عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

من سید نورالله شاهرخی، عضو هیأت علمی دانشگاه لرستان، دکترای حقوق خصوصی دوره‌ی روزانه‌ دانشگاه علامه طباطبایی تهران (رتبه‌ی 13 آزمون دکتری) ، کارشناسی ارشد حقوق خصوصی از همان دانشگاه (رتبه‌ی 21 آزمون ارشد)، پذیرفته شده‌ی نهایی آزمون قضاوت، مدرس دانشگاه و وکیل پایه یک دادگستری هستم. این وبلاگ در وهله‌ی اول برای ارتباط با دانشجویان و دوستانم و در وهله‌ی بعد برای ارتباط با هر کسی که علاقمند به مباحث مطروحه در وبلاگ باشد طراحی شده است. سؤالات حقوقی شما را در حد دانش محدودم پاسخ‌گو هستم و در زمینه‌های گوناگون علوم انسانی به‌خصوص ادبیات و آموزش زبان انگلیسی و نیز در صورت تمایل، تجارب شما از زندگی و دید شما به زندگی علاقمند به تبادل نظر هستم.

***
***

جهت تجمیع سؤالات درسی و حقوقی و در یکجا و اجتناب از قرار گرفتن مطالب غیر مرتبط در ذیل پُستهای وبلاگ ، خواهشمند است سؤالات درسی و / یا حقوقی خود را در قسمت اظهار نظرهای مطلبی تحت همین عنوان (که از قسمت طبقه بندی موضوعی در ذیل همین ستون هم قابل دسترسی است) بپرسید. به سؤالات درسی و / یا حقوقی که در ذیل پُستهای دیگر وبلاگ پرسیده شود در کمال احترام ، پاسخ نخواهم داد. ضمناً توجه داشته باشید که امکان پاسخگویی به سؤالات ، از طریق ایمیل وجود ندارد.

***
***
در خصوص انتشار مجدد مطالب این وبلاگ در جاهای دیگر لطفاً قبل از انتشار ، موضوع را با من در میان بگذارید و آدرس سایت یا مجله‌ای که قرار است مطلب در آن منتشر شود را برایم بفرستید؛ (نقل مطالب، بدون کسب اجازه‌ی قبلی ممنوع است!) قبلاً از همکاری شما متشکرم.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۱۵۲ مطلب با موضوع «خاطرات خودم :: خاطرات تدریس» ثبت شده است

۲۹
آذر
۹۶

سر کلاس اعلام کردم که کلاس فوق‌العاده فلان درس، فلان روز ساعت 13 تا 15، 15 تا 17 و 17 تا 19 خواهد بود، دانشجوی مربوطه که پای تریبون واستاده بود پرسید استاد یک تا سه بیایم یا سه تا پنج یا پنج تا هفت؟ گفتم دوست عزیز، هر سه تاش با هم!!!! ایشون فک کرده بود که فقط دو ساعت فوق‌العاده دارن و هر کدوم از ساعتا رو دلش خواست میتونه بیاد!!!! یکی دیگه از دانشجویان که نشسته بود به ایشون گفت بیا! بیا بشین آبرومونو بردی!!!! 

  • سید نورالله شاهرخی
۲۲
آذر
۹۶

سکانس اول

سر کلاس بحث افتاد که کدومیک از واحدهای دانشگاهی دانشگاه آزاد سطح استان، از نظر کیفیت علمی وضعیت بهتری دارن، دانشجویان محترم میفرمودن که استاد محترمی فرمودن که واحد دانشگاهی الف، خیلی سطحش بالاتر از واحد دانشگاهی ب هست، (بدلیل اینکه قصد ایجاد حاشیه ندارم، اسم واحدهای دانشگاهی رو عرض نمی‌کنم) با توجه به اینکه من توی هر دو واحد دانشگاهی تدریس داشتم سابقاً و میدونستم که دقیقاً بر عکس اون چیزی هست که اون استاد محترم فرمودن، سر کلاس عرض کردم خیر اونجوری نیست، کیفیت دانشگاه آزاد ب، نسبت به اون دانشگاه دیگر، مثل کیفیت دانشگاه آکسفورد هست نسبت به دانشگاه فلان شهر. قصدم هم واقعاً تخفیف یا کوچک شمردن دانشگاه شهری که در برابر آکسفورد اسمش رو ذکر کردم نبود، فقط به عنوان مثال عرض کردم. دیدم یه دفه کلاس منفجر شد، بچه‌ها گفتن استاد فلان دانشجوی کلاس، مال همون شَهره!!! خشششکم زد، گفتم که به هر حال، در مقایسه با دانشگاه آکسفورد، لابد خودشونم قبول دارن که دانشگاه شهرشون، کیفیت بالایی نداره.

نتیجه‌ی اخلاقی : آدم بضی وختا سر کلاسا اتفاقاتی براش میفته که یک در میلیارد هم احتمال وقوعش رو نمیده. به هر حال سر کلاس هم گفتم منظور من تخفیف شهر خاصی نبود. اینجا هم عذرخواهی میکنم از ایشون مجدداً.


سکانس دوم

برداشت اول

یکی از دانشجویان بود، توی امتحانی که نصف کلاسشون قبول نشد، نمره‌ش رو رسوند به حد قبولی. بعد معترض بود که من معدلم خراب میشه حتماً باید 18 به بالا بگیرم. سؤال به سؤال، ریز به ریز اِشکالاشو براش گفتم باز قبول نکرد، می‌گفت اصن تو این پاسخ رو سر کلاس نگفتی، کار رسید به جایی که فایل صوتی رو براش گذاشتم و گفتم حالا گفتم یا نگفتم!!!! باز در کمال شگفتی میفرمود بله گفتی اما بعداً توی دقایق بعدی یه چیز دیگه گفتی، باز میخواست بعد از چند ساعت بحث بیحاصل، ادامه بده اما اوووووونقد عصبی شدم که دیگه جوابشو ندادم. حالا اینو داشته باشید؛ بعد از چند ماه اون دفه دیدم همون دانشجوی محترم داخل سالن نشسته بود، زیر تابلوی اعلاناتی که برنامه‌های کلاسی روش نصب شده، میخواستم شمارهٔ کلاسم رو ببینم، واستادم کنار تابلوی اعلانات، اوضاع طوری بود که زانوی من در حالت ایستاده تقریباً داشت می‌خورد به زانوی ایشون که نشسته بود روی صندلی، یه طورایی دقیقاً بالای سر ایشون واستاده بودم، کاملاً روش رو برگردوند و حتی حاضر به یک سلام و علیک هم نشد. کور شم اگه دروغ بگم. منم دیگه معذبش نکردم که بخام سلام کنم زورکی. چیزی نگفتم. شمارهٔ کلاس رو دیدم و رفتم. توجه نموئیدید؟ نه به خاطر اینکه از درس من افتاده بود، فقط به خاطر اینکه نمره‌ای که مطابق میلش بود نگرفت، علیرغم اینکه نیم نمره به نیم نمره براش اشکالاتش رو گفتم، ولی حاضر نشد حتی سلام بهم بکنه!!!! بعضیا اینجوری هستن ینی!!!


برداشت دوم

یه دانشجویی توی یکی از کلاسا داشتم به دلیل اینکه غیبتاش از سه رد شد حذفش کردم و طبیعتاً اصرار‌هاش رو هم در نظر نگرفتم. امروز کنار سرویس دانشگاه منتظر حرکت سرویس بودم. دیدم همون دانشجو داره میره سوار ماشینش بشه، ده بیست متر با هم فاصله داشتیم، او حواسش نبود، منم سرمو انداختم پایین و خودمو مشغول کردم با نگاه کردن به زمین. مدتی بعد دیدم صدایی از پشت سر میگه استاد من دارم میرم داخل شهر، اگر دوس دارید تشریف بیارید، تعارف هم نمی‌کنم. منم جواب مثبت دادم و با ایشون رفتم. این رفتار دانشجویی بود که نه تنها درسش رو از من قبول نشد بلکه حذف شده بود. کار خاصی هم نکرد ولی همین محبت‌های کوچیک توی ذهن آدم می‌مونن. 

نتیجه‌ی اخلاقی : ببینید آدم با آدم، دانشجو با دانشجو و رفتار با رفتار چققققققدر فرق میکنه!!! 


  • سید نورالله شاهرخی
۰۷
آذر
۹۶

یکی از اساتید محترم میفرمودن من هر بار میخام کلاسامو سرِ یکساعت و نیم تموم کنم، منتها وقتی یادم میفته شما کلاسا رو تا خودِ دو ساعت ادامه میدید منم حرصم میگیره کلاسامو ادامه میدم!!!!!! البته احتمالاً مزاح میفرمودن، از این جهت عرض میکنم احتمالاً که ایشون توی دانشکدهٔ انسانی نیستن و من امکان راستی آزمایی این فرمایش ایشون رو ندارم. در همین راستا یکی از دانشجویان محترم هم فرمودن میخام نارنجک به کمر ببندم و وختی شما توی کلاسی بیام واستم جلوی تریبون استاد و خودمو منفجر کنم و با کشته شدن شما یه دانشگاه رو راحت کنم!!!! ینی ایشون اننننقد فداکار هستن و حاضر به ایثار!!!!

  • سید نورالله شاهرخی
۰۳
آذر
۹۶

یکی از وابستگان دانشجویان از طریق تلگرام تماس گرفته که فلانی از هنگام وقوع زلزله‌های اخیر بروجرد، دچار ناراحتی شده و اجازه بده از الان تا پایان ترم برگرده خونه، گفتم این کار با عدالت سازگار نیست و همهٔ دانشجویان از نظر من یکسانند! بعد فک میکنین چی فرمودن؟ فرمودن پس اگر اتفاقی برای فلانی افتاد امیدوارم بتونید جواب وجدانتون رو بدید!

جواب دادم که عجب حرفی میفرمائید!!!!!! زلزله که بیاد زبونم لال، هزاران نفر ممکنه دار فانی رو وداع بگن، ممکنه همون شبی بیاد که منم اونجا هستم، جنابعالی انگار معتقد هستید خون ایشون از بقیه رنگین‌تر هست. اگر من به ایشون اجازه بدم برن یا باید به بقیه هم اجازه بدم و کلاسم رو رسماً تعطیل کنم یا باید به بقیه اجازه ندم در اون صورت اگر در اثر زلزله احتمالی، کسی از کلاسم خدای نکرده زبونم لال فوت کرد، جنابعالی جوابگو هستید؟ اگر دانشگاه تعطیل کرد ایشونم استفاده میکنه وگرنه چجوری ممکنه من تبعیض قائل بشم؟ 

  • سید نورالله شاهرخی
۰۱
آذر
۹۶

برداشت اول 

مستحضرید که شب چهارشنبه توی بروجرد، حول و حوش ساعت 22:30 دقیقه زلزله اومد، من توی استادسرا بودم و بقیه‌ی اساتید هم تشریف داشتن، داشتم میرفتم توی رختخواب که بخابم، اساتید دیگه هم توی هال، مشغول تعریف و خنده بودن، هیچی دیگه زلزله اومد، من به رفتن زیر پتو ادامه دادم، اونا هم به خندیدن!!! دروغ گفتن گناهه ، قصد نشون دادن اینکه من یا ما مثلاً چقدر آدم شجاعی هستم یا هستیم رو هم ندارم ، اما این عییییییین اون چیزی بود که اتفاق افتاد!!!

بعد من عادتمه زود میخابم، حوالی ساعت 3 شب بیدار میشم واسه انجام کارام، وختی بیدار شدم دیدم چندین و چند نفر از دانشجویان، توی تلگرام، پی ام دادن، جواب اونا رو دادم دیدم چند نفرشون هم دخترا و هم پسرا سریع سین کردن و تیک دوم خورد! با تعجب پرسیدم چرا بیدارید شما؟ دیدم اصن کلاً بیدارن و منتظر واکنش سریع به زلزله!!!!! بابا بخابید، خبری نیست!!!!

نتیجه‌ی اخلاقی بیربط : حسابی درستون رو بخونید و از ما اساتیدی که حتی از زلزله هم نمی‌ترسیم بترسید!!!! فک نکنید فله‌ای و الکی نمره میدیم!!!! 

برداشت دوم 

من توی درسام، یه سری جزوات از معاونت آموزش و تحقیقات قوه قضائیه معرفی میکنم به عنوان جزوات کاربردی، و متن اونا رو از دانشجویان میپرسم، حالا توی یه قسمتی از این جزوات، اومدن جزوات قبلی منتشره از سوی این معاونت رو هم معرفی کردن، به تصویر ذیل توجه بفرمایید

بعد یکی از دانشجویان ترم بالایی تعریف کردن که دانشجوی مربوطه داشته همین لیست رو هم حفظ میکرده و رفته با کلی معذرت‌خواهی ازش پرسیده که اینا چیَن؟ آیا ما باید اینا رَم حفظ کنیم؟ 

نتیجه‌ی اخلاقی : دانشجویان محترم،کمی بیشتر توجه بفرمایید بد نیست! چیز بدتری نمیگم چون ممکنه بهتون بربخوره!!!!!! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مُجمل! 

  • سید نورالله شاهرخی
۲۷
آبان
۹۶

برداشت اول : لولو خورخوره


دانشجوای ترم اول شاکی بودن که این دانشجوای مدنی 3، ما رو خیلی از داشتنِ درس مدنی 3 با شما میترسونن و مدام دل ما رو خالی میکنن، منم بهشون گفتم هر کی درس بخونه دلیلی برای ترس نیست، بعد سر کلاس مدنی 3، به دانشجوای کلاس گفتم چکار این ترم اولی‌ها دارید انقد میترسونیدشون؟ می‌بینم یکیشون درمیاد میگه استاد ترم بالایی‌ها ما رَم از همون ترم اول مدام از شما ترسوندن، مام الان داریم تلافی می‌کنیم!!!!! 

نتیجه‌ی اخلاقی : الان من دقیقن شدم لولو خورخوره‌ی دانشجویان محترم!!! 


برداشت دوم : مدنی 3 همچین چیزیه!!! 


این هفته بحث تدریس مدنی 3 یه طورایی سنگین و پیچیده بود، دو ساعت و نیم هم مدام طول کشید، چهره‌ی بچه‌ها دیدنی بود سر کلاس!!! یه طورایی چهره‌شون مصداق این شعر مولانا بود که (چون کشتی بی لنگر، کژ می‌شد و مَژ می‌شد)، بعد یکیشون تشریف برد بیرون و برگشت گفت استاد بلایی به سرمون آوردید وختی برگشتم رفتم توی کلاس عوضی! در رو باز کردم دیدم هیشکی توش نیست!!! یکی دیگشونم میفرمود کاری که مدنی 3 با صورت میکنه، شیشه با صورت نمیکنه!!! بعدم فرمودن دیشب به یکی از دوستام گفتم حقوق زیادم سخت نیست، ولی اگر امروز بخام اظهار نظر کنم قطعا میگم حقوق خییییییلی سخته!!! 


برداشت سوم : اندر مصائب زلزله


در جریان هستید که حدوداً یک هفته‌ای میشه که بروجرد و حومه رفته روی ویبره و مدام داره میلرزه، در همین راستا این هفته به این جمع بندی رسیدم و مسموعات حکایت از این می‌کرد که دوستان دههٔ هفتادی بسیار بیشتر از ما دههٔ شصتیا جونشون عزیزه!!!! بخصوص بانوان محترمه!! میفرمودن که ظاهراً برخی از دانشجویان حتی روی کف دستاشون اسم و شماره تلفن پدر محترمشون رو مینوشتن که اگر زبونم لال زیر آوار موندن، کف دست، نقش پلاک در جبهه‌های جنگ تحمیلی رو ایفا کنه!!!! یکی دیگه از بزرگواران هم میفرمود که توی طول شب، مدام از طرف خانواده، ارتباط صوتی و تصویری باهاشون داشتن که ایشون بیدار بمونه و خوابش نبره و اگر زلزله اومد بتونه واکنش سریع داشته باشه!!!! در این حد ینی!!!!

اونوخ در طرف آقایون وضعیت کاملاً متفاوت هست. مثلاً یکی از دانشجویان محترم تعریف می‌کرد که وختی زلزله اومده یکی از دوستانشون می‌گفته تلویزیون رو بگیرید نیفته!!!! 

  • سید نورالله شاهرخی
۱۰
آبان
۹۶

برداشت اول : قاعده، بدون ضمانت‌اجرا ینی هیچ! 

سر یکی از کلاسای کارشناسی، بحث این افتاد که من توی کلاسای ارشد، قواعد کلاسم رو بیان می‌کنم اما دیگه به دلیل رعایت شأن دانشجویان مقطع کارشناسی ارشد، ضمانت‌اجرا واسشون نمیذارم، مثلاً ازشون میخام سر کلاس با موبایل، کار نکنن، اما در صورت کار کردن با موبایل در حین کلاس، فقط تذکر میدم و دیگه براشون منفی نمیزنم، بعد من گفتم متأسفانه به همین دلیلِ فقدان ضمانت‌اجرا، بضی از دانشجویان محترم ارشد، اصلاً اون قواعد رو رعایت نمیکنن و من باید مدام تذکر بدم که آقا مثلاً موبایلتو جمع کن! در حال بیان همین قبیل حرفا بودم که یکی از دانشجویان کلاس، دراومد گفت ولی استاد چققققققدر معذب هستی سر کلاسای ارشد که نمیتونی این ضمانت‌اجراهای سفت و سختت رو اِعمال کنی!!! یه دفه منفجر شدم از خنده!!! البته در جواب ایشون عرض کردم والا مطلوب من اینه که قواعدی که اعلام می‌کنم به صِرفِ اعلام رعایت بشن و اصلاً ضمانت‌اجرایی در کار نباشه ولی متأسفانه قواعدی که ضمانت‌اجرایی ندارن، رعایت هم نمیشن! نمونه‌ی بارزش هم برخی از همین دانشجویان ارشد!


برداشت دوم : عمممممق تنفر نسبت به یک درس! 

یکی از دانشجویان محترم رو می‌بینم سر یکی از کلاسا، علیرغم اینکه یک ماه از ترم گذشته هنوز کتاب منبع درس رو نگرفته و داره از روی برگه‌های کپی شده، صفحات خودخوان رو میخونه. خدمتش عرض کردم پس هنو کتابو نگرفتی؟ میفرماد نگرفتم و نخواهم گرفت! عرض میکنم خب هی هفته به هفته بخای کپی کنی، هزینه‌ش از هزینه‌ی خرید کتاب بیشتر میشه. میفرماد استاد من از این درس متنفففرم به همین دلیلم کتابشو نمی‌خرم!!!! باز صدای خنده‌م بلند شد! گفتم آهان، احتمالاً از برگه استفاده میکنی که بعد از پایان امتحان، مث دانش‌آموزای دورهٔ راهنمایی برگه‌های کپی شده رو پرتاب کنی به آسمون و با خیال راحت بگی آخییییییییش! راحت شدم!

به هر حال توجه بنموئید که ما مفتخریم یه همچین دانشجوایی هم داریم!!!


برداشت سوم : بخند! 

حالا که بحث خندیدن من شد اینم بگم این هفته می‌بینم اول یکی از کلاسا یکی از دانشجویان محترم از جای خودش پا شد اومد مقابل تریبون واستاد، با خودم گفتم یا خدا بینم چی میخاد بگه! می‌بینم میگه استاد من خییییییلی از صدای خندیدن تو خوشم میاد لطفاً بخند! توی چهره‌ش دقیق نگا کردم، داشت لبخند میزد اما هیچ اثری از شوخی توی کلامش نبود! گفتم ینی همین الان بخندم؟ خنده باید طبیعی باشه! آخه الان به چی بخندم!!! هیچی دیگه آخر کلاس بازم اومد گفت بخند!!! گفتم برو بابا، ب چی بخندم! بحث رو انداخت و یه حرفی زد ک باز صدای خنده‌م طبق معمول بلند شد! قهقهه در واقع! دیدم موبایلش دستشه، گفتم الان صدای خندیدنمو ضبط کردی؟ میگه آره!!!!!!!!!!!!

نتیجه‌ی اخلاقی: این دانشجوی محترم اگر با همین جدیت و پیگیری درس بخونه میتونم قول رتبه‌ی تک رقمی ارشد رو بهش بدم!!!


برداشت چهارم : پیشگویی! 

یکی از دانشجویان محترم اومده میگه استاد من توی تلگرام پی اِم دادم که لینک کانال رو واسم بفرستی، اما نفرستادی، چرا؟ میگم والا همچین پیامی برای من نیومده، کو؟ کجا فرستادی؟ موبایلشو میاره جلو، میگه ایناهاش، بعد خوبه توی پیامش چی نوشته؟ فقط نوشته سلام!!!!!!! بهش میگم اونوخ من از کجا باید تشخیص بدم که این سلام که نوشتی ینی اینکه لینک کانال رو بفرست؟ غیب میدونم مگه؟ 

نتیجه‌ی اخلاقی : به قول فامیل دور من حرفی ندارم! 


برداشت پنجم : خاطره‌ شیرین! 

امروز جناب آقای بهنامی یکی از دانشجویان سابقم توی دانشگاه آزاد بروجرد که موفق به کسب رتبه‌ی 2 آزمون کارشناسی ارشد شدن، لطف کردن منت گذاشتن و تشریف آوردن کلاسم. از ایشون خواستم تجربیات خودشون در زمینه آزمون ارشد و منابع پیشنهادی خودشون رو در کلاس، برای دانشجویان محترمی که توی کلاس حاضر بودن اعلام کنن - البته ایشون سابقاً لطف کردن و تجارب خودشونو مفصصصصصل توی وبلاگ من نوشتن - ولی باز امروز هم لطف کردن نکات بسیار مفیدی رو در کلاس مطرح کردن و منابع پیشنهادی خودشون رو در اختیار دانشجویان محترم اون کلاس خاص گذاشتن و به سؤالات دانشجویان کلاس در مورد نحوه‌ی مطالعه‌ی دروس برای آزمون ارشد، جواب دادن. بسیار از ایشون ممنونم. لطف کردن. روز پر خاطره‌ای رو ساختن برام. اینم یادگاری از امروز، تقدیم به همه‌تون.

  • سید نورالله شاهرخی
۱۹
مهر
۹۶

برداشت اول - در ستایش انگیزه

من زیاد با دانشجویان محترمی که ترمای اول تحصیلشون توی دانشگاه هست کلاس داشتم. ورودی‌هایی که الان ترم اول و بخصوص ترم سه هستن، یه ویژگی ممتاز نسبت به ورودی‌های قبل‌تر خودشون توی ترم سه و یک دارن. اونم اینکه خیلی کنجکاو هستن و در همه‌ی زمینه‌ها سؤال دارن و آدم اون شوق آموختن رو درشون می‌بینه. هنوز مسائل متفرقه دانشگاه خیلی‌هاشون رو بنده و برده‌ی خودش نکرده - مسائلی مث اعتیادِ بنیان برافکن به فضای مجازی، دوستی‌های آنچنانی و رسیدگی بیش از حد به ظاهر!!! - بنابراین فرض کنید توی یه کلاس با عده‌ای جوون پرانگیزه طرفید که در هر موردی پر از سؤال هستن. وقت گذروندن توی یه همچین کلاسی واقعاً برای من لذت بخش هست. 

بُل نوشت: ازتون تعریف کردم بُل نگیریدا !!!! 

برداشت دوم - در مذمت بی انگیزگی

بعد با خودم فِک میکردم چی میشه که همین ذهن‌های فعال و جوّال توی ترمای بالاتر اونقد به مسائل دیگه مشغول میشه که دیگه درس میره اولویت آخر قرار می‌گیره؟ با خودم به این نتیجه رسیدم که شاید یکی از متهم‌ها در این زمینه، دانشجویان ترم بالاتر باشن. انقد میشینن توی گوش ترم پایینی‌ها میگن بابا خبری نیس بیا به ما بپیوند و اینا! بندگان خدا رو از راه به در میکنن!!!!

امروز سر یکی از کلاسای ترم بالائیا گفتم این ترم پایینی‌ها تا الان اکثراً خوبن، لطفاً از اثرات مخرب خود بر اون‌ها بکاهید!!!!

از همین تریبون به دانشجویان محترم ترم‌های پایین‌تر اعلام می‌کنم باااااور بفرمایید توی درس نخوندن هیییییییییچ خبری نیست. یه وخ بخودتون میاید که جوونیتون از دست رفته و هیچ چیز جز حسرت در دست ندارید. بنابراین با همین شور و شوق اشتیاق جلو برید و اسیر یأس و ناامیدی‌هایی که بهتون القا میکنن نشید، متمرکز باشید بر درس خوندن؛ به امید خدا آینده روشن هست...

برداشت سوم - امیدهای واهی!!!  

یکی از دانشجویان محترم فرمودن که توی اتوبوس دانشگاه یکی از ترم اولی‌ها داشته به دوستش می‌گفته «حالا این شاهرخی بعداً با ما کنار میاد الان جلسهٔ اول بوده خواسته بترسونمون!!!!» خواستم از همین جا خدمت اون دانشجوی محترم عرض کنم در طول ترم بدتر میشه اوضاع که بهتر نمیشه!!!! 

برداشت چهارم - شوق نوشت

امروز یکی از دانشجویان سابقم در دانشگاه آزاد بروجرد که موفق به کسب رتبه‌ی 2 آزمون کارشناسی ارشد شده بود تشریف آورده بودن دانشگاه دیدنم. خییییییلی خوشحال شدم. بیشتر از این بابت تحسینش میکنم که حتی با وجود قبولی توی آزمون قضاوت، قضاوت رو گذاشت کنار و متمرکز شد بر ادامه تحصیل توی دانشگاه شهید بهشتی، مث همهٔ روزای اینچنینی بعد از دیدن دانشجویان اینچنینی حسسسابی شارژ شدم. ممنونم ازش بابت اومدن به دانشگاه.

  • سید نورالله شاهرخی
۱۹
خرداد
۹۶

قبلاً در این مطلب عرض کرده بودم که افتخار داشتم توی کلاسی باشم که دانشجویان محترم اون کلاس، 53 منفی کسب کردن، حالا میخام خدمتتون عرض کنم که یه طورایی اگر بخایم به نسبت جمعیت کلاس حساب کنیم اون رکورد خوشبختانه!!! ارتقاء پیدا کرد این ترم، به این شکل که این ترم، بسیار بسیار مفتخر بودم در خدمت کلاسی باشم که علیرغم تعداد 13 نفری، طی یک تلاش طااااااقت فرسا موفق به خلق رکورد جاودانه و احتمالاً دست نایافتنی 48 منفی بشن!!! به چشمای خودتون اعتماد کنید؛ اونچه می‌بینید صحیح هست.

قضیه وختی جالب‌تر میشه که بدونید از این سیزده نفر، دو نفر اصلاً منفی ندارن و زحمت کسب این 48 منفی روی دوش فقط 11 نفر از اعضای محترم این کلاس بوده. من واااااااااااااااقعن تبریک عرض میکنم خدمتشون، اصن ابزارهای تنبیهی من در مقابل ایییینهمه جدیت برای درس نخوندن کم آورده و این حماسه‌سازان به تالار افتخاراتِ خاطراتِ تدریس من راه پیدا کردن! 

تقدیر نوشت : لوح تقدیر و جایزه‌ی ویژه‌ی هیأت داوران!!! با تقدیر از زحمات بی شائبه تک تک اعضای این کلاس حماسه‌ساز تعلق میگیرد به اون یک نفری که به تنهایی 7 منفی داره و تا شکستن رکورد انفرادی منفی‌ها فقط یه منفی فاصله داشت و نیز با اعطای دسته گل، تشکر ویژه دارم از اون سه نفری که هر کدوم 6 تا منفی دارن، ینی همین 4 نفر، به تنهایی 28 منفی رو تونستن کسب کنن... احسنت، بارک الله، از خداوند بزرگ مسئلت دارم که در طول عمرشون به همین شکل در خلق حماسه‌ها موفق باشن. 

  • سید نورالله شاهرخی
۲۷
ارديبهشت
۹۶

جزوهٔ سفید خودم سر کلاس متون حقوقی همرام نبود ک بِدم دانشجویی ک میخام ازش بپرسم از روش بخونه، دنبال دانشجویی میگشتم ک جزوه‌ش سفید باشه و بدم به دانشجویی ک میخام ازش بپرسم. 

توی صف اول، دانشجوی محترمی نشسته بود که در طول ترم همیشه سرش توی جزوه بود و چیزایی توی جزوه مینوشت، رو کردم به ایشون و عرض کردم جناب فلانی، شما که میدونم جزوه‌تون سفید نیست! فرمود استاد از قضا جزوه‌م سفیده و چیزی توش ننوشتم!!!!! عرض کردم : اِ پس در طول ترم همش چی مینوشتید توی جزوه؟ فرمود : استاد فقط زیر لغاتی ک ترجمه‌شونو میگفتی خط میکشیدم!!!!!!! 

کمرمو شکست اصن این دانشجوی محترم!!! اننننننقد فعال بوده توی کلاس در طول ترم!!!!!! 

  • سید نورالله شاهرخی
۲۶
ارديبهشت
۹۶

دانشجوای محترم، توی این ایام تب انتخابات ازم میپرسن ک میخام به کی رأی بدم! منم میگم : میدونم این سؤال رو برای چی میپرسید! شما که از من خوشتون نمیاد، میخاید ببینید کاندیدای محبوب من کیه تا دقیقن به همون شخص رأی ندید!!!! منم چون دوس ندارم آرای ایشون ریزش کنه روی همین حساب، تحت هیچ شرایطی، نمیگم رأی من واسه کی هست!!!!!! 

  • سید نورالله شاهرخی
۰۲
ارديبهشت
۹۶

خسسسته نباشید خدمت بچه‌های کلاس مدنی شیش، که در یک روز، هفت ساعت درس رو با من گذروندن اونم از نوع مدنی شیش!!!!! پر از استدلال و شقوق و فروض مختلف! 

از روی جزوه‌ی خلاصه نویسی شده‌ی خودم که تازه یه سری از توضیحات و استدلالات رو هم نداره، حدود 54 صفحه، همین امروز، درس دادم!!!!! 

یکی از دانشجویان محترم کلاس، آخرای کلاس فرمودن که ما را به سخت جانی خود این گمان نبود!!!! 

یکی دیگه از دانشجویان محترم هم که روز چهارشنبه‌ی همین هفته بازم با من کلاس داره، وختی در پایان کلاس، داشتیم بیرون میومدیم فرمودن استاد من دیگه چهارشنبه نمیام سر کلاس که نبینمتون!!!! ینی منظور ایشون احتمالاً این بود که اوووووونقد از دیدنت در یک روز اشباع شدم که دیگه تا یه مدت، میخام نبینمت اصن!!!!! 

نتیجه‌ی اخلاقی : در این حد ینی! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! 


  • سید نورالله شاهرخی
۲۹
فروردين
۹۶

برداشت اول : سیاه بخت!

سَرِ یکی از کلاسای خانوما، بحث ازدواج و اینا بود، از باب مزاح عرض کردم دلم واسه اون بدبختی میسوزه که میخا با شما ازدواج کنه!!!! ایشونم نه گذاشت اینور، نه گذاشت اونور فرمودن که استاد ما اگر سیاه بخت و بدبخت نبودیم، الان شما استادمون نبودید!!!! از همین جا دیگه معلومه که بختمون چققققققدر سیاهه!!! 

نتیجه‌ی اخلاقی : یه اینجور دانشجوایی داریم ما!!!! 

برداشت دوم : قوز بالا قوز! 

یکی دیگه از دانشجویان محترم تشریف آورده بودن رایزنی کنن برای اینکه روز بعد، ازشون نپرسم. در مقام ارائه‌ی دلیل برای اینکه نتونستن کل مطالب رو بخونن، فرمودن که من خودم خییییییلی مشکلات شخصی دارم، درس شما هم شده قوز بالا قوز! به ایشون عرض کردم درست صحبت کن! اصل کاری همون درس من هست، اون مشکلات شدن قوز بالا قوز و ادامه دادم الان این صحبتی که فرمودید خودش مستلزم منفی هست!!!! 

نتیجه‌ی اخلاقی : گاهی وختا برای رد کردن یه درخواست، بهترین راه، فرار به جلو هست! مثل بضی از دانشجوا که تا ازشون یه سؤال درسی میپرسم فوری میگن از قضا این سؤال من از شما بود، میخواستم همین الان بپرسم! 


  • سید نورالله شاهرخی
۱۶
فروردين
۹۶

امروز دو ساعت اول اومدم سر کلاس، 8 تا 10 صبح، مشغول درس دادن بودم، آخرای ساعت بود، حدودای ساعت 9 و نیم، دستام رو قلاب کرده بودم به هم روی میز استاد و داشتم درس میدادم، نگام افتاد به آستین پالتوم! دیدم آستین پالتوم یه پارچه‌ی طرح‌دار هست که روش شیار داره، تعجب کردم، آخه پالتوی من کلاً شیار نداشت!!!!! نگا کردم دیدم اصن این اولاً پالتو نیس، کاپشن هست، ثانیاً اصن مال من نیست!!!!! یه لحظه حس کردم توی رؤیا هستم یا توی یه دنیای موازی!!!! مث توی فیلما!!!!! بعد دس کردم توی جیب کاپشن به دنبال نشونه‌ای از صاحب کاپشن!!! کیفی توش بود، بازش کردم، عکس یکی از اساتید استادسرا رو شناختم!!!!! 

فهمیدم صب که اومدم بیرون، از روی چوب رختی، کاپشن یکی از اساتید رو اشتباهی برداشتم!!!!! فقط شانس آوردم که اون استاد محترم، امروز کلاس نداشت و توی استادسرا مونده بود!!!!!! بعد نکته‌ی جالبش این بود که نه توی مسیر دانشگاه و نه سر کلاس اصصصلن متوجه نبودم که این کاپشن، مال من نیست!!!! آخر ساعتای اول تازه فهمیدم!!!! هیچی دیگه... زنگ زدم به ایشون، باهاشون هماهنگ کردم، عصر از دانشگاه برگشتم داخل شهر، کاپشن ایشونو تحویل دادم و پالتوی خودمو گرفتم!!!!! ینی در این حد حواس پرت هستم من!!!!! 

نتیجه‌ی اخلاقی : اینکه با دوچرخه رفتم داخل پارک و بدون دوچرخه اومدم بیرون و یک شب کامل، دوچرخه من توی پارک موند و اینکه کنترل تلویزیون استادسرا رو گذاشته بودم توی کیفم که با خودم بیارم خونه و موارد دیگر اینچنینی رو فراموش کنید اصن! واقعه‌ی امروز شاههههکار بود دیگه! مرزهای حواس پرتی رو جا به جا کردم من!!!!! 


  • سید نورالله شاهرخی
۱۵
فروردين
۹۶

برداشت اول : 

دیشب بنا به دلایلی دیر خوابیدم، ساعت 4 صبح، امروزم باید ساعت 10 صبح بروجرد میبودم برای کلاس، بعد یه اپلیکیشن‌هایی هست که میتونید تنظیمشون کنید وختی زنگ میزنن برای بیدار کردن، واسه اینکه باز خاموششون نکنید بگیرید بخوابید ازتون چن تا ضرب و تقسیم میپرسه و تا اونا رو حل نکنید آلارم اپلیکیشن همچنان به صدا دادن ادامه میده. 

اونوخ من گذاشته بودم روی ساعت 7 که پا شم صبحونه بخورم و بیام سرِ جاده که بیام بروجرد، هیچی دیگه ساعت 7 زنگ زد، منگ بودم اصن، پا شدم اون ضرب و تقسیما رو انجام دادم باز گرفتم خوابیدم! ساعت 8 با هول و هراس از خاب پا شدم و لباس پوشیدم زدم بیرون!!!! ینی اپلیکیشن‌ رو هم از رو بردم من!!!!!! 


برداشت دوم :

یکی از دانشجویان محترم میفرماد فامیلامون وختی میخان ضد حال بزنن و یا نفرین کنن مثلن، میگن ایشالا توی درس استاد شاهرخی بیفتی!!!!! در این حد ینی!!!!

  • سید نورالله شاهرخی
۲۰
اسفند
۹۵

با هماهنگی‌هایی که با دانشکده صورت دادم، تصمیم بر این شد که هفته‌ی آخر سال رو نیام دانشگاه که دانشجویان محترم، توی ایاب و ذهاب، با مشکل مواجه نشن،این تصمیم رو به دانشجویان، اعلام کردم. 

بعد یکی از اساتید محترم منو توی راهرو دید، فرمودن ک شنیدم میخای هفته آخر نیای! عرض کردم بله، پس از رایزنی، تصمیم بر این شد که نیام. این همکار ارجمند فرمودن که دانشجوا از من پرسیدن ک هفته‌ی بعد، آقای شاهرخی نمیاد، شما میخاید بیاید سر کلاس؟ منم در جواب گفتم که وقتی آقای شاهرخی نمیاد، تکلیف از ما ساقط هست دیگه!!!!!! 


دگران نوشت: سابقاً عرض کردم که یکی از دانشجویان محترم ترم آخر، این شعر از شهریار رو به من تقدیم کرده که:

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی :‌: تو بمان با دگران، وای به حال دگران 

حالا دیدم یکی از دانشجویان محترمی که این ترم با من کلاس داره، میفرمایند که : استاد الان اون "دگران" ما هستیم دیگه!!!! نه؟ منم عرض کردم : دقییییییییییییییییقن!!!!! 

  • سید نورالله شاهرخی
۰۸
اسفند
۹۵

برداشت اول : 8 ساعت خواب، الزامی است!

کلاس ساعت 8 صبح شروع میشه، منم حداکثر 10 دقیقه امکان تأخیر قائل شدم و بیش از اون تبدیل میشه به غیبت، اونوخ دیدم دانشجوی محترم، ساعت 9 صبح، تق تق تق در میزنه، میگم بفرمایید، میگه استاد اجازه هست بیام داخل؟ میگم بفرمایید، ولی این جلسه‌تون غیبت شده دیگه قاعدتاً، تشریف آورد داخل کلاس، داشت در رو می‌بست با توجه به سوءسابقه‌ای!!!! که پیشم داشتن ازشون پرسیدم این بارَم خواب موندی؟ فرمود که بله!!! گفتم لابد توی فضای مجازی خییییییلی فعال هستی شبا که صبح دیر از خواب پا میشی! فرمودن که نه! از قضا من باید ساعت 12 شب خواب باشم!!! گفتم خب پس چرا دیر میای؟ میفرماد خب بدن به 8 ساعت کامل خواب احتیاج داره!!! من تازه 8 صبح باید از خواب پا شم!!! عرض کردم خب پس 11 شب بخاب که 7 صبح از خواب بیدار شی!!! میفرماد نه!!!! من اصن زودتر از 12 نمیتونم بخابم!!! دیگه داشتم شاخ درمی‌آوردم!!!! تنها کاری که از دستم بر میومد زدنِ یکی از همون قهقهه‌های بلند و ممتد بود!!!! بعد گفتم خو بفرما بشین الان!!!! میفرماد استاد میشه من زودتر از اتمامِ وقت کلاس، برم بیرون؟ باز دوباره از شدت خنده منفجر شدم!!! عرض کردم که جنابعالی که الان غیبت رو خوردید هر وقت تمایل داشتید میتونید تشریف ببرید بیرون!!!! هیچی دیگه یه ربع ساعت نشستن بعد تشریف بردن بیرون!!! یه همچین دانشجویانی دارم من!!!!

برداشت دوم : همراه داشتنِ قانونِ متعلق به خودتان، الزامی است!

مستحضر هستید که توی کلاسای من، همراه داشتن کتاب قانون الزامی هست، وگرنه منفی میخورن.

دانشجویانی که یادشون میره قانون بیارن از خونه، توی دانشگاه به لطائف الحیل متوسل میشن تا قانون گیر بیارن، بعضیا میرن از دوستانشون قرض میگیرن، بعضی میرن از کتابخونه دانشگاه، به هزااار زور و زحمت امانت میگیرن طوری که دیگه کتابدار دانشگاه هم منو میشناسه!!!! حالا سر یکی از کلاسا که حجم این تقلب نسبت به قانونا زیاد هست با لحنی میانه‌ی شوخی و جدی گفتم از این به بعد باید به همراه کتاب قانون، فاکتور خرید کتاب قانون رو هم همراه داشته باشید وگرنه منفی میخورید!!! گفتن استاد ما ایرانی هستیم، کاری نداره، جعل میکنیم فاکتور رو! عرض کردم که خب یه کار دیگه میکنیم از این به بعد باید به همراه کتاب قانون، شخص فروشنده رو هم همراه داشته باشید و ایشون فروش کتاب به شما رو شخصاً تأیید کنه وگرنه منفی میخورید!!!!! البته توجه دارید که مزاح بود اینا، ها!!! فردا حرف درنیارید برام ها!

برداشت سوم : همراه داشتنِ یک جو انصاف الزامی است!

تلخ نوشت : معمولاً دانشجویانی که به شددددت معترض هستن نسبت به نمره‌شون، من برگه شون رو نشونشون میدم و اشکالاتشون رو بهشون میگم و اونا هم قبول میکنن و عموماً احساس پشیمونی و شرمندگی رو درشون می‌بینم!!!! حالا این هفته، برگه‌ی یکی از دانشجویان بسیار معترض رو که احتمالاً پیش خودش مدعی نمره‌ی 20 هم بوده، بردم واسش و نشونش دادم، به تقاضای خودش، جلوی جمع هم نشونش دادم، یکی یکی ایرادات رو بهش گفتم، اولاً که اصن به سختی قبول میکرد اشتباه نوشته، کتاب رو هم که نشونش میدادم و با نوشته‌ی خودش مطابقت می‌دادم هم قبول نمیکرد!!!! آخرش میگه استاد که چی؟ عیب از ما نیست، عیب از سؤالات شماست!!!!! تازه‌شم مهم اینه که ما خوندیم، ولو هم اشتباه نوشتیم شما خودت باید نمره رو بدی دیگه!!!! اصن از میزان قدرتی که توی استدلالش بود لال که شدم هیچ، دندون هم توی دهنم نموند!!!!

نتیجه‌ی اخلاقی : آدم ممکنه بتونه شخص خواب رو بیدار کنه، اما محاااااله کسی که خودش رو به خواب میزنه بیدار کرد!!!!

  • سید نورالله شاهرخی
۲۱
آذر
۹۵

      برگه‌های امتحانی دانشجویان من در سال‌های 91 و 92 بدین طریق، در یک شب سرد پاییزی در یک جای متروک!!! معدوم شد!


  • سید نورالله شاهرخی
۰۶
آذر
۹۵

      توی یکی از ترم‌های قبلی، توی یکی از دروس، اکثریت دانشجویان محترم اون کلاس، موفق به اخذ نمره‌ی قبولی نشدن.

      یکی از دانشجویان اون کلاس، در حضور دوستش به من گفت که ایشون (ینی همون دوستش) گفته که شاهرخی گفته تو نمره‌ت بالاتر بوده اما من خودم کَمِش کردم!!!! و جالب اینجاست که اون دانشجو هم بیان اون حرف رو تکذیب نکرد! ینی نگفت من نگفتم!!!

      چققققققدر بی انصافن بعضی از دانشجویان محترم! منی که 25 صدم به 25 صدم از نمره‌ی دانشجویان رو حق‌الناس میدونم چطور ممکنه بیام نمره‌ی کسی رو بی دلیل کم کنم؟

       اصن بر فرض که یه استاد بی وجدان  پیدا بشه و این کار رو هم بکنه، به نظر شما اون استاد ممکنه بیاد به خودِ اون دانشجو بگه تو نمره‌ت بیشتر می‌شد من خودم کَمِش کردم؟

      دانشجویان، ممکنه از روی کینه و نفرتی که به هرررررر دلیلی نسبت به من دارن، هر کاری و هر گفته‌ای رو به من نسبت بدن، لطفاً بی دلیل چیزی رو از کسی قبول نکنید.

       نتیجه‌ی اخلاقی : گوینده ممکنه هر چیزی بگه، شنونده باید عاقل باشه!!!!

  • سید نورالله شاهرخی
۱۶
آبان
۹۵

      من کلاً عادت دارم همه‌ی مطالبی که تدریس میکنم یا میخونم رو از طریق دسته‌بندی یا نموداری کردن مطالب، یاد میگیرم یا یاد میدم.

      اونوخ فک کنید توی درسی مث مدنی 6، که بحثای بسسسسسسیار بسسسسسسیار فنی و دقیقی داره و هر مطلب، دارای شقوق و فروض بسسسسسسیار متنوعی هست، چه شَلَم در شوربایی راه میفته توی تدریسم!!!!

      ینی می‌بینی از اولِ یه سؤال تا آخرش، مطلب بیس تا فرض و حالت گوناگون پیدا میکنه، اونوخ تفهیم همه‌ی اون فروض با استدلالاتِ مختلف هر فرض به دانشجویان کار همچین آسونی نیست!

      به عنوان نمونه، این یکی از مسائل درس حقوق مدنی 6 هست، ببینید! بعد تازه ادامه‌ش هم توی صفحه‌ی بعد هست!



      حالا دانشجویان من در این کلاس، به هنگام دیدن این فروض و شقوق، واکنششون جالب هست، بعضیا میگن ما تا آخر ترم نزنه به سرمون شانس آوردیم، بعضیا میگن ما سر امتحان خودمون رو شِق شِق میکنیم از دست اینهمه فرض و حالت! خودمم به شوخی بشون میگم به نشونه‌ی اعتراض به من، سر جلسه امتحان، همه‌تون یکی یه پیت نفت و کبریت بیارید سر جلسه و خودتون رو آتیش بزنید و خلاص! خلاصه یه وضی هست اصن!!!!!

      یکی از بزرگواران این کلاس بیان فرمودن که اگه ما توی دبیرستان معلمی مث شما داشتیم، بعد چند لحظه سکوت کرد و جمله‌ی خودش رو اینطور کامل کرد که الان هاروارد بودیم! منم عرض کردم فک کردم میخاید بگید الان دنبال گاو و گوسفند بودیم توی صحرا و ترک تحصیل میکردیم!!!!!!

      +اینم همین امروز، کُلِ دانشجویان من در کلاس مدنی 6 آقایان، البته منهای سه نفر، که یکیشون داره همین عکس رو میندازه و یکی دیگشون هم زودتر رفته و یکی دیگشون هم توی این جلسه، غایب بود، در پایانِ یکی از جلساتِ متعددِ فوق‌العاده‌ی درس مدنی 6 در دانشگاه آیت الله بروجردی.




      بندگان خدا امروز 5 ساعت با من مدنی 6 داشتن! دوس داشتید جاشون میبودید و این عذاب الیم رو تجربه میکردید؟

     + پاسختون معلومه دیگه : هرررررررررررگزززززززززززز



  • سید نورالله شاهرخی
۰۲
آبان
۹۵

                                                           برداشت اول
یکی از دانشجویان محترم تعریف میکرد که دیروز از درس خوندن خیلی خسته بودم، در حضور پدر و مادر گفتم خییییییلی خسته‌ام، مادرم گفته خب استراحت کن! پدر از اون ور گفته : نه ولش کن فردا با استاد شاهرخی درس داره! بخون بخون!!!
بعدم گفتن مادرم گفته : خدا برای این استادتون بسازه که تو رو وادار کرده به درس خوندن!!!! منم عرض کردم حالا از هر صد نفر، نود نفرشون، من رو نفرین میکنه باز خوبه ایشون من رو نفرین نفرمودن!

                                                          برداشت دوم
سرِ یکی از کلاسا یکی از دانشجویان محترم، به من فرمودن من اگه استاد بشم یه روزی، میخام مث شما باشم! هنوز من جواب نداده یکی دیگه از دانشجویان، فرمودن: چ کاریه! اونوخ همین حسی که بچه‌ها الان نسبت به استاد شاهرخی دارن، به تو پیدا میکنن! خوشت میاد این طور؟

                                                        برداشت سوم
یکی از دانشجویان فرمودن من برای تعطیلات، که برگشتم خونه، کتابای درس شما رَم با خودم ورداشتم بردم خونه، خییییییلی تعجب کردن اعضای خونواده که چرا کتاب بردم خونه! بی سابقه بوده اصن!!!!! سر همین موضوع، الان دیگه شما رو کامل، میشناسن!!!!!

نتیجه‌ی اخلاقیِ سه برداشت : من واقعاً نمیدونم چطور باید از زیر بار ایییینهمه نظر لطف دانشجویان و خونواده‌های محترمشون بربیام! مچکرم واقعا!

                                                           برداشت چهارم
یکی از دانشجویان محترم، که جلسه قبل در کلاس، غایب بود اومده میگه استاد من همش یه جلسه غیبت دارم، چرا به بچه‌ها گفتید من حذف شدم؟ بشون عرض کردم کلاً سه جلسه از ترم، سپری شده، جنابعالی حتی اگر هر سه جلسه رو هم غایب بوده باشید قاعدتاً الان حذف نشدید، چون من در جلسه چهارم، حذف میکنم، ضمناً من در مورد جنابعالی اصلاً چنین حرفی نزدم، احتمالاً دوستانتون قصد آزار و اذیت جنابعالی رو داشتن!!!!
نتیجه‌ی اخلاقی : دانشجویان محترم لطفاً از من به عنوان لولو خورخوره استفاده نفرمائید، اگه قرار هست کسی رو بترسونید یا اذیت کنید خواهشمند است از ابزار دیگری استفاده بفرمایید!!!!

                                                         برداشت پنجم
یکی از دانشجویان محترم، در یکی از ترم‌های قبل، دو جلسه غیبت داشت، بعد کلاس ما هم با ایشون اول صبح بود، ساعت هشت و پونزده دقیقه اومد سر کلاس و چون از ده دقیقه فراتر رفته بود تأخیرش، طبیعتاً اون جلسه رو هم غیبت خورد و اگر در هر کدوم از جلسات باقیمونده یه تأخیرِ ده دقیقه‌ای دیگه هم میداشت حذف میشد دیگه.
حالا فک می‌کنید این دانشجوی محترم برای اینکه از اون به بعد تا پایان ترم، تأخیر نداشته باشه و درسش حذف نشه چ تدبیری اندیشید؟
هر شنبه شب، از خوابگاه خودش پا میشد میرفت خوابگاه همکلاسیاش!!!! شب پیش اونا میخابید که صبح روز یکشنبه همکلاسیاش از خاب بیدارش کنن و خواب نَمونه و بتونه با اونا بیاد و به کلاسش برسه!!!!! به مدت یک ماه و نیم!!!!!
نتیجه‌ی اخلاقی : آفرین بر اینهمه تدبیر و البته پشتکار!

  • سید نورالله شاهرخی
۱۹
مهر
۹۵

توی یکی از کلاسا بحث لغت shopkeeper( مغازه دار ) بود و اینکه پسوند keeper به چه معناست، به عنوان یه نمونه لغت goalkeeper( دروازه بان ) رو عرض کردم و از دانشجویان محترم پرسیدم این لغت goalkeeper به چه معناست؟ یکی از دانشجویان محترم دراومده میگه ینی باغبون!!!!!! من اصن تا چند لحظه مات و مبهوت بودم که goalkeeper چ ربطی میتونه داشته باشه به باغبون!!!! کلاس منفجر شد!!!! خودم تا سی چهل ثانیه ضمن ادای یکی از همون قهقهه های معروف که همتون در جریانش هستید!!! توان درس دادن نداشتم!!! خودشم بنده خدا قرمز شده بود از شدت خنده!!!! ایشون اومده پیش خودش حساب کرده که goal که ینی همون گُل!!!! Keeper هم که ینی نگهدارنده و اونوخ کسی که گُل رو نگه میداره و ازش مراقبت میکنه کی هست؟ باغبون!!!!!
عرف نوشت : برگشتنی از بروجرد تا خرم‌آباد با یکی از سواریای عبوری اومدم، راننده‌ش دانشجویی بود از یکی از دانشگاه های غیر دولتی بروجرد در مقطع کارشناسی ارشد که همین امروز روز دفاعش بود!! و بعد از دفاع داشت برمیگشت خونه‌ش اهواز!!!! یکی از حرفاش این بود که برای جلسه دفاع، کارت هدیه داده به اساتید داور و راهنما و مشاور هر کدوم به مبلغ 150 هزار تومن!!!!!!! بعد گفت که یکی از اساتید کارت رو گرفته جلوی صورت خودش و گفته این الان مثلاً چن تومن پول توشه؟!!!!!!
افتادم یاد روز جلسه دفاع خودم توی مقطع کارشناسی ارشد، انقد از این رسم اغذیه بردن سر جلسه دفاع بدم میاد که نگو!!!!!! انگار دوستان یه جلسه‌ی علمیِ محض رو اشتباه گرفتن با یه مهمونی که فقط باید توش لُمبوند و تا خِرخِره خورد!!!! به استاد راهنمام دکتر کاویانی عرض کردم استاد من از این رسم متنفرم، چی باید بیارم سر جلسه دفاع؟ فرمودن اصن لازم نیست چیزی بیارید! من البته خودم فک کنم یه جعبه شکلات و سه چهار تا آب میوه خریدم بردم!!!!! اصن توهین هست به مقام علمی استاد این همه خوراکی بردن و کادو دادن و اینا توی جلسه دفاع، قهوه خونه که نیست!!!!! حالا بعضی از اساتید رسیدن به جایی که از دانشجو میپرسن چن تومن پول آوردی بهمون بدی؟؟؟؟ ذره ذره حرومشون بشه اون پول، دانشجوی بدبخت که اصن راضی به این پول دادنا نیس!
نتیجه‌ی اخلاقی : دانشجویان محترم، تو رو خدا جو گیر نشید، قرار نیس هر چیزی رسم شد شما هم بی کم و کاست انجامش بدید، هر چیزی رو با عقل خودتون بسنجید اول، اگه با عقل جور دراومد انجامش بدید.
شعر نوشت : به قول مولانا :

خَلق را تقلیدشان بر باد داد :: ای دو صد لعنت بر این تقلید باد

  • سید نورالله شاهرخی
۰۴
مرداد
۹۵

با توجه به اینکه برای ترم بعد، در دانشگاه لرستان، چند درس به من پیشنهاد شد که من طرح درسشون رو نداشتم و ترجیحم این بود که اون دروس رو نگم و سایر دروسی که طرح درسشون رو داشتم و حاضر به تدریسشون بودم برای تدریس به من پیشنهاد نشد، ( ما وَقَعَ لم یُقصَد و ما قُصِدَ لم یَقَع ) نتیجه این شد که عملاً در ترم بعد در دانشگاه لرستان تدریس نخواهم داشت، بدون اینکه خدای ناکرده قصد کنایه زدن و این حرفا در کار باشه، به این وسیله به همه‌ی دانشجویان محترم این دانشگاه، صمیمانه تبریک عرض میکنم و ضمناً از همشون هم عذرخواهی میکنم بابت اینکه این سه ترم از دست من و سخت‌گیری‌هام به ستوه اومدن.

برای همه‌تون در همه‌ی مراحل زندگیتون از درگاه خداوند متعال سلامتی و موفقیت و عاقبت به خیری مسئلت دارم. 

همین. زیاده عرضی نیست. 

  • سید نورالله شاهرخی
۲۶
تیر
۹۵

همونطور که قبلاً اینجا – در قسمت برداشت سوم - عرض کرده بودم یه کلاس داشتم این ترم، از همون اول با هفت نفر دانشجو تشکیل شد! اون هفت نفر هم اصرار داشتن که این درس حذف نشه، آموزش هم موضوع رو واگذار کرد به خودم، تصمیم گرفتم کلاس رو حذف نکنم هرچند دانشگاه بخاد از حق‌التدریس من کم بذاره – ظاهرا یه مصوبه دارن که اگه تعداد نفرات کلاس از ده نفر کمتر بشه و استاد تصمیم به برگزاری کلاس داشته باشه باید از مبلغ حق‌التدریسی که به استاد مربوطه میدن به همون نسبت کسر بشه - قبلاً در این مطلب ماجرایی رو نوشته بودم که در یه موقعیت مشابه یکی از اساتید خود من در دوره کارشناسی تصمیم گرفت با چهار نفر دانشجو کلاس رو برگزار کنه و من خودم یکی از اون چهار نفر بودم، الان وظیفه خودم دانستم که منم این کلاس رو برگزار کنم. حالا اینا به کنار.

دانشجویان محترم حاضر در این کلاس، از دانشجویانی بودن که زحمت خودشونو میکشن و استاد رو هم بر اساس نحوه‌ی نمره دادنش قضاوت نمیکنن، این کلاس در طول این ترم به من چسبید، گرچه کلاس آخر بود و من از نظر جسمی خسته بودم به هنگام تدریس، اما به مصداق شعر (مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد) منم به هنگام تدریس در این کلاس، کمتر خستگی ساعات متمادی تدریس در خودم حس میکردم.

القصه، مطابق معمول در کلاسایی که من عهده‌دار تدریسشون میشم در وسط ترم، یکی از دانشجویان این کلاس، بنا به دلایلی که حتمن و قطعن برای خودش محترم بوده تصمیم گرفت از جمع ما خارج بشه و نفرات کلاس تقلیل پیدا کرد به شش نفر، و باز مطابق معمول و مورد انتظار من، روز امتحان هم یکی دیگه از دانشجویان محترم این کلاس، بنا به دلایلی که من ازش بیخبرم ترجیح داد امتحان نده و عملاً پنج نفر رسیدن به امتحان، و حالا خوشحالم بگم از اون پنج نفر سه نفر نمره‌ی بیست گرفتن، یک نفر نمره‌ی هیجده و نفر آخر هم نمره‌ش بالاتر از پونزده شد.

نتیجه‌ی اخلاقی : دانشجو اگه زحمت خودشو بکشه هیچ دلیلی واسه ترسیدن از استاد و سخت گیری استاد وجود نداره. 

  • سید نورالله شاهرخی
۰۶
خرداد
۹۵

این هفته واااااقعن هفته‌ی پرفشاری بود واسه من؛ اول هفته ک مشغول طرح سؤالات امتحانی دروس بروجرد بودم و خیییییلی هم کار دقیق و وخت‌گیری هست چون آدم یه کلمه اشتباه کنه توی طرح سؤال یا حتا نتونه منظور خودشو درست برسونه باعث میشه چندین و چند نفر نمره‌شون افتضاح بشه مثلاً به این عبارت از یکی از سؤالات من توجه کنید : "نام بردنِ موارد، بدون ارائه‌ی توضیح در خصوص آن، باعث کسر نمره خواهد بود" من منظورم این بود که آقا عنوانِ خالی رو بنویسید و توضیحش رو ارائه ندید من نمره کم می‌کنم؛ عبارت هم کاملاً واضح بود به نظرم؛ بعد یکی از دانشجوا اومده میگه استاد من فک کردم منظور تو این بوده که اگه عنوان خالی رو بنویسید و توضیحش رو ندید من نه تنها نمره‌ی اون سؤال رو بهتون نمیدم بلکه از بقیه‌ی سؤالات هم نمره کم میکنم! مُخم سووووووت کشید اصن!!!! اصن تفسیری داد از این عبارت که به مخیله‌ی من خطور نکرده بود!!! حالا شما دیگه ببینید مدرّس با چه دقتی باید عبارات سؤال رو تنظیم کنه که همچین ذهن‌های سیالی!!!! هم نتونن تفسیرهای محیر العقول از توی اون عبارات دربیارن!!!!

از وسط هفته تا همین دیروز هم یک سؤال اصول فقهی ذهنم رو مشغول کرده بود و باعث شد ظرف 48 ساعت اخیر فقط 7 ساعت بخابم!!!! سؤاله هم این بود که تفاوت قیاس مستنبَط العله با تنقیح مناط چیه دقیقن! چون اولی در اصول فقه شیعه جایز نیست و دومی جایز هست؛ خوشحالم که بالاخره اییییینقد روش وخت گذاشتم تونستم پاسخشو دقیق و منقح و با مثال پیدا کنم.

به هر حال این بود هفته‌ی من؛ حالا هم دارم استراحت می‌کنم؛ ولی واسه شما دانشجویان عزیزی که توی فرجه‌ها هستید هفته‌های پُر فشاری در راه هست .... غُصه غُصه .... (مزاح بود) ایشالا تلاش کنید موفق میشید ... (اندکی صبر، سحر نزدیک است) الان توی این مصرع، سحر ینی تعطیلات تابستون ... حواستون بود ؟

  • سید نورالله شاهرخی
۲۶
ارديبهشت
۹۵

نمیگم این ورودی پشت سر من حرف نزده، نمیگم این ورودی از دست من گلایه نداره، نمیگم این ورودی نسبتای بد به من نداده، نمیگم بعضی از افراد این ورودی، شاید حتا مرگ منو از خدا نخاستن! اینا رو همه خودم میدونم، اما...... اما حس خاصی نسبت به این ورودی دارم، اونا هم حتمنِ حتمن همینطور هستن و از بعضیاشون مطمئن هستم که این حس خاص رو دارن. 

میدونید چیه؟ اگه آغاز ورود به دانشگاه رو به عنوان یه تولد جدید توی زندگیای خودمون حساب کنیم، من و این ورودی با هم متولد شدیم، اولین جلسه‌ی درس این ورودی در اولین ترم تحصیلی شون با من شروع شده!!! و چه بدبیاری‌ای داشتن بندگان خدا لابد از این بابت!!!

جالبیش اینجاس که اولین ساعت اولین روز تدریس من در یه دانشگاه دولتی هم با همین ورودی شروع شده!!!! و چ درسی هم... مقدمه علم حقوق!!!! انگار با هم داشتیم شیرخوارگی رو تجربه میکردیم!!!! قبلش هر چی بود دانشگاه آزاد بود و ضمن احترام به همه اساتید و دانشجویان دانشگاه آزاد اگه بخام سربسته بگم و بگذرم، دانشگاه آزاد جوّ خاص خودشو داشت، من البته اونجا هم عاشقانه درسم رو میدادم و شیره‌ی وجودمو میذاشتم ولی خب..... هر چی باشه مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد! به همین دلیل اولین روزی که توی یه دانشگاه دولتی تدریس داشتم حس یه تولد مجدد رو داشتم و تجارب تدریس بعدیم بهم ثابت کرد که اون حسم اشتباه نبود.... حاصل اینکه میخام بگم من و این ورودی خاص با هم متولد شدیم، اونا تولدشون بود چون تازه وارد دانشگاه شدن و من تولدم بود چون تازه شروع به تدریس کرده بودم توی یه دانشگاه دولتی. اون روز اول، توی دانشگاه هیچ کلاسی تشکیل نشد و به روال خیلی از ترمای بعدش، کلاس من اولین کلاسی بود که در یک ترم شروع میشد و آخرین کلاسی بود که تموم میشد. 

من و این ورودی با هم رشد کردیم و قد کشیدیم، با هم به سَبْکِ من، بلند بلند خندیدیم و وختی یکی از دانشجویان این ورودی از میونمون رفت بلند بلند گریه کردیم و وختی فهمیدیم که خیلی راحت مرگ از بیخ گوش یکی دیگه از دانشجویان این ورودی گذشته و ایشون از خطر جسته دست به دعا برداشتیم و بلند بلند خدا رو شکر کردیم، توی برق رفتنای دانشگاه در تاریکی مططططلق! با این ورودی اونقد تدریس رو ادامه دادم تا آموزش اومد ازم خاست که تدریس رو تعطیل کنم و برم!!!!!

من وختی توی این ورودی بودم خییییییلی وختا فراموش میکردم که اونا دانشجو هستن و من استاد، خودمو یکی از اونا میدونستم و اونا رو از خودم، توی همین ورودی بود که حرفایی که میزدم از بس صمیمانه بود که بضی وختا خودم هم تعجب میکردم و هراس ورم میداشت که نکنه اونا برداشت بد کنن و سوءتفاهم ایجاد بشه و البته خوشبختانه اونا این ظرفیت رو داشتن همیشه که از شنیدن اون حرفا بخندن و جوّ کلاس شاد بشه اما سوءتفاهم به وجود نیاد. هر کدومشون اخلاقی خاصی داشت و من کاملاً میدونستم با هر کدوم باید چجوری رفتار کنم، با یکی باید حریم رو حفظ کنم، یکی دیگشون از حرفام و مزاحام ممکنه ناراحت بشه، یکی دیگشون نیاز به حفظ هیچ حریمی نداره و هر چی بگم میدونم که ناراحت نمیشه، یکی دیگشون اگه زیاد باش مزاح کنم ممکنه برداشت بد کنه، یکی دیگه خودشو میگیره اما میدونم چیزی توی دلش نیس ووووو

چون با هم متولد شدیم و با هم قد کشیدیم اخلاقمون کاملاً توی دست هم هست و اونا راحتتر از بقیه منو تحمل میکنن!!!! اونوخ جالب اینجاست که به طور اتفاقی برنامه‌ریزی هر ترم به نحوی شده که این بندگان خدا بیشترین واحدها رو با من داشتن! یه متون حقوقی، سه تا دادرسی، یه تجارت، سه تا مدنی، یه متون فقه و دروسی که شاید یادم رفته باشه!!! باور میکنید یکی از اعضای این ورودی از حدود 130 واحد دوره کارشناسی به تنهایی 21 واحد با من گذرونده؟؟؟!!! ینی توی رکوردای گینس باید ثبت بشه اصن! چ صبری داشته این بزرگوار!!!! 

یه نکته‌ی جالب دیگه اینکه سرنوشت وبلاگ هم یه طورایی از همون اول گره خورده بود به این ورودی خاص؛ ینی اون وبلاگ بلاگفای قدیمی رو من درسته با انگیزه‌ی ارتباط با دانشجویان راه انداختم اما بیشتر بازدیدکنندگانم از همین ورودی بودن و اگر نبود مراجعات مکرر این عزیزان و دلگرمی دادناشون قطعن کار و بار وبلاگ، بالا نمیگرفت و قضیه‌ی وبلاگ در نظر من انقد جدی نمی‌شد که بشه یکی از اجزاء لاینفک زندگیم.

حالا من و این ورودی کم کَمَک رسیدیم به جایی که اونا دیگه دارن فارغ‌التحصیل میشن و باید از هم جدا شیم، حس مبهمی دارم، هم خوشحالم هم ناراحت، خوشحالم چون فارغ‌التحصیل میشن و یه فصل جدیدی از زندگیشون شروع میشه و ناراحتم چون داریم از هم جدا میشیم و من با هیییییییییچ ورودی‌ای، نه قبلش و نه بعدش، همچین حسی که با این ورودی خاص داشتم رو نداشتم و ندارم.

اول نوشت: میگن هیچ عشقی عشق اول آدم نمیشه، این حرف اگه راست باشه، در مورد من و این ورودی اینجور مصداق داره که هیچ ورودی‌ای اون ورودی اول نمیشه! 

آرزو نوشت: برای تک تک اعضای این ورودی خاص که خوداشون میدونن کیان و خیلیای دیگه هم میدونن اونا کیان آرزوی سلامتی و موفقیت و عاقبت به خیری دارم، ایشالا هر جا هستن و خواهند بود خوشبخت باشن، از همشون متشکرم بخاطر ایییینهمه حس زیبا و به یاد موندنی که بهم هدیه دادن. 

  • سید نورالله شاهرخی
۲۸
اسفند
۹۴

این مطلب نخستین بار در دوشنبه بیست و ششم اسفند ۱۳۹۲ ساعت 2:8 با شماره‌ی پست 326 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.

اول : کلیه‌ی کلاس‌های اینجانب ولو با دو نفر تشکیل شد و تدریس در آنها صورت گرفت .

دوم : قابل توجه اشخاصی که توطئه‌های شومی کرده بودن : کلاس تشکیل نشده نداشتیم !

سوم : به تمام حضار در کلاس ، عیدی ، پرداخت شد ! (حذف منفی یا اعطای مثبت !)

چهارم : جو کلاس‌ها بسیار شاد و بانشاط بود .

پنجم : اشخاصی که نیومدن دلشون بسوزه ! علاوه بر این ، در اولین جلسه‌ی بعد از عید هم در اولویت پرسشن ، حساب کار دستشون باشه !

ششم : سرفصل‌های تدریس شده‌ی دروس :

حقوق مدنی 6 : از " آیا با وجود درج وجه التزام در قولنامه ، و قبول پرداخت آن از سوی متعهد ، متعهدٌله ، می‌تواند اجبار متعهد به اجرای اصل تعهد را بخواهد (قسمت آخر : جایی که نمی‌توان قصد مشترک طرفین را احراز نمود) تا آیا فروش مال غیر منقول بدون تنظیم سند رسمی ممکن است (قسمت اول : فروش مال غیر منقول دارای سابقه‌ی ثبتی ، پایان نظر اول) ؛ به سؤالات مطروحه از خودخوان معین شده هم جواب داده شد.

رویه قضایی : از ابتدای دلالت پرداخت بر وجود دین ، تا پایان قسمت اول از مواردی که در خصوص آن اختلاف نظر وجود ندارد (پرداخت از طریق اسناد تجاری).

حقوق تجارت 2 : از تراضی در تشکیل تجاری تا پایان نظر اول از سؤال (شخصیت حقوقی شرکت چه زمانی به وجود می‌آید ).

متون حقوقی 1 : درک مطلب دوم از سؤالات ارشد و چهار سؤال ذیل آن + ص 20 و 21 از جزوه‌ی درسی.

آیین دادرسی مدنی 3 (آقایان): آثار اجرای قرار تأمین خواسته نسبت به خواهان.

آیین دادرسی مدنی 3 (بانوان): از (آیا در مورد خواسته‌ای که هنوز موعد مطالبه‌ی آن نرسیده است می‌توان درخواست تأمین خواسته نمود) تا پایان ( آثار اجرای قرار تأمین خواسته نسبت به خوانده) ؛ به سؤالات مطروحه از خودخوان معین شده هم جواب داده شد.

ادله‌ی اثبات دعوا : از ابتدای مبحث سند تا ابتدای سؤال ( اعتبار سند رسمی تا چه میزان است؟) ؛ به سؤالات مطروحه از خودخوان معین شده هم جواب داده شد.

آیین دادرسی مدنی 2 : توضیح مجدد (آثار حقوقی معین نمودن خواسته در دادخواست) ضمن ارائه‌ی یک نمودار ، پاسخ به سؤالات (منظور از تعیین بهای خواسته چیست) و (در چه مواردی تعیین بهای خواسته لازم نیست) ؛ به سؤالات مطروحه از خودخوان معین شده هم جواب داده شد.

هفتم : بالخصوص ، مباحث تدریس شده در دروس آیین دادرسی مدنی 2 و 3 (آقایان و بانوان) و حقوق مدنی 6 واجد اهمیت فراوانی بود ؛ لابد کسانی که غیبت را بر حضور ترجیح دادند فکری برای جبران مطالب از دست رفته خواهند کرد. به هر حال ، اگر بعداً از این مباحث سؤال آمد و خدای ناکرده دوستان ، قادر به پاسخگویی نبودند ، کسی جز خودشان را سرزنش نکنند.

هشتم : بعضی از بروجردیا که خودشون میدونن کیان ، نیومدن ، از دستشون گِله‌مندم ؛ حواسم به کارشون هست .... گفته باشم ! آمارشون رو دارم که در شهر ، بودن و نیومدن ؛ اینکه چطور آمارشون رو دارم بماند !!!!!

نهم : تعدادی از بچه‌های یک کلاس هم نامه‌ی کتبی امضا کرده بودن که کلاسای هفته‌ی آخر رو نیان ؛ هر کدوم از امضاکنندگان هم به نشونه‌ی استواری پیمان ، با یک قطره از خون خودش!!!!! پای نامه رو امضا کرده بود !!!! اون کلاس هم تشکیل شد !!!! از بقیه‌ی کلاسا هم شلوق‌تر! بود. (شلوغ‌تر! حواسم هس ها ! گفته باشم ! غلط املایی نگیرین یه وخت !)

دهم : به جهت حفظ جان شرکت‌کنندگان در کلاس‌های هفته‌ی آخر ، از بردن نام‌ حاضر شوندگان در کلاس به شدت معذورم ! این راز سر به مُهر را با خود به گور خواهم برد !!!

یازدهم : ما انتظار داریم ما را توجیه کنند که چرا وقتی دانشگاه باز است و هنوز 5 روز – توجه کنید ، 5 ساعت نَه ، 5 روز ! - به پایان سال مانده و کلاس‌ها هم در ترم دوم با محدودیت شدید زمانی روبرو است ، و اکثر بچه‌ها هم ساکن بروجرد یا سایر شهرهای استان لرستان هستند ما باید کلاس‌ها را تعطیل کنیم ؟ آیا کسی هست که ما را توجیه بفرماید ؟ ( آیکون کسی که مطمئنه سر این مسأله ، هیچوقت توجیه نمی‌شه !!! )

دوازدهم : خداییش موندم الان این مطلبو توی چه موضوعی از وبلاگ بذارم ؟ عایا ؟

خاطرات خودم ؟ اینکه 24 و 25 اسفند کلاس تشکیل دادم ، خودش یه خاطره‌س نه ؟

خاطرات سایرین ؟ اینکه 24 و 25 اسفند بیان دانشگاه و دانشگاه ، سوت و کور باشه ، و این وسط یه کلاس تشکیل بشه ، و تازه معلم اون کلاس هم ساکن بروجرد نباشه ! واسه خود شما خاطره نیس ؟ بچه‌های یه کلاس ، آخر کلاس با خوداشون ، عکس انداختن !!! خو لابد واسشون خاطره بوده دیگه !

اطلاع‌رسانی ؟ این مطلب ، بخصوص در بند ششم جنبه‌ی اطلاع‌رسانی هم داره ، واسه اشخاصی که نیومدن ؛ تا بدونن در غیابشون چه اتفاقایی افتاده !

حتی یه طورایی می‌شه با اندکی مسامحه ! همین مطلبو توی طبقه‌بندی (مطالب راجع به امتحان) هم جا داد ! حالا شما میگین من چه کنم آیا ؟ 

اعتراف نوشت : بذارین یه اعتراف کنم اونم اینکه با این اوضاعی که دارم می‌بینم و نمی‌تونم جزئیاتش رو شرح بدم نمیدونم تا کی می‌تونم این رویه رو ادامه بدم و آیا اصولا این رویه قابل ادامه هست یا نه !!! یک چیز مشخصه ؛ من اینم که الان هستم و دوست دارم همین بمانم ؛ اما نمی دونم آیا میشه بر این اصول تا این حد پافشاری کرد ؟ کار درستی هست ؟ میدونم که وقتی دانشگاه ، قراره پول تدریس این هفته رو به من بده ، و درسمم عقبه ، من نباید بی خیال بشینم تو خونه و کار خودمو اینطور توجیه کنم که چون دانشجوا نمیان پس منم نرم ؛ از یه طرف دیگه دانشجو هم حق داره ؛ به عنوان مثال ، وقتی اتوبوسای دانشگاه در سطح شهر تردد نمی‌کنن و دانشجو مجبوره با تاکسی خودشو به دانشگاه برسونه و خدای ناکرده اگه این وسط ، اتفاقی واسه کسی بیفته فردا هیشکی که از من تشکر نمی‌کنه ، هیچ ، یه سری مدعی هم پیدا می‌کنم که چرا دانشجوا رو کِشوندی دانشگاه ؟ !!!! اینطور نیس ؟ اینه که میگم نمیدونم تا کی می‌شه این رویه رو ادامه داد ؟ واقعاً تصمیم‌گیری سختیه واسم ؛ نمیدونم باید به کدوم طرف قضیه بچسبم ؟ بی‌خیال بشینم تو خونه یا پا شم برم دانشگاه و هی خدا خدا کنم واسه دانشجوایی که میخوان بیان دانشگاه ، اتفاقی نیفته ؛‌ کاش کسی کمکم می‌کرد ؛ کاش کسی می‌تونست با استدلال قانعم کنه که کدوم تصمیم مورد رضایت خداست ؟

اعتراف نوشت 2 (در پاسخ به بازدیدکننده‌ی محترم ، اسماعیلی) : مشکل اینجاس که من که این طرف میز نشستم یه چیزایی می‌بینم و می‌شنوم که دانشجویی که اون ور میز نشسته اونا رو نمی‌بینه و نمی‌شنوه ؛ و البته ضمن اینکه اعتقاد دارم حرف مردم در کار آدم نباید تأثیری داشته باشه و خودم همیشه دیگران رو به بی‌توجهی به گوشه کنایه‌ها و انجام تکلیف ، دعوت می‌کنم باید بگم که من فعلاً با این استدلال ادامه دادم که رعایت نظم ، حق دانشگاه ، دانشجویان یا هر کس دیگری نیست که من بتونم اگه اونا ازش گذشتن بی‌خیال قضیه بشم ؛ در واقع منظورم اینه که نظم و انضباط ، حق‌الناس نیست که مردم بخوان بگذرن یا نگذرن ؛ من نمیتونم خودمو قانع کنم که چون اکثریت دانشجوا نمیان پس منم نرم ؛ به نظر من ،‌ نظم ، حق‌الله است ؛ حتی اگر خود دانشگاه و اکثریت دانشجوا هم نخوان من مجبورم نظم رو رعایت کنم و البته ضمن اینکه نظم جنبه‌ی حق‌اللهی داره ، به نظرم هیچی مثل رعایت نظم به پیشرفت کشورمون کمک نمی‌کنه ؛ اما صادقانه بگم در ادامه‌ی این مسیر دچار تردیدم ؛ از خدا میخوام راه درست رو بهم نشون بده و منو بر اون راه ، ثابت قدم نگه بداره.

اعتراف نوشت 3 (در پاسخ به بازدیدکننده‌ی محترم ، که با عنوان {یه بازدیدکننده‌ی دیگه} اظهار نظر کرده‌اند) : من خودم میدونم که اگه خدای ناکرده اتفاقی واسه کسی بیفته من از نظر قانونی مجرم ! نیستم ؛ ولی بحثم اینه که همه ( مسؤولان و خونواده‌ها ) شروع می‌کنن به گفتن این حرف که مثلاً با تشکیل کلاس در این هفته میخواستی چیو ثابت کنی ؟ اونوخته که اگه من بگم وجدانم قبول نمی‌کرد دانشگاه نیام ؛ چه‌ها که پشت سرم نمی‌گن و البته خود من به شما گفتم که حرف مردم کوچک‌ترین اهمیتی واسم نداره ولی ...... نه در حد اینکه خدای ناکرده قرار باشه اتفاقی واسه کسی بیفته ؛ تا وختی که فقط پای خودم در میونه هیچی ، هیچیِ هیچی واسم مهم نیست ؛ اما وختی پای سلامتی بقیه در میون باشه من نمی‌تونم خودمو بکشم کنار و بگم به من چه که رانندگان اتوبوس به وظیفه‌شون عمل نمی‌کنن ؛ جالبه ؛ خودتون که بودین ؛ یکی از دانشجوا رفت پیش یکی از مسؤولا از عملکرد رانندگان گلایه کرد ؛ ایشون فرموده بودن " بندگان خدا " راننده‌ها هم حق دارن !!!!!!!!!! توجه نموئیدین ؟ وختی از همین الان گفته بشه اونا حق دارن ؛ خدای ناکرده اتفاقی واسه کسی بیفته ، حتی یک نفر حاضر نیست پشت ما وایسته و بگه تقصیر راننده‌ها بوده که به وظیفه‌شون عمل نکردن ! ولو که از نظر قانونی هم کسی نتونه کاری علیه من بکنه ولی من دوس ندارم این وسط سلامتی کسی به خطر بیفته .

تازه این فقط یه مورد از مواردی بود که من این هفته باهاش مواجه شدم ؛ بقیه‌شو نمی‌شه گفت !!!!!

  • سید نورالله شاهرخی
۲۲
اسفند
۹۴

ینی هر چی میخام راجع به این کلاس خاص چیزی نگم نمیشه ها!!!!!! اولین باره توی یه دانشگاه دولتی با همچین بزرگوارانی افتخار دارم مواجه بشم، تازه یه مطلب کامل هم نوشتم در خصوص جلسه دومی که افتخار داشتم در خدمتشون باشم و اتفاقاتِ بعضاً باورنکردنی‌ای که در اون جلسه افتاد رو مفصصصصصل توضیح دادم که بنا به مصالحی صلاح ندیدم در ایام ترم منتشرش کنم و بعدن منتشرش خواهم کرد!!!!! 

ماجرا از این قراره که من بار اولی هست که با این دانشجویان گرامی درس دارم به عنوان معلم، اونوخ قبل از عید افتخار داشتم پنج جلسه در خدمت این عزیزان باشم، جلسه اول طی یک اقدام برنامه ریزی شده، این وروردی کاملاً غایب بود، یه جلسه هم که براشون وعظ و نصیحت کردم و قواعد کلاس رو تشریح کردم، میمونه سه جلسه دیگه، بعد در نظر بگیرید خیییلی از تعداد نفرات این کلاس - اکثریت مطلقشون شاید - الان در حال حاضر سه تا منفی از من دارن!!!!!!!! ینی هر جلسه من هی پرسیدم این بزرگواران هم هی درس نخوندن!!!!!! 

اصن اصرااااااااار عجیبی دارن بر درس نخوندن! افتخارم میکنن به این کار!!!!! جلسه دوم گفتن ما پشیمونیم و میخایم درس بخونیم دیگه و از این حرفا، تکلیف هفتگی رو کمتر معین کن تا برسیم بخونیم !!! منم به دلیل نشون دادن حسن نیت گفتم چشم و تکلیف هفتگی رو هم کمتر گفتم واسشون!!! بعد جلسه بعدش اومدن می‌بینم بازم بجز چن نفرشون خیییییلیاشون درس نخوندن !!!!! بعد میگن اونایی که میخواستن توبه کنن الان غایب هستن !!!!! منم تکلیفِ نوروزی رو دو برابر اونچه در حالت معمول معین میکنم معین کردم واسشون و عرض کردم خدمتشون شما که توی ایام ترم درس نخوندید برید خونه بخونید لااقل !!!!! الان باز بعضیاشون گفتن ما بعد از عید حتمن به شما ثابت می‌کنیم که بچه‌های درسخونی هستیم !!!!

بهشون گفتم شما واقعاً قدم در مسیر حماسه سازی گذاشتید، دارید دست به خَلق یه رکورد جاودانه میزنید!!!! آخر ترم میخام منفیای همه تون رو جمع بزنم بینم سر هم از صد رد میشه یا نه!!!!! در جواب یکیشون دراومده میفرماد استاد لیست اسامیمونو بذار توی وبلاگ!!!!! به خودمون افتخار میکنیم!!!!!! حالا قرار شده پایان ترم بیان به طور نفر به نفر رضایت بدن تا لیست اسامی + منفی‌های متعدددد رو بذارم روی وبلاگ!!!!! 

این بزرگواران در یه کلاس سی نفره، الان از سه جلسه پرسشی که با من داشتن موفق به اخذ رکورد عجیب، خااااارق العاده و باورنکردنی 53 منفی شدن!!!!!!! 53 منفی در سه جلسه!!!!!!!! فکرشو بکنید!!!!!! این عزیزان خارق العاده هستن واقعن!!!!! 

به این بزرگواران عرض کردم فعلاً که شما دارید میچرخید منم دارم میچرخم، بچرخید تا بچرخم بینم کی زودتر خسته میشه!!!! یکی از اعضای بزرگوار کلاس، در پاسخ فرمودن خب استاد معلومه شما!!!! ما سی نفریم، ما حتمن توی این قضیه برنده میشیم!!!!! منم به این عزیزان واسه اتمام حجت گفتم حواستون باشه اگه درس نخونید ولو به این قیمت که هر سی نفرتون بیفتید همممممممه تون رو میندازم و هیییییییییچ ملاحظه ای ندارم در این خصوص که ممکنه اسمم بد در بره و دانشجوا از من گریزون بشن و همچین مواردی!!!! درس نخونید اوووونقد منفی میذارم واستون تا به صفر هم بدهکار بشید!!!!! یکی از آقایون فرمودن «هیچوخ یه ایرونی رو تهدید نکن»!!!!!! منم در پاسخ عرض کردم این تهدید نبود، بیان واقعیت بود!!!!! 

حالا در پایان ترم عرض خواهم کرد که سرنوشت ما با این حماسه سازان!!!!!!!!!!! به کجا میکشه. 

نتیجه اخلاقی : سعدی شیرازی علیه الرحمه چه خوب فرمود :


درس معلم ار بود زمزمه محبتی :: جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را!!!!!! 


  • سید نورالله شاهرخی
۰۳
اسفند
۹۴

بضی از بزرگواران دانشجو، فقط و فقط انتظار نمره بیست دارن، هر نمره‌ای کمتر از بیست بگیرن، ولو اون نمره در یه درس دشوار باشه و اصلا هم نمره بدی نباشه، ترم بعد حاضرن توی روی معلم خودشون نگاه کنن و روشون رو برگردونن‌!!! حتا اگه قبلا در معرض جمع اذعان کرده باشن که اون معلم سؤالاتش واضح طرح میشن و حتا اگه قبلا اذعان کرده باشن که اون معلم، آدم حق خوری نیست، لااقل بیا اعتراض کن تا بگم اشکالات برگه‌ت چی بوده‌!!!! چرا رو برمیگردونی پس؟ 

نتیجه اخلاقی : بعضیا هیچوخ حاضر نیستن بپذیرن شاید اشکال کار از خودشون بوده!!!! اگه اون چیزی که میخان نشد پس حتماً طرف مقابل مقصر هست!!!! 

  • سید نورالله شاهرخی
۲۲
بهمن
۹۴

امروز، روز اول ترم توی دانشگاه لرستان بود!!! بیست و یکم بهمن!!!! انقد دیر ینی!!!!

اما شرح حال کلاسای من به قرار ذیل است :

برداشت اول، متون فقه دو : ناهماهنگی به قول بعضیا !!!! در حد لالیگا !!!

دانشجویان محترم این درس، همون دانشجویان درس آیین دادرسی مدنی دو ترم قبل بودن، چون با قواعد کلاس من آشنا بودن بجز برخی از دانشجویان که ساکن شهرهای دور بودن اکثریت مطلق کلاس اومده بودن، منتها مشکل این بود که ساعت کلاس رو توی برنامه‌ی من زده بودن 14، در حالیکه منظورشون این بوده که قبل از عید ساعت 13 باید شروع بشه و بعد از عید هست که در واقع باید 14 شروع بشه !!!!! اونوخ این موضوع رو هم کسی به من نگفته بود!!!! در نتیجه وختی من رفتم کلاس پیش خودم هنو ده دقیقه به شروع کلاس مونده بود، در حالی که بچه‌ها پنجاه دقیقه سر کلاس منتظر من مونده بودن!!!!!! و حتا عزم رفتن و ترک کلاسم کرده بودن!!!!!! به هرحال ازشون عذرخواهی کردم، هر چند در تأخیر پیش اومده من تقصیری نداشتم.

برداشت دوم، آیین دادرسی مدنی یک : اقدام خودجوشی که هزینه‌ی سنگینی در بر خواهد داشت !!!

این بزرگواران، اولین باری بود که من سعادت داشتم در خدمتشون باشم، به همین خاطر بجز یک نفر که من افتخار داشتم قبلاً در خدمتش باشم و از خُلقیات من مطلع بود، بقیه‌ی اعضای کلاس، طی یک اقدام خودجوش و هماهنگ، حتا یک نفرشون هم سر کلاس حاضر نبود!!!! بعد جالبه که یکی از حضار کلاس که به طور مستمع آزاد سر کلاس بود، یکی از اعضای اصلی کلاس رو در راهرو دیده بود و بهش گفته بود که این استاد از اون استادا نیس، اگه نیای سر کلاس هم مطالب رو از دست میدی هم غیبت میخوری، هم استاد این مطالب رو بعدا تکرار نمیکنه!!! ینی حجت رو کاملا برش تموم کرده بود!!!! بعد اون دانشجوی مستمع آزاد گفت علیرغم همه این مطالب که گفتم اون عضو اصلی کلاس گفته نه بابا، هفته بعد مجبور میشه دروس رو تکرار کنه، تازه اگه بیام سر کلاس، بقیه منو متهم میکنن به خیانت!!!!!

هیچی دیگه، منم بر اساس قراری که از قبل گذاشته بودم مُک ‌(=تمام و کمال) یک ساعت و بیست دقیقه درس دادم واسه همون یک نفر و بنایی هم بر تکرار مطالب در جلسه آینده نخواهم داشت. هفته بعد هم خدمت دانشجویان محترم این درس در کمال ادب و احترام عرض خواهم کرد که همشون یک جلسه غیبت دارن، یک نمره جایزه رو از دست دادن، مطالب تدریس شده تکرار نخواهد شد و اینکه باید این بد عادتی‌ها رو بذارن کنار وگرنه در درس من حسابی ضرر خواهند کرد!!!!

برداشت سوم، ادله اثبات دعوا : تاریخ، بالاخره روزی تکرار خواهد شد !

قبلا اینجا گفته بودم که توی یکی از دروس کارشناسی خودم، با استاد احمدی کلاس مدنی شیش داشتیم و کلاس به علت به حد نصاب نرسیدن باید حذف میشد قاعدتا، اما استاد احمدی به آموزش دانشگاه گفت من حق التدریس این درس رو نمیخام ولی نمیذارم کلاس حذف بشه.

حالا فکر میکنم دست تقدیر همین آزمایش رو گذاشته پیش پای خودم!!! درس ادله اثبات دعوا، حداقل فعلا هفت نفر دانشجو داره که از دانشجویان زبده‌ی ورودی‌های خودشون هستن، به شدت هم اصرار میکنن این درس حذف نشه، آموزش دانشگاه هم از اون طرف میگه چون حداقل نصاب کلاس ده نفر هست یا این کلاس باید حذف بشه یا از حق التدریس استاد باید به نسبت تعداد کسر نفرات کلاس کم بشه!!!!

این وسط، انتخاب من از بین این دو گزینه معلومه که چی هست؛ نه؟

  • سید نورالله شاهرخی
۱۷
بهمن
۹۴

دانشجوی محترم پیامک داده به این مضمون:

«استاد من.... هستم، چرا تاریخ شروع کلاساتون در دانشگاه لرستان رو توی وبلاگ نزدید؟» 

در همین زمینه لازمه نکاتی رو عرض کنم :

اولاً این که شماره تلفن من بدون اینکه راضی باشم پخش شده توی این دانشگاه به کنار، ثانیاً اینم که من قبلن هم توی وبلاگ، هم توی کلاس اعلام کرده بودم که تحت هیچ شرایطی به هیچ تماس تلفنی یا پیامکی جواب نمیدم و ظاهراً بعضیا باور نمی‌کنن و در پی این هستن که خودشون شخصاً این موضوع رو امتحان کنن به کنار، دانشجوی محترم، دانشجوی بزرگوار، ینی شما ندیدی این پست رو که من یک هفته‌ی تمام هست گذاشتم صفحه‌ی اول وبلاگ؟؟؟؟ ؟

نتیجه‌ی اخلاقی : من حرفی برای گفتن ندارم. 

  • سید نورالله شاهرخی
۰۴
بهمن
۹۴

مثلن اومدم خیر سرم احترام بذارم به ناراحتی‌های دانشجوام و جواب اعتراضاشون رو تشریحی بدم؛ رفتم توی سایت سما، برگه‌ی اون دانشجویانی ک اعتراض کرده بودن ب نمره‌شون رو آوردم گذاشتم جلوم و مشروحاً در فضایی ک واسه جواب استاد در نظر گرفته شده جواب دادم ک مثلن توی برگه نمره‌ت این بوده، مثبت نداشتی، غیبت داشتی، من منفی رو هم واست لحاظ نکردم وگرنه نمره‌ت کمتر می‌شد و اینا!!!!! حدود هف هَش نفر اعتراض کرده بودن منم یکی یکی جواب دادم، بعد رسیدم ب ثبت نمرات، دکمه‌ی ثبت نهایی رو زدم، میگه هیچ دانشجویی رو انتخاب نکردی واسه ثبت نهایی، یکی یکی بغلِ اسم دانشجوا رو تیک زدم بعد گزینه‌ی ثبت نهایی رو زدم، می‌بینم این پیغام ذیل رو نشون میده 

ینی سیستمشون انقد هوشمند طراحی نشده ک بفهمه من هنو توی همون صفحه هستم و دارم فعالیت می‌کنم!!!! هیچی دیگه، تصمیم گرفتم از خیر این احترام بگذرم! مجددن لاگ این کردم (وارد شدم) هیچ خبری از اووووونهمه توضیحاتی ک نوشته بودم نبود، اسامی رو تیک زدم و نمرات رو بدون هیچ توضیح اضافه‌ای ثبت نهایی کردم؛ مستحضر باشید ک تقصیر من نبود.

عذر نوشت: از همین الان از دانشجویان فعلی و آینده عذرخواهی میکنم که ب دلیل این مشکل نمی‌تونم توی سایت دانشگاه بطور مشروح ب اعتراضاتشون جواب بدم و مجبورم بدون ارائه‌ی پاسخ، همون نمرات رو تأیید کنم صرفن.

نتیجه‌ی اخلاقی: سیستم واسه افرادی مث من طراحی نشده!!!! در چنین حالتی چ اثری بر ثبت موقتِ نمرات و دادن فرصت اعتراض بار میشه؛ حالا می‌فهمم اون اساتیدی ک از همون اول، نمرات رو ثبت نهایی می‌کنن و فرصت اعتراض هم نمیدن همچین کارِ بدی هم نمی‌کنن!!!!!!!

  • سید نورالله شاهرخی
۰۱
بهمن
۹۴

مثبت نوشت: یکی از دانشجویان محترم، به انضمام یک مثبتِ لحاظ شده برای حضور در تمام جلسات کلاس، پنج مثبت گرفتن و به‌طور مشترک با یه دانشجوی دیگه ک همین وضعیت رو داره در جایگاه اول هستن از این لحاظ؛ اون دانشجوی اول ک ذکر کردم در امتحان پایان‌ترم با لحاظ این پنج نمره، موفق ب کسب نمره‌ی پانزده نشد!!!!! و فک کنم از این حیث هم یک رکورد جاودانه رو خَلق فرمودن!!!!!!

منفی نوشت: یکی از دانشجویان محترم هم در یک‌ترم، توجه بنمائید فقط در یک‌ترم، موفق به کسب هشت منفی!!!! شد و رکورد قبلی ک هفت منفی درترم قبل بود شکسته شد!!!! البته کار نفر دوم - ینی دارنده‌ی همون هفت منفی - هم در نوع خودش شایان تقدیر هست، چون این ترم رکورد هشت منفی در شرایطی ثبت شد ک همراه نداشتن قانون هم ب لیست امور مستوجب منفی اضافه شده بود در حالیکه ترم قبل، رکورد هفت منفی در شرایطی ثبت شده بود ک همراه نداشتن قانون، منفی نداشت هنوز، وگرنه اون دانشجوی محترم، ب راحتی تا رکورد چارده پونزده منفی رو می‌رفت!!!!! ب هر حال، ب هر دو دانشجوی محترم، خدا قوت و خسته نباشید میگیم!!! جالب اینجاس ک هر دو دانشجوی محترم هم کااااملن مفتخر هستن ب رکوردی ک خَلق کردن و حتا پیشنهاد هم دادن ک رکوردشون ب انضمام تصویرشون ذکر بشه توی وبلاگ!!!! ک من ب دلیل اینکه ممکنه بدآموزی داشته باشه و از این ب بعد رقابتی بین بچه‌ها در بگیره واسه شکوندن رکورد منفی‌ها و راه یافتن ب تالار افتخارات!!!!! درخواستشون رو رد کردم و ازشون عذرخواهی کردم!!!!!!

منفی در جلسه نوشت: رکورد گرفتن منفی در یک جلسه هم متعلق است به دانشجوی محترمی ک در یک جلسه، سه منفی گرفت!!! یکی واسه همراه نداشتن قانون، یکی واسه استفاده از تلفن همراه در کلاس و دیگری ب علت آماده نبودن برای پرسش کلاسی.

منفی در تقاضا نوشت: رکورد عجیب‌ترین منفی‌های گرفته شده هم متعلق است به دانشجوی محترمی ک واسه اینکه منو مجبور کنه ازش بپرسم و مثبت بگیره، از من تقاضا کرد ک دو تا منفی واسش بذارم و بخاطر اون دو منفی هم ک شده جلسات بعد رو ازش بپرسم!!!!! منم اجابت کردم تقاضای ایشون رو و دو منفی گذاشتم واسش!!!!!!

اعتماد در اعتراض نوشت : جایزه‌ی با اعتماد ب نفس‌ترین دانشجو با تقدیر از دانشجوی محترمی ک با داشتنِ هفت منفی ، وختی در امتحان قبول شد ، اعتراض کرد ب نمره‌ای ک گرفته بود !!!! و نیز با تقدیر از دانشجوی محترمی ک وختی نمره‌ی هیجده گرفت از درس من ، اعتراض کرد ب نمره‌ش !!!! تعلق می‌گیرد ب اون دانشجوی محترمی ک در برگه‌ی امتحانی ، نمره‌ش شد دو و نیم !!! من دو برابرش کردم و بهش دادم پنج ، بعد اومد اعتراض کرد ک من معدلم هیجده شده و حتمن در تصحیح اشتباه صورت گرفته و اظهار داشت ک من حداقل !!! پونزده میگیرم !!!! توجه داشتید ؟ ینی ب نمره‌ی پونزده هم حتا راضی نبوده و اونو حداقل میدونسته !!! و در پایان هم درخواست داشت ک مجددن برگه‌ی منو تصحیح کنید !!!!

حرص دَرار نوشت : جایزه‌ی حرص دَرار ترین دانشجو تعلق می‌گیرد ب اون دانشجوی محترمی ک من اصن فرمایشاتش در قسمت اظهارنظرها یادم نیس اما در قسمت اعتراضات سایت دانشگاه نوشته بود چون من توی برگه‌ی پاسخنامه ازت انتقاد کردم نمره ازم کم کردی !!!!!!! بعدم لابد میره همه جا رو پر میکنه ک حق رو گفتم ، شاهرخی ازم نمره کرده !!!!!! نه به خاطر انتقادی ک من اصن یادم نیس کرده یا نکرده ، بخاطر همین تصوری ک از من توی ذهنش هس ک اگه کسی از من انتقاد کنه من نمره ازش کم می‌کنم ، آیا حق نیس پنج نمره ازش کم کنم ؟ (مزاح بود این قسمت البته) حداقل اینطوری اون تصورش مطابق با واقعیت درمیاد و حرفایی ک پشت سرم خواهد زد دروغ و تهمت محسوب نمیشن !!! نمیدونم چرا بعضیا حاضر نیستن بپذیرن ک توی برگه‌ی امتحانی خوب ننوشتن پاسخ‌ها رو و وختی نمره کم میگیرن همیشه اشکال کار رو در زمین و زمان و مراقب و استاد و محل امتحان و..... می‌بینن اما حاضر نیستن قبول کنن اشتباه از خودشون بوده !!!!!

******

بعد التحریر : رکورد شکسته شد !!!! همین امروز دانشجویی ک در امتحان ، نوزده برده بود اعتراض کرده ب نمره‌ش ؛ با این حساب ایشون هم ب تالار افتخاراتِ صاحبان بیشترین اعتماد ب نفس راه پیدا کردن !!!!

  • سید نورالله شاهرخی
۳۰
دی
۹۴

یکی از همون دانشجویان بزرگواری ک نمره‌ی پنج نگرفته و من بهش دادم پنج ، اومده توی اون قسمت اعتراض توی سایت دانشگاه نوشته ک من معدلم هیجده شده !!!!! و با این نمره معدلم میاد پائین و اینکه حتمن توی تصحیح اشتباه شده !!!!!!! توجه داشتید ؟ فک میکنه اشتباه شده !!!!! بعد نمره‌ش توی برگه دو و نیم هست !!!!!!!! شما معلم بودید چکار میکردید با دانشجویی ک اییییییینهمه اعتماد ب نفس داره ؟

+ بعدم لابد میره همه جا رو پر میکنه ک خدا از سر تقصیرات شاهرخی نگذره ک حق منو خورد و منو دو ترم عقب انداخت !!!!!!!

  • سید نورالله شاهرخی
۲۹
دی
۹۴

نام درس

دانشگاه

20 ها

19 ها

افتاده

حقوق مدنی (1)

آیت‌الله بروجردی

-

-

بسیار داشته

نکات:

1 – نمرات این درس، اعلام شده‌اند و هم اکنون از طریق سایت دانشگاه قابل مشاهده هستند؛ در صورتی که از طریق وبلاگ قصد اعتراض به نمره‌ی خود را دارید قبل از اعتراض، اینجا را بخوانید؛ (اعتراض خود را هم اینجا ذیل این مطلب ننویسید، ذیل همان مطلب و با رعایت نکاتی که در آن مطلب نوشته‌ام بیان بفرمائید) مخصوصاً مواظب باشید که اگر پس از نوشتن اشکالات برگه‌تان، جمع‌بندی بر این باشد که اشتباهی در تصحیح رخ نداده ارفاق‌های صورت‌گرفته در تصحیح، پس گرفته شده و نمره‌ی شما به همان میزان کاهش داده خواهد شد.

2 – نمرات، مقطوع و با رعایت تمامِ تخفیفاتِ ممکن و پس از تصحیحِ اوراق با دستِ باز و بالا و ارفاق وووو!!!!!! لحاظ شده است؛ نمراتِ پائین‌تر از پنج، به پنج افزایش داده شده است. ضمناً به کسانی که در همه‌ی جلسات حاضر بودند یک نمره اعطا شد، نمره‌ی فعالیت‌ کلاسی نیز لحاظ شده است. دانشجویان محترمی که علی‌رغم همهٔ این موارد باز هم موفق به کسب نمرهٔ قبولی نشدند یا از نمرهٔ خود راضی نیستند و فکر می‌کنند باید نمرهٔ بیشتری کسب می‌کردند خودشان بدانند که در برگهٔ امتحانی چه دسته‌گل‌هایی به آب سپرده‌اند !!!

3 – سطح نمرات: بد ؛ بد ؛ افتضاح ؛ مأیوس کننده ؛ ناراحت کننده ؛ خشمگین کننده وووو کلمه‌ی دیگه‌ای ک خشمم رو برسونه و مؤدبانه هم باشه گیر نیاوردم !!! اولین باره توی کُل دانشگاه‌های دولتی‌ای ک درس دادم با همچین شاههههکاری مواجه میشم !!!! اونوخ این امتحان، مسأله هم نداشته ؛ اگر مسأله هم می‌دادم چی می‌شد دیگه !!! پشیمونم ؛ کاش مسأله می دادم ؛ واقعن با این سطح علمی ، دانشجو بمونه در دروس پائین و یاد بگیره در حقوق باید بسیار بیشتر درس بخونه ، بهتر هست.

4 - مورد خاص: 

1 – 4: به کسانی که در همهٔ جلسات حاضر بودند یک نمره اعطا شد ، نمرهٔ فعالیت کلاسی– برای افراد معدودی ک داشتند! - نیز لحاظ شده است. کسانی که علی‌رغم همهٔ این موارد باز هم موفق به کسب نمرهٔ قبولی نشدند یا از نمرهٔ خود راضی نیستند و فکر می‌کنند باید نمرهٔ بیشتری کسب می‌کردند خودشان بدانند که در برگهٔ امتحانی چه دسته‌گل‌هایی به آب سپرده‌اند !!!

2 – 4: نمرات، مقطوع و با رعایت تمامِ تخفیفاتِ ممکن و پس از تصحیحِ اوراق با دستِ باز و بالا و ارفاق وووو!!!!!! لحاظ شده است؛ کسانی که علی‌رغم همهٔ این موارد باز هم موفق به کسب نمرهٔ قبولی نشدند یا از نمرهٔ خود راضی نیستند و فکر می‌کنند باید نمرهٔ بیشتری کسب می‌کردند خودشان بدانند که در برگهٔ امتحانی چه دسته‌گل‌هایی به آب سپرده‌اند !!!

3 – 4: دانشجوی محترم در مقام اظهار نظر راجع ب سؤالات اومده نوشته : « سؤالات امتحان ، ذره‌ای به توضیحات کلاس شباهت نداشت » !!!! توجه نموئیدید ؟ نوشته « ذره‌ای » شباهت نداشت !!! اونوخ سؤالات من ، واو به واو ، عینن برگرفته از سؤالات طرح درس و تیترهای کتاب بوده !!! یا دانشجوی محترم در کلیه‌ی جلسات کلاس ، خاب تشیف داشتن یا کلاً فک میکردن روز امتحان بجای درس مدنی مثلن قراره درس حقوق اساسی رو امتحان بدن و با این ذهنیت اومدن سر جلسه ؛ ب همین خاطر هم دیدن اون چیزی ک خوندن با سؤالات من به کلی متفاوت بوده !! جل الخالق !!!

4 – 4: سؤال پرسیده بودم که قیّم بر چه اشخاصی قیمومت ندارد ؟ همین قد ساده و ابتدائی ؛ شاید خنده دار حتا !!! بعد این عین عبارت دانشجوی محترم در پاسخ ب این سؤال هست :‌ « اشخاص یا صغاری که صغر آنان ، متصل به قبل از کودکی نیست ؛ سفهاء مجانین که جنون آنها قبل از کودکی نیست » !!!!! (آیکن دو هزار علامت تعجب) آخه بنده‌ی خدا قبل از کودکی در شکم مادر یا عالَمِ ذَر حتا !!! بحث سفاهت یا جنون مطرح هست اصن ؟؟!!!! بعد « صغر آنان متصل به قبل از کودکی نیست » ینی چی اصن ؟ ینی هییییچچچچی نفهمیده ها !!! فقط حفظ کرده ؛ اونچیزی ک حفظ کرده رو هم ب این شکل نوشته !!! من حرفی ندارم !!!!

5 – 4: برادران بزرگواری که نمره‌ی اونا پنج رد شده ، پنج نگرفتن ؛ نمره‌شون پائین‌تر از پنج بوده من ارفاق کردم ؛ اگه اعتراض کنن نمره‌شونو کاهش میدم ب همون نمره‌ی واقعی خودشون ؛ از همین الان گفته باشم !!!!

  • سید نورالله شاهرخی
۰۵
دی
۹۴

قبل التحریر :

دو سال پیش در همچین روزی یکی از دانشجویان ساعی و کوشای من ، از بین ما رفت و همه‌ی ما رو تا ماه‌ها در بهت و حیرت فرو برد ؛ مسیر سفر به مقصد ابدی ، راهیست ک همه‌ی ما در مسیرش حرکت می‌کنیم ؛ یکیمون دیروز رفت ؛ یکیمون همین امروز میره ؛ یکیمون هم فردا ؛ چ فرقی میکنه ؛ این فردا ممکنه همین فردا باشه ممکنه ده سال بعد باشه.  

ب هر حال ، امروز ب مناسبت اون روز ، مطلبی که در وبلاگ قبلی ب هنگام هجوم آوار مصیبت نوشتم رو دوباره منتشر میکنم. 

همینطور که از کامنتای ذیل اون مطلب ، معلومه (که میتونید اینجا ببینید اون کامنت‌ها رو) یک نفر دیگه از دانشجویان محترم - که اینجا در این وبلاگ هم جزو بازدیدکنندگان ثابت ما هستن و نظر لطفشون همیشه شامل حال من و وبلاگ بوده - قرار بود که در اون روز و در همون سانحه حضور داشته باشه اما دست سرنوشت ، تقدیر رو ب گونه‌ی دیگری رقم زد ؛ بابت اینکه ایشون در اون سانحه حضور نداشتن خدا رو شاکر و سپاسگزارم و از خودِ این دانشجوی محترم هم انتظار دارم قدر این موهبت رو بدونه و از فرصت مجدد زندگی‌ای ک ب او داده شده نهایت استفاده رو ببره ؛ حداقلش اینه ک امروز 730 روز از اون سانحه گذشته و ایشون از خدا فرصت زندگی مجدد گرفته.

اصل مطلب :

کاش کسی بگوید این خبر دروغ است؛ کاش کسی که اطلاع دارد بگوید تا این متن را از روی وبلاگ بردارم؛ مگر می‌شود؟ یکی از بازدیدکنندگان وبلاگ، اطلاع دادند که دانشجوی ترم قبل ما، خانم خورشیدی به رحمت ایزدی پیوسته‌اند؛ کاش دستم می‌شکست و نمی‌نوشتم این‌ها را:

این ترم را مرخصی گرفته بود ظاهراً؛ چرایش را نمی‌دانم و جرأت نکردم بپرسم از کسی، به خاطر ترس از همان سوءبرداشت‌ها؛ خودش را ترم قبل در درس مقدمه با هر زحمتی بود سر وقت به کلاسم می‌رساند که درگیر کنایات و اولویت پرسش من نشود؛ چند باری هم دیر آمد؛ از بقیه‌ی دانشجویان از نظر تجربه و متانت در رفتار یک سر و گردن بالاتر بود؛ یادم هست در جلسه‌ی آخر درس، وقتی از وضعیت فرهنگی جامعه، مخصوصاً وضع حجاب، انتقاد کردم و چند نفری از بچه‌ها شدیداً با حرف‌هایم مخالفت کردند ایشان جزو معدود دانشجویانی بود که به حمایت از من برخاست و گفت من که خانمم از وضعیت حجاب برخی بانوان ناراضی‌ام؛ به من گفته بود که درگیر امور منزل است و اگر دیر در کلاس حاضر شد رعایتش را بکنم و برایش غیبت نگذارم؛ و من از او می‌پرسیدم و ایشان همیشه آماده بود و مطالبِ سختِ درس را با یک‌بار توضیح می‌فهمید؛ و اولین نفری بود که در پاسخ به سؤال من که می‌گفتم «چی گفتم؟» دستش را بالا می‌برد و بی کم و کاست آنها را توضیح می‌داد.

کاش هیچ وقت این روز را نمی‌دیدم؛ آخر می‌دانید هر کدام از دانشجویانم تکه‌ای هستند از وجودم؛ و آدم چطور می‌تواند نسبت به مرگ (خدایا چه می‌نویسم، ....مرگ) تکه‌ای از وجودش بی‌تفاوت باشد...

و این آن مطلبی است که در پاسخ به نظرخواهی برایم نوشته و جزو معدود دانشجویانی بود که ذیل نظرش را هم به اسم خود، امضا زده است....که مثل تک تکِ دیگر نظرخواهی‌ها در دیگر کلاس‌ها، آن‌ را همانند یک یادگاری نگه داشته‌ام (نظرخواهی من از دانشجویان در مورد خودم – این هم از اموری است که از استاد عزیزم کاظم‌پور به یادگار برایم مانده) ؛  کلمه‌ی سختگیری رو ببینید ک ایشون بالاش داخل پرانتز ، واژه‌‌ی ( لطف ) رو نوشته ؛ ینی ایشون علیرغم همه‌ی مشغولیاتی ک داشت بر خلاف شمار بسیاری از دانشجوا ، ب دنبال گرفتن نمره‌ی مفت نبود و می‌دونست ک در نهایت ، منتفع اصلی از سختگیری معلم ، خود دانشجوست ؛ بنابراین در همین برگه هم میشه نمونه‌هایی از درک بالا و مآل اندیشی ایشون رو دید :




به خانواده‌ی محترمشان، دوستانشان و هم‌کلاسی‌هایشان تسلیت عرض می‌کنم و از خدا می‌خواهم ایشان را با فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله علیها) محشور گرداند؛ از کسانی که در طرح هر روز یک زیارت عاشوراء شرکت کرده‌اند می‌خواهم در این روز جمعه، ثواب قرائت آن را به روح ایشان هدیه دهند و از کسانی هم که در این طرح، به هر دلیلی شرکت نکرده‌اند می‌خواهم امروز زیارت عاشورایی بخوانند و ثواب آن را هدیه کنند به ایشان.....

قبلاً در متنی مربوط به وفات یکی دیگر از آشنایان ناشناخته‌ام نوشته بودم که :

«بدانیم مرگ خیلی به ما نزدیک است؛ خیلی بیش از آنچه فکرش را بکنیم؛ شاید به اندازه‌ی یک نزدنِ قلب، شاید به اندازه‌ی یک لحظه خواب‌آلودگیِ راننده‌ی اتوبوسِ بینِ شهری، شاید به اندازه‌ی یک لحظه اشتباه محاسباتی به هنگام عبور از خیابان....»

الان هم هیچ ندارم جز اینکه همان‌ها را دوباره بگویم و نیز بگویم:

کاش کسی بگوید این خبر دروغ است.....

..........بگوید که خورشید هرگز نمی‌میرد......

بعد التحریر :

عنوان نوشت : الان با عنوانی ک دو سال قبل ، روی این مطلب گذاشته بودم موافق نیستم ؛ واژه‌ی « مرگ » که نوعی نیستی و نابودی رو تداعی میکنه کلمه‌ای مهمل و بی معناست ؛ انسان ، وختی از این دنیا میره فقط یک انتقال رو تجربه میکنه ؛ بدنی ک مناسب این دنیاست رو رها میکنه و منتقل میشه ب یک مرحله‌ی دیگه با یک بدن دیگه ؛ چ بسا اونور زندگی و حیات و جنب و جوش از اینجا خیلی بیشتره و اون دنیا بسیاری از محدودیت‌ها و کاستی‌های این دنیا رو نداره.

ثواب نوشت : من ثواب یک زیارت عاشورا و ثواب قرائت یک صفحه از قرائت قرآنم رو هدیه کردم ب روح این دانشجوی بزرگوار ؛ از شمام میخام در صورت امکان لطف کنید و همین کار رو انجام بدید ؛ اگر هم براتون مقدور نیس همین الان یک سوره‌ی حمد و یک سوره‌ی اخلاص بخونید و بفرستید برای ایشون ؛ ممنونم.

  • سید نورالله شاهرخی
۰۴
دی
۹۴


من ب همراه برخی از بزرگواران اعضای کلاس متون حقوقی یک (1394.10.02)

(البته یک نفر ، از کلاس آیین دادرسی مدنی سه هم در این تصویر حضور داره ! )


محبوبیت نوشت : برای اولین بار خودم به اعضای ذکور کلاس پیشنهاد دادم ک بعنوان یادگاری عکس بندازیم ؛ بسیاری از اعضای ذکور ، ترجیح دادن کلاس رو ترک کنن !!! محبوبیت من در این حده بین بچه‌ها ینی !!!!!!!!!!!! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل !!!


+ ب گفته‌ی مالکِ محترمِ دوربینی ک این عکس باهاش انداخته شده ، کیفیت دوربین 20 مگاپیکسل هست !!!!!!!! ولی همچنان‌که به وضوح مشاهده می‌فرمائید در حد 2 مگاپیکسل هم نیست !!!! این کارخونه‌های موبایل سازی هم پیش خودشون فک میکنن دروغ ک حُنّاق نیس ک از گوشی بزنه بیرون ، واسه خودشون یه اوصافی روی این گوشیا می‌نویسن ک اصصصصصلن واقعیتی نداره ؛ کاش با همون تبلتی ک با خودم بود و دوربین 5 مگاپیکسلی داشت مینداختم این عکس رو !!! حداقل مطمئن بودم ک پیکسلی ک روش نوشته واقعیه !!!!


++ جامدادی معروف گوشه‌ی تصویر رو هم داشته باشید لطفن !!!! 

  • سید نورالله شاهرخی
۲۸
آذر
۹۴

مکان : دانشگاه آیت‌الله العظمی بروجردی ؛ بروجرد

زمان : 1394/09/28

کوه‌های سر برکشیده و سپید پوش از برفی ک روز قبلش باریده بود لابد !

برای دیدن عکس فوق در ابعاد بزرگ‌تر و با کیفیت بالاتر کلیک کنید.

تابلو ، متعلق است به مباحث مدنی 3 و اینم آخرین جلسه‌ی کلاس مدنی 3 هست

برای دیدن عکس فوق در ابعاد بزرگ‌تر و با کیفیت بالاتر کلیک کنید.

برای دیدن عکس فوق در ابعاد بزرگ‌تر و با کیفیت بالاتر کلیک کنید.

عکس‌های ذیل هم متعلق ب یکی از اعضای محترم کلاس مدنی 3 هست که در راه‌پیمایی اربعین امسال گرفته شده ؛ مِن باب تَیَمّن و تبرک در وبلاگ قرار میدم ؛ با تشکر فراوون از ایشون ک این عکسا رو در اختیار من قرار دادن. 



+ اگه سرعت اینترنتی ک باهاش کانکت شدید پائین هست ، ب دلیل حجم بالای تصاویر ، احتمالن بارگذاری این تصاویر ، دیر زمانی !!! ب طول خواهد انجامید ؛ در صورت تمایل ب دیدن آن‌ها خاهشن اندکی شکیبا باشید.

  • سید نورالله شاهرخی
۲۴
آذر
۹۴

چَن تا از بچه‌ها با یکی از اساتیدشون چ از نظر علمی و چ از نظر اخلاقی مشکل دارن ظاهرن ، حالا این وسط حق با کیه و کی راس میگه کی دروغ میگه من نه وظیفمه و نه ب خودم اجازه‌ی قضاوت کردن میدم. کاری هم برای حل مشکل از دست من بر نمیاد ، فقط تا جایی ک بدون ذکر نام باشه و تبدیل ب توهین و تهمت و افترا نشه و حرفای سخیفی راجع ب دیگرون زده نشه و در حد انتقاد علمی یا امور مربوط ب نحوه‌ی اداره‌ی کلاس باشه ، دوس دارم حرفای دانشجوا رو بشنفم در این زمینه. هم واسه خود دانشجوا خوبه ، چون حس میکنن حرفاشون شنیده میشه و هم واسه من خوبه ، چون یاد میگیرم چ کارهایی رو نباید سر کلاس انجام بدم و دانشجوا نسبت ب چ رفتارایی واکنش نشون میدن و توی ذهنشون میمونه ب عنوان یک رفتار ناشایست.

حالا امروز یکی از همون دانشجوا اومده بود با چن تای دیگه از دوستاش ، این چند نفر همون بزرگوارانی بودن ک با اون استاد محترم ب مشکل برخوردن ، بعد اون دانشجو ب من گفت استاد ببینید این استاد محترم چ ب روزگار ما آورده ک ما حاضریم بعد از اینکه اییییینهمه این ترم رفتیم سر کلاس ، درس رو همین الان حذف کنیم و ترم بعد این درس رو حتا با شما ورداریم !!!!!!!!!!!!!!

یه دفه من و دوستاش و بعد خودش منفجر شدیم از شددددت خنده !!!! مثلن خواست احترام بذاره ب من !!!!! مصداق بارز از بغض معاویه ، نه از حب علی (علیه‌السلام). بلا تشبیه البته. این فقط یه ضرب‌المثله.

نتیجه‌ی اخلاقی : کُشته‌ی نظر لطف بضیا نسبت ب خودم هستم من !!!!

کابوس نوشت : درسته ک من کابوس ممتد شبهای طولانی زمستانِ خیلی از شما هستم ؛ درسته ک خواب رو بر خیییییلی از شما حروم کردم اما فک میکنید کابوس خود من چیه ؟ چن شب پیشا کابوسی دیدم ک هراسون از خواب بیدار شدم بعدش و خدا رو شکر کردم ک خواب بودم ؛ خواب دیدم از دانشگاه بهم زنگ زدن ک بچه‌ها سر کلاسن ؛ چرا دیر کردی و سر کلاس نیومدی ؟؟؟؟ اصن انقد ترسیده بودم ک نگو و نپرس !!!! در حد ترکیدن زهره حتا !!!!!

احترام نوشت : اون دانشجویان محترم و بزرگواری ک توی درسِ آدم ، موفق ب اخذ نمره‌ی قبولی نمیشن و ایضاً اون دانشجویان محترمی ک ترجیح میدن ب روز امتحان نرسن و از میانه‌ی ترم درس رو حذف میکنن ، در یک تقسیم‌بندی کلی دو دسته هستن ، یه دسته میرن و دیگه حاضر نیستن ریخت منو ببینن حتا !!! ینی توی راهروی دانشگاه هم ک منو می‌بینن راهشونو کج میکنن ک از کنار من رد نشن یا در جایی ک میزان تنفففرشون از من خییییلی زیاد باشه از کنار من رد میشن و ایییییییششششش گویان گردنشونو ب سمت مقابل کج میکنن ک ینی کی میره اینهمه راه رو !!!! ب هر حال من ب این دسته حق میدم.

دسته‌ی دوم ک تعداد معدودی هستن وختی منو می‌بینن طوری رفتار میکنن ک انگار از درس من بیست گرفتن. ینی ارزش کار و زحمتی ک کشیدم رو درک میکنن و میدونن ک من در افتادنشون یا در حذف کردن درسشون نقشی نداشتم. صرفن مقررات رو اجرا کردم اونم بدون تبعیض و بی شیله پیله. بنابراین دلیلی واسه رو گردوندن از من وجود نداره. بر فرض هم ک از من بشخصه ناراحت باشن حرمت و احترام مقام معلمی رو نگه میدارن و با احترام و مؤدبانه برخورد میکنن. برخورد با این دسته‌ی دوم واقعن لذت‌بخشه واسه من ، حتا بیشتر از برخورد با گروهی ک از من بیست گرفتن و احترام رو حفظ میکنن ، چون محبت و احترامِ کسانی ک افتادن یا درس رو حذف کردن این شائبه رو نداره ک ب دنبال تملق یا چاپلوسی هستن یا چون نمره‌ی خوبی در درس من کسب کردن از من تعریف میکنن.

تقدیم نوشت : تمام این پُست ، تقدیم ب دانشجوی محترمی ک مکررن از درس من افتاد و امروز وختی بیرون از اتوبوس دانشگاه وایساده بودم منتظر تا راننده‌ش بیاد و حرکت کنه ، با چهره‌ی خندون از اتوبوس پائین اومد و سلام کرد و وختی هم اتوبوس حرکت کرد از جاش بلند شد و با اصرار و احترام از من خواست ک من بنشینم و او سر پا باشه. خودش میدونه کیه!!!!

  • سید نورالله شاهرخی
۱۶
آذر
۹۴

یکی از دانشجویان محترم تعریف کرد ک ساعت هشت صُب با من کلاس داشته ، ی مقدار دیر رسیده ، ساعت شده بوده هشت و ایشون تازه در ورودی دانشگاه بوده ، از سرویس ک پیاده شده هراسون و شتابون داشته میومده سمت کلاس ک بیشتر از ده دقیقه نشه تأخیرش و در اولویت پرسش ک قرار گرفته لااقل غیبته رو نخوره !! ایشون گفت شنیدم ک دو نفر دانشجو با دیدن اوضا و احوال من دارن میگن این حتمن با شاهرخی کلاس داره ک اینجوری داره میره !!!!

بعد جالبیش اینجا بوده ک ایشون تعریف کرد اون دو نفر دانشجویی ک این حرفو زدن راهشونو کج کردن سمت دانشکده‌ی فنی !!!! ینی نه تنها رشته‌شون حقوق نبوده بلکه علوم انسانی هم نمیخوندن حتا !!!!!! در این حد ینی !!!!!


نتیجه‌ی اخلاقی : دانشجویان محترم ، واقعن پشت سر من چها گفتید ب همقطاران خودتون ک اینطور آوازه‌ی منو پیچوندید بین دانشجوای رشته‌های دیگه حتا !!!! من واقعن نمیدونم باید از این وضعیت خوشحال باشم یا ناراحت ؟؟؟ عجالتن احساس خاصی ندارم ! اون کاری ک فک میکنم در هر موقعیتی درسته رو انجام میدم ، هر چه بادا باد !!!

دل‌نوشت : دانشگا لرستانیا ما رو نمی‌بینید خوشحالید احیانن ؟ از احوال ما خواسته باشید ما که بدون تعارف دلمون تنگ شده !!! شما رو البته میدونم هیچ دل خوشی ندارید ک چارشنبه داره نزدیک میشه !!!

  • سید نورالله شاهرخی
۱۶
آذر
۹۴

این مطلب نخستین بار در چهارشنبه بیست و دوم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 14:8 با شماره‌ی پست 62 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود. 

*لیس للإنسان إلا ما سعی* سوره‌ی طه / آیه‌ی 12

نمرات درس حقوق تجارت 2 مشخصه‌ی 745 هم از طریق سایت دانشگاه، اعلام شده است.

در این کلاس هم سه نفر موفق به کسب نمره‌ی بیست شدند؛ اما همچنان‌که در طول ترم از وضعیت تلاش هفتگی دانشجویان محترم معلوم بود و بارها در این خصوص هم به شما اخطار کرده بودم سطح نمرات نسبت به مشخصه‌ی 746 پایین‌تر بوده و رضایت‌بخش نیست.

دانشجویان محترمی که قصد انجام اقداماتی برای بالا بردن نمره‌ی خود را دارند قبل از انجام هر اقدامی به نکات ذیل توجه فرمایند:

1.   من در طول ترم بارها به شما اخطار کردم که از سرنوشت دانشجویان ترم قبل درس عبرت بگیرید و به شب امتحان موکول نکنید ولی هر هفته، قضیه همان‌طور بود که هفته‌های قبل.

2.  ثانیاً به یاد بیاورید به هنگام پرسش کلاسی به شما می‌گفتم این وضعیت، نمایان‌گر وضعیت شما در آخر ترم است و در آخر ترم مدعی نشوید که ما تلاش خود را کردیم یا فرجه نداشتیم یا دو امتحان با هم داشتیم.

3.  در مواقع پرسش، به نحوی تلاش شما کم بود که من چند بار اعلام می‌کردم چه کسی خوانده است و متأسفانه با نگاه توأم با تمسخر دانشجویانی روبرو می‌شدم که گویی می‌گفتند "طرف، خودش را سر کار گذاشته است!".

4.  شما در طول ترم همه‌ی فرصت‌های خود برای افزایش نمره از طریق پاسخ دادن در پرسش‌های کلاسی را از خود سلب کردید و همه‌چیز را به برگه موکول کردید که هم اکنون نتیجه‌ی آن را پیش چشم خود می‌بینید.

5.    علی‌رغم نکات فوق، برگه‌ها با نهایت دقت و البته در کمال ارفاق تصحیح شده است؛ امکان اشتباه در نمره‌ها وجود ندارد.

6.    اینکه در چه شرایطی امتحان داده‌اید با توجه به اینکه بجز مسأله، من همه‌ی سؤالات دیگر را بارها و بارها در کلاس پرسیده بودم عذر موجه محسوب نمی‌شود.

7.   اکنون و در این وقت از ترم امکان افزایش نمره از طریق توسل به وسایلی نظیر ارائه‌ی تحقیق یا پاورپوینت وجود ندارد زیرا قرار نیست هرکس درسش را نخواند و نمره‌اش کم شد اقدام به ساخت پاورپوینت کند و نمره‌اش را به حد قبولی برساند. پاورپوینت جای درس خواندن را نمی‌گیرد؛ اگر قرار بود به عنوان فعالیت کلاسی انجام شود باید در طول ترم پیشنهاد ساختش را می‌دادید، نه الان و به عنوان جبران کمبود نمره، الان وقت مناسبی برای پیشنهاد ساخت نیست، چون باید به همه‌ی کسانی که این شرایط را دارند این فرصت داده‌شود و از فردا من باید پاسخگوی خیل دانشجویانی باشم که نمره نگرفته‌اند و می‌خواهند پاورپوینت بسازند. همان‌طور که گفتم پاورپوینت جبران‌کننده‌ی درس نخواندن نیست. چون بعد از اعلام نمرات اگر قرار باشد این فرصت در اختیار همه قرار گیرد باید کسی هم که مثلاً 14 یا 10 یا 12 یا 18 برده این فرصت را داشته باشد که نمره‌ی خود را افزایش دهد و حتماً تصدیق می فرمایید که منطقی نیست همه صبر کنند ببینند نمره شان چند می‌شود و بعد به فراخور حال و نمره‌ی خود برای افزایش نمره اقدام به ساخت پاورپوینت کنند. البته توجه داشته باشید که من از طریق پرسش و پاسخ هفتگی به طور مستمر فرصت افزایش نمره را در اختیار شما گذاشتم اما افسوس که خودتان استفاده نکردید و همه چیزرابه امتحان پایان ترم موکول کردید.

8.   دل به شایعه‌ها نسپارید؛ کسانی که درس نخوانده‌اند و تلاش باید و شایدی نکرده‌اند حاصل کار خود را می‌بینند؛ مسائل خیالی مثل روی نمودار و زیر نمودار و..... وجود خارجی ندارد.

9.   توسل به تماس تلفنی با خود من، اعضای خانواده، دوستان، آشنایان و همکاران من هیچ تأثیری در افزایش نمره‌ی شما ندارد.

  • سید نورالله شاهرخی
۱۳
آذر
۹۴

چرا همراه داشتن قانون در کلاس ، اجباری شد ؟

توی حقوق ، استناد ب قانون و آشنا شدن با متن قانون و حتا نحوه‌ی قرائت مواد قانونی ، نقش عمده و اساسی‌ای داره ، قبل‌ترها وخت تدریس با این مشکل بزرگ مواجه میشدم ک وختی توی درس ب ماده‌ی خاصی استناد میکنم و از بچه‌ها میخواستم اون ماده رو بخونن تا واسشون توضیحش بدم خیلیا اصن قانون همراشون نبود ، بضی جلسات حتا مجبور میشدم تبلتم رو بدم ب یه نفر از بچه‌ها تا از روی اون بخونه !!!! این تازه اول ماجرا بود ، چون بقیه‌ی دانشجوا قانون همراشون نبود وختی ماده‌ی قانونی قرائت می‌شد بقیه فک میکردن این بازه‌ی زمانی قرائت مواد ، جزو اوقات استراحتشون هست ، ب بیرون از پنجره خیره میشدن ، با موبایلشون ور میرفتن با بغل دستیشون حرف میزدن ووو اصن یه وضی !!! در بهترین حالت ، عقب موندگیشون توی جزوه‌ای ک لحظات قبل نوشته بودن رو جبران میکردن ! ب هر حال اون هدف من ک آشنایی با مواد قانون و استناد ب قانون بود برآورده نمی‌شد ! هر چی هم بهشون میگفتم آقا خانوم قانون بیارید با خودتون ، قانون ، هویت شماست ، قانون ، شناسنامه‌ی شماست ، قانون ، همه چیز یه دانشجوی حقوقه ب خرجشون نمیرفت ک نمیرفت ، حتا بضیا یه نگاه عاقل اندر سفیه هم بهم مینداختن ک یارو گیر آورده ما رو ها !!!!!

اینهمه سرتونو درد آوردم ک بگم بنا بر همین دلائل بود ک از ترم جاری قانونی گذاشتم مبنی بر اینکه اگه دانشجویان ، قانون همراشون نباشه منفی میگیرن !!! هر جلسه یه منفی !! همه رو هم توی خوندن مواد قانونی شرکت میدم تا با قرائت قانون آشنا بشن و روشون وا شه جلوی جمع !!! الان راضیم ، دیگه وختی یه دانشجو قانون میخونه بقیه ب امور متفرقه مشغول نیستن و سرشون توی قانونه !!! این موردم یکی از اون مواردی بود ک بهم ثابت کرد هر قانونی تا اخلاقیِ صرف باشه اجرا نمیشه و تا ضمانت‌اجرای قانونی - ینی منفی !!! - در کار نباشه ، رعایتی هم در کار نخواهد بود !!! با نگاه سنگین کردن و اخم کردن و گفتن جملاتی از این قبیل ک « انتظارم از شما بیشتر از اینا بود » و این قبیل موارد هم آب از آب تکون نمیخوره ک نمیخوره !!! 

حالا اما خاطره ....

توی یکی از کلاسا اسم یکی از دانشجوا رو آوردم ک فلانی فلان ماده رو بخونه ، دیدم قانون نداره ، دست ب منفی!!! شدم ، و یه دفه در کمال بهت و حیرت دیدم دانشجوی مربوطه میگه استاد این قانونی ک دست اینه مال منه !!!! و اشاره کرد ب نفر بغل دستیش !!! حیرتم وختی افزون شد ک نفر بغل دستی هم بعد از چند ثانیه مبهوت موندن و اینور اونور نگا کردن ، قضیه رو ب کلی منکر شد و گفت من قانون خودم دستمه !!!! دانشجوی مربوطه البته گوشش بدهکار بغل دستیش نبود و مدام اصرار میکرد ک این قانون منه ک دست بغل دستیمه !!!! مونده بودم چی کنم !!! از یه طرف بی واکنشی من و رد شدن من از کنار این قضیه بدون منفی زدن این خطر رو داشت ک از فردا توی اون کلاس ، هر کسی وختی قانون همراش نیست اشاره کنه ب قانون نفرِ بغل دستیش و بگه این کتاب قانون ، مال منه و انتظار هم داشته باشه چون من یه بار منفی نزدم همیشه باید منفی نزنم و ب این نحو باب دور زدن قانون باز بشه ، اگرم میخواستم واکنش نشون بدم مهم این بود ک باید واسه کی منفی میذاشتم ؟ موقعیت سختی بود خلاصه !!! شما بودید چکار میکردید ؟ 

بعد از چن ثانیه ، تصمیم خودمو گرفتم ! ب اون دانشجویی ک قانون دستش نبود گفتم هر کسی باید قانونش پیش خودش باشه ، اگه قانون رو دادی دست نفر بغل دستیت ک منفی نخوره ، حالام پای فداکاری‌ای ک کردی واستا و منفی رو نوش جون کن ، اگرم همینطوری الکی دادیش دست نفر بغل دستیت ک اشتباه کردی و باید منفی بخوری ، ب هر حال حق با کسی هست ک الان قانون دستشه !!!


خوف نوشت : موقعیت خوفناکی بود از این جهت ک قطعن یکیشون داشت توی روز روشن خلاف واقع میگفت !!! و با توجه ب حساسیت آینده‌ی شغلی حقوق ... هیچی بگذریم !!!!


  • سید نورالله شاهرخی
۲۸
آبان
۹۴

برای دیدن تصویر فوق ، در ابعاد واقعی ، اینجا رو کلیک کنید

برای دیدن تصویر فوق در ابعاد واقعی ، اینجا رو کلیک کنید

+ مکان : دانشگاه لرستان ؛ ساختمون مرکزی دانشگاه ؛ منظره‌ی کلاس شماره‌ی نوزده

زمان : 1394/08/27 ؛ ساعت سه عصر

دوربین نوشت : دوربین تبلت خودم مدتهاس خرابه ؛ از دانشجوی محترمی ک بنا ب درخواست من با دوربین موبایل خودش این عکسا رو انداختن و در اختیار من قرار دادن ، متشکرم.

خوشبخت نوشت : یه زَمانایی هست ک توی کلاس ، تدریسم همراه میشه با همچین هوایی و نسیم سردی ک از پنجره خودشو هُل میده داخل اتاق و میچسبه ب پوست بدن آدم و منظره‌ای اییییینطور فرحبخش ، با خودم فک میکنم ک چقـــــــــــــد خوشبختم من و اینکه حاضر نیستم جایگاه خودمو با هیییییشکی توی دنیا عوض کنم و از صمیییییم قلب خدا رو شکر می‌کنم ؛ خوشبختی چیز دیگه‌ای غیر از همین حسه مگه ؟


 اگه سرعت اینترنتی ک باهاش کانکت شدید پائین هست ، ب دلیل حجم بالای تصاویر ، احتمالن بارگذاری این دو تصویر ، دیر زمانی !!! ب طول خواهد انجامید ؛ در صورت تمایل ب دیدن این دو تصویر زیبا خاهشن اندکی شکیبا باشید.
  • سید نورالله شاهرخی
۲۵
آبان
۹۴

این مطلب نخستین بار در سه شنبه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 1:29 با شماره‌ی پست 61 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود. اگر تمایل به دیدن کامنت‌ها و پاسخ‌هایی دارید که بازدیدکنندگان وبلاگ و من ، ذیل این مطلب در بلاگفا نوشته بودیم اینجا را ببینید.

یکی از دانشجویان، سؤالات مطروحه را مصداق انتقام‌گیری استاد!!! از دانشجویان دانسته است.

دیگری بیان داشته "ما ترم اولیم؛ از کجا بدانیم در جواب مسأله‌ای که طرح کرده‌اید یک وکیل چگونه باید دفاع کند؟"

دانشجوی دیگری دیدن سؤال اول را باعث سکته‌ی ناقص!!! خود اعلام کرده‌است.

.

.

.

و اینها نمونه‌ای بود از اظهارات بسیار دلگرم‌کننده‌ی شما در جواب یک ترم تدریس من!....که البته انجام وظیفه‌ام بوده و نه منتی بر سر کسی ندارم نه انتظار تشکری .....

و ناگفته نباید گذاشت که دانشجویانی بودند که بدون این ادا و اطوارها پاسخ صحیح مسأله را در کمال منطق و صحت و بر اساس مطالب تدریس شده در طول ترم نوشته بودند که من به سهم خود از آنها تشکر می‌کنم.

موارد مطروحه در مسأله، در طول ترم بارها و بارها به عنوان پرسش کلاسی پرسیده شده و مورد تأکید قرار گرفته بود؛ بله نیاز به یادآوری نیست، من هم میدانم شما ترم اول هستید، انتظار شق‌القمر از شما نداشته‌ام، صرفاً انتظار داشتم بر اساس آموخته‌هایتان در طول ترم، و نه بر اساس حدس . گمان، یا مطالب تدریس نشده، به موضوع پاسخ دهید. بقیه‌ی سؤالات هم که عیناً همان مطالبی بود که در کلاس، تدریس شده‌بود.....

ما ز یاران چشم یاری داشتیم/خود، غلط بود آنچه می‌پنداشتیم

بگذریم.......چه گویم که ناگفتنم بهتر است.

إن‌شاءالله در همه‌ی مراحل زندگی موفق باشید.

  • سید نورالله شاهرخی
۱۸
آبان
۹۴

ترم ب کمر کِش (=میانه‌های) خودش رسیده بود ، قضیه‌ی سیمرغ و سی ‌مرغ و کوه قاف و اینا طبق معمول ادامه داشت. (1)

توی یه کلاس وضعیت جالبی حاکم شده بود ، هر کی منفی میگرفت جلسه‌ی بعدش دیگه نمیومد سر کلاس و حذف میکرد درس رو !!!! ینی تلاش نمیکرد ک اون منفی رو جبران کنه ، بلکه راه چاره رو در این میدید ک درس رو حذف کنه !!! (2)

در همین حیص و بیص ، یه جلسه از یکی از بزرگوارانِ دانشجو پرسیدم و چون خوب جواب نمیداد واسش منفی گذاشتم ، ب شوخی بش گفتم شمام نری درس رو حذف کنی فردا ! خندید و گفت نه !!! واسه چی حذف کنم !!!

چند روز بعد وارد سایت دانشگاه شدم ، در قسمت مربوط ب حذف اضطراری ، یکی از دانشجویانی ک اسمش اونجا بود و تقاضای حذف درس رو کرده بود و من باید موافقت خودمو اعلام میکردم همون دانشجوی محترمی بود ک باهاش مزاح کرده بودم و گفته بودم شمام نری درس رو حذف کنی !!! 

بی درنگ با همه‌ی تقاضاها از جمله تقاضای اون دانشجوی محترم ، موافقت کردم.

نتیجه‌ی اخلاقی : یه راه ، واسه حل مشکل اینه ک بگردی راه حلشو پیدا کنی ، یه راه دیگه هم اینه ک کلاً صورت مسأله رو پاک کنی ! این راه دوم بضی وختا خیلی خوب جواب میده !!!!!!


(1) - واسه بچه‌ها مثال میزنم میگم کلاسای من ، داستانی داره مث داستان منطق الطیر عطار ، کلاسا در ابتدای ترم ، پر جمعیت شروع میشه و هر چی ب انتها نزدیک میشیم ب دلائل مختلف از تعداد دانشجویان حاضر در کلاس کم میشه - عمدتن ب دلیل اینکه بچه‌ها معتقدن سختگیری‌های من ، فراتر از حدّ طاقت و توان اوناس - و گاه ، ب تعداد کمتر از انگشتان دو دست ، دانشجو میرسه ب روز امتحان !!!!

(2) - بعد یه قضیه‌ای هم ک هست اینکه وختی دو سه نفر از یه کلاس حذف میکنن درس رو ، مث یه اپیدمی ، سرایت میکنه ب بقیه و مدام این فکر توی سرشون دور میزنه ک بهتره اونام ول کنن برن !!! ولی توی کلاسی ک کسی حذف نمیکنه ، این قضیه وجود نداره ، ینی اون دو سه نفر اول ، مهم هستن توی این قضیه خییییییلی ، اگه اون دو سه نفر اول پیدا شد ، تعداد حذف کننده‌ها میرسه ب ده پونزده نفر ، اگه اون دو سه نفر اول پیدا نشد ، بقیه هم ب هر نحوی هست تحمل میکنن !!!

جالبیشم اینجاس ک بضی دانشجوا اوووونقد در حذف کردن یا حذف نکردنِ درس و تأسی ب دوستانشون مردد هستن ک میان از خودِ من کسب تکلیف میکنن و میپرسن ما حذف کنیم درسو یا نه ؟ !!!!!!! منم در چنین وضعیتی ، پاسخم اینه ک ب هر حال وضعیت همینه ک می‌بینید ؛ من نه می‌تونم در مورد قبول شدنتون در این درس ، تضمینی بدم و نه میتونم بگم حتمن میوفتید ؛ تصمیم‌گیر خودِ شما هستید !!! اونام در حالیکه تردید و دو دلی از تمام سکنات و رفتارشون تراوش میکنه تشکر میکنن و میرن !

واکنش من در برابر دانشجویان محترمی ک بهم مراجعه میکنن و میخان ک از نظر مقررات آموزشی با حذف درسشون موافقت کنم اینه که با روی باز می‌پذیرم و استقبال می‌کنم. معتقدم این حق طبیعی دانشجو هست ک وختی ب هر دلیل از استاد ، نحوه‌ی درس دادنش یا سخت‌گیریش یا اخلاقش یا هر چیز دیگش ناراحته ، بتونه حذف کنه درس رو. با خودم فک میکنم بعضی از این بزرگوارا اگه ب امتحان پایان ترم هم برسن با این وضعیت درس خوندنی ک ازشون می‌بینم ب احتمال زیاد موفق ب پاس کردن درس نمیشن ، پس چ بهتر ک خودشون حذف کنن درس رو تا ضرر کمتری متقبل بشن.

  • سید نورالله شاهرخی
۱۴
آبان
۹۴

من همونطور ک قبلنم ب یه مناسبتی توی وبلاگ قبلی عرض کردم کُلن آدم بدغذایی هستم ؛ هر غذایی ک با گوشت گوسفند درست شده باشه ، هر غذایی ک توش ماهی پخته یا سرخ شده یا کباب شده باشه ، هر غذایی ک توش پیاز پخته باشه ، هر غذایی ک توش بادمجون باشه وووو ( آیکن بی انتها بودن لیست ....) فقط بخشی از غذاهایی هست ک من نمی‌خورم !!!

در همین راستا ، یکی از ده‌ها غذایی ک نمی‌خورم قورمه‌سبزی هست ؛ بعد الان توی یکی از دانشگاه‌هایی ک من افتخار تدریس دارم در اون روزی ک من اونجا هستم هر هفته همون روز قورمه سبزی میدن !!!!! برنامه‌‌ی غذائیشون هم چرخشی و اینا نیس ؛ هر هفته همون روز قورمه سبزی !!!! هیچی دیگه ...این برنامه در مورد من ب این شکل تغییر یافته ک هر هفته همون روز ==>> کنسرو !!!! ینی خودم از بیرون کنسرو می‌برم همرام ، توی سلف میخورم.

بعد توی سلف اساتید و کارکنان هم غذا میخورم دیگه ؛ اونوخ بضی از این اساتید و کارکنان ک توی سلف هر هفته از کنار من رد میشن ، میان و میرن ، ب وضوح توی سرشون این علامت سؤالای بی پایان رو می‌بینم ک این کیه هر هفته با یه کنسرو میاد میشینه اینجا !!! بعضیام احتمالن با خودشون فک می‌کنن من دانشجوام و هوس کردم بیام واسه رو کم کنی شاید ! بشینم توی سلف اساتید و کارکنان ، غذا بخورم !!!! 

نتیجه‌ی اخلاقی : برنامه‌ی غذایی خوبه چرخشی باشه ؛ اصن گیریم کسی بدشم از قورمه سبزی نیاد ولی مث من فقط یه روز توی اون دانشگا باشه ینی هر هفته همون روز هی باید قورمه سبزی بخوره ؟؟؟ عایا ؟ این چه وضشه آخه !!!!


شعف نوشت : چقــــــــد خوبه ک بعد از حدود پنج سال تدریس مداوم ، هنوز بعضی شبایی ک فرداش توی دانشگاه تدریس دارم از شوق و ذوق تدریس ، خوابم نمی‌بره ؛ و چقـــــــد خوبه ک هنوز بعد از پنج سال تدریس مداوم ، بعضی شبایی ک روز قبلش تدریس داشتم چنان از لذتِ تدریس ، آکنده‌م ک شبش خوابم نمی‌بره ؛ خدایا سپاس ب خاطر همه چیز !
  • سید نورالله شاهرخی
۲۶
مهر
۹۴

ب خیال خودم باز هم مث همیشه طوری حرکت کرده بودم ک حداقل ربعِ ساعت قبل از شروع کلاس ، توی کلاس حاضر باشم ، ساعت 9:40 دانشگاه بودم ، بیس دقیقه مونده بود هنو ، دیدم مسؤول آموزش دانشگاه داره زنگ میزنه ، جواب دادم ، گفت امروز میاید دانشگا ؟ دانشجوا سراغتونو میگیرن ! گفتم چطو مگه ؟ گفت چِل دقیقه گذشته از تایم شروع کلاستون !!!!! گفتم چی ؟؟؟؟ مگه ده تا یک نبود کلاسم ؟ گفت نه ، 9 تا 12 بوده !!! تازه فهمیدم چ اشتباه مهلکی کردم !!!! حالا دو هفته قبلش هم هر هفته همون از ساعت 9 تا 12 رفته بودم سر کلاس ، اما نمیدونم چرا این هفته فک کرده بودم کلاس از 10 تا 12 هست !!! شاید ب این علت ک فُرمَت و قالبِ استاندارد کلاسِ اول صبح ، همیشه از 8 تا 10 بوده واسه همینم ذهن من ب طور خودکار لابد فک کرده بوده ک لابد کلاس بعد از ساعت ده شروع میشه !!!! 

بشنوید اما از واکنش بچه‌ها ، از همون اول ، قبل از اینکه وارد کلاس بشم یکی از بزرگواران ک همیشه دیرمیاد سر کلاس و در اولویت پرسش هم قرار میگیره همیشه !! از داغ دل بِم میگه ک واست تأخیر رد کردیم ! جواب ندادم !

وارد کلاس شدم و قضیه‌ی اشتباهِ پیش اومده رو گفتم و عذرخواهی کردم ، یکی از دانشجوای بزرگوار دیگه میفرماد استاد دیر اومدید ، میگم بله ، میگه قوانین واسه همه یکسانه ! میگم خب بله ، شما اگه دیر بیاید اون جلسه در اولویت پرسش هستید من ک خودم همیشه‌ی خدا در اولویت پرسش هستم و شما همیشه از من سؤال میپرسید ! میفرماد نه ، شما خیلی دیر اومدید ، دیگه ب این نمیگن تأخیر ، این دیگه میشه غیبت ! میگم همین طورم هست ، دانشگاه واسه من این رو لحاظ خواهد کرد. میفرماد نه ، دانشگا هر کاری کنه ب ما ربطی نداره ، شما سرِ کلاس ما دیر اومدید ، ادامه ندادم بحث رو. با خودم توی سکوتِ کلاس فک کردم خب حالا شما ب دلیل این پیش‌اومدی ک اتفاق افتاده الان بیا منو ببند ب صلیب و چار دست و پامو میخ کن ب چوب ، بعدم دو هزار تا شلاق ب من بزن !!!!

نتیجه‌ی اخلاقی : قوانین واسه استاد و دانشجو یکسانه اما دیگه .... هیچی ، بگذریم.

  • سید نورالله شاهرخی
۱۸
مهر
۹۴

برداشت اول

دو نفر از بزرگوارانِ دانشجو ، سیزده دقیقه از وخت گذشته بود ک تشریف آوردن سرِ کلاس ؛ من هم بنا بر اون عهد و پیمانی ک باهاشون گذاشته بودم مبنی بر اینکه حضور با بیش از ده دقیقه تأخیر ، ب منزله‌ی غیبت هست طبیعتن بهشون گفتم ک حضورِ این ساعتتون ، در نظر گرفته نمیشه اما میتونید تشیف داشته باشید و از مباحثِ مطروحه در کلاس استفاده کنید ک جا نمونید ؛ اونام در کمال خونسردی فرمودن چ کاریه ! اگه غیبت خوردیم و دلائلمون رو هم واسه این تأخیر حاضر نیستی بپذیری پ دیگه الکی واسه چی بمونیم سرِ کلاس ؟

هیچی دیگه ..... رفتن !!!  

نتیجه‌ی اخلاقی: کُشته مرده‌ی این همه ذوق و شوق دانشجوام ب تحصیل علم هستم اصن !!!

نتیجه‌ی اخلاقی دوم :

درس معلم ار بود زمزمه ی محبتی :: جمعه ب مکتب آورد طفل گریزپای را !!!

برداشت دوم

یکی دیگه از بزرگوارانِ دانشجو هم رکورد زد ؛ به این شرح که هَت تریک کرد و در یک کلاسِ یک ساعت و نیمه موفففق ب اخذ سه تا منفی شد !!! یکی واسه همراه نداشتن قانون ؛ یکی واسه استفاده از گوشی تلفن همراه در حین تدریس و یکی هم واسه آماده نبودن در پرسش کلاسی !!!

نتیجه‌ی اخلاقی: من البته از منفی زدن بر خلاف تصور بعضیا !!! هییییچ لذذذتی نمی‌برم ! چون این کار نه نفعی ب حال دنیام داره نه آخرتم ! عقده‌ی منفی زدن هم ندارم ، اما ب هر حال قانون ، قانونه ؛ قانونی ک قراره اجرا نشه همون بهتر ک از اول وضع نشه !!!!

  • سید نورالله شاهرخی
۱۵
مهر
۹۴

ایشون (در اولین جلسه‌ی کلاس پس از شنیدن قواعد و مقررات کلاس من) : اگه من سرِ کلاس شما پیامکام رو چک کنم شما چرا میگید ک حواستون پرت میشه ؟

من (در اولین جلسه‌ی کلاس پس از بیان قواعد و پس از شنیدن حرف ایشون) : من نگفتم حواس خودم پرت میشه ، شما وختی پیامک چک کنی حواس خودت پرت میشه و دیگه درس رو یاد نمی‌گیری !

ایشون : خب من نمیخام درس رو یاد بگیرم !!!!

من : خب تشریف ببرید و دیگه سر کلاس هم نیاید ، وختی نخاید درس یاد بگیرید دیگه واسه چی باید بیاید سرِ کلاس ؟

ایشون : خب اگه من نیام سر کلاس ، شما من رو حذف می‌کنید !

من : خب ینی انتظار دارید حذف نکنم ؟ مضافن ب اینکه من هم شما رو حذف نکنم محاله که سرِ کلاس نباشید و بتونید توی امتحان پایان ترم قبول بشید ! این کارِ من که شما رو حذف میکنم در واقع لطف در حق خود شماست.

ایشون : این درس با استاد دیگه ارائه نشده بود وگرنه ما هیچوخت با شما درس نمیگرفتیم.

من : حق با شماست. من اما در این زمینه بی تقصیرم ؛ کاری هم از دستم برنمیاد در این زمینه متأسفانه.

ایشون : اصن چ موردی داره ک من سر کلاس ب گوشی دس بزنم یا حواسم ب درس نباشه ؟

من : کلاس ، معبده ، کلاس ، مسجده ، کسی که حواسش ب علم نیس و نمیخاد یاد بگیره دلیلی هم واسه حضورش در کلاس نیس.

ایشون : سکوت....

نمیدونم شاید جمله‌ی آخرِ من ب نظر ایشون مسخره و احمقانه بود.

ایشون نیم ساعت ب آخر کلاس مونده بود که تشریف بردن بیرون از کلاس.

نتیجه‌ی اخلاقی: ندارد.

  • سید نورالله شاهرخی
۰۷
مهر
۹۴

مدت‌ها پیش ، توی یکی از مراکز آموزشی غیر دولتیِ پول بگیر ، درس میدادم ، ب علت تعداد زیادِ ورودی‌ها ، از یه درس دو مشخصه ارائه شده بود و هر دو مشخصه هم با من بود ، اون بزرگواران من رو مث کسی میدیدن ک از کره‌ی مریخ اومده ... حالا کار ب ایناش ندارم ، بحثش مفصله.

چون دو تا مشخصه پشت سرِ هم بود تابلو رو ک مینوشتم دیگه واسه کلاس بعدی هم از همون نوشته‌ها استفاده میکردم ، کلاس هم بعداز ظهر بود و ب علت سطح پایین علمی کلاس مجبور بودم توضیحات فراوونی رو ارائه کنم ، بیشتر از ارائه‌ی اون توضیحات ، عدم فهم مشترک از  علم و دانش بیشتر باعث خستگیم می‌شد. برخی از اون بزرگواران ، معلم رو به مثابه‌ی یک چوب خشک می‌خواستن ک زیاد زِر نزنه(1) ، پولشو بگیره ، نمره رو بده و مدتِ کلاس رو در اختیارشون بذاره ک با انواع و اقسام مزه‌پرونیای زننده در حضور جنس مخالف ، خودی نشون بدن ! چیزی ک کنار اومدن باهاش محال بود واسه من. خلاصه در این میان ننوشتن مجدد اون تابلو ، روزنه‌ی امیدی بود مثلن !!!!

وخت کلاسِ اول ، تموم شد ، تابلو رو پاک نشده نگه داشتم و چون حدس میزدم ک ممکنه یکی از اون بزرگواران در وختِ استراحتِ بین دو کلاس ، از باب کمک ب من بخاد تابلو رو پاک کنه ، بالای تابلو نوشتم (لطفاً تابلو را پاک نکنید) و یه مستطیل هم دورِ نوشته کشیدم.

واسه استراحت بین دو کلاس رفتم دفتر اساتید . اول کلاسِ بعد که برگشتم سرِ کلاس ، دیدم ک یه بزرگواری اومده کُلِ تابلو رو پاک کرده ، فقط اون مستطیلی ک توش نوشته بودم (لطفاً تابلو را پاک نکنید) همون طور دَس نخورده نگه داشته !!!!!!!!!

نتیجه‌ی اخلاقی : ندارد ؛ داره ینی ، ولی با خودتون.

+ از هفته‌های بعد وختی واسه استراحت می‌رفتم دفتر اساتید ، تخته پاک کن رو هم با خودم می‌بردم !!!!! 



(1) بازدیدکنندگان و خوانندگان محترم ، ب این نکته اِمعانِ نظر داشته باشید که در خصوص استفاده از این واژه ، تفکر کردم و با مقادیر معتنابهی خویشتنداری ، آگاهانه و عامدانه این کلمه رو استفاده کردم تا نمایان‌گر تلقی بزرگوارانی باشه ک در اون مرکز حضور داشتن ؛ اگر میخواستم واقعیت قضیه رو عیان نشون بدم باید کلمه‌ی بسسسسیار غلیظ‌تری رو استفاده می‌کردم ، ک البته این کار رو ب مصلحت ندیدم ؛ این کلمه حکایت می‌کنه از فضایی ک در اون مرکز ساری و جاری بود وگرنه عقیده‌ی من نسبت ب مقام معلم و اساتید خودم در تک تک مطالبی ک در این مورد نوشتم بارز و آشکاره و نیاز ب تبیین و توضیح نداره.
  • سید نورالله شاهرخی