هیچ مخالفتی نکرد.
✖️مطلب بعدی مربوط به حضرت علی اکبر(ع) این است که آن حضرت قبل از رفتن به معرکه جنگ از پدر رخصت خواست و آن حضرت اذن میدان نداده اند و مثلاً فرموده اند که تو هنوز جوانی و حیف است که از دست بروی و چه اشعار و تعزیه ها که پیرامون آن نساخته ایم؛ اما حقیقت این است که تمام مورخین نوشته اند، هر کس از امام حسین(ع) اذن میدان می خواست، اگر می شد حضرت برایشان عذری می آورد ولی در مورد جناب علی اکبر گفته اند: «فاستأذن اباه، فأذن له» یعنی تا اجازه خواست گفت برو.
----------------------
🌐 منبع: حماسه حسینی، جلد۱، استاد شهید مرتضی مطهری.
اگر در پشت کوه قاف ببینیم که شخصی مست کرده و ضمناً در همون حال مستی، در یک هیأت عزاداری مشغول عزاداری هست همَمون تعجب میکنیم و میگیم نه به مشروب خوردنت، نه به عزاداری کردنت؛ چرا اینجوری میگیم؟ چون هدف امام حسین از قیام، زنده کردن احکام اسلام بود و زیر پا گذاشتن حکم قطعی اسلام، همخوانی با زنده نگه داشتن یاد امام حسین نداره؛ بنابراین عرف نمیپذیره که کسی مست کنه و ضمناً عزادار امام حسین هم باشه.
در مورد شخص مست، کسی نمیگه شاید این شخصی که مشروب خورده نزد امام حسین مقرب باشه و عزاداریش قبول باشه.
اما یالَلْعَجَب، در مورد زنانی که جلوی غریبهها به شدت آرایش میکنن و موهاشونو میندازن بیرون و حکم قطعی اسلام که حتی یک مخالف بین اسلام شناسان نداره رو زیر پا میذارن و ضمناً از طریق دنبال هیأتها افتادن توی خیابون و به سینه زدن، نشون میدن عزادار امام حسین هم هستن هیچ کسی تعجب نمیکنه و تازه خیلیها هم هستن که میگن شاید همین زن بد حجاب نزد امام حسین مقرب باشه و عزاداریش قبول باشه!!!!!
این تفاوت بین واکنش نسبت به مستی و بدحجابی از کجا میاد؟ از اینجا میاد که این گناه اوووووونقد جلوی چشمامون تکرار شده که دیگه حساسیتمون نسبت بهش کم شده و اصلاً گناه نمیدونیمش.
نتیجهی اخلاقی : بترسیم از روزی که حساسیتمون نسبت به بقیهی گناهان هم همین طور از دست بره! حدیث داریم که بزرگترین گناه، همون گناهی است که ما اونو کوچیک بشماریم، مثلاً بگیم بقیه دارن فلان و بهمان میکنن حالا من مو انداختم بیرون یا آرایش کردم به جایی برنمیخوره!
1 - قبل از رفتن به مهمانی، با میزبان تماس گرفته و با وی هماهنگی کنید.
2 - بهتر است از میزبان بخواهید خود وقت مناسب را تعیین کند.
3 - اگر برای اولین بار به منزل کسی میروید بهتر است دست خالی نروید و با توجه به شرایط میزبان و در حد توان هدیهای ببرید.
4 - در پذیرایی، محدودیتهای میزبان را درک کنید و انتظارات بیش از حد توان او نداشته باشید.
5 - موضوعات اختلاف برانگیز مطرح نکنید و مهمانی را به میدان جنگ و جدل تبدیل نکنید. از هرگونه بحث سیاسی پرهیز کنید وبا کنایه صحبت نکنید .
6 - احترام میزبان را نگه دارید و از محکوم کردن او و به کرسی نشاندن حرف خویش منصرف شوید.
7 - در جمع از ثروت و داراییها و افتخارات خویش تعریف نکنید و از شغل و مقام پردرآمد و پولساز خود صحبت نکنید، بویژه اگر مخاطب شما فاقد آنها باشد. فخر فروشی، کار مؤدبانهای نیست.
8 - از گلهگذاری و غیبت در مهمانی بپرهیزید و پشتسر مهمانان، میزبان، دوستان و نزدیکانتان بدگویی نکنید.
9 - به عنوان میزبان، با مهمانان خود به گرمی رفتار کنید. از درد و غم، بیماری و گرفتاریهای روزمره خود برای مهمانان داستان نسازید.
10 - اگر در منزل خود عادت غذایی یا آداب خاصی دارید که میزبان قادر به برآورده کردن آن نیست از وی تقاضای آن را نکنید ( باعث دردسر یا شرمندگی او نشوید ).
11 - در خوردن غذا مانند منزل خود رفتار نکنید. ( از پرخوری بپرهیزید ).
12 - در مهمانی از میزبان راجع به شغلش ومیزان درآمدش نپرسید. از میزان حقوق و دارائی نپرسید شاید طرف مقابل، تمایلی به بیان آنها نداشته باشد.
13 - فراموش نکنید شما حق ندارید دکوراسیون منزل میزبان را تغییر دهید. پرده را کنار نزنید و یا روشنایی را کم و زیاد نکنید.
14 - در مهمانی تمام وقت را با یک نفر از حاضران به گفت و گو نپردازید، طوری که گویی شخص دیگری در آن محل حضور ندارد.
15 - کودکان خود را کنترل کنید تا باعث زحمت برای میزبان نشوند. (به کودکانتان از قبل تذکر دهید.)
16 - در زمان نشستن شما تابع میزبان هستید، اگر به شما تعارف کرد که جای خاصی بنشینید، حتماً رعایت کنید.
17- راجع به قیمت مبل و فرش و وسایل دیگر نپرسید.
18- در میهمانی موج منفی ندهید و از شایعه پراکنی دوری کنید.
19- با لباس و طلا و ظاهر آنچنانی خود، فخر فروشی نکنید اینها عزت نمی آورد، عزت واقعی را از خدا بخواهید.
20- بین افراد در دید و بازدید تفاوت قائل نشوید. در دید و بازدیدها از تجربیات سال گذشته بگویید همدیگر را راهنمایی کنید، دست وزبانمان خیر باشد، چه بسا در این دید وبازدیدها گره از کاروزندگی افرادی باز شود.
نتیجهی اخلاقی : بخام این 20 نکته رو در یک جمله خلاصه کنم، میشه اینکه : به هنگام مراوده با مردم، خود و خونوادهی خودمون رو محور دنیا ندونیم و به رأی، سلیقه، نظر و اعتقادات دیگرون هم احترام بذاریم.
پ. ن. : مطلب، نوشتهی من نیست.
عن عقاب الأعمال عن النبی (صلّى الله علیه و آله و سلم):
(مَنْ غَشَّ مُسْلِماً فِی بَیْعٍ أَوْ فِی شِرَاءٍ فَلَیْسَ مِنَّا وَ یُحْشَرُ مَعَ الْیَهُودِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ- لِأَنَّهُ مَنْ غَشَّ النَّاسَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ - إلى أن قال - وَ مَنْ غَشَّنَا فَلَیْسَ مِنَّا قَالَهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ مَنْ غَشَّ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ نَزَعَ اللَّهُ بَرَکَةَ رِزْقِهِ وَ أَفْسَدَ عَلَیْهِ مَعِیشَتَهُ وَ وَکَلَهُ إِلَى نَفْسِهِ).
در کتاب عِقاب الأعمال، شیخ صدوق با اسناد خودش از رسول خدا نقل کرده است که ایشون فرمودن : «هر کس در خرید و فروش علیه مسلمانی، غش به کار ببرد،(ینی حیله و فریب بکنه، که میشه همون تدلیس) از ما نیست و روز قیامت با یهودیان محشور خواهد شد، و علت این امر این است که هر کس در معامله، تدلیس کند مسلمان نیست، تا آنجا که فرمود هر کس علیه ما حیله و نیرنگ کند از ما نیست و این سخن را سه بار تکرار فرمود، و نیز فرمود هر کس برادر مسلمانش را در معامله فریب دهد خداوند برکت را از روزی او میگیرد و ممرّ درآمد او را سد میکند و او را به خودش وا میگذارد.»
نتیجهی اخلاقی : اگر مسلمون باشیم همین یه حدیث بسمونه! در خانه اگر کس است یک حرف بس است!!!!!
منبع روایت : وسایل الشیعه الی تحصیل مسایل الشریعه(نسخهی 30 جلدی) - بَابُ تَحْرِیمِ الْغِشِّ بِمَا یَخْفَى کَشَوْبِ اللَّبَنِ بِالْمَاءِ - مجلد ۱۷، صفحه ۲۸۳.
مکان فرهنگی جالبی که در شهرهای توکیو و کیوتو از کشور ژاپن راه افتادهاند.
خب، ما قبلا شنیده بودیم که ژاپنیها بسیار کتابخوان هستند، اما دیگر تصور نمیکردیم که این کتابخوانی آنها تا به آن حد باشد که کتابخانههای ویژهای را مخصوص خورههای کتابی درست کرده باشند که بتوانند شبهنگام در آن بیارامند!
به دنبال توکیو، کیوتو هم از حدود ۳ هفته پیش صاحب چنین مکانی شده است. مکانی آرام و خلسهآور که در آن به دور از غوغای زندگی، یک عاشق واقعی کتاب میتواند با کتابها خلوت کند.
نوع نورپردازی و محیط با بافت کتاب و چوب و بوی کتاب قطعا، مکانی بینظیر فراهم میآورند.
کتاب-خوابگاه توکیو و کیوتو به ترتیب سه و پنج هزار کتاب دارند! و هزینه هر شب اقامت در آنها حداقل ۳۹ دلار است.
نتیجهی اخلاقی : توی ایرون خودمون، تصور من بر اینه که اگه بخان یه مکانی با همچین کارکردی راه بندازن اگر بجای کتاب، پلی استیشن و یا قلیون بگذارن بسیار بسیار مشتریِ بیشتری خواهد داشت تا کتاب. متأسفانه البته.
نتیجهی اخلاقی دوم : قصاب و راننده تاکسی به کنار، حتا بسیاری از قشر دانشجوی ما هم عادت به کتابخوانی ندارن و بجز کتاب درسی، اونم به اجبار، اونم نه در طول ترم، بلکه فقط توی فرجههای امتحان، سالها میگذره و هیییییییییچ کتابی مطالعه نمیکنن! بازم شوربختانه البته!!!!!!
فک کنید توی سالن دانشکده، پسرا و دخترای هم رشته دور هم جَم بشن و راجع به این مسائل حرف بزنن:
کدوم دانشجوی دختر یا پسر، با جنس مخالفش رابطه داره یا قراره رابطه داشته باشه!!!
کدوم دانشجوی پسر با کدوم دانشجوی دختر، رابطه داشتن ولی الان میونهشون شکرآب شده!!!!
کی با کی ازدواج کرد!!!
کی با کی قراره ازدواج کنه!!!!
کی از کی طلاق گرفت!!!
کی داره از کی طلاق میگیره!!!
هر خونواده چن تا بچه بهتره داشته باشه!
فرزند کمتر زندگی بهتر یا فرزند بیشتر زندگی بهتر؟!!!
کدوم استاد، تیپش از بقیه بهتره!!!!
و مسائلی از این دست....
صرفنظر از اینکه حراست گیر بده یا گیر نده، و صرفنظر از اینکه از نظر شرعی مشکل داشته باشه یا نداشته باشه، از نظر من یه همچین اجتماعی با همچین مباحثی، واقعن یه اجتماع سخیف، مبتذل و پیش پا افتاده هست که اصصصلن ارزش وخت گذاشتن و شرکت کردن نداره. در بهترین حالت، اتلافِ وختِ محض هست و در بدترین حالت، مشتمل خواهد شد بر گناهانی از قبیل دروغ، تمسخر، تهمت، غیبت وووو
پسرا به کنار، مطططططمئن هستم بسیاری از دخترا، به هیییییییییچ قیمتی حاضر نیستن توی سالن دانشکده، در یه جمع مختلط شرکت کنن و توی همچین مباحثی اظهار نظر کنن، در واقع شأن خودشونو بالاتر از این میدونن که بخان خودشونو سبک کنن و اینطور در دسترس پسرا قرار بگیرن.
خیلی از پسرا هم که حاضر نیستن با شاه فالوده بخورن و توی عالَمِ واقعیت، اصلا حاضر نیستن توی همچین اجتماعی شرکت کنن و در خصوص این مسائل، اظهار نظر کنن.
اونوخ جالبیش اینجاس همین دخترا و همین پسرا، خییییییلی راحت توی فضای مجازی، توی گروههای تلگرامی مختلط عضو میشن و در خصوص همین مسائل و مسائل مبتذلتر از این موارد ساعتها به گفت و شنود میشینن با اجناس مخالف!!!! ینی با جنس مخالف!!!!
هر هفته حاضرن توی درس من منفی بخورن بخاطر نخوندن درس، اما این مباحث سخیف گروههای مختلط یا غیر مختلط رو حاضر نیستن ترک کنن و بنشینن درسشون رو بخونن.
نتیجهی اخلاقی : دوستان و سروران ارجمند، موضوع خییییییلی سادهس، اونایی که برای خودشون حریمی قائل نیستن و دوس دارن مدام در دسترس باشن، به کنار، موضوع بحث من اصن همچین اشخاصی نیستن. اما اونایی که برای خودشون حریمی قائل هستن بدونن که فضای مجازی، هیییییییییچ تفاوتی با فضای واقعی نداره، همون آدمایی که توی فضای واقعی حیا میکنید خییییییلی از حرفا رو جلوشون بزنید همون آدما هستن که توی فضای مجازی حضور دارن، هیچ فرقی نداره!
توی تاکسی نشستم، از معدود مواردی بود که دوچرخه نداشتم!!! بحث افتاد، راننده تاکسی گفت من دارم یه خونه میسازم، به برقکار، اَنعام دادم گفتم یه سیم از پشت کنتور بکش برای کولر گازی خونه که لازم نباشه پول برق بدم! منم گفتم کار اشتباهی کردی! این برداشتنِ ناروا از بیتالمال هست. گفت چون فلانی توی فلان منصب، دَله دزدی کرده منم در واقع دارم سهم خودم رو از بیت المال برمیدارم، مگه منم توی بیتالمال سهم ندارم؟ سهممه، حقمه! حلال هست برام!
منم گفتم از قضا همونی هم که میلیاردی اختلاس میکنه اونم میگه منم توی بیتالمال سهم دارم و دارم حقم رو برمیدارم. کسی رو توی قبر کسی دیگه نمیخابونن!!!! شما حواست به این باشه خودت حرام نخوری.
نتیجهی اخلاقی : امروزِ روز به هر کی میگی چرا حرام میخوری میگه چون فلانی دزدی کرد پس منم حقمه، سهممه!!!!
اینجانب کوروش هخامنشی، ﺍﻭﻟﯿﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ هخامنشیان هستم ﻭ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺳﺎﻝ ﻫﺎست ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺷﻤﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ!
ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﺰﯾﺰﺍﻥ ﺑﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﻟﻄﻒ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﺩﻫﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺍﺳﺖ، ﻣﻨﺘﻬﺎ ﺩﺭ این راستا ذکر ﭼﻨﺪ ﻧﮑﺘﻪ ﺭﺍ ﻻﺯﻡ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ:
ﻧﮑﺘﻪ ﺍﻭﻝ:
ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ صحبتهای ﻣﻦ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﯾﮏ ﺍﺳﺘﻮﺍﻧﻪ گِلی ﺑﻪ ﻃﻮﻝ 22 ﺳﺎﻧﺘﯽﻣﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻗﺴﻤﺖﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﻧﯿﺰ ﻣﺨﺪﻭﺵ ﺷﺪه! ﺿﻤﻨﺎً ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺗﺼﻮﺭ ﻧﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺭﻭﯼ ﻣﻨﺸﻮﺭ، ﻓﯿﻨﮕﻠﯿﺶ ﯾﺎ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﺍﺳﺖ! ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺎ ﺧﻄﯽ ﻣﯿﺨﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ!
ﻧﮑﺘﻪ ﺩﻭﻡ:
ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﺟﻤﻼﺕ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻣﺎﻥ، ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﺍﻥ، ﺁﻟﺒﺮﺕ ﺍﯾﻨﺸﺘﯿﻦ، ﻣﺎﺭﺗﯿﻦ ﻟﻮﺗﺮ ﮐﯿﻨﮓ، ﺭﺟﺐ ﻃﯿﺐ ﺍﺭﺩﻭﻏﺎﻥ، ﺣﺎﻣﺪ ﮐﺮﺯﺍﯼ، ﺳﺮ ﺁﻟﮑﺲ ﻓﺮﮔﻮﺳﻦ، ﺟﻮﺍﺩ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ وووو ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﻨﺘﺴﺐ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺪﺍﻡ ﺳﻨﺪﯾﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﺍﺳﺎﺳﺎ ﺩﺭ آن ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺎ ﺍﯾﻦﻗﺪﺭ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯽﺯﺩﯾﻢ، ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻋﻤﻞ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ.
ﺻﺪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺪﺍﺭﺍﻥ ﺟﻨﺎﺏ ﺷﺮﯾﻌﺘﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻣﻨﺘﻬﺎ ﺑﺎﻻﺗﺮﯾﻦ ﺁﻣﺎﺭ ﺗﻠﻔﯿﻖ ﻧﺎﻡ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﺟﻤﻼﺕ ﻗﺼﺎﺭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
ﻧﮑﺘﻪ ﺳﻮﻡ:
ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ، ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ۱۰۰ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭند! ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﯾﮑﻬﻮ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺎ ﺍﯾﻦﻗﺪﺭ ﺑﺎ ﺟﺰﺋﯿﺎﺕ ﻣﺎﺟﺮﺍﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻘﻞ ﻣﯽﮐﻨﯿﺪ.
ﺍﺻﻼ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ آﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﯽﮔﻮﯾﯿﺪ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻫﺎ!
ﻧﮑﺘﻪ ﭼﻬﺎﺭﻡ:
ﻋﺪﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻣﯽﺧﻮﺭﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻨﺪﻩ ﻧﺒﻮﺩﯾﺪ.
ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﻕ، ﺁﺏ، ﮔﺎﺯ، ﺗﻠﻔﻦ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﻬﻢﺗﺮ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺟﻤﻌﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺘﯿﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟
ﻓﯿﺲﺑﻮﮎ ﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﭼﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﺪ؟
ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺳﺐ ﭼﺎﭘﺎﺭ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﯿﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﺗﺎﻥ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺑﺨﯿﺮ ﻣﯽﻧﻮﺷﺘﯿﺪ ﻭ ﻣﯽﻓﺮﺳﺘﺎﺩﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺧﺎﺻﺘﺎﻥ!
ﻧﮑﺘﻪ ﭘﻨﺠﻢ:
ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺍﻓﻖ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻢ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﺷﺪ. ﻣﺎ ﻫﻢ ﻟﺸﮑﺮﮐﺸﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﻣﯽﺟﻨﮕﯿﺪﯾﻢ.
ﻧﮑﺘﻪ ﺷﺸﻢ:
ﺟﺎﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺎ، ﺍﮔﺮ میخواهید ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺑﯽ ﺳﺮ ﻭ ﺗﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺮﺳﯽ ﺑﻨﺸﺎﻧﯿﺪ، ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎﻧﺐ ﻣﺎﯾﻪ ﻧﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﺷﺄﻥ ﻣﺎ ﺯﺍﺋﻞ ﻧﮕﺮﺩﺩ!
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺗﺤﺮﯾﻒ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﯾﻨﺠﺎﻧﺐ ﻧﯿﺴﺖ، ﺿﻤﻨﺎً ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ، کجفکریست (ﻣﺎ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﮐﮋ اندیشگان).
ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿد
قربان شما کوروش کبیر
دختر بودن توی جامعهای که بسیاری از مردانش، بر خلاف تعالیم اسلام و البته متأسفانه بعضاً به نام اسلام، ناموس خودشون رو بردهی خودشون میدونن و در مقابل، کاملاً هوسبازانه، ناموس مردم رو هم مال خودشون میدونن و به دهن کثیفشون اجازه میدن توی خیابون، هر لفظی رو نسبت به هررررر نوع جنس مؤنثی که از کنارشون رد میشه پرتاب کنن کار بسیار سختی هست.
کافیه فقط توی خیابون قدم بزنید تا ببینید مردانی هستن که جلف پوشیدن یا نپوشیدن دخترا، آرایش کردن یا نکردنشون، به قول خودشون نخ دادن!!! یا ندادن، اصصصلن براشون مهم نیس، اونا هر جنس مؤنثی رو مال خودشون میدونن به این معنا که هرررررر نوع رفتاری میتونن با اون دختر یا زن داشته باشن.
مورد زیاد دیدم که یه جنس مذکر توی برخوردش با مَردای دیگه با صد من عسل هم نمیشده قورتش داد، از بس که مثلاً میخواسته با وقار و سنگین باشه، اونوخ توی رفتارش با جنس مخالف، چنان فجایع رفتاری ازش بروز کرده که آدم آب دهنش خشک میشه اصن!
خدائی آدم بضی وختا شرمش میاد بگه من مَردَم!!!
+ قضیه، پیچیده نیست، سادهس، خییییییلی ساده، دختر بودن توی این جامعه، بضی وختا کار خییییییلی سختی هست.
برای فواصل درون شهری، استفاده از دوچرخه، بهههههترین انتخاب هست، چون:
من توی مقطع کارشناسی ارشد، که توی خوابگاه دانشگاه علامه طباطبایی بودم، فرستادم دوچرخهم رو از شهرستان، بارِ ماشین کردن آوردن و توی تهران هم فواصل درون شهری رو با دوچرخه میرفتم. الانم عمده رفت و آمدهام داخل شهر با دوچرخه هست.
باور بفرمایید اصصصلن کار سختی نیست! امتحان کنید!!!!
من شخصاً هر وخ میرم سوپرمارکت چیزی بخرم، یه کیسهی پارچهای با خودم میبرم و به مغازه دار میگم پلاستیک نمیخام و اجناس خریداری شده رو میندازم توی همون کیسهی پارچهای خودم.
یه کیسهی پلاستیکی کمتر هم خودش خیلیه.
وختی هم کیسهی پارچهای همرام نیس اون جنس رو میندازم توی جیبم یا میگیرم دستم میام خونه، باور بفرمایید اصلاً کار سختی نیست.
از اداهای روشنفکری و اینام بدم میاد، ولی فک کنید این زمین بیچاره، برای تجزیه یه کیسهی پلاستیکی باید هفتصد سال، وخت صرف کنه، فقط به خاطر اینکه ما یه دونه پودر ماشین لباسشویی رو که میتونیم بگیریم توی دستمون، انداختیم توی پلاستیک آوردیم خونه.
نتیجهی اخلاقی : نسلهای بعدی هم آدمن والا!!!!
در ذیل مدت زمان تجزیهی مواد مختلف در طبیعت رو مشاهده میفرمائید، به ترتیب از چپ به راست : قوطی کنسرو آلومینیومی، بطری پلاستیکی و بطری شیشهای.
انجام عمل زیبایی دماغ، بجز در موارد بسیار استثنایی و نادر، یعنی در مورد دماغهای بسیار بسیار عقابی!!!!! بیشتر از اونکه وسیلهای باشه برای افزایش اعتماد به نفس، نشون دهندهی یه ضعفِ اعتماد به نفسِ مزمن هست، ینی شخص داره فریاد میزنه من اونقد کمالات معنوی و اخلاقی ندارم که بتونم با اونا نظر بقیه رو جلب کنم، یا حتا این معنا رو میده که من به نظر مثبتِ مردم در مورد قیافهی خدادادیِ خودم هم محتاجم و به خاطر جلب نظر مردم حاضرم حتا توی ریخت و ترکیب صورت خودم هم دست ببرم!!!!!
نتیجهی اخلاقی : لطفاً این بزرگوارانی که دماغاتون رو عمل زیبایی میکنید بجای اینکه مدتهای مدید، اون چسبِ بدترکیب رو بدون وجود ضرورت پزشکی، توی صورتتون نگه دارید، در اولین فرصتی که از نظر پزشکی، امکانش مهیا شد، اون چسب رو بردارید و وانمود کنید ما از همون اول، دماغمون همین شکلی بود! اینجوری لااقل، این ضعف اعتماد به نفس انقد توی ذوق نمیزنه!!!!!
جالب نوشت : هیچ فِک کردید چرا هیچ دانشمند برجستهای دست به عمل زیبایی نمیزنه؟ آیا نمیتونه ینی؟ یا نمیخاد؟ اگه نمیخاد چرا نمیخاد؟ عایا؟
یه جمله معروف هست که میگه « شخصیت منو با برخوردم اشتباه نگیر، شخصیت من اون چیزیه که من هستم، اما برخورد من بستگی به این داره که تو کی باشی »، این جمله به نظرم اشتباه هست، از این جهت که درسته که آدم نباید اجازه بده بهش توهین بشه، اما قرار نیست هر کی در مقابل آدم، بی حیایی کرد، دهن دریدگی کرد، ما هم بی حیایی کنیم و دهن دریدگی کنیم، هر کسی با نوع برخوردش، شخصیت خونوادگی خودش رو نشون میده.
نقل است که روزی داستایفسکی نادانسته پای زنی رو لگد کرد، زنه هم برگشت هرررر چی از دهنش درمیومد گفت، داستایفسکی فقط کلاهش رو از سرش برداشت و گفت« سلام خانوم، من داستایفسکی هستم » خانومه حسسسابی شرمنده شد و شروع کرد به عذرخواهی کردن، داستایفسکی گفت« موردی نیست، من دیدم شما دارید خودتون رو معرفی میکنید، منم خودمو معرفی کردم »!!!!!!
نتیجهی اخلاقی : شخصیت هر کس، جدای از نوع برخورد او نیست!
من نمیفهمم این مراسم شمع سوزون تاسوعا ینی چی؟ چیزی که هیچ دلیل عقلی و نقلی براش وجود نداره، اینم رفتی کوچه به کوچه 40 تا شمع روشن کردی...... که چی؟ نه به درد دنیا میخوره، نه آخرت، همون پول رو خرج خیرات و مَبَرّات کنی هم خدا بیشتر خوشش میاد هم بنده خدا! الان این محله ما رفته زیر دود غلیظی از پارافین!!!!!! تنفس، مشکل شده، تا چن روزم نمیشه راه رفت توی محله، بس که لیز میشه، کارکنان شهرداری هم میفتن به زحمت غیر قابل وصفی برای پاک کردن بقایای این ماده لزج و چسبنده از سطح معابر. سوزوندن شمع، والا توی مسلمونا رسم نبوده، مسیحیا میرن توی کلیساها شمع روشن میکنن نه مسلمونا!!!!!
نتیجهی اخلاقی : لطفاً قبل از انجام هر کاری، اونو به عقل و شرع، عرضه کنیم، اگر پاسخ مثبت گرفتیم انجامش بدیم.
بعد از چند مرتبه ای که بازدیدکنندگان محترم وبلاگ پیشنهاد کردن خودم هم به این فکر افتادم که برای ارتباط سریع تر با مخاطبین وبلاگ و با توجه به گسترش روزافزون استفاده از پیام رسان تلگرام، مطالب و فایلهای وبلاگ، از جمله نمونه سوالات و فایل های صوتی تدریس رو علاوه بر انتشار از طریق وبلاگ، در یک کانال تلگرامی هم به اسم خودم منتشر کنم. اینطوری به نظرم مخاطبین راحتتر در جریان انتشار مطالب جدید قرار میگیرن و سرعت باز نشر مطالب هم بیشتر خواهد شد. یه کانال تلگرامی هم خودم درست کردم و حتا دو مطلب از مطالب جدید وبلاگ رو هم داخلش گذاشتم؛ میتونید از طریق این لینک به این کانال بپیوندید و در صورت تمایل یه نگاهی به این کانال بندازید.
اما....
اما یک مشکل بزرگ هست، اونم اینکه با توجه به کمبود وقتی که من به طور معمول باهاش مواجه هستم انتشار هر مطلب جدید در دو منبع متفاوت و نیز اضافه کردنِ تدریجی مطالب قبلی وبلاگ، به کانال تلگرامی، وقتی رو نیاز داره که من متاسفانه ندارم. میدونم اگر بدون تفکر و تأمل این کار رو شروع کنم در ادامه دادنش میمونم و دوس ندارم یه کار نیمه تمام رو انجام بدم.
اینجا بود که به فکرم رسید از خودِ بازدیدکنندگان محترم وبلاگ درخواست همکاری کنم. اگر کسی از بازدیدکنندگان محترم هست که اولاً علاقه مند به این کمک باشه، ثانیاً وقتش رو داشته باشه در حدی که اگر مطلب جدیدی گذاشتم ایشون بتونه در تلگرام باز نشر کنه و احیاناً در اوقات فراغتش، لطف کنه و به تدریج از مطالب قبلیِ منتشر شده در وبلاگ، به کانال تلگرامی اضافه کنه، ثالثاً با من و روحیاتم آشنایی داشته باشه و رابعاً من هم نسبت به ایشون یه شناخت اجمالی، یا به طور حضوری و یا از طریق وبلاگ داشته باشم، لطف کنه از طریق وبلاگ ضمن معرفی خودش، شماره تلفن خودش یا آیدی تلگرامش یا هر طریقه ارتباطی دیگه رو هم قرار بده تا هماهنگیهای لازم رو در این زمینه به عمل بیارم. البته بدیهی هست و نیاز به گفتن هم نداره که متقاضی محترم، لازمه آشنایی اجمالی با نرمافزار تلگرام و نحوهی کار کردن با اون رو داشته باشه.
اگر هم کسی مایل به همکاری نبود که طبیعتاً این ایده به دست فراموشی سپرده خواهد شد.
امروز با یکی از اساتید محترم دانشگاه قم، تماس تلفنی داشتم، اولاً وختی که تماس گرفتم سر کلاس بود!!!! ثانیاً بعد از کلاس هم که با هم حرف زدیم فرمودن تازه هفتهی قبل هم کلاسای ما تشکیل شده!!!!!! بعد من گفتم بچهها هفتهی بعد تشریف فرما بشن دانشگاه، یه عدهای از دانشجویان محترم طوری با من حرف میزنن انگار گفتم تیشه بگیرید دستتون یکی از کوههای مجاور شهرتون رو از ریشه دربیارید و خُرد شدهش رو بیارید واسه من!!!!!!!
داشتید تمثیل رو؟ کاملاً بی ربط بود، نه؟!!!!
نتیجهی اخلاقی: دانشگاههای پیشرو و با سطح علمی بالا رو، دانشجویان و اساتیدِ پیشرو میسازن و دانشگاههای غیر پیشرو رو دانشجویان و اساتید خمود و کسل. هیچ دانشگاهی به صِرف اینکه از حیث جغرافیایی توی شهر تهران واقع شده، بزرگ نمیشه و هیچ دانشگاهی به صِرف اینکه توی از حیث جغرافیایی توی یکی از شهرستانها واقع شده، ایستا و ساکن نمیشه.
مژده نوشت: ساعت 10 صبح شنبه، کلاستون با من نیست! اینو واسه یکی از بازدیدکنندگان محترم وبلاگ نوشتم که سؤالی پرسیده بودن در این زمینه، منظورم از واژه« مژده » هم مژده به خودِ این بازدیدکننده محترم بود که درسشون با من نیفتاده! خیالش راااااحت!
بر خلاف بعضیا که معتقدن عالِم و دانشمند واقعی اونه که همه چی رو از حفظ بگه و با احترام کامل به اساتیدی که از حفظ و بدون مراجعه به دستنوشتههای خودشون، درس میدن، من در نقطه مقابل معتقد هستم که مراجعه به نوشته برای یادآوری رئوس مطالب اصلاً چیز شرمآور و قبیحی نیست! به چند دلیل:
اولاً تدریس و تفهیم مطالب به دانشجویان، اونم در رشتهی ظریفی مثل حقوق، بسیار کار دقیقی هست، درست مث حرکت کردن روی یه طناب باریک در حد فاصل بین دو آسمون خراش!! معلم اگه کوچکترین لغزشی داشته باشه سقوط خواهد کرد، ینی اگه یه مطلب رو یا حتی گاه یه جمله رو فراموش کنه و چیزی در اون مورد نگه یا مطلب رو به نحو دیگری بیان کنه، دانشجو، مطلب رو دقیق و درست دریافت نمیکنه و متعاقب اون توی امتحان هم نمیتونه درست بنویسه و اونوخ کم کردن نمره از دانشجو، به خاطر مطلبی که بهش یاد ندادی، کار ناجوانمردانه ای خواهد بود.
ثانیاً توی حقوق نمیشه گُترهای و ولنگ و واز حرف زد، مطالب و استدلالات، دقیق هستن و باید زنجیر وار به دنبال هم بیان بشن، نمیشه مقدمهی استدلال رو بجای مؤخره بیان کرد یا بالعکس، وضعیت توی علم حقوق به نحوی هست که یه جمله رو اینور اونور کنی موضوعِ موردِ بحث، با یه قاعده دیگه یا یه مطلب دیگه تناقض پیدا میکنه و اونوخ مدام مورد سؤال دانشجو قرار خواهی گرفت که تو که اونجا اون حرفو زدی چرا اینجا اینو میگی و از این دست مسائل... بنابراین با توجه به حجم زیاد دروس مختلفی که هر معلم توی هر ترم میگه من بجای اینکه بخام اِفِه بذارم که همه چی رو از بَر هستم، راه صحیحتر رو این میبینم که تبلت رو بذارم جلوم و توی هر مبحث، با مراجعه به یاداشتهام بحث رو پیش ببرم و در آخر هر مطلب هم باز نگاهی به یادداشت هام بندازم تا اگه نکتهای ناگفته مونده بود یادآوری کنم.
ثالثاً من ادعای عالم بودن و ملا بودن نداشته و ندارم و از همهی همکاران خودم هم کمتر بلد هستم و همیشه هم اینو رسا و با صدای بلند و بدون کوچکترین شرمندگی بیان کردم، اما گذشته از این، اصولاً توی ذهن برخی از دانشجویان بد جا افتاده که هر کی مطلب رو از حفظ تدریس کنه نشوندهندهی اینه که مُلا تر هست، بر عکس، امروزه توی سمینارها و کنفرانسهای علمی، اگه یه سخنران، پشت تریبون قرار بگیره و شروع کنه از حفظ، یه مطلب علمی رو توضیح بده، توهین به جمع تلقی میکنن!!! میگن اونقد سطح ما رو پایین فرض کرده که اومده شروع کرده همین جوری از حفظ، داره واسه خودش حرف میزنه، اصولاً سخنرانیهای علمی، بدون خوندن - ینی روخوانی به معنای دقیق کلمه - امروزه ناممکن تلقی میشه از نظر خیلیا.
سوءتفاهم نوشت: جهت رفع سوءتفاهمات جاری لازمه عرض کنم که برخی از همکاران و اساتید ارجمند، بدون هیچ نوشتهای تشریف میبرن سر کلاس و از اول تا آخر هم مطالب رو از حفظ بیان میکنن و از کلاس میان بیرون، این بزرگواران کاملاً برای من قابل احترام هستند و مطالبی که من اینجا نوشتم خدای نکرده هیچگونه تعرضی به اونا نداره، من فقط دلیل کار خودم رو عرض کردم، همین و بس.
استاد نوشت: یاد استاد کاظم پور بخیر، ایشون از شاگردای مستقیم استاد کاتوزیان بودن، تعریف میکردن که در آخر یکی از کلاسا، مطلبی از یکی از کتابای استاد کاتوزیان رو از خود ایشون پرسیدم، استاد کاتوزیان با اووونهمه سواد فرمودن که الان یادم نیس یا الان نمیدونم - تردید از من هست -باید مراجعه کنم ببینم چی نوشتم! وقتی استاد کاتوزیان، مطالبی که خودش نوشته رو یادش نباشه، حساب کار ما که هر ترم دروس مختلف و متعددی رو تدریس میکنیم، مشخص هست دیگه.
مؤخره : کِسایی که منو میشناسن میدونن که اونچیزی که مهم بوده برام، انجام کار حق و حرکت در مسیر عدالت بوده و هست و هر چند حتمن یه جاهایی هم مسیر رو اشتباه رفتم اما اگر به چیزی با استدلال رسیدم، توی راه، از سرزنشِ سرزنشکنندگان باکی نه داشته و نه دارم، این مطلب رو هم که نوشتم فقط جهت احترام به نظر دانشجویان و تنویر افکار عمومی!!!! هست وگرنه کاملاً علم دارم هر کاری که بکنم یه عدهای هستن که ازش ایراد بگیرن و یه عدهی کمتری هم هستن که ازش تعریف کنن، از هر دو گروه متشکرم، چون گروه اول در خیلی از موارد، منو آگاه کرده نسبت به خیلی از نقاط ضعفم و باعث شدن بپوشونمشون و گروه دوم باعث دلگرمی و امیدم بودن.
کتاب سفرنامه پولاک نوشتهی کیست؟
کتابی ست نوشته شده توسط یه پزشک آلمانی به نام یاکوب ادوارد پولاک (به آلمانی: Jakob Eduard Polak) (زادهٔ ۱۲ نوامبر ۱۸۱۸ در مورژینا، بوهم - درگذشتهٔ ۸ اکتبر ۱۸۹۱ در وین).
پولاک که بود و چه کرد؟
این پزشک فرزند یه خونواده بسیار فقیر یهودی بود. تحصیلات خودش رو در رشتههای پزشکی و مردمنگاری در دانشگاههای وین و پراگ تموم کرد و در رشتهٔ پزشکی زنان تخصص گرفت. پولاک به دعوت امیرکبیر واسه تدریس توی دارالفنون همراه با شیش نفر دیگه از اساتید اتریشی در سال ۱۲۳۰ ه. ق، قبل از گشایش دارالفنون به ایران اومد. پولاک با تربیت دانشآموزان دارالفنون و تألیف اولین کتب پزشکی مدرن، نقشی کلیدی در معرفی پزشکی نوین به ایران ایفا کرد. دکتر پولاک در سال ۱۲۳۴ ه.ق، پس از دکتر کلوله و قبل از استخدام دکتر تولوزان، طبیب مخصوص ناصرالدین شاه بود و بعد از ۱۰ سال اقامت در ایران به وطن خود بازگشت.(1)
کتاب سفرنامه پولاک از چه نظر، کتاب مهمی است؟
این دکتر توی این مدتی که توی ایران بوده مشاهدات و تجربیات خودش درباره زندگی و زمانهی اون موقع ایران به رشته تحریر درآورده و با دقت حیرتانگیزی جزئیات زندگی و فرهنگ ایرانیا رو از دید خودش نوشته. کسانی که علاقه به ماشین زمان و برگشتن به قلب قرون گذشته دارن این کتاب رو منبع حیرتانگیزی خواهند دید چون اوووووونقد دقیق نوشته شده که آدم رو میبره به داخل همون کوچه های گِلی و خاک گرفتهی عهد ناصری و ما رو دقیق با فرهنگ مردم در اون موقع آشنا میکنه.
کتاب سفرنامه پولاک با سایر کتب تاریخی چه تفاوت عمدهای دارد؟
ممکنه بگید خب این اطلاعات تاریخی رو آدم میتونه از کتب تاریخی هم به دست بیاره بنابراین این کتاب همچینم چیز جدیدی نیست، اما این تصور اشتباه هست، چون اونچه در کتب تاریخی مورد توجه قرار گرفته و ثبت و ضبط شده بیشتر زندگی درباریا و طبقات اعیان و اشراف هست و ما از زندگی و فرهنگ مردم کوچه و بازار در قرون گذشته اطلاعات دقیقی در دست نداریم، از این حیث این کتاب یک منبع تاریخی یگانهس، چون به دقت و با جزئیات اعجاب انگیز، شیوه زندگی مردم اون دوران رو برای ما تصویر میکنه و از این رهگذر این امکان رو به ما میده که بدونیم حدود صد و پنجاه سال پیش، فرهنگ مردم ما چطور بوده و آیا ما پیشرفت خاصی کردیم یا خیر.
چه قسمتی از این کتاب، الان اینجا آورده شده است؟
قسمتهایی از این کتاب رو در ذیل میارم و اگه وقت شد و شما هم علاقه داشتید قسمتایی دیگه رو هم در مطالب بعدی، ارائه خواهم کرد. بخصوص قسمتایی که راجع به فرهنگ بانوان ایرانی و مسائل مربوط به ازدواج در فرهنگ اون موقع هست رو خیلی جالب نوشته که اگه شد در مطالب بعد، قسمتای قابل انتشارش رو منتشر خواهم کرد. مشخصات دقیق کتاب رو هم میتونید در انتهای مطلب، ملاحظه بفرمایید.
این قسمتی که در ذیل میارم نظر دکتر پولاک و مشاهدات ایشون هست در خصوص فرهنگ قوم ایرانی.
آیا من سخنان دکتر پولاک، در مورد فرهنگ و خُلق و خوی ایرانی رو تأیید میکنم؟
برای جلوگیری از سوء تفاهمات رایج لازمه عرض کنم این فقط و فقط نظر ایشون هست و من نفیاً یا اثباتاً این مطالب رو رد یا تأیید نمیکنم. معتقد هم نیستم هر چی ایشون نوشته وحی مُنزَل هست و معتقد هم نیستم همهی ایرانیا همین طوری هستن که ایشون نوشته، فقط واسم جالب بود که ایشون انقد دقیق روی فرهنگ و خُلق و خوی ایرانیا دقیق شده و این مطالب رو به رشته تحریر درآورده.
از شنیدن نظرات شما هم در خصوص این مطالب، استقبال میکنم.
آغاز مطلب دکتر پولاک در مورد وجوه ممیزهی ایرانیان در عهد ناصرالدین شاه قاجار :
ایرانیای اون موقع تناسب اندام داشتن!!!
بدنشان به هیچ وجه چربى نمى آورد و از طرف دیگر لاغرى بسیار هم بندرت دیده مى شود. من در مجموع فقط سه ایرانى فربه دیده ام، آن هم نه به آن اندازه که سوارکارى بر ایشان امرى مشکل باشد. قامت آنها قدرى از قامت متوسط یک پیاده نظام بلندتر است، افراد خارق العاده بلند و باریک یا به طور غیر- عادى پست و کوتاه کمتر بچشم مى خورند. هموطنان من، آقایان افسرها، چندان این نکته جلب توجهشان را مى کرد که اغلب مرا متوجه به آن مى کردند.
کنترل بر احساسات
حالت چهره آنان جدى است اما نه خیلى حاکى از تیزهوشى و نه مانند بعضى از اروپائیها بى حال و کاریکاتورى؛ زیرا یک فرد ایرانى نمى گذارد که در اثر عواطف شدید به هیجان بیاید، بلکه برعکس در اثر ممارست و عادت چنان شده که بتواند لا اقل ظاهر را حفظ کند. بدین دلیل از شکلک درآوردن و حالات مختلف به چهره دادن سخت ابا دارد و به همین دلیل حرکات صورت اروپائیها خیلى توجهش را جلب مى کند.
ساختمان بدنی
روى هم رفته از نظر ساختمان بدنى به نوع قفقازى شبیه است و از این لحاظ به کلى از اقوام و مللى که با وى در یک مملکت زندگى مى کنند بخصوص از تاتارها، ارامنه و یهودیان مشخص و ممتاز است؛ از این گذشته ماهیتا نیز هیچ وجه مشترکى با اقوام سرزمینهاى جنوبى و سامیها در خود نمى بیند.
متملق نسبت به بالادست و متکبر نسبت به زیردست
در بین طبقات بالاتر و مرفه تر و از آن گذشته بین کسانى که از راه نوشتن امرار معاش مى کنند، کسانى که به نامهاى میرزا، مستوفى، محرر، منشى شهرت دارند و همچنین بین مستخدمین پرزرق و برق اغلب به طبائع و خلق و خوهائى برمى خوریم که در داستان «حاجى باباى اصفهانى» تألیف موریه بنحوى داهیانه توصیف شده است. ایرانیها خود نامى به روى این نوع مردم گذارده اند و به آنها «فضول» و به اعمال و رفتارشان فضولى مى گویند. فضول کسى است که خود را با هر وضع و حالى وفق مى دهد و در هر حالى براى خود «مداخل» دست و پا مى کند و ملک و مال دیگران را از آن خود مى گرداند و به اصطلاح فارسى زبانان «مى خورد». وى گستاخ و سمج است. همه اخبار و رویدادهاى تازه شهر را مى داند و مى داند که از اینها چگونه به نفع خود استفاده کند. وى در مقابل بالادستهاى خود بزانو مى افتد و به زمین مى خزد و در برابر زیردستان سراسر نخوت است، و در هر حال و مقامى شخصیت خود را به رخ آنان مى کشد.
منظماً و عموماً دروغگو!!!!
منظماً و عموماً دروغ مى گوید و تنها هنگامى حرف راست بر دهانش جارى مى شود که نفعى در آن برایش متصور باشد. اخبار دروغ را شایع مى کند، توطئه براه مى اندازد و تهمت مى زند؛ مى کوشد به انحاى مختلف کسى را که روزى برایش مفید بوده خرد و نابود کند زیرا از نمکشناسى بوئى نبرده است؛ نمى خواهد تعهدى یا وظیفه اى در برابر کسى داشته باشد. اشعارى، ابیاتى و لطیفه هائى را مى تواند بموقع بخواند و همیشه نکته هاى مناسبى را در حافظه حاضر و آماده دارد. همه کارى از او برمى آید و به درد هرکسى مى خورد از وزیر گرفته تا مهتر. ایرانى با وجود اینکه هر جمله اى را مؤکد ادا مى کند، به راستگوئى چندان پایبند نیست و از هنگامى که سعدى گفت «دروغ مصلحت- آمیز به از راست فتنه انگیز»، هر دروغ و دغلى را مصلحت آمیز قلمداد مى کند. از طرف دیگر اصرارى ندارد که طرف صحبت گفته هاى او را باور کند و هرگاه مچش را بگیرند با لبخندى به دروغ بودن گفته خود معترف مى شود.
در اینجا مواضعه اى دوطرفه موجود است. یعنى همان سکه قلبى را که در معامله گرفته اى خرج مى کنى بى آنکه خود را فریبنده یا فریب خورده بدانى.
قَسَمِ دروغ، راحت میخورَد
هر جمله اى را به قید قسم مؤکد مى کند. هرگاه مچش را بگیرند که چرا دروغ گفتى بى هیچ پروائى مى گوید «گه خوردم».(2) بخصوص در اصفهان فضول اصل بسیار پیدا مى شود و به همین دلیل هم هست که موریه قهرمانان داستانش را از مردم آن شهر انتخاب کرده است. نمونه تمام عیار فضول صدراعظم پیشین میرزا آقا خان است که حتى براى خود ایرانیان اعجوبه اى بشمار مى رفت. به وى فضول بن فضول مى گویند. در دوره محمد شاه به خدمت دیوانى درآمد؛ صدر اعظم آن روز حاجى میرزا آقاسى که میرزا آقا خان در کارش حیله مى کرد و برایش توطئه مى چید درباره اش گفته: «اگر دیو دماوند به دشت تهران نظر بیندازد و در آنجا متوجه آقا خان بشود فورا دست و پاى خود را جمع مى کند، زیرا فورا مى فهمد که استادش را پیدا کرده است. » چون مسافر اروپائى اغلب با این قبیل مردم سروکار پیدا مى کند (یعنی طبقهی میرزایان و کارمندان دیوانی) به همین دلیل بسهولت کاریکاتور موریه را به جاى حقیقت مى گیرد و این سجایاى خاص یک طبقه از مردم را از سر سهو و خطا، به قاطبه یک ملت تعمیم مى دهد.(4)
طمعکار بودن
ایرانى روى هم رفته طماع است، دلش مى خواهد پول فراوان بچنگ آورد، بدون اینکه پروا کند که این پول از چه محلى بدست مى آید. به همان آسانى هم که پول را بدست آورده باز آن را بباد مى دهد تا دستگاه پرتجملى درچیند. در بعضى موارد سخت خسیس مى شود، و در کار عشق و عاشقى اندازه نگه نمى دارد.
خونواده دوست بودن
سخت به خانواده، به تیره و طایفه خود مى چسبد و هیچ بخت و شوربختى، هیچ فراز و هیچ نشیبى وى را از بستگى به خانواده جدا نمى کند.
افشا کردن اسرار خانواده اصلا هیچ موردى ندارد و مورد تحقیر همگان است حتى اگر این پرده درى به خاطر و نفع همگان انجام گرفته باشد.
رعایت اعتدال در خوراک
ایرانى در خوراک اعتدال و قناعت را رعایت مى کند؛ در هر مقامى باشد باز مقدارى نان، پنیر و سبزى صحرائى او را راضى و خشنود مى کند، ولى مشروب الکلى و ادویه محرکه را دوست دارد.
راضی به سرنوشت
به آسایش و آرامش دلبسته است اما در اوضاع و احوال خاصى سخت کوش و خستگى ناپذیر مى شود و مى تواند گرما و سرما، گرسنگى و تشنگى را تحمل کند. بخت و شوربختى را با خونسردى کامل مى پذیرد و بر خود هموار مى کند. هرگاه مثلا در مشرقزمین بازى روزگار- که در آنجا این امر غیر ممکن هم نیست- یک محرر (= نویسندهی) سادهی عادى را به مرتبه وزارت برساند یک چیز هست که به نظر این مرد خوشبخت عجیب مى آید، و آن اینکه چرا این مقام قبلا به وى داده نشده، و دیگر اینکه چطور او به قریحه و استعداد خود قبل از آنکه دیگران آن را دریافته باشند پى نبرده بوده است. حال اگر همین شخص چندى بعد از مقام خود خلع شود و ثروتش به یغما رود، راحت و آسوده به اندرون پناه مى برد و همچون ایوب عرب مى گوید: «قسمت است، همه مال شاه، عمر پادشاه دراز باد».
خوددار و مترصدِ فرصتِ انتقام بودن
ایرانى به مقدار زیاد مى تواند عواطف و هیجانات خود را مکتوم نگاهدارد؛ از چهره اش هیچ معلوم نیست که در درونش چه مى گذرد، همه آنها مانند لوح سفید هستند. ایرانى مى تواند مدتها خشم و ناراحتى را در خود مخفى نگاهدارد تا لحظه مناسب براى تصفیه حساب و انتقام فرارسد. در این مورد وى این پند سعدى را به گوش مى گیرد که داستان آن چنین است:
مردم آزارى را حکایت کنند که سنگى بر سر صالحى زد؛ درویش را مجال انتقام نبود، سنگ را نگاه مى داشت تا زمانى که ملک را بر آن لشکرى خشم آمد و در چاهش کرد. درویش اندر آمد و سنگ بر سرش کوفت. گفتا:
تو کیستى، و مرا این سنگ چرا زدى؟ گفت: من فلانم، و این همان سنگست که در فلان تاریخ بر سر من زدى. گفت: چندین روزگار کجا بودى؟ گفت:
از جاهت اندیشه مى کردم، اکنون که در چاهت دیدم فرصت غنیمت شمردم.
ناسزائى را که بینى بختیار :: عاقلان تسلیم کردند اختیار
چون ندارى ناخن درنده تیز :: با بدان آن به که کم گیرى ستیز
هرکه با پولاد بازو پنجه کرد :: ساعد مسکین خود را رنجه کرد
باش تا دستش ببندد روزگار :: پس به کام دوستان مغزش برار
خُلقیات شخصی ایرانیان
ایرانى از اصل مسلم «هیچ گاه حیرت مکن» پیروى مى کند؛ هرگاه تحت تأثیر مزاج آتشین خود قرار گیرد مى داند چه کند که کسى مراتب اعجاب وى را درنیابد، وى شعرشناس است و ساز و آواز را خوش دارد اما اغلب فکر و اندیشه را فداى کلمه و وزن مى کند. شوخ طبع است ولى در تفکر خود از منطق پیروى نمى کند. اگر جمله «انسان فناپذیر است و فلانى هم انسان است» را برایش بخوانى، فورا نتیجه گیرى مى کند: خوب پس فلانى اسب و خر نیست و... غیره.
صبر و تحمل دارد اما وای به روزی که صبر و تحملش سر برود
وى که از هر صاحب مقامى نفرت دارد مى داند که چگونه در برابر هرکس سر فرود آورد. خوى جنگیدن و پرخاشگرى در او کم است، مدتهاى مدید شدیدترین فشارها را تحمل مى کند ولى سرانجام با مشت محکم آن را درهم مى شکند و با هتک حرمت از خانواده طرف طعم انتقام را به وى مى چشاند.
اگر آب ببینه شناگر قابلی ست!
همواره از تقوا و عدالت دم مى زند، نفرت خود را از ظلم و خودسرى بیان مى دارد؛ اما همین که دور به دستش افتاد خود جبار بى نظیرى مى شود و بدون اندیشه ملک و مال دیگران را غصب مى کند.
فشار بر زیردستان
هرگاه پادشاه فشارى از طرف کشورهاى بزرگ اروپائى احساس کند او نیز به سهم خود وزرا، و آنها حکام، و حکام نیز زیردستان و خدام، و این گروه اخیر سرانجام مسیحیان، یهودیان و گبرها را زیر فشار ظالمانه خود قرار مى دهند.
عدم برنامه ریزی برای آینده
ایرانى که از فرداى خود تأمین ندارد فقط و فقط در زمان حال زندگى مى کند؛ شاه نیز مانند خان منزل خود را آن طور مى سازد که تنها چند سال دوام کند؛ دهقان نیز به مقدار لازم از آن نوع درختان میوه مى کارد که بتواند در اسرع وقت از ثمر آن بهره ور شود.
دیگران را مسؤول اَعمال خود دانستن
ایرانى باطنا ستمگر نیست، با حیوانات رفتارى نرمتر دارد تا با انسان. مشاهده مستمر ظلم و ستم و خودسرى از حس همدردى و رأفتش کاسته؛ بدین دلیل وى گوش به فرمان است تا دست به هر اقدام ظالمانه اى بزند و در عین حال مسؤولیت اقدام خود را به گردن دیگرى بیندازد.
مهمانی دادن
دوست دارد میهمانى بدهد، فرودست ترین نوکران نیز حاضر است تمام حقوق ماهانه اش را صرف یک پذیرائى از دوستان کند.
قلباً مهمان نواز نبودن
باوجود این از مفهوم میهمان نوازى خبر ندارد. وى فقط از آن جهت میهمانى مى دهد که آنها نیز متقابلا میهمانش کنند، یا بدان دلیل که از تنها غذا خوردن حوصله اش سر مى رود، ولى به هرحال از انجام وظایف میهمان نوازى استنکاف دارد.
علاقمند به نمایش بودن
از دیدن نمایش، مضحکه، رقص و آتش بازى سخت مسرور مى شود؛ وى که خود نیز هنرپیشه اى مادرزاد است مى داند یک نمایش خوب را چه جور تحسین کند، هر تماشائى وى را مجذوب مى کند.
مقلد بودن
قوه ابداع چندانى ندارد اما در کار تقلید سخت کوشاست؛ زود مطلب را مى گیرد، به سرعت مى آموزد، اما بزودى بر جاى مى ماند و به استفاده از دریافتهها و آموختهها اکتفا مى کند.
رشوه گرفتن
به سهولت مى توان با پول خریدش، اما این رشوه گیرى اغلب تحت عنوان دیگرى انجام مى پذیرد.
ریاکار بودن
او که اصلا متعصب نیست دلش مى خواهد که مؤمن و مقدس قلمداد شود. دو ایرانى که در منزل هیچ گاه نماز نمى خوانند به محض اینکه به هم برسند در این مورد خاص به وظیفه خود عمل مى کنند، درحالى که هر دو مى دانند قصد فریفتن یکدیگر را دارند.
تعارفات بیش از حد و تو خالی
در معاشرت، ایرانى مطبوع همیشه مى داند چگونه مراتب اخلاص خود را ابراز دارد، و از طرف صحبت خود نیز حتى هنگامى که چشم دیدن یکدیگر را ندارند و به خون هم تشنه اند انتظار رفتار متقابل را دارد. ایرانى که طبعا گشاده دست نیست نمى تواند از رسم موجود سرپیچى کند، پس به محض اینکه کسى از چیزى که متعلق به اوست تعریف و تمجید کند فورا آن را به طرف مى بخشد، اگر از قلیان او، اسب او... تعریف کنید فورا مى شنوید که مى گوید: «پیشکش، مال شماست». و هرچند که این کلمات، تعارفى توخالى بیش نیست باز گاه در مورد بعضى از اشیاء غیر مهم این بخشش عملى مى شود. در نتیجه به اروپائیان توصیه مى شود که از مدح و ثناى فراوان بپرهیزند و به همین ترتیب از اصل «هیچ چیز را تحسین مکن» پیروى کنند، چه در غیر این صورت خود و میزبانشان را دچار مخمصه مى کنند.
عمل نکردن به وعده
وى هیچ وقت خواهش دیگرى یا توقعى را که از او دارند به کلى رد نمى کند، چنین کارى با خلق و خویش مغایرت دارد؛ پس ترجیح مى دهد که قول بدهد و بعد به وعده عمل نکند؛ چنین کارى را همواره نمى توان به تقلب تعبیر کرد، بلکه باید دانست این نوعى ضعف است که در وجود او خانه کرده. خودش مى گوید نمى خواهد خواهنده اى را «محروم» کند، پس مى کوشد مطلب را به درازا بکشاند و متقاضى را خسته کند. اما باید دانست که متقاضى خود یک ایرانى است و با استدعاى مکرر و اصرار و ابرام مى تواند اینجا و آنجا کارش را از پیش ببرد. از طرف دیگر کم نیستند متقاضیانى که ماهها با امید پوچ به این در و آن درمى زنند و آخرین دینار کیسه خود را خرج مى کنند تا عاقبت احتیاج آنان را وادار به ترک محل مى کند. اروپائى که با این جنبه از خوى و خلق ایرانى آشنائى ندارد بخشم مى آید؛ اما بهتر آن است که ما با وضع موجود کنار بیائیم و به وعد و وعید هم دلخوش نباشیم.
خیالباف بودن
ایرانى میل خاصى به خیالبافى و چیزهاى پنهانى و اسرارآمیز دارد؛ هر انجمن پنهانى توجه او را به خود جلب مى کند، براى هر فرقه جدید دینى فورا طرفداران بسیارى پیدا مى شود؛ به همین ترتیب هم هست که مثلا فراماسونرى مورد علاقه خاص او قرار مى گیرد. فراماسونرى را در فارسى «فراموشخانه» مى گویند. برحسب تصادف کلمه فرانسوى Framacon با کلمه فارسى «فراموش» شباهت دارد. بدین جهت شایع شده بود که هرکس وارد لژ شود زندگى قبلى خود را به دست فراموشى مى سپارد. پس از بازگشت خیلى از ایرانیان از انگلستان در دوره محمد شاه و در دوره جدید با هیأت نمایندگى فرخ خان، فراماسونرى در ایران تقریبا انتشار یافت و حتى تا نزدیک ترین اطرافیان شاه رسوخ کرد تا به جائى که بسیارى از ملانماها و سادات نیز پایشان به این جمع کشیده شد. جلسات مخفى تشکیل مى شد و لابد صحنه هاى جالب توجهى از فداکارى و گذشت در آن اجتماعات وجود داشته که آدمى را به یاد طرفداران سن سیمون در دوره انفانتن مى انداخته است. سرانجام شاه عنان شکیب از دست داد و با تمام قوا به مقابله برخاست و رؤساى فراموشخانه را تهدید به مرگ کرد؛ بسیارى هم در زندانها و تبعید کفاره وفادارى و حمیت خود را دادند. در ایران از هر جمعیت پنهانى واهمه دارند و مى ترسند که مبادا آنان پس از چندى به اقداماتى علیه حکومت و کارهاى خلاف آن دست بزنند و درنتیجه بنیان قدرت موجود را بلرزه بیفکنند.
شیوه سلام و علیک کردن
سلام کردن بین همه مسلمانان به یک نهج است. کسى که وارد مى شود مى گوید؛ «سلام علیکم» که در جواب آن مى گویند «و علیکم السلام و رحمتالله». به هنگام خداحافظى صاحبخانه مى گوید: «خوش آمدى، صفا آوردى، مشرف، مزین». و کسى که مى خواهد از خانه خارج شود مى گوید: «لطف عالى کم نشود» یا «سایه شما کم نشود». معمولا این عبارات سلام و علیک را براى غیر مسلمانان بکار نمى برند، زیرا فکر مى کنند که آثارى از مسلمانى در این عبارات نهفته است؛ پس در نتیجه با آنها با مشتى از کلمات و عبارات تعارف آمیز و پرسشهائى که متوجه حال مزاجى طرف صحبت است روبرو مى شوند. زیردستان رؤساى خود را با حرکت دست از زانو به طرف قوزک پا به علامت عبودیت و فرمانبردارى سلام مى گویند. در بسیارى از مناطق به جاى سلام کردن به هم مى گویند: اوغور باشد.
حرص و ولع برای استفاده از القاب
حرص و ولع براى به کار بردن تعارفات و القاب در خطاب حد و حصرى ندارد. به یکدیگر شریف، سرکار و جناب مى گویند. حتى دو مستخدم که در خانه اعیان به کار مشغولند وقتى بهم مى رسند از به کار بردن لفظ سرکار در حق یکدیگر دریغ نمى ورزند. به هنگام خطاب کمتر ممکن است به اسم تنها اکتفا کنند، بلکه کلمه میرزا را جلو اسم مى گذارند یا عنوان خان یا بگ را به دنبال نام مى آورند. در مورد زنان خانم یا حد اقل کلمه ترکى باجى بکار برده مى شود. کسى که به زیارت خانه خدا رفته باشد داراى عنوان حاجى است؛ کسانى که به زیارت کربلا و مشهد رفته اند به اسم خود نام کربلائى و مشهدى را مى افزایند.
شیوهی فحاشی میان ایرانیان
لعن و نفرینها و فحشهاى ایرانیان نیز از ممیزات آنهاست. معمولا هدف فحش شخص نیست بلکه خانواده او بخصوص پدر، زن یا قبور گذشتگان وى است، زیرا برحسب مفهومى که زندگى خانوادگى دارد فحش به خانواده بسى ناگوارتر از دشنام به فرد مخاطب است. رایج ترین آنها عبارت از «پدرسوخته» و «.... » (3) است که کلمه اخیر را ترکى زبانها به «کپى اوغلو» ترجمه مى کنند. اغلب فحشهائى که براى زنان به کار مى رود چندان رکیک است که به ترجمه آنها مجاز نیستم و این کلمات قبیح را اغلب از دهان کودکان هم که آنها را به تقلید بزرگترها بکار مى برند مى توان شنید.
تأکید کردن بر اظهارات
ایرانى بسیار مایل است که اظهارات خود را به صورت مؤکد ذکر کند و البته این کار به هیچ وجه ضامن صحت گفتار نیست. مثلا اغلب به سر على، به سر محمد، به سر شاه و غیره قسم مى خورد و به تکرار مى گوید و الله، بالله تالله. بسیارى از سوگندها به حساب طرف مذاکره به کار برده مى شود مثل به سر شما که اغلب استعمال دارد. به هنگام تصدیق سر خود را به طریقى خاص تکان مى دهد. در مورد انکار سر خود را به بالا و عقب مى برد و در عین حال لبها را جمع مى کند. خشم خود را معمولا با به کار بردن عبارت لا اله الا الله و تمجید و اعجاب خود را با بارک الله، آفرین، هزار آفرین، ما شاء الله بیان مى دارد.
مشخصات کامل کتاب:
سفرنامه پولاک : ایران و ایرانیان - مشخصات کتاب
سرشناسه: پولاک، یاکوب ادوارد، ۱۸۱۸-۱۸۹۱م.
Polak, Jakob Eduard
عنوان و نام پدیدآور: سفرنامه پولاک "ایران و ایرانیان"
نوشته یاکوب ادوارد پولاک؛ ترجمه کیکاووس جهانداری.
مشخصات نشر: تهران: خوارزمی، ۱۳۶۸.
مشخصات ظاهری: ۵۳۶ ص.
شابک: ۳۵۰۰ریال ؛ با جلد زرکوب ۱۷۵۰ ریال (جاپ اول)
وضعیت فهرست نویسی: برون سپاری.
یادداشت: عنوان اصلی: Persien das land und seine bewohner....
یادداشت: چاپ اول: تیر ۱۳۶۱.
یادداشت: کتابنامه به صورت زیرنویس.
موضوع: سفرنامه ها
موضوع: ایران -- سیر و سیاحت
موضوع: ایران -- تمدن
موضوع: ایران --آداب و رسوم و زندگی اجتماعی
شناسه افزوده: جهانداری، کیکاوس، ۱۳۰۲ -، مترجم
رده بندی کنگره: DSR۱۳۷۹/پ ۹س ۷ ۱۳۶۸
رده بندی دیویی: ۹۵۵/۰۰۴۲
شماره کتابشناسی ملی: م ۶۹-۹۴۹
(1) منبع قسمت زندگینامه: این لینک.
(2) بابت انتشار این اصطلاح شنیع از همهی خوانندگان وبلاگ، عذرخواهی میکنم.
(3) به دلیل شناعت فوقالعاده، مجبور به حذف فحش مربوطه شدم. بابت حذف این قسمت از همهی خوانندگان وبلاگ عذرخواهی میکنم.
(4) البته خوانندگان عزیز توجه داشته باشن، همچنان که از متن مطلب هم واضح هست، نویسنده، این دو سه قسمت اخیر رو در مورد اون دسته از ایرانیا مطرح کرده که اونا رو « فضول » خطاب میکنه و خودِ پولاک هم معتقد نیس که همهی اقشار ایرانیا دقیقاً همین اندازه دروغگو و دغلکار هستن.
ینی من کُشتهی بعضی از آیتمهایی هستم که توی این لیست اومده! سرویس ناخنگیر!!!!!! پودر بینی!!!!! سرنگ سرلاک خوری!!!! ست شانه و برس موزیکال!!! اینا فقط برخی از شگفتیهایی است که در این لیست شصت آیتمی!!!! وجود داره، دیگه بقیهش رو مورد به مورد ذکر نمیکنم که خودتون بخونید و شگفتیهاش رو کشف کنید، اصن با این اوصاف، اون مَردایی که مادرِ بچه، ازشون انتظار داره که این لیست رو بخرن باید آدم بشون تسلیت بگه والا به جای تبریک بابت تولد کودک.
نمیخام اون حرف کلیشهای رو بزنم که ما هم کودک بودیم و اکثریت قریب به اتفاق اینا رو نداشتیم و به غایت هم از کودکیمون لذت بردیم، اینو نمیگم اما فقط یه چیز میگم اونم اینکه خدا به اون پدر مادرایی رحم کنه که از همون بچگی، کودک رو انقد پر توقع بار میارن، دیگه فک کنم این کودک برسه به سن جوونی، انتظار داره پدر مادر سه شیفته کار کنن و حتی اگه شده از دیوار مردم هم بالا برن و روز تولدش بش مازراتی و پورشه هدیه بدن! جدی میگم والا!!!
+ در ضمن، سرویس جقجقه رو هم داشته باشید!!!!!
یه عدهای ب هر دلیل در شبای قدر نمیرن توی مراسم عمومی و میمونن توی خونههاشون، حالا یا اعتقاد ندارن یا عذر دارن یا علاقهای ب این نحوهی برگزاری ندارن و خودشون توی خونههاشون پای تلویزیون احیا میگیرن، این دسته از افراد رو درک میکنم من.
یه عدهای هم خدا بهشون توفیق داده و میرن میشینن توی مساجد و حسینیهها و تکایا و اَحیا میگیرن و از برکات مراسم بهرهمند میشن و برمیگردن خونه، این دسته از افراد رو هم درک میکنم من.
یه عدهای دیگه این وسط هستن، ازخونههاشون میان بیرون، پیرهن مشکی هم میپوشن، ظاهر مذهبی هم دارن، اما داخل مسجد یا محل برگزاری نمیرن!!!! میمونن دَمِ درِ مساجد و با دوستاشون تا دیر وقت، مشغول گفت و شنود و بگو بخند و اینا میشن، اینا رو من اصصصلن نمیفهمم، برادر محترم تو ک اومدی بیرون چرا مث صاحب عزاها میمونی دَم در؟ هم آلودگی صوتی ایجاد میکنی هم ظاهر نازیبایی میدی به درِ ورودی مساجد هم خودت اومدی تا لبِ چشمه اما تشنه برمیگردی!!! ینی چی این کارا؟ نمیفهمم من!!!
جدیدن وختی تشیف میبرید داروخونه و میخاید دارویی بگیرید و نسخهتون توی دفترچهی بیمه نوشته شده حتتتتتمن از اون نسخه پیچ باید بپرسید با بیمه ارزونتر میفته یا بی بیمه ؟!!!!!!
چرا بپرسید؟ چون توی بضی از داروها یه سری حق و حقوق فنی هست که به دفترچه بیمه تعلق میگیره و شما باید بپردازید در حالیکه اگه همون دارو رو آزاد حساب کنه واستون لازم نیس اون حقوق رو بپردازید !!!!!!!!!! در نتیجه دارو بی دفترچهی بیمه، ارزونتر میشه از دارو با دفترچهی بیمه !!!! الان یه نسخهای فامیل ما گرفته 7000 تومن با دفترچه، بعدن متوجه شده همون نسخه رو اگه بی دفترچه میگرفت میشد 5000 تومن !!!!!
نتیجهی اخلاقی : کُلن همه چیمون به همه چیمون میاد !!!!! این از دانشجوامون که هنو چار هفته مونده ب امتحانا میخا جیم بزنن برن، اینم از داروخانههامون !!!! چی گفتم اصن !!! ربطی به هم نداشتن ولی خب گیر کرده بود توی گلوم باید میگفتم !!!!
قبلترا در پاسخ به چن تا کامنت از برخی از بازدیدکنندگان محترم از جمله این کامنت مثلاً، نوشته بودم که ترجیح شخصی من این هست که کلاسایی که ورمیدارم توی هر ترم، اگه قرار نیست به صورت مختلط باشه، با آقایون باشه؛ دلائلی چند هم داره این امر که در پاسخ به همون کامنتا بیان کردم و دیگه نیازی به تکرار نمیبینم! اما اونچه که واضح و مشخص هست و در راستای تنویر افکار عمومی !!! و اصلاح برخی کج فهمیها لازم میبینم بگم اینه که منظورم این نیست که خانمها از حقوق سر در نمیارن یا خدایی نکرده متوجه توضیحات من نمیشن!! از قضا داریم دانشجویان خانمی که به هنگام تدریس، هر چی من میگم رو فوری میگیرن و متوجه میشن و وختی ازشون میخام مطلب رو تکرار کنن به دقت و با الفاظ و ادبیاتی متفاوت با من، اما با همون معنا، مطلب رو مجدداً تکرار میکنن و این نشون میده که مطلب رو کاااااملن متوجه شدن و فقط در پی تکرار مطلب و توضیحات من نیستن.
اینجا به دلیل سوءتفاهمات رایج اسم نمیارم اما دارم دانشجویان خانمی که واقعن وجود و حضورشون توی دانشگاه مایهی افتخار همهی ما اساتید هست!! توی درس، علم، هوش، ذکاوت، حجاب و خیلی خصوصیات دیگه یک سر و گردن از بقیه بالاترن! جامع عفت، وقار و علم هستن؛ هیچوقت پیش نیومده که بحثی توی کلاس از زیر دستشون در بره!! یا سوالی بپرسم بلد نباشن جواب بدن یا حداقل یه نظر قابل اعتنا در موردش بیان نکنن! کسانی که فقط برای تحصیل علم و رشد معنوی میان دانشگاه نه پرداختن به امور متفرقه و پیدا کردن نیمهی گمشده در محیط دانشگاه !!!!
لذت بخش هست حضور دانشجویانی در کلاس که درس رو میخونن وختی بقیه نمیخونن؛ تکلیف رو انجام میدن، وختی بقیه انجام ندادن؛ عفاف و وقار براشون مهمه وختی خیلیای دیگه خود رو نمایش دادن و جلب توجه کردن به هر قیمت رو هنر میدونن، حرفشون رو میزنن، انتقاداتشون رو صریح به من میگن، حتا در برگهی امتحانی!!!! وختی خییییلی از دانشجویان ترجیح میدن توی برگهی امتحانی حداکثر سکوت کنن و چیزی نگن یا فریبکارانه ریاکاری کنن و گرچه پشت سرم هزااااران حرف و حدیث میگن اما جلوی روم خودشون رو سینه چاکانه علاقمند به روش تدریسم نشون بدن؛ خوشحالم که ما معلما در زمان تدریسمون در بین قشر بانوان، چنین دانشجویانی رو دیدیم و هم چیزایی بهشون یاد دادیم و هم چیزایی ازشون یاد گرفتیم.
به هر حال ما اساتید هم در جمعهای دوستانه خودمون راجع به دانشجویان اظهار نظر میکنیم؛ البته نه به اون صورت و در اون حدی که دانشجویان محترم راجع به اساتید خودشون اظهار نظر میکنن!!! ولی به هر حال خوشحالم بگم اساتید دیگه هم حضور این بانوان در کلاسای خودشون رو مایهی غنای علمی اون کلاس و حتا بر سر ذوق اومدن برای تدریس میدونن؛ واقعیتش اینه که جنسیت دانشجویان برای ما اساتید اهمیت چندانی نداره. اینکه ترجیح شخصی من اینه که با آقایون کلاس داشته باشم به اون معنا نیست که ایراداتی که بیان کردم راجع به کلاسای خانوما، متوجه همهی بانوان محترم هست.
برخی از دانشجویان آیندهشون جلوی چشم ما اساتید متصور هست و مطمئن هستیم در صورتی که تلاششون رو ادامه بدن و خدا یاری کنه صد در صد در آینده در جایگاهی که شایستگیش رو داشته باشن حضور دارن!
کلاً من با مناسبتای اعتباری و امور قراردادی مث جشن تولد، روز مرد، روز زن، روز ولنتاین، شب یلدا، چارشنبه سوزی، سبزهی عید انداختن، چیدن سفره هفت سین، سیزده بدر، جشن مهرگان وووو میونه خوبی ندارم و نظر شخصیم - که البته فقط واسه خودم محترمه - اینه که خییییییلی از این مناسبتا لوس بازی، مهمل و بی معنا هستن؛ این از این.
الان باورتون میشه اگه بگم نمیدونم لحظهی تحویلِ سالِ امسال کی هست؟ حتی نمیدونم امشبه، فردا صبحه یا پس فرداس؟ کلا فقط میدونم الان داریم تعطیلات رو میگذرونیم، منم سَرَم گرمه با انجام برنامههای خودم!!!! همین و دیگر هیچ!!!!!
این مطلب نخستین بار در دوشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۳ ساعت 20:21 با شمارهی پست 870 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.
اصن بر فرض ک ایییینهمه هشدار ، دروغ باشه و هیچ خطری هم نداشته باشه ینی ب نظرم مسخرهترین و احمقانهترین کار ممکن اینه ک آدم ی ترقه بندازه زیر پای مردم یا توی کوچه اصن ، بعد از صدای بمبگونه و ترسیدن مردم لذتِ سادیستیک ببره !! جز یه آدم بیمار میتونه از چنین کاری لذت ببره ؟ والا پیشینیان هم اگه رسمی داشتن ، کی اینطور بوده ؟
بالاخره هر کسی در انتخاب عطر یا ادکلن سلیقه خاصی داره، مشکلی نیس، تا اینجاش قابل قبول هست، منم حتا اگه از اون عطر یا ادکلنی که شما انتخاب کردید دل خوشی نداشته باشم یا خاطره خوشی نداشته باشم یا به هر دلیلی ازش متنفر باشم حتا، مجبورم تا وختی با شما هستم تحمل کنم و دَم برنیارم.
اما دوست عزیز، چرا از همون عطر یا ادکلن به دستاتون هم میزنید؟ چرا میخاید وختی به من دست دادید و از من جدا شدید هم اون بوی غلیظ و شدید همراه من باشه؟ لطفاً به حقوق همدیگه احترام بذاریم. لطفاً باور کنیم زدن عطر و ادکلن به دستامون نوعی تجاوز به حقوق کسانی است که باهاشون دست میدیم. بندگان خدا مجبورن یا تا چندین و چند ساعت اون بو رو تحمل کنن یا به زحمت بیفتن برن دستشویی و دستشونو با آب و صابون بشورن، بعضی از این بوها هم مث سریش هستن و اصن ول نمیکنن، هر چی هم میشوری مگه میرن!!!!!!!
یکی از بازدیدکنندگان محترم نقل فرمودن که نویسندهی شهیری، دستور رعایت حجاب در مورد زن و اینکه به زن گفته بشه بدحجاب نیا بیرون که چشمای هرزه نگات نکنن رو تشبیه کردن به اینکه به آفتاب بگیم نتاب چون بستنیها آب میشن !!!!!
این پاسخ من بود به تشبیه این نویسندهی محترم :
اولاً اینکه بگیم زن، آرایش کرده و بدحجاب و با لباس بدن نما بیاد بیرون، اما کسی نگاش نکنه، درست مث اینه که بگیم ابزار گناه آزاد باشه اما کسی سراغ این ابزار نره.
ثانیاً هر چند ما این رفتار رو تأیید نمیکنیم و با چشم چرونی مخالف هستیم اما این متأسفانه طبیعیه که زن وختی آرایش کرده و با لباس بدن نما میاد بیرون نگاه جنسی و حیوانی بهش میشه؛ ما برای حفظ کرامت خود زن هست که میگیم بپوشونه خودشو.
ثالثاً تشبیه کردن زنِ بدحجابی که با لباس بدن نما اومده بیرون به آفتاب، تشبیه خوبی نیس اصلن؛ از قضا بانوی محجبه و عفیفی که این عفت رو در ظاهر خودش بازتاب داده باید به آفتابی تشبیه بشه که میدرخشه و همه رو به احترام وامیداره. ما به زن میگیم با عفت و حیای خودت بتاب و نگاه حیوانی و جنسی رو تبدیل کن به بخار !!!!!!!!!!
رابعاً شاید اگه هم بخایم از مواد خام تشبیه ایشون استفاده کنیم بهتر باشه بگیم جای بستنی (ینی چیز قیمتی و با ارزش، ینی بدن و جسم زن) توی یخچال هست؛ اگه خودشو آورد بیرون و در معرض گرما گذاشت زود آب میشه!!! و مورد تجاوز و تعرض نگاههای هرزه قرار میگیره !!! بعد بستنی نمیتونه بگه « من توی گرما آب نمیشم پس میام بیرون !!!! لطفن به گرما بگید منو آب نکنه!!!! » نخیر اومدی بیرون و خودتو در معرض گرما گذاشتی بخای یا نخای آب میشی !!!!!!!!
خامساً آفتاب همونه که هست؛ سعی نمیکنه هفت قلم آرایش کنه و خودشو اونطور که نیست به مردم نشون بده و وانمود کنه که خیییییییییییلی زیباست !!!!!!!
یه عدهای از دختران مجرد، اصلا قصد ازدواج و سر و سامون گرفتن ندارن، این خواهران ارجمند من به کنار، این بزرگواران، مخاطب این مطلب من نیستن.
اما اون عدهای که قصد ازدواج دارن صرف نظر از مباحث شرعی و این قبیل موضوعات، میتونن در برخوردای اجتماعی خودشون دو مدل عمل کنن.
یک مدل اینه که به طرز فجیعی آرایش کنن و در روابطشون با جنس مخالف به نحوی عمل کنن که حاوی این پیام باشه که من خط قرمزی در برخوردای اجتماعی و خانوادگی ندارم، در شبکههای اجتماعی هم میتونن حضور فعال و پر رنگ داشته باشن و هیچ پست و کامنتی از هیچ پسری رو بی پاسخ نذارن. دوست پسر نداشتن هم که از نظر این افراد مایهی عار و ننگ محسوب میشه!!! و طبیعتن از نظر این افراد میشه با عوض شدن هر ترم، آدم دوس پسرشم عوض کنه!!!!
مدل دوم اینه که عرف جامعه رو رعایت کنن چه در طرز پوشش و چه در طرز رفتار و نشون بدن که ارتباط با یه پسر از نظر اونا به هیچوجه مساوی با ارتباط با یه دختر نیست.
مدل اول، پیشنهادهای بیشتری دریافت میکنن، اما از نوع پیشنهاد برای دوستی و سوشال فرند شدن، نه پیشنهاد ازدواج. یه پسر وختی میبینه یه دختر توی روابط قبل از ازدواجش خیلی آزاده ممکنه پیشنهاد دوستی بهش بده، اما هیچوخ روی او به عنوان شریک زندگی آیندهش حساب باز نمیکنه. هیچ پسری دوس نداره زنش با همکلاس سابقش یا با مردای غریبه بگو بخند راه بندازه، نمیگم صد در صد همیشه همینطور هست، مثال نقض هم داره اما در اکثر قریب به اتفاق موارد، اوضاع از همین قراره.
مدل دوم اما پیشنهاد دوس پسری دوس دختری کمتر دریافت میکنن یا اصلاً دریافت نمیکنن اما قطعاً خواستگارای بیشتری خواهند داشت. همون پسرایی که تا حالا ده دوازده تا دوس دختر عوض کردن وختی قصد ازدواج داشته باشن میان سراغ کیسهای گروه دوم که عرض کردم.
نتیجه اخلاقی : از ما گفتن. حالا خود دانید!!!!
اینکه عضویت در انجمن علمی حقوق کار خوبیه یا نه، من راجع بهش حکم کلی نمیتونم بدم شاید بضی جاها باشه ک فعالیتهای این انجمن بین بچهها بُرد داشته باشه و در افزایش سطح علمی بچهها مؤثر باشه، اما چن جا که توجه کردم و دیدم نه تنها بین بچهها بُردی نداره و کسی ب کارها و فعالیتهاشون توجهی نداره اصن!!! - ب نحوی ک توی همایشها و جلساتی ک برگزار میکنن باید در به در دنبال شرکتکننده باشن ک فلان استاد ک سخنرانی میکنه توی همایش، تابلو نباشه و حداقل ده پونزده نفر مستمع داشته باشه!!!!! - عرض میکردم نه تنها بُردی بین بچهها نداره، بلکه حتا خودِ اعضای انجمن هم از درس خوندن میفتن، مورد داشتیم ک طرف توی درسای من ک از معلمای سختگیر هستم بیس میگرفته، بعد از عضویت در انجمن، ب ضرب و زورِ حذف نشدن میومده توی کلاسا شرکت میکرده، چون مشغولیتاش زیاد بوده و آخرم اون درس رو پاس نکرده یا ناپلئونی پاس کرده!!!
خربزه نوشت : سرتون ب کار خودتون باشه، بچسبید ب درستون و فکر آزمون ارشد و قضاوت و وکالت باشید. ب قول معروف، فکر نون باش که خربزه آبه.
نظر نوشت : البته این فقط و فقط نظر منه، نظر منم فقط و فقط واسه خودم محترمه، هیچکس هم هیچ الزامی نداره که بر اساس نظر من کار کنه یا حتا اونو معتبر بدونه. معتقد هم نیستم حتمن همه جا در خصوص همهی انجمن علمیهای همهی دانشگاهها درسته. مثال نقض هم حتمن داره، یعنی کسانی حتمن وجود دارن ک ضمن عضویت در انجمن، هیچ خللی هم ب درس خوندنشون وارد نشده و همچنان جزو نفرات برتر ورودیهای خودشون هستن.
تبعات نوشت : در برخی از موارد معدود، عضویت در برخی از این انجمنها متأسفانه نتائج و پیامدهای سوء دیگری هم داره که اولاً چون عمومیت نداره و ثانیاً چون گفتنش تبعاتی داره و برخی از بزرگواران، ممکنه این حرفای من رو اشارهی مستقیم به خودشون تلقی کنن از گفتنش صرفنظر میکنم.
نتیجهی اخلاقی : تو خود حدیثِ مفصل بخوان از این مُجمل !!!!!!!!!!
نمیدونم بضیا چ تصوری از امام حسین و محرم دارن؟ طرف اومده مانتو شلوار بسسسسیار بسسسسیار نامناسب پوشیده، آرایش هم کرده، موهاشم انداخته بیرون، بعد روی همون موهایی ک انداخته بیرون گِل هم گرفته!!!! بعد در همین حال، دست یه لندهور (از این هیکل بدنسازیا هست؟) هم توی دستشه و داره با افتخار سینه هم میزنه!!!!
+ حالا خودِ این موجودات عجیب، هیچی، پدران، شوهران، برادران و مادرانِ این موجوداتِ عجیب، چ تصوری از امام حسین و محرم دارن؟؟؟؟ اینا از اون موجودات عجیب، عجیبترن!!!!
+ خدایا این توفیق رو نصیب ما کن ک بفهمیم امام حسین شهید شد ک احکام اسلام در جامعه اجرا بشه. احکام اسلام هم البته فقط حجاب نیست، اینو خودمم میدونم ولی ب هر حال تا اونجا ک دست خودِ ماست باید اجرا کنیم احکام رو. اونجایی هم ک دست ما نمیرسه تکلیف اَزَمون ساقطه.
++ اینم میدونم ک بضیا میگن امام حسین مال همهس و کسی حق نداره ایشون رو متعلق ب خودش بدونه یا اینکه معتقدن زیر خیمهٔ امام حسین جا واسه همه هست و هیشکی رو نباید رنجوند، حتا اگر خانومی اومد کشف حجاب هم کرد کسی حق نداره بهش تذکر بده!!! من اما هیچکدوم از این استدلالات رو قبول ندارم، حرف من روشنه آگه امام حسین شهید شد واسه زنده کردن اسلام، پس باید عزاداری امام حسین نمود و تجلیِ عینیِ زنده باقی موندنِ اسلام باشه، نه اینکه خدای ناکرده زبونم لال، عزاداری امام حسین تبدیل بشه ب محملی برای تجاوز علنی ب احکام اسلام و آدم ب این نتیجه برسه ک اصن نره بیرون و توی خونهٔ خودش بمونه بیشتر مورد رضایت امام حسین هست!!!!!
نتیجهٔ اخلاقی جدید: بضیا جدیدن دینی دُرُس کردن ک ب اسم جذب جوونا با همه چی جور درمیاد، با بدحجابی، با آرایش کردن ب اسم اینکه اینجور نکنی مَردا احترام بت نمیذارن!!!! - مردهشورِ اون احترامی رو ببرن ک بخاد بخاطر آرایش چهره باشه - با دوس دختر و دوس پسر داشتن - ب اسم اینکه توی خونواده تنهائیم -، با رقص در مرئی و منظر نامحرم بلکه با نامحرم، با عروسیای اونچنانی، با رشوه دادن ب اسم اینکه ب هر حال الان بازار اینطوره، یا تا پول ندی کارت را نمیفته!!!!
نتیجهٔ اخلاقیِ قدیمی: بی حجابی یا بدحجابی زن از بی غیرتی یا کم غیرتی مرد است!!!! غیرت، بر خلاف تصور بضیا اصلن این نیس ک اگه کسی اسم کوچیک خاهرتو آورد بزنی زبونشو از حلقومش بکشی بیرون و باز بر خلاف تصور بضیا غیرت فقط این نیس ک اگه یکی از محارمت - خدای ناکرده – با کسی ارتباط نامشروع داشت مثلن رگ گردنت بزنه بیرون و فلان و بهمان کنی و آسمون و زمینو ب هم بریزی؛ اصن ریشهی همون ارتباط نامشروعی ک ایجاد میشه همین جاهاست ک وختی خودشو هف قلم آرایش میکرد میرفت بیرون، زبونت لال شده بود و میگفتی الان همهی دوستاشم اینطورین پس من حرفی نزنم؛ غافل از اینکه وختی زنی یا دختری طوری رفت بیرون ک پیام مستقیمش این بود ک آقای مردِ نامحرم بیا منو ببین لطفن، دیگه اگه مرد نامحرم افتاد دنبالش و با انواع ترفندها بالاخره موفق شد فریبش بده و باهاش دوس شد زیاد تعجبی نداره.
+ بدم میاد از این لوس بازیای هدف دار !!!! هم اونی ک میاد عکسی یا مطلبی میذاره ک ینی من اوف شدم بیاید با من همدردی کنید ؛ هم اونی ک از درِ آبجی بازی در میاد ک ینی من الان نزدیکه سکته کنم با دیدن درد و رنج تو !!!! طرف ، خاهر خودش ، مادر خودش ، برادرِ واقعی خودش توی زندگی واقعی تا مرز بستری شدن توی بیمارستان هم میره ، ککش نمیگزه ، اونوخ یه سره توی تلگرام و اینور و اونور مشغول همدردی و قربون صدقه رفتن واسه دخترا یا پسرای مردم هست !!!! برو ...... برو عامو خودتو رنگ کن !!!! خدا با این چیزا کلاه سرش نمیره !!!!!
++ نظر ب اینکه ترتیب نمایش کامنتا توی باکسِ آخرین « آخرین نظرات » در صفحهی اصلی وبلاگ ب هم خورده ، اون بزرگوارانی ک لطف کردن و ظرف روزای اخیر کامنت گذاشتن تا اطلاع ثانوی برای دیدن پاسخ کامنتاشون مراجعه بفرمایند ذیل همون مطلبی ک کامنت گذاشتن و منتظر نمایش کامنت خودشون در باکس آخرین نظرات نباشن چون اونجا نمیبیننشون.
چرا برخی از نوشتههای شما در وبلاگ ، پُر است از اغلاط املایی و نگارشی ؟ ( « وخت » بجای « وقت » ، « ک » بجای « که » ، « خاهر » بجای « خواهر » ، « میخام » بجای « میخوام » ، « خاب » بجای « خواب » ، « لطفن » بجای « لطفاً » ، « صراحتن » بجای « صراحتاً» و ....)
اینگونه نوشتن حاکی از جهل نسبت به املای صحیح کلمات یا جهل نسبت ب نگارش صحیح کلمات نیست ؛ من معتقدم هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد ؛ بله در جایی که ما مشغول نوشتن یک دادخواست یا پاسخ دادن به یک دادخواست هستیم و قصد داریم آن را به عنوان یک سند حقوقی به محضر دادگاه تقدیم نمائیم باید قواعد املائی و نگارشی را تمام و کمال رعایت کنیم ، اما اینجا در این وبلاگ شخصی که عمدهی مباحث ما را دلنوشتههای احساسی تشکیل میدهد دلیلی برای رسمی نوشتن وجود ندارد ، ما اینجا در پی اینیم که هر چه میخواهد دل تنگمان بنویسیم و هیچ آداب و ترتیبی هم نجوئیم !!!
ما وقتی در یک مراسم رسمی شرکت میکنیم بدیهیست که باید با لباس رسمی حاضر شویم و آداب نشستن و برخاستن را به طور کامل رعایت کنیم ؛ اما پوشیدن پیژامه در منزل و راحت نشستن یا حتا دراز کشیدن از منظر هیچکس سزاوار سرزنش نیست ؛ این وبلاگ هم ب مثابهی خانهی من در فضای مجازی است و عدم رعایت آداب نوشتن از نظر من بدون عیب است.
صرفنظر از توضیحات فوق ، از نظر ادبی هم اینگونه نوشتن در وبلاگ شخصی از نظر من بلا اشکال است ، همانگونه که امروزه فارسی شکسته و محاورهای نوشتن (مثل نوشتن « میخوام » بجای « میخواهم » یا « میگم » بجای « میگویم ») به یک امر مقبول تبدیل شده ، در حالیکه سابقن ادیبان بشدت در مقابل این تغییر مقاومت نشان میدادند ، مطمئناً در سنوات آینده نیز نوشتن « وخت » بجای « وقت » آنقدر که امروز از نظر بعضیها عجیب و غیر قابل قبول مینماید ، شگفتیآور نخواهد بود.
هدف غائی ما این است که در این محیط ، نوشتنمان را هر چه بیشتر به گفتار روزمره شبیه کنیم. اگر در گفتار روزمره ، فعل بر خلاف نوشتار ، در وسط جمله میآید نه در آخر جمله ( به این مثال توجه کنید : « من رفتم اونجا » بجای « من آنجا رفتم ») در نوشتار هم همین اتفاق خواهد افتاد ، اگر در گفتار ، تلفظ کلمهی « وقت » تبدیل به « وخت » میشود ، در نوشتار هم همین گونه خواهد شد.
به هر حال این نظر شخصی من است و امیدوارم اگر مایل ب خواندن مطالب من در این وبلاگ هستید و از نظرتان اینگونه نوشتن ایراد است ، این ایراد را بر من ببخشائید و تحمل کنید.
این بزرگوارانی ک سیمکارتاتون همراه اول هست ، شمام این دو سه روزهی اخیر ، حجم پیامکای تبلیغاتی و اعصاب خورد کنی ک سابقن دریافت میکردید ، ب طرز محسوسی کاهش پیدا کرده ؟ یا فقط منم ک از این سعادت بسسسسسیار بسیار غیر مترقبه !!! بهرهمند شدم ؟
مثلن امروز من فقط یه پیامک تبلیغاتی واسم اومد اونم از خود همراه اول بود ، نه از اینا ک میگن « بگو چه رنگی دوس داری تا بگیم عشقت قدش چن سانته !!! هر پیام صد و پنجاه تومان !!!!! »