عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

من سیدنوراله شاهرخی، عضو هیأت علمی دانشگاه لرستان، دکترای حقوق خصوصی دوره‌ی روزانه‌ دانشگاه علامه طباطبایی تهران (رتبه‌ی 13 آزمون دکتری)، کارشناسی ارشد حقوق خصوصی از همان دانشگاه (رتبه‌ی 21 آزمون ارشد)، پذیرفته شده‌ی نهایی آزمون قضاوت و وکیل پایه یک دادگستری هستم.

تحصیلات ابتدایی تا متوسطه خود را در شهر خرم‌آباد گذراندم، در دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرم‌آباد مشغول به تحصیل شده و با معدل 19.35 و به‌عنوان نفر برگزیده‌ی ورودی فارغ‌التحصیل شدم. در آزمون کارشناسی ارشد با رتبه‌ی 21 در دانشگاه علامه طباطبایی تهران (دوره‌ی روزانه بدون سهمیه) پذیرفته شده و با معدل 19.08 و به عنوان نفر اول ورودی فارغ‌التحصیل شدم. در این مقطع نمره‌ی رساله اینجانب نمره‌ی 20 (تحت راهنمایی شادروان حضرت استاد آقای دکتر کوروش کاویانی و مشاورت حضرت استاد آقای دکتر حبیب الله رحیمی) بود.

پس از گذراندن خدمت مقدس سربازی و اخذ پروانه وکالت دادگستری، با رتبه‌ی 13 در آزمون دکتری (دوره‌ی روزانه بدون سهمیه) پذیرفته شده و در دانشگاه علامه طباطبایی تهران مشغول به تحصیل شدم. در این مقطع تحصیلی نیز تز دکترای خود را تحت راهنمایی حضرت استاد آقای دکتر حبیب الله رحیمی و مشاورت حضرت استاد آقای دکتر ایرج بابایی با نمره‌ی 19 دفاع نموده و فارغ‌التحصیل شدم. از این رساله تا کنون مقالات علمی پژوهشی متعددی (در زمان نگارش این متن چهار مقاله) استخراج و به جامعه‌ی علمی کشور عرضه شده است، مقالات متعدد دیگری نیز بر همین مبنا در دست تألیف است که در آینده ارائه خواهد شد.

از سال 1391 شروع به تدریس در دانشگاه کردم و از آن زمان تا کنون بصورت پیوسته در دانشگاه‌های متعددی نظیر دانشگاه علامه طباطبایی، دانشگاه آیت الله بروجردی، دانشگاه لرستان، دانشگاه ملایر، دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرم‌آباد و بروجرد افتخار همکاری داشته‌ام. در نگارش و داوری رساله‌های کارشناسی ارشد متعددی هم به‌عنوان مشاور و داور همکاری داشته‌ام.

هم اکنون به عنوان عضو هیأت علمی گروه حقوق دانشگاه لرستان در کسوت معلمی، افتخار خدمت به جوانان این سرزمین را دارم.

***
***
در خصوص انتشار مجدد مطالب این وبلاگ در جاهای دیگر لطفاً قبل از انتشار ، موضوع را با من در میان بگذارید و آدرس سایت یا مجله‌ای که قرار است مطلب در آن منتشر شود را برایم بفرستید؛ (نقل مطالب، بدون کسب اجازه‌ی قبلی ممنوع است!)

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
۱۱
دی
۹۴

  •  وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَ یَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ ۚ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ
  • گنجینه‌های غیب و کلید آنها در دست خدا است و کسی جز او از آنها آگاه نیست. و خداوند از آنچه در خشکی و دریا است آگاه است. و هیچ برگی (از گیاهی و درختی) فرو نمی‌افتد مگر این که از آن خبردار است. و هیچ دانه‌ای در تاریکیهای (درون) زمین، و هیچ‌چیز تر و یا خشکی نیست که فرو افتد، مگر این که (خدا از آن آگاه، و در علم خدا پیدا است و) در لوح محفوظ ضبط و ثبت است.
  • [[«مَفَاتِح»: جمع مَفْتَح، گنجینه‌ها، جمع مِفْتَح، کلیدها. «وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ ...». حرف (مِنْ) زائد است و واژه (وَرَقَةٍ) در موضع رفع و فاعل (تَسْقُطُ) است، و واژه‌های (حَبَّة، رَطب، یابِسٍ) عطف بر آن هستند (نگا: سبأ / 3). «رَطَب»: تر. «یَابِسٍ»: خشک. «کِتَابٍ مُّبِینٍ»: علم خدا. لوح محفوظ.]]
  • سوره‌ی الأنعام : 59.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 134 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز سه شنبه ، هشتم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۱
دی
۹۴

  • قُلْ لَا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَ لَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لَا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ ۖ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰ إِلَیَّ ۚ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمَىٰ وَ الْبَصِیرُ ۚ أَفَلَا تَتَفَکَّرُونَ
  • (ای پیغمبر! بدین کافران) بگو: من نمی‌گویم گنجینه‌های (ارزاق و اسرار جهان) یزدان در تصرّف من است (چرا که الوهیّت و مالکیّت جهان تنها و تنها از آن خدای سبحان است و بس) و من نمی‌گویم که من غیب می‌دانم (چرا که کسی از غیب جهان باخبر است که در همه‌ی مکانها و زمانها حاضر و ناظر باشد که خدا است) و من به شما نمی‌گویم که من فرشته‌ام. (بلکه من انسانی همچون شمایم. این است عوارض بشری از قبیل: خوردن و خفتن و در کوچه و بازار راه رفتن، در من دیده می‌شود، جز این که به من وحی می‌شود و) من جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم (و سخن کسی جز سخن خدا را نمی‌شنوم و تنها به فرمان او راه می‌روم). بگو: آیا نابینا و بینا (و کافر سرگشته و مؤمن راه یافته، در شناخت این حقائق) یکسانند؟ (و هر دو مساوی در پیشگاه یزدانند؟) مگر نمی‌اندیشید (تا در پرتو عقل، حق برایتان نمودار و آشکار شود؟).
  • [[«خَزَآئِنُ»: جمع خزینه، گنجینه‌ها. انبارهای نفائس اموال. مراد از (خَزَآئِنُ اللهِ) مقدّراتی است که جز خدا کسی از آنها آگاه نیست. «مَلَک»: فرشته. «الأعْمَی»: کور. مراد شخص گمراه است که با چراغ عقل حقائق را پیدا نمی‌کند. «الْبَصِیرُ»: بینا. مراد شخص ایمانداری است که در پرتو اندیشه به حقائق راه می‌یابد.]]
  • سوره‌ی الأنعام : 50.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 133 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز دوشنبه ، هفتم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۱
دی
۹۴

  • فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ
  • هنگامی که آنان فراموش کردند آنچه را که بدان متذکّر و متّعظ شده بودند (و آزمون ناداری و بیماری کارگر نیفتاد، آزمون دیگری جهت بیداری ایشان به کار بردیم و) درهای همه چیز (از نعمتها) را به رویشان گشودیم تا آن گاه که (کاملاً در فراخی نعمت غوطه‌ور شدند و) بدانچه بدیشان داده شد، شاد و مسرور گشتند (و باده‌ی ثروت و قدرت ایشان را گرفت و سرمست و مغرور شدند و ناشکری کردند و) ما به ناگاه ایشان را بگرفتیم (و به عذاب خود مبتلا کردیم) و آنان مأیوس و متحیّر ماندند (و به سوی نجات راه نبردند).
  • [[«مَا ذُکِّرُوا بِهِ»: آنچه بدان پند و اندرز داده شدند که بَأْسَآء در اموال و ضَرَّآء در ابدان بود. «مُبْلِسُونَ»: ناامیدان و سرگشتگان و غمگینان.]]
  • سوره‌ی الأنعام : 44.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 132 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز یکشنبه ، ششم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۰
دی
۹۴

معرفی روش


ارائه‌ی نمونه


دانلود در صورت تمایل

اینجا (504 واژه ؛ حجم تقریباً سه مگابایت )

اینجا (1100 واژه‌ی ضروری تافل ؛ حجم تقریباً دو و نیم مگابایت)


اغراق نوشت : البته اینکه شما بتونید با این روش ، هر روز 150 لغت جدید حفظ کنید و لغات قبلی رو هم ب خاطر داشته باشید به نظر من فقط یه بلوف تبلیغاتیه ولی ب هر حال ، اینم روش ابتکاری و جالبیه واسه حفظ کردن لغات انگلیسی. اگر دوس داشتید امتحان کنید و نتیجه‌شم تشریف بیارید اینجا ب ما بگید.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۰
دی
۹۴

بارها در مناسبتای مختلف ، چ حضورن در کلاس و چ در وبلاگ سابق و چ اینجا توی همین وب ، خدمتتون عرض کرده بودم قدر بدونید ایام تحصیل رو ؛ همین شب نخوابی‌ها ، همین اشک در اومدن‌ها وخت امتحان ، همین کلاسای طولانی و خسته کننده و سخت‌گیری‌های - از نظر شما - غیر قابل فهم معلمی مثل من ، بعد از پایان دوره‌ی کارشناسی خاطره میشن واستون ؛ شاید حتا حاضر باشید مبلغ هنگفت یا قسمتی از عمرتون رو در مقابلش بپردازید تا شما رو سوار یه ماشین زمان کنن و برگردونن ب دوره‌ی کارشناسی تا دوباره همون حس و حالی رو تجربه کنید که در زمان اصلی ، حاضر بودید مبلغ هنگفت یا قسمتی از عمرتون رو بدید تا از دست اون برهه از زمان خلاص بشید.

میگید نه ؟

این کامنت و این کامنت رو بخونید تا به صحت حرفام ایمان بیارید ؛ اینا دو نمونه از ده‌ها کامنتی است که برخی بازدیدکنندگان محترم نگاشتن در این خصوص که بعد از رفتن از دانشگاه یا پایان دوره‌ی کارشناسی چقــــــــــــــــــــــــــــــد دلتنگ میشن واسه تجربه‌ کردن مجدد همون لحظات.


عبرت نوشت : در تصویر ذیل ، ب جای تلویزیون (ک البته میتونه علاوه بر صدا و سیمای ملی ، نمایان‌گر شبکه‌های ضاله‌ی ماهواره‌ای هم باشه) ،  آیکن شبکه‌های اجتماعی بخصوص اخیرن تلگرام رو هم بذارید پیام تصویر ، صحیحه و کااااملن منتقل میشه !!!!


  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۹
دی
۹۴

بازدیدکننده‌ی محترم (پارسا) لطف کردن و در پیِ درخواست من ، کتاب‌های کتابخونه‌ی خودشون رو با همه‌ی ما ب اشتراک گذاشتن ؛ از ایشون بسیار ممنونم.  بابت تأخیر چند ماهه‌ای که در گذاشتن این عکسا ب وجود اومد از ایشون عذرخواهی می‌کنم ؛ بازدیدکنندگان دیگری هم سابقن کتابای خودشونو با ما به اشتراک گذاشته بودن ک می‌تونید از طریق قسمت (معرفی کتاب در موضوعات مختلف) ذیل طبقه‌بندی موضوعی اون مطالب رو هم ببینید و با کتابخونه‌ی اون بزرگواران هم آشنا بشید. 

اگر بازدیدکننده‌ی محترمی دیگه‌ای هم هست که دوست داره تصویری از کتابخونه‌ی خودش رو با ما ب اشتراک بذاره ، من استقبال می‌کنم.



در صورت تمایل ، برای دیدن تصویر فوق در ابعاد بزرگتر ، اینجا را کلیک کنید.

در صورت تمایل ، برای دیدن تصویر فوق در ابعاد بزرگتر ، اینجا را کلیک کنید.


بازدیدکننده‌ی محترم پارسا در مقام ارائه‌ی توضیح واسه عکسای فوق ، مرقوم فرمودن : 


فک نکنم توضیح خاصی نیاز باشه اینا عکس همه‌ی کتابام نیست؛ کتابایی هستن ک ب نظر مهمتر میان از بقیه ؛ خواستم اون کتاب سفره آرایی رو از قفسه بردارم پشیمون شدم فک کردم چ ایرادی داره ک دانشجوها بدونن یک دانشجو در کنار توجه به تحصیلات و زندگی اجتماعی باید در زندگی شخصی هم پیشرفت کنه حتی در خانه داری و آشپزی.


  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۹
دی
۹۴

دانلود کنید (حجم تقریباً 600 کیلو بایت ؛ سؤالات + سه پاسخنامه‌ی پیشنهادی )



دانلود کنید (حجم تقریباً 300 کیلوبایت ؛ کلید نهایی منتشر شده در سایت سازمان سنجش) (جدید)



+ از میان سه پاسخنامه‌ی پیشنهادی ارائه شده ، یک پاسخنامه ، تشریحی است.

++ در صورت دسترسی به پاسخنامه‌های تشریحی دیگر ، این پاسخنامه‌ها در روزهای آتی از طریق همین پُست در وبلاگ ، عرضه خواهند شد.

+++ پاسخ‌های پیشنهادی ارائه شده از جانب من نیست و امکان وجود اشتباهات متعدد و نیز ناهماهنگی‌ها میان پاسخنامه‌های سه گانه بعید ب نظر نمی‌رسد ؛ در صورت تمایل ، برای یافتن پاسخ صحیح ، ب متن قوانین و کتب درسی مربوطه مراجعه کنید.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۹
دی
۹۴

  • بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَ لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ
  • (این تمنّا، آرزوی دروغینی بیش نیست) بلکه (به خاطر آن است که در آن جهان، عیوب) کارهائی که قبلاً (در این دنیا انجام می‌داده‌اند و از خود و دیگران) پنهان می‌کرده‌اند، برای آنان آشکار گشته است. اگر هم (به فرض محال به دنیا) برگردانده شوند، به سراغ همان چیزی می‌روند که از آن نهی شده‌اند. ایشان (در وعده‌ی ایمان) دروغگویند.
  • [[«بَلْ»: بلکه. حرفی است که برای ابطال ماقبل به کار می‌رود. «بَدَا»: آشکار شد. «مَا کَانُوا یُخْفُونَ»: آنچه را که پنهان می‌کردند. مراد از آن، عیبها و زشتیهائی است که می‌کرده‌اند. یا مراد اعتقاد به خدا و پیغمبران و حقائق دیگر است که در دل مخفی می‌داشتند و وجدان و مردم را فریب می‌دادند و بر فطرت خویش سرپوش می‌گذاشتند. ولی به هنگام مشاهده صحنه‌های رستاخیز از کرده خود پشیمان شده‌اند (نگا: عنکبوت / 65).]]
  • سوره‌ی الأنعام : 28.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 131 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز شنبه ، پنجم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۹
دی
۹۴

  • الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ ۘ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ
  • کسانی که کتاب آسمانی بدانان داده‌ایم (یعنی یهودیان و مسیحیان) او را (که محمّد نام و پیغمبر خاتم است و صفات او در کتابهایشان مذکور است، خوب) می‌شناسند، همان گونه که فرزندان خود را می‌شناسند. کسانی که (سرمایه‌ی وجود) خود را از دست داده‌اند (زیانکارند و بدانچه پی می‌برند اقرار نمی‌کنند و) ایمان نمی‌آورند.
  • [[«یَعرِفُونَهُ»: پیغمبر را از روی صفات مذکور او در کتابهای آسمانی، و بینش و نگرش عقلانی می‌شناسند.]]
  • سوره‌ی الأنعام : 20.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 130 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز جمعه ، چهارم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۸
دی
۹۴

این پست ، تا مدتی پست ثابت است 

در این مدت برای دیدن پست‌های جدیدتر پائین بروید

اگر به علت کمی وقت یا هر دلیل دیگری ، فرصت نکردید یا نخواستید در جلسه‌ی امتحان ، نظر خودتونو راجع به سؤالات طرح شده بیان کنید می‌تونید اینجا از این طریق ، نظر خودتونو در این مورد بیان بفرمائید .

نظرات خود را حول محورهای ذیل با من در میان بگذارید:

1 -  نظر شما راجع به سؤالات مطروحه در امتحان چه بود؟ سخت بود؟ آسان یا متوسط؟

2 - آیا در طرح سؤالات ، اشتباه وجود داشت ؟ در صورت مثبت بودن پاسخ ، این اشتباه ، چه بود ؟

3 - قبل از امتحان و پس از اولین بار خواندنِ سؤالاتِ درسِ مربوط به من چه حسی داشتید؟ (خودمانی بگویم ؛ چه خیالاتی از سرتان گذشت؟)

ممکن است برخی از شما مایل باشید سؤالات به نحوی طرح شود که ظرف نیم‌ساعت ، حفظیات خود را بر روی برگه منتقل کرده و بدون هیچ دغدغه و تفکری با خیال راحت جلسه را ترک کنید. البته امکان طرح چنین سؤالاتی وجود دارد ولی در این صورت هیچ فرقی بین دانشجوی زحمت کش و  دانشجوی شب امتحانی باقی نمی‌ماند و مدرّس برآورد درستی از ازحماتی که خودش و دانشجو کشیده و میزان اشتیاق دانشجو به یادگیری به دست نمی‌آورد. کسی که چند جلسه بیشتر در کلاس حاضر نبوده و کسی که در تمام جلسات در کلاس حاضر بوده و با وظیفه شناسی و تعهد، تکلیف خود را انجام داده‌است در یک رده قرار می‌گیرد. به همین دلیل در طرح سؤالات باید به نحوی عمل شود که سؤالات در سه طبقه‌ی کلی قابل دسته بندی باشد :

1. سوالات مشکل که برای پاسخگویی نیاز به قوه‌ی تحلیل و ذکاوت دارد.

2.  سؤالات متوسط که برای پاسخ‌گویی نیاز به حضور مستمر در کلاس و به خاطر سپردن مطالب دارد.

3.  سؤالات آسان که برای پاسخ‌گویی به آنها مطالعه‌ی سطحی مطالب کفایت می‌کند.

بر همین اساس سعی کرده‌ام سؤالاتم در کلیه‌ی دروس در همین سه سطح، قابل طبقه بندی باشد.

دوست دارم نظر شما را هم در این زمینه بدانم.

در صورت اظهارنظر لطف کنید بگویید دانشجوی کدام درس و کدام دانشگاه هستید.

اگر میخواهید نظر برخی از دانشجویان رو در خصوص سؤالات امتحانی ترم‌های قبل ببینید این لینک رو ببینید.

ضمناً برای اینکه مطالب مربوط به نمرات در یک قسمت جمع شود و سایر مطالب در امان بماند! و نیز از پرسیدن سؤالات تکراری در این زمینه ممانعت به عمل آید به منظور اظهارنظر راجع به نمراتتان از قسمت اظهارنظر ذیل این مطلب استفاده کنید.

پیشنهادی، انتقادی، فحشی ، ناسزایی، هر مطلبی در زمینه‌ی نمرات کسب شده در امتحان داشتید فقط ذیل همان مطلب ، پاسخ‌گو خواهم بود.


لطف کنید از گذاشتن هر گونه کامنت غیر مرتبط ، ذیل این مطلب ، خودداری کنید.

چون در این صورت کامنت شما پاسخی در بر نخواهد داشت ؛ متأسفانه.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۸
دی
۹۴

این پست ، تا مدتی پست ثابت است 

در این مدت برای دیدن پست‌های جدیدتر پائین بروید



اول : قسمت رسمی قضیه :

نکته‌ی مهم : برخی از تذکراتی که اینجا می‌خوانید مربوط به آن دسته از دروسی است که در سؤالات امتحانی درس آن‌ها سؤال اختیاری وجود دارد ؛ اگر در کلاس عنوان کرده‌ام که در درس شما سؤال اختیاری وجود ندارد ، آنچه در کلاس گفته‌ام معتبر است و آنچه اینجا می‌آید به معنای تغییر آنچه در کلاس گفته‌ام نخواهد بود. 

این آن نکاتی است که شما در جلسه‌ی امتحان ، در ابتدای برگه‌ی امتحانی خواهید دید و طبق گفته‌ی برخی دانشجویان ، استرس مضاعفی به امتحان دهندگان ، وارد می‌کند !!!! اینجا نوشتم که حداقل ، از قبل ، آمادگی‌ای داشته باشید و در جلسه‌ی امتحان ، آرامش خود را حفظ کنید !!!! البته تذکرات ابتدای برگه‌ی درس متون حقوقی با این‌ها متفاوت است که در ادامه خواهد آمد :




قبل از پاسخگویی به سوالات، به تذکرات ذیل دقیقاً توجه نمایید:

تذکر اول : استفاده ازمجموعه قوانین، یا هرنوع جزوه، کتاب و یادداشت در جلسه‌ی امتحان ممنوع است.

تذکر دوم : صرف پاسخ مثبت یا منفی به سوالات مطروحه، هیچ نمر‌‌ه‌ای در برنخواهد داشت، هر چند آن پاسخ صحیح باشد، نمره به استناد و استدلال تعلق خواهد گرفت، (استناد یعنی ذکر مفاد ماده‌ی قانونی مربوطه در خصوص سوالاتی که ذکر ماده لازم است و استدلال یعنی ذکر نحوه‌ی استنباط ازماده‌ی مربوطه برای پاسخ به سوال مطروحه)

تذکر سوم : ذکر شماره‌ی ماده یا متن دقیق ماده الزامی نیست.

تذکر چهارم : 

در ترم‌هایی که سؤال اختیاری وجود ندارد :

پاسخ دادن به کلیه‌ی قسمت‌های همه‌ی سؤالات، اجباری است. سؤال اختیاری وجود ندارد.

همین تذکر در ترم‌هائی که سؤال اختیاری داریم به این صورت خواهد بود : 

پاسخ دادن به تمام قسمت‌های سوال اول اجباری‌ است و از سؤالات 2 تا 5 باید یک سؤال را به انتخاب خود حذف کنید ؛ در صورت پاسخ به همه سوالاتِ 2 الی 5 ، سوال 5 تصحیح نخواهد شد. در بین سوال‌های اختیاری ، در صورت انتخاب هر سوال برای پاسخگویی باید به تمام قسمت‌های آن پاسخ دهید.در ابتدای برگه پاسخ به سوالات، معین نمایید به کدام سوال پاسخ نداده‌اید.

تذکر پنجم : سؤالات به‌صورت تفکیک شده و بخش بخش، طراحی شده‌اند، خواهشمند است شما هم هنگام پاسخگویی ضمن رعایت این نکته از نوشتنِ پاسخِ سؤالات به‌صورت در هم و تفکیک نشده یا بی ترتیب، جداً خودداری کنید. لازم به ذکر است که نوشتن پاسخ‌ها به‌صورت درهم، نامرتب و تفکیک نشده نشان از بی‌نظمی بوده و باعث کسر نمره خواهد شد.

تذکر ششم: در ابتدای برگه پاسخ به سؤالات، معین نمایید به کدام سؤال پاسخ نداده‌اید.

تذکر هفتم: مدرس، وظیفه‌ای برای خواندن دستخط‌های ناخوانا و غیر قابل تشخیص ندارد؛ اگر خوش‌خط نمی‌نویسید، لااقل خوانا بنویسد؛ خطِ ناخوانا، ولو مشتمل بر پاسخ صحیح هم باشد، تصحیح نخواهد شد. ضمناً از ارائه‌ی هنرنمائی‌های خطاطانه – شکسته نستعلیق! – در برگه‌ی امتحانی، جداً خودداری فرمایید؛ چون باعث ناخوانا شدن پاسخ خواهد شد.

تذکر هشتم: برای پاسخ به سؤالات، زمان‌بندی داشته باشید تا با کمبود وقت مواجه نشوید.

تذکر نهم: اضافه نوشتن نشانه‌ی عدم درک صحیح از محدوده‌ی سؤال و به هنگام تصحیح، باعث اتلاف وقت مدرس و مستوجب کسر نمره است؛ به عنوان مثال اگر حکم قضیه‌ای فقط در حقوق ایران از شما خواسته شده است، حکم فقهی را هم ضمیمه‌ی پاسخ نکنید. محدوده‌ی سؤال را صحیح تشخیص دهید و در همان محدوده جواب خود را ارائه کنید.

تذکر دهم: سؤالات امتحانی به دقت و با وضوح کامل، طرح شده است و استنباط صحیح از سؤالات مطروحه، خود، نیمی از پاسخ است. در صورت حضور در جلسه‌ی امتحان از پاسخگویی به سؤالات معذورم.

تذکر یازدهم: نام و شماره‌ی دانشجویی خود را بر روی برگه‌ی سؤالات بنویسید و آن را به همراه پاسخنامه به مسؤولین برگزاری امتحان، تحویل دهید؛ در نظر داشته باشید پاسخنامه‌ی بدون برگه‌ی سؤالات، تصحیح نخواهد شد.



و این هم تذکرات ابتدای برگه‌ی سؤالات متون حقوقی

قبل از پاسخگویی به سوالات، به تذکرات ذیل دقیقا توجه نمایید:

تذکر اول : استفاده از دیکشنری، مجموعه قوانین، یا هرنوع جزوه، کتاب و یادداشت در جلسه‌ی امتحان ممنوع است.

تذکر دوم : برای پاسخ به سوالات، زمان‌بندی داشته باشید تا با کمبود وقت مواجه نشوید.

تذکر سوم : در ابتدای برگه پاسخ به سوالات، معین نمایید به کدام سوال پاسخ نداده‌اید.

تذکر چهارم : پاسخگویی به تمام سؤالات قسمت‌ اول الزامی است و از سوالات 4 الی 13، باید به انتخاب خودتان دو سوال را حذف نمایید. در صورت پاسخ به همه سوالاتِ 4 الی 13 ،سوال 12 و 13 تصحیح نخواهد شد.

تذکر پنجم : سؤالات امتحانی به دقت و با وضوح کامل، طرح شده است و استنباط صحیح ازسوالات مطروحه، خود، نیمی از پاسخ است. در صورت حضور درجلسه‌ی امتحان از پاسخگویی به سوالات معذورم.

تذکر ششم : سؤالات به‌صورت تفکیک شده و بخش بخش، طراحی شده‌اند، خواهشمند است شما هم هنگام پاسخگویی ضمن رعایت این نکته از نوشتنِ پاسخِ سؤالات به‌صورت در هم و تفکیک نشده یا بی ترتیب، جداً خودداری کنید. لازم به ذکر است که نوشتن پاسخ‌ها به‌صورت درهم، نامرتب و تفکیک نشده نشان از بی‌نظمی بوده و باعث کسر نمره خواهد شد.

تذکر هفتم : در ابتدای برگه پاسخ به سؤالات، معین نمایید به کدام سؤال پاسخ نداده‌اید.



این هم تذکرات آغازین سؤالات امتحانی متون فقه

قبل از پاسخگویی به سوالات، به تذکرات ذیل دقیقاً توجه نمایید:

تذکر 1 استفاده ازمجموعه قوانین ، یا هرنوع جزوه ، کتاب و یادداشت در جلسه‌ی امتحان ممنوع است.

تذکر 2 سؤالات در ---- صفحه ، طرح شده است ؛ پاسخ دادن به تمام قسمت‌های سوال اول و دوم اجباری‌ است و از سؤالات 3 تا 5 باید یک سؤال را به انتخاب خود حذف کنید ؛ در صورت پاسخ به همه سوالاتِ 3 الی 5 ، سوال 5 تصحیح نخواهد شد. (این تذکر و تذکر بعدی مربوط به ترم‌هائی است که بنای ما بر طراحی سؤالات به نحوی است که سؤال اختیاری هم وجود داشته باشد ؛ در ترم‌هائی که سؤال اختیاری نداریم طبیعتاً این دو تذکر در ابتدای برگه‌ی امتحانی درج نخواهد شد)

تذکر 3 در ابتدای برگه پاسخ به سوالات ، معین نمایید به کدام سوال پاسخ نداده‌اید.

تذکر 4 برای پاسخ به سوالات ، زمان‌بندی داشته باشید تا با کمبود وقت مواجه نشوید.

تذکر 5 سؤالات امتحانی به دقت و با وضوح کامل ، طرح شده است و استنباط صحیح از سوالات مطروحه ، خود ، نیمی از پاسخ است. در صورت حضور درجلسه‌ی امتحان از پاسخگویی به سوالات معذورم.

تذکر 6 : در سؤالاتی که نیاز به شرح و تفسیرِ عبارتِ عربی دارند، پاسخ شما به این قبیل سؤالات باید از سه بخشِ مجزا و تفکیک شده تشکیل شده باشد؛ بخش اول توضیح و تفسیر عبارت؛ بخش دوم ترجمه‌ی عبارت و بخش سوم برگرداندن ضمائر موجود در عبارت به مرجع ضمائر. ننوشتن هر کدام از این سه بخش یا نوشتن این سه بخش به صورت درهم و تفکیک نشده، موجب کسر نمره خواهد بود.

تذکر 7 : سؤالات به صورت تفکیک شده و بخش بخش ، طراحی شده‌اند ، خواهشمند است شما هم هنگام پاسخگویی ضمن رعایت این نکته از نوشتنِ پاسخِ سؤالات به صورت دَر هم و تفکیک نشده جداً خودداری کنید.

تذکر 8 برگه‌ی سؤالات را به همراه پاسخنامه به مسؤولین برگزاری امتحان ، تحویل دهید ؛ پاسخنامه‌ی بدون برگه‌ی سؤالات ، تصحیح نخواهد شد.




باز هم تأکید می‌کنم ؛ به این چند تذکر دقیقاً توجه کنید :

اول -  تذکرات ابتدایی برگه‌ی امتحانی (که در اول مطلب ، ب طور کامل ، آنها را نوشتم) ، تزئینی و برای رفع بیکاری !!! نیستند ؛ همچنان‌که خواندید من در یکی از تذکرات آغازین نوشته‌ام :

در ترم‌هائی که سؤالات به نحوی طرح شده‌اند که سؤال اختیاری هم وجود دارد پاسخ دادن به سوال اول اجباری‌ است و از سؤالات 2 تا 5 باید یک سؤال را به انتخاب خود حذف کنید ؛ در صورت پاسخ به همه سوالاتِ 2 الی 5 ، سوال 5 تصحیح نخواهد شد. در بین سوال‌های اختیاری ، در صورت انتخاب هر سوال برای پاسخگویی باید به تمام قسمت‌های آن پاسخ دهید.

دانشجوی محترم آمده ب همه‌ی سؤالات پاسخ داده ، بعد در هر سؤال ، یکی از قسمت‌ها را ب سلیقه‌ی خود ، حذف کرده ، یعنی حق انتخاب خودش را این طور اعمال کرده است !!! بدیهی است بنا بر آنچه در متن همین تذکر ، نوشته شده است ،در هنگام تصحیح ، سؤال آخر ، حذف شده در نظر گرفته می‌شود ، و در ازای هر قسمت از سؤالات 1 تا 4 که حذف شده ، نمره کسر خواهد شد ؛ این دانشجوی بی دقت ، موفق ب اخذ نمره‌ی قبولی نشدند !!!

دوم : در ترم‌هائی که سؤالات به نحوی طرح شده‌اند که سؤال اختیاری هم وجود دارد چرا سؤال اختیاری را حذف نمی‌کنید ؟ علی رغم اینکه من نوشته‌ام باید یک سؤال را ب انتخاب خود ، حذف کنید و الا در هر حال سؤال آخر ، تصحیح نمی‌شود ،بعضی از دانشجویان ، ب هر 5 سؤال پاسخ می‌دهند ، جالب است ک برخی از همین افراد ، بعضی از سؤالات 2 تا 4 را هم افتضاح جواب می دهند و ممکن است اگر خودشان یک سؤال را از این بین حذف کنند و ب سؤال 5 فرصت تصحیح شدن بدهند نمره‌ی بیشتری هم کسب کنند ؛ ولی با نوشتن 5 سؤال ، عملاً سؤال 5 را نیست و نابود می‌کنند ؛ اینان یا تذکرات آغازین را نمی‌خوانند یا ب این فکر می‌کنند ک احتمالاً من بر خلاف آنچه نوشته‌ام همه‌ی سؤالات را تصحیح می‌کنم و آن سؤالی ک نمره‌ی کمتری می‌گیرند را حذف می‌کنم !!! از همین تریبون ، ب طور رسمی اعلام می‌نماید این تصور ، خیال خامی بیش نبوده و در صورت پاسخ – ولو ناقص – ب همه‌ی سؤالات ، در هر حال سؤال آخر ،  ب هیچ وجه ، تصحیح نخواهد شد.




و این هم سؤالات بخش نظرخواهی این ترم ، که در پایان سؤالات هر  درس آمده است :

نظرخواهی : پاسخ دادن یا پاسخ ندادن به پرسش‌های این قسمت ، و نیز در صورت پاسخ دادن ، نحوه‌ی پاسخ شما ، هیچ تأثیری در نمره‌ی شما نخواهد داشت . ضمناً من پاسخ ندادن به سؤالات این بخش را بی احترامی به خودم تلقی نمی‌کنم، لطفاً فقط در صورتی که خودتان تمایل دارید به سؤالاتِ بخشِ نظرخواهی پاسخ بدهید.

اول – نحوه‌ی طرح سؤالات ، (از حیث سختی یا آسانی و نیز وجود یا عدم وجود اشتباه در سؤالات مطروحه) از نظر شما چگونه بود؟

دوم –  مُدرّسِ یک درس، می‌تواند استراتژی‌های مختلفی برای اداره‌ی کلاس و ترغیب دانشجویان به رعایت نظم و حقوق دیگران در کلاس، انتخاب کند. برخی از دانشجویان معتقدند بهترین شیوه تکریم دانشجو است و در مقام توضیح این شیوه بیان می‌کنند مثلاً حضور و غیاب، اجباری نباشد یا اگر دانشجویی دیر در کلاس حاضر شد مدرس، یک نگاه زیر چشمی! به او انداخته و بیان کند که «انتظار ما از شما بیشتر بود!‌« یا در پرسش کلاسی ضمن الزامی نبودنِ پاسخگویی به پرسش‌های کلاسی، فقط نمرات مثبت لحاظ شود، اکنون با توجه به هدفِ مورد انتظار از دانشگاه (تعلیم و تربیت) با رجوع به ندای وجدان خود پاسخ دهید که در صورت اِعمال چنین وضعیتی از سوی مُدرّس، آیا به نظر شما اکثریت دانشجویان، مطیع قوانین جاریِ آموزشی خواهند بود و آیا هدف تعلیم و آموختن در طول ترم برآورده خواهد شد؟

سوم – در پایان ، اگر نکته‌ای هست (در هر زمینه‌ای ) خوشحال می‌شوم بنویسید.




آرامش نوشت : حجم سؤالات کلیه‌ی درس‌ها ممکن است بنا بر معیارهای معمول از نظر شما بسیار بسیار زیاد باشد ؛ مدت زمان پاسخ‌گویی هم 120 دقیقه ؛ برگه‌ی سؤالات رو که بهتون دادن آرامش خودتون رو حفظ کنید و از حجم بالای سؤالات ، دچار وحشت نشین.

تعادل نوشت : نه اوووونقد زیاد بنویسید ک کار بکشه به نوشتن شطحیات !!!! و مطالب نامربوط و وخت واسه نوشتن سؤالات پایانی باقی نَمونه ؛ نه اوووونقد خلاصه بنویسید که اصل پاسخ هم ناگفته باقی بمونه !!!! فراموش نکنید (خیر الأمور اوسطها) 

کارنامه نوشت : منتهای تلاش خود را برای کسب حداکثر نمره، مبذول نمایید، همیشه با خودم فکر می‌کنم کارنامه‌ی نمرات انسان به نوعی شبیه کارنامه‌ی عمل انسان است با این تفاوت که نمرات، به طور همیشگی در این کارنامه باقی می‌ماند در حالیکه اعمال ناصواب انسان ممکن است در اثر اعمال نیک محو شوند. (إنّ الحسنات یذهبن السیئات) و البته توجه داشته باشید که معدل دوره‌ی کارشناسی شما سازنده‌ی بیست درصد نمره‌ی آزمون کارشناسی ارشد شما است.

نظر نوشت : در کامنت‌های ذیل این مطلب ، راجع به نظرخواهی ، چیزی ننویسید ؛ پاسخ نظرخواهی را در برگه‌ی پاسخ به سؤالاتِ امتحانی بنویسید.

پس از امتحان از طریق همین وبلاگ، پذیرای نظرات شما راجع به سؤالات مطروحه هستم.


و بعداً قسمت خودمانی قضیه :


به هنگام مواجهه‌ی اولیه با سؤالات، احساسات خود را کنترل کنید! و بر اعصاب خود مسلط باشید؛ ممکن است سؤالات درس شما در چند صفحه، طرح شده باشند، ترس به دل راه ندهید، سؤالات مفصل‌تر معمولاً پاسخ‌های کوتاه‌تر دارند؛ کاملاً طبیعی است که پس از دیدن سؤالات، تا چند دقیقه، از حال طبیعی خارج بوده و هشیاری خود را از دست بدهید و سؤالاتی هستی‌شناختی در خصوص ماهیت وجود و معنای «بودن» برایتان طرح شود؛ سؤالاتی از این دست که (چی؟ کی؟ کجا؟ من چه کسی هستم؟ اینجا کجا است؟)؛ نترسید کاملاً طبیعی است؛ سعی کنید پس از چند دقیقه، خودآگاه شوید و آموخته‌های‌تان را به یاد بیاورید؛ از کوبیدن سر خود به دسته‌ی صندلی خودتان، یا قسمت عقب صندلی جلویی یا دیوار مقابل، شدیداً بپرهیزید که عوارض ناگواری نه تنها در این امتحان، بلکه در امتحانات بعدی شما به همراه خواهد داشت.

در پایان، اینجانب، صمیمانه آرزو می‌کنم در این آزمون بزرگ، و سایر آزمون‌های زندگی‌تان که ممکن است به این اندازه هم بزرگ نباشند !!!! موفق باشید.

برای دیدن نظراتی که دانشجویانم در وبلاگ قبلی ذیل این مطلب گذاشته بودن این لینک رو ببینید

 نیز لطف کنید از گذاشتن هر گونه کامنت غیر مرتبط ، ذیل این مطلب ، خودداری کنید.

چون در این صورت کامنت شما پاسخی در بر نخواهد داشت ؛ متأسفانه.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۸
دی
۹۴

برای اینکه مطالب مربوط به نمرات در یک قسمت جمع شود و سایر مطالب در امان بماند! و نیز از پرسیدن سؤالات تکراری در این زمینه ممانعت به عمل آید به منظور اظهارنظر راجع به نمراتتان از قسمت اظهارنظر ذیل همین مطلب استفاده کنید.

پیشنهادی، انتقادی، فحشی ، ناسزایی، هر مطلبی در زمینه‌ی نمرات کسب شده در امتحان داشتید فقط ذیل همین مطلب ، پاسخ‌گو خواهم بود.

قبل از ارائه‌ی اعتراض به نمره‌ی خود به نکات ذیل توجه داشته باشید :

اول – معتقدم نمره‌ی دانشجو در دست معلم ، حق الناس است : عمیقاً باور دارم نمره‌ی دانشجویان در دست استاد، مصداق بارز حق‌الناس است. به همین دلیل برگه‌ها با نهایت دقت و البته در کمال ارفاق تصحیح شده است؛ امکان اشتباه در نمره‌ها اگر نگویم وجود ندارد به طور قطع می‌توانم بگویم چیزی است در حد صِفر.

دوم – حقوق رشته‌ای است در حد پزشکی یا مهم‌تر حتی : در پزشکی حداکثر جسم و جان مردم در دست پزشک است در حقوق ، ناموس ، شرف و آبروی مردم در دست وکیل یا قاضی قرار می‌گیرد که این موارد (ناموس و شرف) از نظر بسیاری مردم ، مهم‌تر از جسم و جانشان است. به عبارت دیگر حقوق، رشته‌ای است که بعداً باعث خواهد شد جان، مال و ناموس مردم در اختیار شما قرار گیرد، چه وکیل باشید و چه قاضی، از من انتظار نداشته باشید به بهانه‌هایی نظیر دانشجوی شبانه یا دانشجوی دانشگاه آزاد، به صورت فله‌ای نمره بدهم.

سوم – به اندازه ی کافی در طول ترم فرصت افزایش نمره برای شما مهیا شده بود : من در طول ترم از طریق پرسش کلاسی، فرصت افزایش نمره‌ی امتحان را به صورت هفتگی در اختیار دانشجو قرار می‌دهم؛ اگر از این فرصت در جهت عکس استفاده کرده – منفی گرفته‌اید! – یا اصلاً استفاده نکرده‌اید و اکنون از نمره‌ی خود، راضی نیستید به نظر می‌رسد فقط خودتان را باید سرزنش کنید.

چهارم – شرائط امتحان ، تأثیری در افزایش نمره ندارد : اینکه در چه شرایطی امتحان داده‌اید- از قبیل فرجه نداشتن یا همزمان چند امتحان داشتن -  با توجه به اینکه بجز مسأله، من همه‌ی سؤالات دیگر را بارها و بارها در کلاس می‌پرسم، عذر موجه محسوب نمی‌شود.

پنجم – امکان ارائه‌ی تحقیق برای افزایش نمره وجود ندارد :  اکنون (در پایان ترم) امکان افزایش نمره از طریق توسل به وسایلی نظیر ارائه‌ی تحقیق یا پاورپوینت وجود ندارد زیرا قرار نیست هر کس درسش را نخواند و نمره‌اش کم شد اقدام به ارائه‌ی تحقیق یا ساخت پاورپوینت کند و نمره‌اش را به حد قبولی برساند. تحقیق و پاورپوینت جای درس خواندن را نمی‌گیرد؛ اگر قرار بود به عنوان فعالیت کلاسی انجام شود باید در طول ترم پیشنهاد ارائه یا ساختش را می‌دادید، نه الان و به عنوان جبران کمبود نمره، الان وقت مناسبی برای پیشنهاد تحقیق یا ساخت پاورپوینت نیست، چون باید به همه‌ی کسانی که این شرایط را دارند این فرصت داده‌شود و از فردا من باید پاسخگوی خیل دانشجویانی باشم که نمره نگرفته‌اند و می‌خواهند تحقیق کنند یا پاورپوینت بسازند. نیز بعد از اعلام نمرات اگر قرار باشد این فرصت در اختیار همه قرار گیرد باید کسی هم که مثلاً 14 یا 10 یا 12 یا 18 برده این فرصت را داشته باشد که نمره ی خود را افزایش دهد و حتماً تصدیق می فرمایید که منطقی نیست همه صبر کنند ببینند نمره شان چند می شود و بعد به فراخور حال و نمره ی خود برای افزایش نمره اقدام به ارائه‌ی تحقیق یا ساخت پاورپوینت کنند. البته توجه داشته باشید که من از طریق پرسش و پاسخ هفتگی به طور مستمر فرصت افزایش نمره را در اختیار شما گذاشتم اما افسوس که بسیاری از شما خودتان استفاده نکردید و همه چیز را به امتحان پایان ترم موکول کردید.

ششم – تلفن نزنید ! توسل به تماس تلفنی با خود من، اعضای خانواده، دوستان، آشنایان و همکاران من هیچ تأثیری در افزایش نمره‌ی شما ندارد.

هفتم – سخت‌گیری‌ها را حلال کنید : اگر در طول ترم از ناحیه‌ی اجبار کردن من برای خواندن مطالب به صورت هفتگی رنجیده خاطر شدید همان‌طور که بارها هم گفتم و احتمالاً نتیجه‌اش را هم در شب امتحان ملاحظه فرموده‌اید صرفاً به خاطر در نظر گرفتن منافع خودتان بوده است. به هرحال اگر هر ناراحتی‌ای از من دارید امیدوارم حق خود بر من را حلال بفرمایید.

قبل از ارسال نظر خود، حتماً به نکات ذیل توجه داشته باشید:

اول – برای اعتراض ، ارائه‌ی مشخصات درس و نیز مشخصات خودتان الزامی‌ست : اگر هدفتان فقط اظهار نظر کلی راجع ب نمره‌ای که گرفته‌اید می‌باشد و به طور خاص ، قصدی مبنی بر مطلع شدن از اشکالات برگه‌ی امتحانی خود ندارید ، فقط نام درس و دانشگاه را بنویسید.

 اگر راجع به نمره‌ی خودتان می‌خواهید علاوه بر اظهار نظر اعتراض هم بکنید و از اشکالات برگه‌ی امتحانی خود مطلع شوید ، به منظور احراز هویت دانشجوی اعتراض کننده و اجتناب از آگاه شدن دیگران از اشکالات برگه‌ی دانشجویان دیگر ، لازم است هنگام اظهارنظر علاوه بر ارائه‌ی نام دانشگاه و بیان مشخصه‌ی درس ، اسم کامل و شماره‌ی دانشجویی خود را در متن کامنت بنویسید. از نوشتن اسم کامل و مشخصات خود در قسمت نام ارسال‌کننده‌ی کامنت جداً خودداری فرمائید؛ چون هر مطلبی که در قسمت نام بنویسید قابلیت تغییر نخواهد داشت. اسم کامل و سایر مشخصات خود را در متن کامنت بنویسید نه در قسمتِ نام ارسال کننده‌ی کامنت.

من به هنگام پاسخ‌گویی شماره‌ی دانشجویی و نام شما در متن کامنت را حذف می‌کنم که هویت شما محفوظ بماند.

دوم – نظر خود را به هنگام ارسال ، به صورت خصوصی ارسال نکنید : مستحضر باشید که در سایت بلاگ که من از خدمات آن استفاده می‌کنم امکان پاسخ‌گویی به نظراتی که به صورت خصوصی ارسال می‌شود وجود ندارد. پس اگر انتظار جواب دارید به هنگام ارسال نظر خود، آن را خصوصی نکنید.

سوم – اعتراض بیمورد از طریق وبلاگ مساوی با کسر نمرات ارفاق شده خواهد بود : هدف از قرار دادنِ فرصت اعتراض از طریق وبلاگ ، در وهله‌ی اول ، این بود که برای دانشجویان این امکان فراهم شود که از بُن دندان و عمق جان ، قانع شوند در حق آنها ظلمی روا داشته نشده و آنچه هست حاصل کارِ خود آنان در برگه‌ی امتحانی + فعالیت کلاسی است .

در طول ترم‌های اخیر اما با این وضعیتِ بغرنج ، مواجه شدم که برخی از دانشجویان علیرغم اینکه نیک ، آگاه بودند که برگه‌ی امتحانی‌شان وضعیت اسفناکی دارد با وجود این ، به مصداق سنگ مفت ، گنجشک مفت ، اقدام به اعتراض از طریق وبلاگ می‌کردند و قرار دادن اشکالاتِ برگه‌ی امتحانی آن‌ها بر روی وبلاگ ، وقت و انرژی فراوان و البته بی‌حاصلی از من می‌گرفت ؛ به طوریکه در برخی موارد ، حتا دانشجویان محترمی که در برگه ، به زحمت ، موفق به کسب نمره‌ی سه !!!! می‌شدند اقدام به اعتراض می‌کردند شاید فرجی بشود !!!!

ب منظور مقابله با چنین وضعیتی و نیز محدود کردن موارد اعتراض به موارد واقعی ، اعلام می‌دارد چنانچه دانشجویی اقدام به اعتراض از طریق وبلاگ کند و بررسی مجدد برگه‌ی امتحانی ایشان معلوم دارد اشتباهی در کار نبوده و حقی تضییع نشده ، هر ارفاقی که در تصحیح برگه‌ی امتحانی صورت گرفته شده باشد پس گرفته شده و نمره‌ی نهایی به همان میزان کاهش داده خواهد شد. البته نمرات حاصل از فعالیت‌های کلاسی و نیز نمره‌‌ای که بدون ارفاق در برگه کسب شده است ، به حال خود ، دست نخورده باقی خواهد ماند. زین پس با علم به این موضوع ، اقدام به اعتراض از طریق وبلاگ نمائید.

شایان ذکر است اگر اعتراض به نمره ، منحصر ب سایت دانشگاه باشد و ساز و کار اعتراض از طریق وبلاگ ، پیگیری نشود ، مشمول قاعده‌ی فوق نبوده و در هر حال ، کسر نمره‌ای در بر نخواهد داشت.

چهارم – اگر می‌خواهید از اشکالات برگه‌ی امتحانی مطلع شوید در سایت دانشگاه هم اعتراض کنید : فقط ب اعتراضاتی ترتیب اثر داده خواهد شد که علاوه بر وبلاگ ، در سایت دانشگاه هم منعکس شده باشد.

در صورت تمایل ، برای دیدن نمونه‌هایی از ارائه‌ی اشکالات برگه‌ی امتحانی که از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا صورت گرفته بود ، اینجا را کلیک کنید.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۸
دی
۹۴


بیت نوشت : این بیت آخرشو ندیده بودم من تا حالا !!! نمیدونم همون شاعر اصلی این بیت رو گفته یا بعدن بش اضافه کردن ؛ ب هر حال خییییلی ب دل میشینه این بیت آخرش ؛ ایشالا ک هیچکدوم از ماها نادانسته مصداقش قرار نگیریم.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۸
دی
۹۴

خودتون واسه خودتون شایعه‌سازی نکنید.


یه نفر یه چیزی میگه خلاف واقعیت ، بعد انقد تکرارش میکنه ک اول خودش باور میکنه بعدم بقیه باورش می‌کنن و همه گمراه میشن !!!!

در رابطه با معامله بقصد فرار از دین که در صفحه 140 تا 154 کتاب دکتر صفایی (مدنی3) اومده اون صفحات رو ما ب عنوان خودخوان مفصلا توضیح دادیم ، تطبیق هم کردیم با قانون جدید ، ب سؤالات بزرگواران دانشجو در خصوص مطالبش هم جواب دادیم ، چرا باید حذف باشه ؟ 


حتمن این صفحات حذف نشدن و جزو امتحان هستن.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۸
دی
۹۴

  • قُلْ لِمَنْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۖ قُلْ لِلَّهِ ۚ کَتَبَ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ۚ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَا رَیْبَ فِیهِ ۚ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ
  • بگو: آنچه در آسمانها و زمین است از آن کیست؟ (از زبان فطرتِ آنان) بگو: از آن خدا است. (همو از روی تفضّل و تلطّف) رحمت (به بندگان را) بر عهده‌ی خود گرفته است (و هرکه از روی ایمان دست دعا به سوی رحمان بردارد از آستان یزدان ناامید برنمی‌گردد). بدون هیچ گونه شکّ و گمانی شما را در روز قیامت گرد می‌آورد (و آن گاه پاداش و پادافره همگان را می‌دهد). تنها کسانی که (سرمایه‌ی) وجود خود را از دست داده‌اند (و هستی خویشتن را باخته‌اند) ایمان نمی‌آورند.
  • [[«کَتَبَ»: واجب کرده است. «إِلی»: در. برای. «لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ ...»: شما را در روز قیامت گرد می‌آورد. شما را از گورها برای روز قیامت برمی‌انگیزد و گرد می‌آورد (نگا: هود / 103). «الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ ...»: آنان که وجود خود را ضایع کرده‌اند و خویشتن را در روز قیامت گرفتار عذاب نموده‌اند، کسانیند که به خدا و حساب و کتاب آخرت باور ندارند.]]
  • سوره‌ی الأنعام : 12.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 129 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز پنجشنبه ، سوم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۸
دی
۹۴

  • وَ لَوْ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ کِتَابًا فِی قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ
  • (ای پیغمبر!) اگر نامه‌ای نوشته در صفحه‌ی کاغذی بر تو نازل کنیم (و در آن حقّانیّت رسالت تو نگاشته شده باشد) و آن را (علاوه از دیدن) با دستهای خود لمس کنند (که در این صورت جای شکّ و گمانی باقی نمی‌ماند) باز هم کافران (دشمن حق و ناباوران ستیزه‌گر) می‌گویند: این، چیزی جز جادوگری نیست.
  • [[«کِتَاباً»: مصدر است و به معنی مکتوب. نوشته. کتاب. نامه. «قِرْطاسٍ»: کاغذ. صفحه‌ای که روی آن بنویسند، اعم از کاغذ و پوست و الواح. «إِنْ»: نیست. نمی‌باشد.]]
  • سوره‌ی الأنعام : 7.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 128 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز چهار شنبه ، دوم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۷
دی
۹۴

این مطلب نخستین بار در پنجشنبه یکشنبه بیست و نهم دی ۱۳۹۲ ساعت 9:53 با شماره‌ی پست 246 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود. اگر تمایل به دیدن کامنت‌ها و پاسخ‌هایی دارید که بازدیدکنندگان وبلاگ و من ، ذیل این مطلب در بلاگفا نوشته بودیم اینجا را ببینید. 


ربیع، بهار اهل‌البیت است؛ هفدهمین روز بهارتان مبارک.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۷
دی
۹۴

این مطلب نخستین بار در پنجشنبه هجدهم دی ۱۳۹۳ ساعت 19:12 با شماره‌ی پست 729 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.


خورشید ، محمد است و صادق ماه است :: خورشید ، همیشه با قمر همراه است

یعنی که ولادتِ امامِ صادق :: در روز ولادتِ رسول‌الله است


عیدتون مبارک

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۷
دی
۹۴

صُبی رفتم تو صفِ یکی از اماکن دولتی ؛ کاری داشتم ؛ از این سیستمای نوبت‌دهی داشتن - باز خدا پدرشونو بیامرزه ؛ انباشته !!! نبودیم روی هم ، حداقل - ؛ بعد خوبه چن نفر جلوم بودن ؟ 


دقیقن 133 نفر 


+ حال و هوایی داره اصننن !!!! آدم یاد دهه‌ی شصت میفته !!! ک خیلی از شماها هنو پا ب این کره‌ی خاکی نذاشته بودین اونموقع !!!!! ما نسل صف‌های طولانی و لایتناهی هستیم ؛ صبوووووووور و حرف گوش کن !!!!!!!

عجیب نوشت : ما ، ینی نسل ما ، هیچوخ حس نمی‌کنیم چیزای عجیبی جلوی رومون داره اتفاق میفته !!! بسکه عجایب زیاد دیدیم !!!

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۵
دی
۹۴

قبل التحریر :

دو سال پیش در همچین روزی یکی از دانشجویان ساعی و کوشای من ، از بین ما رفت و همه‌ی ما رو تا ماه‌ها در بهت و حیرت فرو برد ؛ مسیر سفر به مقصد ابدی ، راهیست ک همه‌ی ما در مسیرش حرکت می‌کنیم ؛ یکیمون دیروز رفت ؛ یکیمون همین امروز میره ؛ یکیمون هم فردا ؛ چ فرقی میکنه ؛ این فردا ممکنه همین فردا باشه ممکنه ده سال بعد باشه.  

ب هر حال ، امروز ب مناسبت اون روز ، مطلبی که در وبلاگ قبلی ب هنگام هجوم آوار مصیبت نوشتم رو دوباره منتشر میکنم. 

همینطور که از کامنتای ذیل اون مطلب ، معلومه (که میتونید اینجا ببینید اون کامنت‌ها رو) یک نفر دیگه از دانشجویان محترم - که اینجا در این وبلاگ هم جزو بازدیدکنندگان ثابت ما هستن و نظر لطفشون همیشه شامل حال من و وبلاگ بوده - قرار بود که در اون روز و در همون سانحه حضور داشته باشه اما دست سرنوشت ، تقدیر رو ب گونه‌ی دیگری رقم زد ؛ بابت اینکه ایشون در اون سانحه حضور نداشتن خدا رو شاکر و سپاسگزارم و از خودِ این دانشجوی محترم هم انتظار دارم قدر این موهبت رو بدونه و از فرصت مجدد زندگی‌ای ک ب او داده شده نهایت استفاده رو ببره ؛ حداقلش اینه ک امروز 730 روز از اون سانحه گذشته و ایشون از خدا فرصت زندگی مجدد گرفته.

اصل مطلب :

کاش کسی بگوید این خبر دروغ است؛ کاش کسی که اطلاع دارد بگوید تا این متن را از روی وبلاگ بردارم؛ مگر می‌شود؟ یکی از بازدیدکنندگان وبلاگ، اطلاع دادند که دانشجوی ترم قبل ما، خانم خورشیدی به رحمت ایزدی پیوسته‌اند؛ کاش دستم می‌شکست و نمی‌نوشتم این‌ها را:

این ترم را مرخصی گرفته بود ظاهراً؛ چرایش را نمی‌دانم و جرأت نکردم بپرسم از کسی، به خاطر ترس از همان سوءبرداشت‌ها؛ خودش را ترم قبل در درس مقدمه با هر زحمتی بود سر وقت به کلاسم می‌رساند که درگیر کنایات و اولویت پرسش من نشود؛ چند باری هم دیر آمد؛ از بقیه‌ی دانشجویان از نظر تجربه و متانت در رفتار یک سر و گردن بالاتر بود؛ یادم هست در جلسه‌ی آخر درس، وقتی از وضعیت فرهنگی جامعه، مخصوصاً وضع حجاب، انتقاد کردم و چند نفری از بچه‌ها شدیداً با حرف‌هایم مخالفت کردند ایشان جزو معدود دانشجویانی بود که به حمایت از من برخاست و گفت من که خانمم از وضعیت حجاب برخی بانوان ناراضی‌ام؛ به من گفته بود که درگیر امور منزل است و اگر دیر در کلاس حاضر شد رعایتش را بکنم و برایش غیبت نگذارم؛ و من از او می‌پرسیدم و ایشان همیشه آماده بود و مطالبِ سختِ درس را با یک‌بار توضیح می‌فهمید؛ و اولین نفری بود که در پاسخ به سؤال من که می‌گفتم «چی گفتم؟» دستش را بالا می‌برد و بی کم و کاست آنها را توضیح می‌داد.

کاش هیچ وقت این روز را نمی‌دیدم؛ آخر می‌دانید هر کدام از دانشجویانم تکه‌ای هستند از وجودم؛ و آدم چطور می‌تواند نسبت به مرگ (خدایا چه می‌نویسم، ....مرگ) تکه‌ای از وجودش بی‌تفاوت باشد...

و این آن مطلبی است که در پاسخ به نظرخواهی برایم نوشته و جزو معدود دانشجویانی بود که ذیل نظرش را هم به اسم خود، امضا زده است....که مثل تک تکِ دیگر نظرخواهی‌ها در دیگر کلاس‌ها، آن‌ را همانند یک یادگاری نگه داشته‌ام (نظرخواهی من از دانشجویان در مورد خودم – این هم از اموری است که از استاد عزیزم کاظم‌پور به یادگار برایم مانده) ؛  کلمه‌ی سختگیری رو ببینید ک ایشون بالاش داخل پرانتز ، واژه‌‌ی ( لطف ) رو نوشته ؛ ینی ایشون علیرغم همه‌ی مشغولیاتی ک داشت بر خلاف شمار بسیاری از دانشجوا ، ب دنبال گرفتن نمره‌ی مفت نبود و می‌دونست ک در نهایت ، منتفع اصلی از سختگیری معلم ، خود دانشجوست ؛ بنابراین در همین برگه هم میشه نمونه‌هایی از درک بالا و مآل اندیشی ایشون رو دید :




به خانواده‌ی محترمشان، دوستانشان و هم‌کلاسی‌هایشان تسلیت عرض می‌کنم و از خدا می‌خواهم ایشان را با فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله علیها) محشور گرداند؛ از کسانی که در طرح هر روز یک زیارت عاشوراء شرکت کرده‌اند می‌خواهم در این روز جمعه، ثواب قرائت آن را به روح ایشان هدیه دهند و از کسانی هم که در این طرح، به هر دلیلی شرکت نکرده‌اند می‌خواهم امروز زیارت عاشورایی بخوانند و ثواب آن را هدیه کنند به ایشان.....

قبلاً در متنی مربوط به وفات یکی دیگر از آشنایان ناشناخته‌ام نوشته بودم که :

«بدانیم مرگ خیلی به ما نزدیک است؛ خیلی بیش از آنچه فکرش را بکنیم؛ شاید به اندازه‌ی یک نزدنِ قلب، شاید به اندازه‌ی یک لحظه خواب‌آلودگیِ راننده‌ی اتوبوسِ بینِ شهری، شاید به اندازه‌ی یک لحظه اشتباه محاسباتی به هنگام عبور از خیابان....»

الان هم هیچ ندارم جز اینکه همان‌ها را دوباره بگویم و نیز بگویم:

کاش کسی بگوید این خبر دروغ است.....

..........بگوید که خورشید هرگز نمی‌میرد......

بعد التحریر :

عنوان نوشت : الان با عنوانی ک دو سال قبل ، روی این مطلب گذاشته بودم موافق نیستم ؛ واژه‌ی « مرگ » که نوعی نیستی و نابودی رو تداعی میکنه کلمه‌ای مهمل و بی معناست ؛ انسان ، وختی از این دنیا میره فقط یک انتقال رو تجربه میکنه ؛ بدنی ک مناسب این دنیاست رو رها میکنه و منتقل میشه ب یک مرحله‌ی دیگه با یک بدن دیگه ؛ چ بسا اونور زندگی و حیات و جنب و جوش از اینجا خیلی بیشتره و اون دنیا بسیاری از محدودیت‌ها و کاستی‌های این دنیا رو نداره.

ثواب نوشت : من ثواب یک زیارت عاشورا و ثواب قرائت یک صفحه از قرائت قرآنم رو هدیه کردم ب روح این دانشجوی بزرگوار ؛ از شمام میخام در صورت امکان لطف کنید و همین کار رو انجام بدید ؛ اگر هم براتون مقدور نیس همین الان یک سوره‌ی حمد و یک سوره‌ی اخلاص بخونید و بفرستید برای ایشون ؛ ممنونم.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۴
دی
۹۴

  • وَ إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّیَ إِلَٰهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ ۖ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ ۚ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ ۚ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَ لَا أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ ۚ إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ
  • و (خاطرنشان ساز) آن گاه را که خداوند می‌گوید: ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفته‌ای که جز الله، من و مادرم را هم دو خدای دیگر بدانید (و ما دو نفر را نیز پرستش کنید؟). عیسی می‌گوید: تو را منزّه از آن می‌دانم که دارای شریک و انباز باشی. مرا نسزد که چیزی را بگویم (و بطلبم که وظیفه و) حق من نیست. اگر آن را گفته باشم بیگمان تو از آن آگاهی. تو (علاوه از ظاهر گفتار من) از راز درون من هم باخبری، ولی من (چون انسانی بیش نیستم) از آنچه بر من پنهان می‌داری بی‌خبرم. زیرا تو داننده‌ی رازها و نهانیهائی (و از خفایا و نوایای امور باخبری).
  • [[«مِن دُونِ»: سوای. غیراز. «نَفْس»: ذات. دل و جان. «علاّمُ»: بس آگاه.]]
  • سوره‌ی مائدة : 116.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 127 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز سه شنبه ، یکم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۴
دی
۹۴

  • إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَ عَلَىٰ وَالِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلًا ۖ وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ ۖ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِی ۖ وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی ۖ وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِی ۖ وَ إِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ
  • در آن هنگام خداوند (از میان پیغمبران خطاب به عیسی می‌گوید:) ای عیسی پسر مریم! به یاد آور نعمت مرا که بر تو و مادرت ارزانی داشتم؛ بدان گاه که توسّط جبرئیل (پیام آسمانی را به تو رساندم و) تو را نیرو بخشیدم و یاری دادم (و بر اثر تأیید آسمانی به عنوان کودک) میان گهواره با مردم سخن می‌گفتی و در (سنّ پختگی و) میانه‌سالی (به عنوان پیغمبر با ایشان صحبت می‌نمودی. و به یاد بیاور) آن گاه را که نوشتن و دانش سودمند و تورات و انجیل را (بدون آموزگار) به تو آموختم. و (به یاد بیاور) آن گاه را که (از توان بشر فراتر می‌رفتی) و به دستور من چیزی از گِل به شکل پرنده می‌ساختی و بدان می‌دمیدی و به فرمان من پرنده‌ای (زنده) می‌شد، و کورمادرزاد و مبتلای به بیماری پیسی را به فرمان و قدرت من شفا می‌دادی، و (به یاد بیاور) آن گاه را که مردگان را به فرمان من (زنده می‌کردی و از گورها) بیرون می‌آوردی، و (به یاد بیاور) آن گاه را که شرّ بنی‌اسرائیل را از سر تو کوتاه کردم در آن موقع که دلائل و معجزات بدانان می‌نمودی و کافران ایشان می‌گفتند: اینها جز جادوی آشکار، چیز دیگری نمی‌تواند باشد.
  • [[«أَیَّدتُّکَ»: تو را تقویت کردم و یاری دادم. «رُوحِ‌الْقُدُس»: جبرئیل. «الْمَهْدِ»: گهواره. «کَهْلاً»: کهولت و میانسالی. حال است. «إِذْن»: فرمان. اجازه. تکرار واژه اذن، بیانگر این واقعیّت است که این کارها به خواست و فرمان خدا؛ نه با قدرت شخصی عیسی انجام می‌پذیرفت، و هر وقت خدا می‌خواست این امور به عنوان معجزاتی بر دست عیسی انجام می‌گرفت. «الْکِتَابَ»: خطّ و کتابت. مصدری از مصادر ثلاثی مجرّد (کَتَبَ یَکْتُبُ) است. «الْحِکْمَةَ»: دانش راستین. «تُبْرِئُ»: بهبودی می‌بخشیدی. «الأکْمَهَ»: کور مادرزاد. «ا لأبْرَصَ»: مبتلا به بیماری پیسی. «کَفَفْتُ بَنِی إِسْرَآئیِلَ عَنکَ»: نگذاشتم بنی‌اسرائیل تو را بکشند یا به دار زنند. «جِئْتَهُم بِالْبَیِّنَاتِ»: برای آنان معجزات آوردی و نمودی.]]
  • سوره‌ی مائدة : 110.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 126 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز دوشنبه ، سی‌ام.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۴
دی
۹۴


من ب همراه برخی از بزرگواران اعضای کلاس متون حقوقی یک (1394.10.02)

(البته یک نفر ، از کلاس آیین دادرسی مدنی سه هم در این تصویر حضور داره ! )


محبوبیت نوشت : برای اولین بار خودم به اعضای ذکور کلاس پیشنهاد دادم ک بعنوان یادگاری عکس بندازیم ؛ بسیاری از اعضای ذکور ، ترجیح دادن کلاس رو ترک کنن !!! محبوبیت من در این حده بین بچه‌ها ینی !!!!!!!!!!!! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل !!!


+ ب گفته‌ی مالکِ محترمِ دوربینی ک این عکس باهاش انداخته شده ، کیفیت دوربین 20 مگاپیکسل هست !!!!!!!! ولی همچنان‌که به وضوح مشاهده می‌فرمائید در حد 2 مگاپیکسل هم نیست !!!! این کارخونه‌های موبایل سازی هم پیش خودشون فک میکنن دروغ ک حُنّاق نیس ک از گوشی بزنه بیرون ، واسه خودشون یه اوصافی روی این گوشیا می‌نویسن ک اصصصصصلن واقعیتی نداره ؛ کاش با همون تبلتی ک با خودم بود و دوربین 5 مگاپیکسلی داشت مینداختم این عکس رو !!! حداقل مطمئن بودم ک پیکسلی ک روش نوشته واقعیه !!!!


++ جامدادی معروف گوشه‌ی تصویر رو هم داشته باشید لطفن !!!! 

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۴
دی
۹۴



اینا اسباب بازیای دوران کودکی ماست ؛ این غلطکه فک کنم رسمن از خودِ من بزرگتر باشه ؛ چون تا جایی ک یادم میاد از وختی چش وا کردم اینو داشتیم !!!!

+ یکی از متعدد مهارت‌هایی ک پدرم داشته و داره تعمیر اسباب بازی هست ؛ چرخ عقب غلطک ، اتاقک غلطک و دودکش غلطک ، نشونی از همین مهارته ؛ با سیم وصل شدن به بدنه‌ی اصلی !!!! بچه‌های فامیل هم وختی شیطونی میکردن و اسباب‌بازی گرون قیمتی رو لت و پار میکردن ، پدر مادراشون جنازه‌ی اسباب‌بازی رو می‌آوردن خونه‌ی ما و دس ب دامن بابام میشدن ک با همین ترفندا ، اون اسباب‌بازی رو احیا کنه !!!!

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۴
دی
۹۴

واسه افرادی ک دنبال یه دیکشنری جامع هستن که به آسونی نصب بشه و لازم نباشه وخت زیادی صرف کنن واسه نصبش و مهم‌تر از همه اینکه با لمس کلمه در هر محیطی از جمله فایل‌های پی دی اف ، و کپی کردن اون در حافظه ، معناشو بده و لازم نباشه برید توی خودِ دیکشنری و دستی لغت رو واردش کنید از بین دیکشنری‌های متعددی ک امتحان کردم این بهترین دیکشنری‌ای هست که من واسه گوشیای اندرویدی سراغ دارم.

دیکشنری قاموس

(انگلیسی به فارسی/فارسی به انگلیسی / انگلیسی به انگلیسی)

 نسخه 1.3.1


دانلود کنید (حجم : تقریباً 75 مگابایت)

اگر در لینک دانلود نرم‌افزار مشکلی بود اطلاع دهید تا برطرف کنم

·      چند نکته‌ی مهم که قبل از استفاده از این نرم‌افزار حتماً باید بدانید :

1. این دیکشنری فقط روی گوشی‌های اندرویدی کار می‌کنه.

2. واسه اینکه این دیکشنری کار کنه باید قابلیت TalkBack از قسمت Accessibility (قابلیت دسترسی) در منوی تنظیمات گوشی غیر فعال باشه. البته این گزینه به طور دیفالت و پیش فرض خودش غیر فعاله ؛ منتها اگه ب هر دلیلی فعالش کردید باید غیر فعال بشه تا این دیکشنری کار کنه.

3. الان تا نسخه‌ی 1.6.1 از این نرم‌افزار اومده ولی هم سنگین‌تره نسخه‌ی جدید ، هم چیز جدیدِ ارزشمندی اضافه نشده و هم بدتر اینکه فورس کلوز میده ، ینی معنای چن کلمه رو ک توش می‌بینید بطور خودکار بسته میشه و دوباره باید راه‌اندازیش کنید ؛ لااقل توی تبلت من این نرم‌افزار به این مصیبت دچار هست ؛ اینه ک خیلی گشتم و نسخه‌ی 1.3.1 رو گذاشتم واسه دانلود ک هم سبک‌تر هست و هم این مشکل رو نداره. بنابراین اگر در لیست آپدیت نرم‌افزار‌ها با نام این نرم‌افزار مواجه شدید پیشنهاد من اینه ک آپدیت نکنید این نرم‌افزار رو.

4. اگه شنیدن تلفظ انگلیسی کلمات مهمه واستون ، باید TTS گوشیتون فعال باشه ، چون این نرم‌افزار خودش ، مستقلاً تلفظ نمیکنه ؛ بنابراین اگه زدید روی آیکون بلندگو و تلفظی نشنیدید اشکال از این نرم‌افزار نیست.

5. برای نصب برنامه نیاز به حدود 180 مگابایت حافظه است.

6. این برنامه برای اندروید 3 به بعد طراحی شده است.

·      قابلیت‌ها :

1. دیکشنری انگلیسی به فارسی / فارسی به انگلیسی / انگلیسی به انگلیسی.

2. مجموعه‌ای از سه دیکشنری کاربردی در یک برنامه بدون هیچ‌گونه محدودیت شامل :

·         دیکشنری انگلیسی به انگلیسی کمبریج  Cambridge Advanced Learner's Dictionary

·        دیکشنری انگلیسی به فارسی با حدود 180,000 مدخل.

·        دیکشنری فارسی به انگلیسی با در حدود 170,000 مدخل.

3. امکان جستجو روی دیکشنری‌های مورد نظر با تغییر زبان دستگاه (انگلیسی و فارسی).

4. امکان نمایش معنی فارسی و معنی انگلیسی لغت مورد جستجو به‌صورت همزمان.

5. امکان کپی کردن لغت مورد نظر در حافظه و نمایش معنی فارسی و انگلیسی لغت به‌صورت همزمان به همراه امکان تلفظ لغت در کلیه متونی که قابلیت کپی کردن از لغت در آن‌ها فراهم است.

6. امکان استفاده از پنل ترجمه: برای استفاده از این امکان، متن مورد نظر را در پنل ترجمه Paste کنید و با اشاره به روی هر لغت در این متن معنی فارسی و انگلیسی آن را همزمان مشاهده کنید.

7. امکان نمایش جدولی لغات متن انتخاب شده در پنل ترجمه: برای استفاده از این قسمت متن مورد نظر را انتخاب و در حافظه کپی نمایید. سپس در پنل ترجمه نمایش جدولی را انتخاب نمایید بعد از چند لحظه لغات مورد نظر به همراه معنی فارسی آن برای شما در یک جدول فراهم می‌شود.

8. کلیه دادهای این دیکشنری آفلاین بوده و نیازی به ارتباط اینترنتی یا دانلود آفلاین نیست.

9. سطح جدیدی از هوشمندی در پیدا کردن معنی لغت مورد جستجو. (از نسخه 1.2.2 به بعد).

10. بدون پرداخت درون برنامه‌ای، برون برنامه‌ای و حتی تبلیغ!

 

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۱
دی
۹۴

اتوبوسای دانشگاه لرستان از ایستگاه مصلی چ ساعتی ب سمت دانشگاه حرکت می‌کنن ؟ 

9 صبح ؟

9.15 دقیقه ؟ یا

9.30 دقیقه‌ی صبح ؟


  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۱
دی
۹۴

  • وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَىٰ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا ۚ أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ لَا یَهْتَدُونَ
  • هنگامی که بدانان (که از قوانین دل و اهواء درونشان پیروی می‌کنند) گفته شود که بیائید به سوی آنچه خدا نازل کرده و (آنچه) پیغمبر (بیان نموده است برگردیم, تا هدایت بیابیم) می‌گویند: چیزی ما را بسنده است که پدران و نیاکان خویش را بر آن یافته‌ایم (و تا چشم گشوده‌ایم چنین و چنان در میان قوم و فامیل خود دیده‌ایم! دیگر قرآن و سخنان پیغمبر, ما را چه کار؟) آیا اگر پدران و نیاکانشان چیزی ندانسته باشند و (به سوی حق) راه نیافته باشند (باز هم باید چنین گویند و کنند؟!) .  
  • [[«أَوَ لَوْ کَانَ»: آیا اگر پدران و نیاکان آنان کافر و گمراه بوده باشند, باید فرزندان ایشان هم کورکورانه کافر و گمراه شوند و به دنبال خرافات روان گردند و گذشتگان خود را الگوی خوبی و نیکی بدانند؟!]]
  • سوره‌ی مائدة : 104.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 125 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز یکشنبه ، بیست و نهم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۰۱
دی
۹۴

  • یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ إِنْ تَسْأَلُوا عَنْهَا حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْهَا ۗ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ
  • ای مؤمنان! از مسائلی سؤال مکنید (که خداوند از راه لطف از آنها سخن نگفته است, و چه بسا به شما مربوط نبوده, و چندان سودی برای زندگی شما نداشته باشند, و) اگر فاش گردند و آشکار شوند شما را ناراحت و بدحال کنند .  چنان که به هنگام نزول قرآن (در زمان حیات پیغمبر, از او) راجع بدانها پرس و جو کنید, برای شما (با وحی آسمانی) بیان و روشن می‌شوند (و آن گاه دچار مشقّات و مشکلات فراوانی می‌گردید و از عهده‌ی انجام تکالیف و وظائف بیشمار برنمی‌آئید .  پس شما را به ناگفته‌ها و نانموده‌ها چه کار؟ مگر نه این است که) خداوند از این مسائل گذشته است (و پرسشهای قبلی شما را نادیده گرفته است و از مجازات اخروی آنها صرف نظر فرموده است؟) و خداوند بس آمرزگار و بردبار است .  (این است که از شما می‌گذرد و در مجازات شما شتاب نمی‌ورزد) . 
  • [[«لا تَسْئََلُوا عَنْ أَشْیَآءَ .  .  . »: هنگامی که آیه (أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ) نازل گردید, اصحاب پیغمبر فهمیدند که اجل آن حضرت نزدیک شده است .  لذا شتابزده سؤالاتی درباره چیزهائی می‌کردند که به وقوع پیوسته و از آنها سخن نرفته بود .  پیغمبر ترسید که این پرسشها باعث نزول احکام و ایجاد تکالیف فراوان و باعث دردسر آنان شود .  این بود ایشان را از این امر بازداشت, و به دنبال آن نهی آسمانی نیز شرف نزول یافت .  آیه فوق به هیچ وجه راه سؤالات منطقی و آموزنده و سازنده را به روی مردم نمی‌بندد (نگا: نحل / 43) بلکه منحصراً مربوط به سؤالات نابجا و جستجو از اموری است که نه تنها مورد نیاز نیست, بلکه مکتوم‌ماندن آنها بهتر و حتّی گاهی لازم است (نگا: بقره / 108) از قبیل: نقشه‌های جنگی, طرحهای مبارزات اجتماعی, نقطه‌ضعفهای مردم, پنهان‌داشتن بیماریهای سخت و هراسناک از شخص بیمار, مخفی‌ماندن اوضاع و احوال مردگان و سرنوشت آینده ما و دیگران و .  .  . ]]
  • سوره‌ی مائدة : 101.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 124 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز شنبه ، بیست و هشتم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۹
آذر
۹۴

  • إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلَاةِ ۖ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ
  • اهریمن می‌خواهد از طریق میخوارگی و قماربازی در میان شما دشمنانگی و کینه‌توزی ایجاد کند و شما را از یاد خدا و خواندن نماز باز دارد .  پس آیا (از این دو چیزی که پلیدند, و دشمنانگی و کینه‌توزی می‌پراکنند, و بندگان را از یاد خدا غافل می‌کنند, و ایشان را از همه‌ی عبادات, به ویژه نماز که مهمترین آنها است, باز می‌دارند) دست می‌کشید و بس می‌کنید؟!
  • [[«یُوقِعَ»: بیفکند و پراکنده کند .  «الْبَغْضَآءَ»: کینه‌توزی .  «فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ؟»: پس آیا بس می‌کنید؟! یعنی باید که خودداری کنید و دست از آن بردارید . ]]
  • سوره‌ی مائدة : 91.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 123 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز جمعه ، بیست و هفتم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۹
آذر
۹۴

  • لَا یُؤَاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمَانِکُمْ وَ لَٰکِنْ یُؤَاخِذُکُمْ بِمَا عَقَّدْتُمُ الْأَیْمَانَ ۖ فَکَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاکِینَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ ۖ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ ۚ ذَٰلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمَانِکُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ ۚ وَ احْفَظُوا أَیْمَانَکُمْ ۚ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ
  • خداوند شما را به خاطر سوگندهای بیهوده و بی‌اراده مؤاخذه نمی‌کند, ولی شما را در برابر سوگندهائی که از روی قصد و اراده خورده‌اید مؤاخذه می‌کند .  کفّاره‌ی این گونه سوگندها عبارت است از: خوراک‌دادن به ده نفر مستمند از غذاهای معمولی و متوسّطی که به خانواده‌ی خود می‌دهید, یا جامه‌دادن به ده نفر از مستمندان, و یا آزادکردن برده‌ای .  (میان هر یک از این سه‌کار مخیَّر هستید) امّا اگر کسی (هیچ یک از این سه‌کار را نتوانست و توانائی انجام آنها را) نیافت, (او می‌تواند) سه روز روزه (بگیرد) .  این کفّاره‌ی سوگندهائی است که می‌خورید .  سوگندهای خود را حفظ کنید (و سعی کنید سوگند نخورید و اگر خوردید بدانها عمل کنید و اگر هم سوگندها را شکستید کفّاره را فراموش نکنید) .  خداوند این چنین (روشن) آیات (احکام) خود را برای شما بیان می‌کند تا (بر اثر آشنائی با احکام الهی) شکر (نعمتهای او را) به جای آورید .  
  • [[«اللَّغْوِ»: یاوه (نگا: بقره 225) .  «أَوْسَطِ»: معمولی .  متوسّط .  «أَهْلِیکُمْ»: اهل و خانواده خود .  مرکّب از (أَهْلینَ) و (کُمْ) است و نون (أَهْلینَ) که جمع اهل و خلاف قیاس است به علّت اضافه حذف شده است .  «تَحْرِیر»: آزادکردن .  «رَقَبَة»: گردن .  مراد انسان است . ]]
  • سوره‌ی مائدة : 89.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 122 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز پنجشنبه ، بیست و ششم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۹
آذر
۹۴

مادر گم شده پیدا شد !

اون مادری ک اینجا نوشتم گم شده و حتا بچه‌هاشم نفهمیدن گم شده بالاخره بعد از مدتهاااای مدید پیدا شد !!!! قضیه‌ش یه طورایی شبیه فیلم هندیا بوده ! همونقد عجیب و باور نکردنی.

خودش سرِ خود پا میشه میره تهران ، در خصوص یه موضوعی پیگیری اداری کنه !!!! یه سری اغتشاش‌گر هم توی اون مکان هستن ، اونا رو دسگیر می‌کنن ، این خانومم قاطی اونا !!! اونا رو می‌برن مراکز قضائی ک ب اتهامشون رسیدگی کنن ، ایشونم چون سنی ازش گذشته و لباسایی تنش هست ک ب نظر اونا عجیب و غریبه و حرفایی میزنه ک از نظر اونا نامفهومه و اون قسمتیش هم ک مفهومه غیر معقوله !!! (مث اینکه میگه من توی محل خودم جزو خوانین هستم و فلان قدر زمین دارم و اینا !!! واقعنم راس میگفته بنده خدا !!!) میفرستنش یه خونه‌ی سالمندان توی تهران !!!! 

اونجا بش میگن اسمت چیه ، یکی از این اسامی طولانی محلی رو میگه ک اسم تیره و طایفه‌شم توی فامیلیش هست ، اونام از اونجا ک فک میکنن ایشون باز داره هذیون میگه - و البته هذیون نمیگفته بنده خدا - اسمشو سرِ خود کوتاه میکنن و اسمِ کوتاه شده رو ثبت میکنن توی سیستمِ رایانه‌ای و همون اسم کوتاه شده در کل کشور در دسترس ادارات و نهادها قرار میگیره ب عنوان اسم این شخص !!! اینه ک بچه‌هاش ب هر جا مراجعه میکنن و اسم کاملشو میگن پاسخ میشنفن ک ما اسمی از همچین شخصی توی سیستممون ثبت نشده !!!! 

اما چطوری پیدا میشه ؟؟؟ اینجاش دیگه واقعن محیر العقوله !!!! توی اون خونه‌ی سالمندان ، این زن هم مث خییییلی از زَنای پیرِ دیگه یک رییییز حرف میزنه ، واسه همه داستان زندگی خودشو میگه از جمله اینکه من توی محلمون زن یک خان هستم و فلان و بهمان. برید ب بچه‌هام بگید بیان سراغم ، ولی کسی حرفاشو جدی نمی‌گیره. لباسای محلی رو هم ازش می‌گیرن و لباس فرم همون مرکز رو می‌کنن تنش !!! داروی اعصاب هم بهش میدن ک دچار رخوت بشه و کمتر حرف بزنه !!!! یکی از کسانی ک در جریان این موضوع قرار میگیره دربونِ همون مرکز باشه ، بچه‌هاش ک میفتن دنبالش بیمارستانا و همچین جاهایی رو می‌گردن واسه پیدا کردنش ، یکیشون هم تصادفن میره سراغ همون مرکز توی تهران ، توی پذیرش مرکز میگه یه زنی با این مشخصات و همچین لباسایی اینجا نیاوردن ؟ اونام ک جستجو میکنن اسمش ک نیست ، لباساشم ک عوض کردن ، بنابراین در وهله‌ی اول بهش میگن همچین کسی نداریم. نا امید داره برمیگرده که همون دربونه بهش میگه یه پیر زنی اینجا داریم ک هی خودشو بعنوان یه زنِ مَلّاک و دارنده معرفی میکنه و ظاهرن مال همون طرفائیه ک تو داری ازش حرف میزنی ، ولی نه اسمش اینه ، نه لباساش اینطوریه ک تو داری توصیف میکنی ، کلن هم معقول نیس حرفاش ، لهجه‌شم ک ما خییییلی از حرفاشو نمی‌فهمیم اصن !!! پسره میگه خب بیارید ببینمش ، ضرری نداره ، وختی میارمش می‌بینه ک بعله ، این همون مادرشه !!!! بعدم ب قول فیلم هندیا از اونموقع تا حالا ب خوبی و خوشی دارن در کنار هم زندگی میکنن !!!!!

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۸
آذر
۹۴

محل تشکیل کلاس فوق‌العاده‌ی آئین دادرسی مدنی 2 - دانشگاه لرستان

یکشنبه 1394.09.29

13 الی 15 کلاس 218 (دانشکده‌ی ادبیات)

15 الی 17 کلاس 226

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۲۸ ب.ظ
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۸
آذر
۹۴

مکان : دانشگاه آیت‌الله العظمی بروجردی ؛ بروجرد

زمان : 1394/09/28

کوه‌های سر برکشیده و سپید پوش از برفی ک روز قبلش باریده بود لابد !

برای دیدن عکس فوق در ابعاد بزرگ‌تر و با کیفیت بالاتر کلیک کنید.

تابلو ، متعلق است به مباحث مدنی 3 و اینم آخرین جلسه‌ی کلاس مدنی 3 هست

برای دیدن عکس فوق در ابعاد بزرگ‌تر و با کیفیت بالاتر کلیک کنید.

برای دیدن عکس فوق در ابعاد بزرگ‌تر و با کیفیت بالاتر کلیک کنید.

عکس‌های ذیل هم متعلق ب یکی از اعضای محترم کلاس مدنی 3 هست که در راه‌پیمایی اربعین امسال گرفته شده ؛ مِن باب تَیَمّن و تبرک در وبلاگ قرار میدم ؛ با تشکر فراوون از ایشون ک این عکسا رو در اختیار من قرار دادن. 



+ اگه سرعت اینترنتی ک باهاش کانکت شدید پائین هست ، ب دلیل حجم بالای تصاویر ، احتمالن بارگذاری این تصاویر ، دیر زمانی !!! ب طول خواهد انجامید ؛ در صورت تمایل ب دیدن آن‌ها خاهشن اندکی شکیبا باشید.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۸
آذر
۹۴

  •  لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا ۖ وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ
  • (ای پیغمبر!) خواهی دید که دشمن‌ترین مردم برای مؤمنان, یهودیان و مشرکانند, و خواهی دید که مهربان‌ترین مردم برای مؤمنان, کسانیند که خود را مسیحی می‌نامند, این بدان خاطر است که در میان مسیحیان, کشیشان و راهبانی هستند که (به سبب آشنائی با دین خود و خوف از خدا, از شنیدن حق سر باز نمی‌زنند و در برابر آن) تکبّر نمی‌ورزند .  [[«نَصَارَی»: پیروان مسیح .  «قِسِّیسِینَ»: کشیشان .  بالاترین رتبه روحانی میان مسیحیان, رتبه اُسْقُف و بعد رتبه کشیش و سپس رتبه شَمّاس است .  «رُهْبَاناً»: جمع راهب, پارسایان .  زاهدان .  دَیرنشینان . ]]
  • سوره‌ی مائدة : 82.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 121 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز چهارشنبه ، بیست و پنجم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۶
آذر
۹۴


همون دونه‌های آبیِ مدوّر کوچیکی ک جزو مخلفاتِ شبِ یلداس ؟ با گندم برشته مخلوطش می‌کنن !!!!

بروجردیام از اینا دارید ؟ چی میگید شما بهشون ؟ خوزستانیا احیانن ؟

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۴
آذر
۹۴

چَن تا از بچه‌ها با یکی از اساتیدشون چ از نظر علمی و چ از نظر اخلاقی مشکل دارن ظاهرن ، حالا این وسط حق با کیه و کی راس میگه کی دروغ میگه من نه وظیفمه و نه ب خودم اجازه‌ی قضاوت کردن میدم. کاری هم برای حل مشکل از دست من بر نمیاد ، فقط تا جایی ک بدون ذکر نام باشه و تبدیل ب توهین و تهمت و افترا نشه و حرفای سخیفی راجع ب دیگرون زده نشه و در حد انتقاد علمی یا امور مربوط ب نحوه‌ی اداره‌ی کلاس باشه ، دوس دارم حرفای دانشجوا رو بشنفم در این زمینه. هم واسه خود دانشجوا خوبه ، چون حس میکنن حرفاشون شنیده میشه و هم واسه من خوبه ، چون یاد میگیرم چ کارهایی رو نباید سر کلاس انجام بدم و دانشجوا نسبت ب چ رفتارایی واکنش نشون میدن و توی ذهنشون میمونه ب عنوان یک رفتار ناشایست.

حالا امروز یکی از همون دانشجوا اومده بود با چن تای دیگه از دوستاش ، این چند نفر همون بزرگوارانی بودن ک با اون استاد محترم ب مشکل برخوردن ، بعد اون دانشجو ب من گفت استاد ببینید این استاد محترم چ ب روزگار ما آورده ک ما حاضریم بعد از اینکه اییییینهمه این ترم رفتیم سر کلاس ، درس رو همین الان حذف کنیم و ترم بعد این درس رو حتا با شما ورداریم !!!!!!!!!!!!!!

یه دفه من و دوستاش و بعد خودش منفجر شدیم از شددددت خنده !!!! مثلن خواست احترام بذاره ب من !!!!! مصداق بارز از بغض معاویه ، نه از حب علی (علیه‌السلام). بلا تشبیه البته. این فقط یه ضرب‌المثله.

نتیجه‌ی اخلاقی : کُشته‌ی نظر لطف بضیا نسبت ب خودم هستم من !!!!

کابوس نوشت : درسته ک من کابوس ممتد شبهای طولانی زمستانِ خیلی از شما هستم ؛ درسته ک خواب رو بر خیییییلی از شما حروم کردم اما فک میکنید کابوس خود من چیه ؟ چن شب پیشا کابوسی دیدم ک هراسون از خواب بیدار شدم بعدش و خدا رو شکر کردم ک خواب بودم ؛ خواب دیدم از دانشگاه بهم زنگ زدن ک بچه‌ها سر کلاسن ؛ چرا دیر کردی و سر کلاس نیومدی ؟؟؟؟ اصن انقد ترسیده بودم ک نگو و نپرس !!!! در حد ترکیدن زهره حتا !!!!!

احترام نوشت : اون دانشجویان محترم و بزرگواری ک توی درسِ آدم ، موفق ب اخذ نمره‌ی قبولی نمیشن و ایضاً اون دانشجویان محترمی ک ترجیح میدن ب روز امتحان نرسن و از میانه‌ی ترم درس رو حذف میکنن ، در یک تقسیم‌بندی کلی دو دسته هستن ، یه دسته میرن و دیگه حاضر نیستن ریخت منو ببینن حتا !!! ینی توی راهروی دانشگاه هم ک منو می‌بینن راهشونو کج میکنن ک از کنار من رد نشن یا در جایی ک میزان تنفففرشون از من خییییلی زیاد باشه از کنار من رد میشن و ایییییییششششش گویان گردنشونو ب سمت مقابل کج میکنن ک ینی کی میره اینهمه راه رو !!!! ب هر حال من ب این دسته حق میدم.

دسته‌ی دوم ک تعداد معدودی هستن وختی منو می‌بینن طوری رفتار میکنن ک انگار از درس من بیست گرفتن. ینی ارزش کار و زحمتی ک کشیدم رو درک میکنن و میدونن ک من در افتادنشون یا در حذف کردن درسشون نقشی نداشتم. صرفن مقررات رو اجرا کردم اونم بدون تبعیض و بی شیله پیله. بنابراین دلیلی واسه رو گردوندن از من وجود نداره. بر فرض هم ک از من بشخصه ناراحت باشن حرمت و احترام مقام معلمی رو نگه میدارن و با احترام و مؤدبانه برخورد میکنن. برخورد با این دسته‌ی دوم واقعن لذت‌بخشه واسه من ، حتا بیشتر از برخورد با گروهی ک از من بیست گرفتن و احترام رو حفظ میکنن ، چون محبت و احترامِ کسانی ک افتادن یا درس رو حذف کردن این شائبه رو نداره ک ب دنبال تملق یا چاپلوسی هستن یا چون نمره‌ی خوبی در درس من کسب کردن از من تعریف میکنن.

تقدیم نوشت : تمام این پُست ، تقدیم ب دانشجوی محترمی ک مکررن از درس من افتاد و امروز وختی بیرون از اتوبوس دانشگاه وایساده بودم منتظر تا راننده‌ش بیاد و حرکت کنه ، با چهره‌ی خندون از اتوبوس پائین اومد و سلام کرد و وختی هم اتوبوس حرکت کرد از جاش بلند شد و با اصرار و احترام از من خواست ک من بنشینم و او سر پا باشه. خودش میدونه کیه!!!!

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۴
آذر
۹۴

  • لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ ۖ وَ قَالَ الْمَسِیحُ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ ۖ إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَاهُ النَّارُ ۖ وَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ
  • بیگمان کسانی کافرند که می‌گویند: (خدا در عیسی حلول کرده است و) خدا همان مسیح پسر مریم است .  (در صورتی که خود) عیسی گفته است: ای بنی‌اسرائیل! خدای یگانه‌ای را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شما است .  بیگمان هر کس انبازی برای خدا قرار دهد, خدا بهشت را بر او حرام کرده است (و هرگز به بهشت گام نمی‌نهد) و جایگاه او آتش (دوزخ) است .  و ستمکاران یار و یاوری ندارند (تا ایشان را از عذاب جهنّم برهاند) .  
  • [[«اِنَّ اللهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ»: مراد وحدت مسیح با خدا, و به عبارت دیگر (توحید در تثلیث!) است . ]]
  • سوره‌ی مائدة : 72.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 120 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز سه شنبه ، بیست و چهارم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۴
آذر
۹۴

  • لَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ رُسُلًا ۖ کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَىٰ أَنْفُسُهُمْ فَرِیقًا کَذَّبُوا وَ فَرِیقًا یَقْتُلُونَ
  • ما از (یهودیان) بنی‌اسرائیل پیمان گرفتیم (که احکام تورات را مراعات دارند, و برای تبلیغ آن به مردمان) پیغمبرانی به سوی ایشان فرستادیم .  (امّا آنان پیمان‌شکنی کردند و) هر زمان که پیغمبری چیزی را می‌آورد که با هواها و هوسهای آنان سازگار نبود, دسته‌ای (از پیغمبران) را تکذیب می‌کردند و گروهی را می‌کشتند .  
  • [[«مِیثَاق»: پیمان استوار .  «فَرِیقاً»: دسته .  گروه .  ذکر فعل (کَذَّبُوا) به صورت ماضی, و فعل (یَقْتُلُونَ) به صورت مضارع, بیانگر پیشه ناپاک گذشته و حالِ بنی‌اسرائیل است . ]]
  • سوره‌ی مائدة : 70.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 119 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز دوشنبه ، بیست و سوم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۴
آذر
۹۴

  • وَ إِذَا نَادَیْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَ لَعِبًا ۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَعْقِلُونَ
  • آنان هنگامی که (اذان می‌گوئید و مردمان را) به نماز می‌خوانید, نماز را به باد استهزاء می‌گیرند و بازیچه‌اش قرار می‌دهند (و بدان می‌خندند و تمسخرش می‌کنند) .  این کارشان بدان خاطر است که ایشان کسانِ بی خِرَدی هستند (و ضلالت را از هدایت باز نمی‌شناسند و هدف و حکمت نماز را درک نمی‌کنند) .  
  • [[«إِذَا نَادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ»: هنگامی که صدا به نماز برداشتید .  وقتی که برای ادای نماز اذان گفتید . ]]
  • سوره‌ی مائدة : 58.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 118 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز یکشنبه ، بیست و دوم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۲
آذر
۹۴

با توجه ب تماسی ک با کارشناس محترم گروه ، سرکار خانم قربانی داشتم ایشون اعلام فرمودن ک فردا در حد فاصل ساعت 9 الی 12 صبح ، ب هیچوجه کلاس خالی نداریم بنابراین بدین وسیله اعلان میکنم کلاس فوق‌العاده‌ی دوشنبه‌ مورخه‌ی 1394/09/23 درس آئین دادرسی مدنی 2 دانشگاه لرستان ، لغو و ب زمان دیگری موکول خواهد شد. ب همدیگه اطلاع بدید لطفن !

+ بقیه‌ی کلاسا ب قوت خودشون باقی هستن.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۲
آذر
۹۴

به لطف مستمر همه‌ی شما بازدیدکنندگان محترم جمع آمار نمایش‌های این وبلاگ و وبلاگ قبلی از مرز 200000 (دویست هزار بار نمایش) رد شد ؛ این امر میسر نبود مگر با نظر خطاپوش شما همه‌ی بازدیدکنندگان محترم ؛ قدر این مرحمت و نظر لطف رو میدونم و ازتون صمیمانه عذرخواهی میکنم بابت کم و کاستی‌هایی ک اینجا در این وبلاگ وجود داشته و داره و مهربانانه تحملش می‌کنید و باهاش می‌سازید ؛ بخصوص تأخیرهایی ک ب دلیل مشغله‌های من در پاسخ ب کامنت‌ها هست و گاه و بیگاه موجبات دلخوری شما رو فراهم میکنه.

از همه ، از عزیزانی ک قبلن بودن و بیشترشون ب هر دلیل الان دیگه همراه من نیستن اینجا مرتضی، حالا هر چی، حالا، جرم‌شناس، تا آسمان، AD، موفقیت، میزان، صاد، مریم، سبز، سماء ، اقلیما ، من منم، آقایان محسن گودرزی و احمد ابدالی، خانم بهرامی، دانشجو، مهر، مهدیار، @!@، یکتا ، احسان و نیلوفر .....از همه عزیزترم استاد کاظم‌پور ) و از بزرگوارانی ک افتخار دارم الان در خدمتشون هستم و قبلن تشریف نداشتن الماس ،  احمد ، دیناروند ، سجاد ، رها ، پارسا ، ذوالشهادتین ، علی ، منتقد ، ترم اولیِ اسبق «فعلن ترم سومی» و زهرا ) و همه‌ی بازدیدکنندگان محترم دیگری ک الان اسامی شریفشون یادم نیست ، از صمیم قلب تشکر می‌کنم و بهترین‌ها رو آرزو دارم واسشون ؛ هر کجا ک هستن ...

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۲
آذر
۹۴

این مطلب نخستین بار در یکشنبه سوم اسفند ۱۳۹۳ ساعت 5:59 با شماره‌ی پست 815 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.

وبلاگ ، از مرز صد هزار بازدید گذشت ؛

بدون تردید ، بی وجود بازدیدکنندگان وفادار ، این امر هیچگاه میسر نمی‌شد ، این وبلاگ ،‌بدون بازدیدکنندگان ثابتش ، چیزی بیش از چند صفحه‌ی بی معنا و خالی از روح در اقیانوسی از صفحاتِ بی پایان اینترنت ، نبوده و نیست.

ضمن تشکر ازهمممممممه‌ی شما ، اعلام میدارد (کی اعلام میدارد ؟ این استفاده از صیغه‌ی غائب ب جای متکلم هم ماجرائیه واسه خودش !!!) ب همین مناسبت مطالب خاصصصصصصی بر روی وبلاگ قرار داده خواهد شد ، ک البته با توجه ب نزدیکی ایام عید ، ب همراه مطالب مربوط ب پایان سال ، در وقت مقتضی ب حضورتان ارائه خواهد شد. 

عجالتاً این مناسبت فرخنده !!!! (صد هزار تایی شدن) مبارکتان ؛ تا بعد !!!

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۲
آذر
۹۴

این مطلب نخستین بار در سه شنبه چهاردهم مرداد ۱۳۹۳ ساعت 2:9 با شماره‌ی پست 498 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.

 

بخش اول – تذکرات

چندی قبل در نظرخواهی‌ای که ترتیب داده شد از بازدیدکنندگان محترم وبلاگ درخواست شد بگویند به مناسبت رسیدن وبلاگ به مرز پنجاه‌ هزار بازدید، با توجه به گزینه‌هایی که در دسترس من است ترجیح می‌دهند من چه مطلبی را بنویسم، اکثریت بازدیدکنندگان، رای به نوشتن خاطرات من از استاد بزرگوارم جناب آقای فیروز احمدی دادند. با توجه به مشغله‌های ایام آخر ترم و تصحیح اوراق امتحانی که البته در اولویت بود، نوشتن این مطلب، تاکنون به تعویق افتاد، ضمن پوزش از خوانندگان محترم وبلاگ بابت تاخیر پیش آمده، اکنون این مطلب به محضر آنان تقدیم می‌شود.

قبل از شروع مطلبِ اصلی، تذکر چند مطلب، خالی از فایده نخواهد بود.

اول- استاد، قول داده‌اند مطلبی برای وبلاگ بنویسند، با توجه به اشتغالات فراوان ایشان، - ایشان اکنون مشغول اتمام مراحل نهایی پایان نامه‌ی دکتری برای دفاع از رساله‌ی خودشان در ماه‌های آتی هستند ؛ شایان ذکر است ایشان ، دانشجوی دوره‌ی دکتری دانشگاه تربیت مدرس هستند و برای ورود به دوره‌ی دکتری هم در آزمون ورودی ، شرکت کرده و موفق به کسب رتبه‌ی اول ، در بین شرکت کنندگان در آزمونِ آن دانشگاه شدند.-، من سزاوار ندیدم در این مورد، به ایشان یادآوری کنم، از طرف دیگر به تاخیر انداختن نوشتن این مطلب را نیز با توجه به وعده‌ای که به خوانندگان وبلاگ داده‌ام، جایز نمی‌دانم. برای جمع بین این دو محذور، متن ایمیلی از استاد احمدی که در ماه رمضان برای من ارسال کرده‌ بودند را ضمیمه‌ی این مطلب می‌کنم، ان‌شا‌الله به محض وصول مطلب وعده داده شده از جانب استاد احمدی، آن مطلب را هم در وبلاگ قرار خواهم داد.

دوم- کسانی که از نزدیک ، کوچک‌ترین آشنایی‌ای با من دارند به قوّت، تصدیق می‌کنند اخلاق مداهنه(= چرب زبانی)، تملق و مجیز گویی به هیچ وجه در من وجود ندارد. در واقع ممکن است از این ناحیه که حرفم را رُک و بدون پرده‌پوشی می‌گویم و این خیلی از اوقات باعث رنجیدن مخاطب می‌شود، انتقاداتی بر من وارد باشد اما قطعاً عناوینی مثل تملق و... در رفتار من تا جایی که البته خودم آگاهم کمترین بروز و ظهور را دارد، این‌ها را گفتم که بگویم آنچه اینجا در وصف استاد احمدی عزیز می‌نویسم عین واقعیت و بیانگر احساساتی است که واقعا در ضمیر من وجود دارد، بدون کوچکترین آب و تاب دادن یا تملق و مجیز‌گویی. البته معتقدم همان قدر که تملق، صفتی زشت و ناپسند است، ستایش نکردن خوبی‌ها و زیبایی‌ها از ترسِ اینکه به آدم بگویند متملق، هم زشت و ناپسند است، اگر خوبی‌ها را نبینیم و خوب‌ها را ستایش نکنیم بدی‌ها و بدها جای خوبی‌ها و خوب‌ها را در جامعه خواهند گرفت، آن‌وقت عده‌ای فکر خواهند کرد، در این روزگار نمی‌توان خوب بود، نمی‌توان به خوبی زیست؛ تا از حکایات و روایات می‌گویی با نگاهی عاقل اندر سفیه به آدم می‌گویند:

" ای بابا، اینا مال کتاباس، بگذر، بیا تو زمین زندگی کن، واقعیات میدانی!!!!! را ببین، نگاه کن ببین همه همین طورن، تو یقین چیزیت میشه، و‌گرنه همه‌ی آدما که با هم اشتباه نمی‌کنند"

وجود و حضور این بزرگان و خوبی‌های آن‌ها اکنون و اینجاست که به ما نشان می‌دهد در معرکه‌ی (اکنون) هم می‌توان زندگی کرد و خود را به زخارف دنیوی نیالود، اینان درواقع دلیل و حجت ما هستند برای اثبات این امر که می‌توان در همین جامعه، میان همین مردم بود و البته آرمان‌ها و ایده‌آل ها را فراموش نکرد و اسیر جمع نشد. این است که من معتقدم همانقدر که نباید تملق گفت، همانقدر هم نباید خوبی‌ها را نگفت و نباید خوبی‌ها را در پستوی دل خود گذاشت؛ این از این.

سوم- آنچه در ذیل، به عنوان خاطرات من از استاد بزرگوارم، احمدی می‌خوانید در واقع برش‌هایی کوتاه از مواجهه‌های متعدد من با ایشان در دوره‌ی کارشناسی حقوق است. دوره‌ای که مثل یک کودک، که تازه متولد شده، از دنیای آرام، معصوم و ساکت کتاب‌ها یکراست پرت شده بودم به یک دنیای ناشناخته،..... زندگی در اجتماع، و با شگفتی، مشغول کشف بودم و شاید اگر اساتیدی مثل استاد کاظم‌پور و استاد احمدی آن خمیر مایه را اینگونه که هست شکل نمی‌دادند، کسانی دیگر مرا می‌ساختند، و یقین، من اینجا نبودم که الان هستم.

بخش دوم- خاطرات

برش اول – ترم پنجم ، حقوق تجارت یک

اولین برخورد من با استاد احمدی برمی‌گردد به ترم پنجم و کلاس حقوق تجارت یک، نمی‌دانم چرا تجارت ها را اینقدر دیر گرفتم!!!! الان همین ترم دوم، تجارت یک را ارائه می‌دهند!! عرض میکردم، اولین درسی که با ایشان داشتم حقوق تجارت یک بود، ترم پنجم، از اوصاف ایشان بسیار شنیده بودم، البته اوصاف خوب نه، ها... گفته باشم، همین چیزهایی که الان پشت سر خودم مثل نُقل و نبات پخش می‌کنند منظورم است،

" سخت گیر، برگه سخت صحیح می‌کنه، تا جایی که می‌تونی باهاش نگیر، فقط خدا خدا کن درست باش نیفته، بیچاره می‌کنه آدمو"

تا پایان ترم چهار معدل کُل من 19.33 بود و من همینطور مبهوت و متحیر مانده بودم که مگه میشه من خوب بنویسم و نمره‌مو بهم نده! آخه واسه چی باید از نمره‌م کم کنه؟ به هر حال، حسابی می‌ترسیدم. این گذشت تا رسیدیم به اولین جلسه‌ی درس تجارت یک. یادم هست کلاس را سکوت سنگینی فرا‌گرفته بود، در میان ترس ما و در آن سکوت سنگین،- شاید مثل همین سکوتی که این روزها جلسات اول کلاس خودم را در برمی‌گیرد، و برخی از دانشجویان بارها به من گفته‌اند آن ترس اولیه، تا پایان ترم، و حتی در جلسه‌ی امتحان هم دست از سرشان برنمی‌دارد-، باری، درمیان آن سکوت سنگین ایشان شروع به تدریس کرد. به یاد می‌آورم ایشان پای تابلو نوشت که " حقوق تجارت راجع به چه چیزی است" و باید اقرار کنم تا آن موقع من نمی‌دانستم که "راجب" اشتباه است و باید نوشت "راجع به" دقیقا از همان جا بود که فهمیدم با استادی مواجهم که باید جدی‌اش بگیرم. در تلفظ و نحوه‌ی ادای کلمات و فن سخنوری، از سایر اساتیدم، به وضوح یک سر و گردن بالاتر بود. می‌شد بدون هیچ تلاشی فهمید حقوق وارد خونش شده و در رگ هایش جریان دارد، می‌شد حتی ایشان را با آن وکلای حاذق و متبحر فیلم‌های خارجی مقایسه کرد که در جلسه‌ی دادگاه راه می‌روند، خطابه می‌کنند و با سخنوری خود، اعضای هیئت منصفه را – یعنی ما دانشجویان را- مسحور می‌کنند، قهرمان جدیدم را پیدا کرده بودم، نه فقط علمش را، بلکه حتی نحوه‌ی تدریسش را و شاید باور نکنید اما بعداً حتی نحوه‌ی لباس پوشیدنش را هم دوست داشتم، دوست داشتم که همیشه نظیف و مرتب و سنگین لباس می‌پوشید، همیشه در سخن گفتن ، وقار و متانت را حفظ می‌کرد و به طرف مقابل هم انتقال می‌داد.

در همان جلسه‌ی اول، یکی از دانشجویان که من به دلایلی دل خوشی از او نداشتم، سر کلاس حرفی زد، شاید کنایه‌ای به استاد، آدم مغروری بود و شاید می‌خواست نشان بدهد من مرعوبِ استاد احمدی نشده‌ام، استاد جوابش را کوبنده داد، در دلم عروسی برپا بود!!! سکوت حاکم بر کلاس اکنون به بهت، تنه می‌زد، تو گویی استاد برای کلاس خالی درس می‌دهد، آن‌قدر می‌ترسیدیم که شاید از آن جلسه چیز زیادی نفهمیدیم.

یادم هست از ما خواست ماده‌ی دو قانون تجارت، (عملیات تجاری ذاتی) را بلند بخوانیم، به رسم معمول، من درکلاس، قانون می‌خواندم، تُن صدایم بلند بود، - الان هم هست!!!-  و از سخن گفتن در جمع، هراسی نداشتم. بند 5، ماده‌ی 2 ق.ت، تصدی به عملیات حراجی را یکی از مصادیق عملیات تجاری ذاتی می‌داند و من "حراجی" را خواندم "جراحی" !!! با صدای بلند!!! هیچ کاریش نمی‌شد کرد، استاد، اصلاح کرد و کلاس، که گویی تا آن موقع چیزی از این اشتباه متوجه نشده بود یا شاید هم از روی ترس، واکنشی نشان نداد، به یکباره، منفجر شد!!! خودم بیشتر از همه خندیدم! الان که تجارت یک درس می‌دهم و از دانشجویان می‌خواهم بندهای دهگانه‌ی ماده‌ی دو قانون تجارت را بخوانند هی منتظرم ببینم کسی اشتباه مرا تکرار می‌کند؟ و تا حالا که پیش نیامده! ظاهراً آن روز اشتباهی کردم، تاریخی!

ساعت جلسه‌ی اول کلاس، به انتها نزدیک می‌شد. یادم هست کلاس از ساعت 8 تا 9.30 صبح بود و بجز استاد کاظم‌پور، بقیه‌ی اساتید معمولا دقایقی زودتر، کلاس را تمام می‌کردند. دقایق جلوتر می‌رفت و استاد گویی قصد اتمام کلاس را نداشت، ترس آمیخته با احترام، چنان در دلم خانه کرده بود که یادم هست برای اتمام آن جلسه و رها شدن از زیر آن فشار خُرد‌کننده، لحظه شماری می‌کردم کلاس، در آن روز هرچه زودتر تمام شود، دقیقه به دقیقه به ساعتم نگاه می‌کردم و استاد همچنان درس می‌داد، همان دانشجویی که ذکر خیرش را در فوق کردم و به نحوی بین دانشجویان سِمَت بزرگی و سردستگی داشت، به عادت معمول و گویی ابدی و ازلی دانشجویان، جرات کرد که بگوید " خسته نباشید" ، برای اولین بار و احتمالاً آخرین بار در عمرم ، با او موافق بودم ؛ "خسته نباشید " و استاد که گویی به سختی خشم خود را کنترل می‌کرد گفت:" هرکی خسته‌س تشریف ببره" و باز آن دانشجو، چیزهایی در جواب گفت، بحث سختی بین استاد احمدی و آن دانشجو در گرفت، ما که از هیبت استاد، جرات نفس کشیدن نداشتیم، اما آن دانشجو پا شد و به نشانه‌ی اعتراض به طولانی شدن بیش از حد معمول کلاس !!! کلاس را ترک کرد، مثلا می‌خواست جلوی همکلاسی‌ها نشان بدهد که من نترسیدم و حتی با استاد احمدی هم دهن به دهن شده‌ام! استاد احمدی دیگر در آن ترم، هیچوقت او را سر کلاسش راه نداد، یادم نیست، شاید خود آن دانشجو، درس را حذف کرد. به هر مصیبتی که بود آن جلسه تمام شد ولی فکر اینکه هر هفته یک ساعت و نیم باید آن فشار را تحمل می‌کردم حسابی عیشم را منغّص می‌کرد!!! استاد احمدی همان جلسه‌ی اول گربه را دم حجله کشت!!! گربه را نابود کرد!!! و ما تا آخر ترم راحت بودیم از " خسته نباشید" هایی که پس از گذشت 20 دقیقه از شروع ساعت درسی، به سَمت استاد حواله می‌شد! استاد، آن جلسه، ما را وقتی مرخص کرد که بقیه‌ی کلاس‌ها تعطیل شده‌بودند و راهرو غلغله‌ای بود از سر و صدا، درست مثل کلاس‌های حالای خودم!!! به هرحال، الان هر دلخوری‌ای که از من دارید بدانید مسئولِ اولِ ایجاد این خلقیات در من، استاد احمدی است! (البته این مزاح بود ها...)، این بود اولین جلسه‌ی اولین کلاس من با استاد احمدی.

آن ترم نمره‌ی من در حقوق تجارت 1، شد 18، که پایین‌ترین نمره‌ی کارنامه‌ی من در آن ترم بود، اما باز راضی بودم که ثابت کردم میتوان با استاد احمدی هم خوب نمره گرفت.

برش دوم- ترم ششم ، حقوق مدنی شش

قبلا هم اینجا نوشته بودم برداشتن یک درس سه واحدی با استاد احمدی آن هم در شرایطی که همان درس، با مشخصه‌ی دیگری با استاد دیگری ارائه شده بود، از نظر بعضی از دانشجویان بدون تردید، جنون محضبود!!! ما اما سه نفر بودیم که مبتلا به این جنون بودیم. کل ورودیمان درس را با آن استاد دیگر برداشت، کلاسش شد چیزی نزدیک به صدوپنجاه نفر!!!! ادامه‌ی صندلی‌های آن کلاس، به دلیل کمبود جا در کلاس، می‌کشید به داخل راهرو، و کلاس ما سه نفر بود با استاد احمدی! من و آقای شاکرمی دوستم که عکسش را در پایان همین مطلب هم می‌توانید ببینید و یک نفر دیگر که به اصرار من آمده بود تا کلاس به اکثریت برسد!!! و مشخصه حذف نشود مثلا ! آه که چه کلاسی بود آن کلاس مدنی 6. صدای استاد را ضبط می‌کردم. با یکی از آن ضبط صوت ها که نوار کاست می‌خورد. آن نوارها را همین الان هم دارم. استاد از روی کتاب مدنی 6 مرحوم شهیدی که آن موقع تازه به بازار آمده بود و حجمش نسبت به کتاب استاد کاتوزیان خیلی کمتر بود، درس می‌داد. سال 83 بود و هنوز خبری از کتاب‌های دوره‌ی مقدماتی استاد کاتوزیان نبود، هرچه بود همان عقود معین مفصل بود، 700 صفحه با جلد قطور، من تابستان سال قبلش جلد 1 عقود معین  استاد کاتوزیان را خوانده بودم و اسطوره‌ی فناناپذیر ذهنم، شده بود استاد کاتوزیان با آن قلم مسحورکننده و شیفتگی مطلقش به عدالت، وقتی می‌شنیدم استاد احمدی در دانشگاه تهران با استادکاتوزیان کلاس داشته ذره ذره‌ی وجودم تبدیل می‌شد به آتش حسرت که چرا من درس نخواندم تا دانشگاه تهران قبول شوم و محضر ایشان را درک کنم؛ به هر روی من کتاب مفصل مدنی 6 کاتوزیان را خوانده بودم و حالا خط به خطِّ کتاب مرحوم شهیدی که استاد احمدی به عنوان منبع معرفی کرده‌بود را  اشکال می‌کردم و استاد احمدی با صبر و تحمل مثال زدنی به همه‌ی اشکالات من پاسخ می‌داد، در سایر کلاس‌ها، کنجکاوی‌ها و اِشکال کردن ‌های من به اساتید، سوهان روح هم‌کلاسی‌هایی بود که دوست داشتند استاد بی دردسر درسش را بدهد و کلاس هرچه زدتر تعطیل شود، من ردیف اول می‌نشستم معمولا و به محض اینکه سخن استاد، با آنچه که در کتاب خوانده بودم یا همان استاد در جلسات قبل گفته بود تعارض داشت با لحنی که گاه باعث عصبانیت اساتید هم می‌شد، شروع به اشکال میکردم و اینجا بود که نُچ نُچ همکلاسی‌ها شروع می‌شد که با جملاتی از قبیل " هم این شروع کرد" "بذار درسش رو بده" همراه می‌شد! من البته اما گوشم بدهکار این حرف‌ها نبود، تا قانع نمی‌شدم ادامه می‌دادم و خیلی اوقات در پایان بحث به استاد مربوطه می‌گفتم یا با میمیک صورتم علناً نشان می‌دادم که " من قانع نشدم! اما شما تدریس را ادامه دهید" !!!!

ولی این کلاس مدنی 6 چه لذتی داشت، دانشجویی نبود که از سوال پرسیدن‌های مکرر من  ناراحت شود و استاد احمدی هم با جواب‌هایی که می‌دادند در بسیاری از موارد مرا قانع می‌کردند، اینجا و در این کلاس، همه راحت بودیم، هم ما (من، آن دو نفر دیگر که در این کلاس بودند و نیز ، استاد احمدی) و هم آنها (سایر دانشجویانی که درس را با استاد دیگر برداشته بودند)، من راحت بودم چون کسی را پیدا کرده‌بودم که از روی بی‌حوصله‌گی و برای رفع تکلیف به سوالات جواب نمی‌داد، وقتی از او سوال می‌کردم، حس نمی‌کردم مرا یک موی دماغ می‌بیند، حس نمی‌کردم آرزو میکند کاش یک جلسه باشد که من نباشم! حس نمی‌کردم جوابش قانع کننده نیست. استاد احمدی راضی بود چون مدام صدای " خسته نباشید" نمی‌شنید، درواقع تا وقتی خودش درس را تمام نمی‌کرد ما سراپا گوش بودیم و هیچ حرفی از خستگی نمی‌زدیم، استاد حس نمی‌کرد که باید سطح مطالب تدریس شده در کلاس را پایین بیاورد تا همه‌ی کلاس با هم حرکت کنند، استاد درس می‌داد و ما مثل یک اسفنج خشک، مطالب را جذب می‌کردیم و نم پس نمی‌دادیم.

در همین کلاس بود که وقتی یک طرف نوار تمام شد، خود استاد، تدریس را متوقف کرد، از من خواست از جایم بلند نشوم، نوار را از ضبط درآورد، آن طرف نوار را در ضبط گذاشت کلیدRecord را زد و تدریس را ادامه داد و مرا از خوشحالی و تفاخر به آسمان فرستاد. برعکس بعضی از اساتید که خیلی با اکراه اجازه‌ی ضبط صدا را می‌دادند ایشان هیچ دغدغه‌ای از این بابت نداشت و حتی شریک جرم! ما هم می‌شدند. بقیه‌ی دانشجویان هم راضی بودند، با یک تیر دو نشان زده بودند، به خیال خودشان هم از دست یک استاد سخت گیر راحت شده بودند و هم از دست من، که در همه‌ی کلاس‌ها سوهان روح بودم. خلاصه، یک وضعیتی بود اصلا، همه راضی بودیم!!!ولی از آنجا که معمولا همیشه کسی پیدا می‌شود که ناراضی باشد ، اینجا هم  فقط یک طرف از این وضعیت ناراضی بود آن هم دانشگاه و مسئول امور هماهنگی کلاس‌ها بود که تا وسط ترم هر هفته هی دل ما سه نفر را می‌لرزاند- یک نفر دیگر هم در این اثنا به کلاس اضافه شده بود راستی! شاید به این دلیل که ظرفیت آن یکی کلاس در حال انفجار بود و او هیچ آشنایی در آموزش دانشگاه نداشت که بتواند یک نفر به ظرفیت آن کلاس اضافه کند، خلاصه از بد حادثه به جمع ما پیوسته بود!- عرض می‌کردم مسئول هماهنگی امور کلاس‌ها به نمایندگی از طرف دانشگاه تنها طرف ناراضی بود که تا اواسط ترم ، هر هفته دل ما را می‌لرزاند که این کلاس، نصاب ندارد و باید حذف شود و شما هم باید اضافه شوید به آن کلاس صد و پنجاه نفره! عزادار می‌شدم! شاید آنقدر آن غم برایم بزرگ بود که فکر می‌کردم مثل حضرت آدم علیه السلام هستم که از بهشت به زمین، اِهباط می‌شود من البته فکر می‌کردم از بهشت به جهنم فرستاده می‌شوم!!! استاد احمدی همین چند وقت پیش بود که به من گفت در آن ترم به مسئول امور هماهنگی گفته است این کلاس را می‌خواهم حتی اگر به این قیمت تمام شود که دانشگاه به دلیل تعداد کم دانشجویانش، حق الزحمه‌ی تدریس در این کلاس را نپردازد. و فقط از آن موقع بود که آن طرف ناراضی هم راضی شد، حالا همه راضی بودیم و عیش ما در بهشت ادامه یافت، خبری از تبعید و هبوط نبود. الان که خودم در دانشگاه‌های متعدد درس می‌دهم می‌فهمم که آن سخن استاد احمدی حکایت از چه روح بزرگی می‌کند اینکه در یک درس سه واحدی که استاد را حسابی اذیت می‌کند تدریس آن درس، بگویی حق الزحمه نمی‌خواهم نشان دهنده‌ی بزرگی و عزت نفس روحی است که شرافت علم را به طور کامل هضم کرده و علم را برای کسب پول نمی‌خواهد. علم، فقط برای علم.

آن کلاس برای من حکم خلوت دنجی را داشت که می‌توانستم تنها باشم، خودم فقط و آنچه دوست داشتم. آن کلاس لذتی در کام من چکاند که هنوز هم از یادآوری آن لذت می‌برم.

به هر حال در امتحان این درس، من 19 بردم. و چه لذتی داشت 19 بردن در آن درس.

برش سوم- ترم آخر ، حقوق مدنی هشت، حقوق تجارت چهار

برداشتن 5 واحد درسی با استاد احمدی در یک ترم، آن هم ترم آخر که از حساسیت بالایی برخوردار است کاری بسیار صعب و دشوار بود! این وسط، البته در ترم هفتم هم من با استاد، آیین دادرسی مدنی 2 برداشته بودم که باعث شد اولین 20 را از ایشان بگیرم، به جهت رعایت اختصار از شرح و تفصیل آن خودداری می‌کنم!!!

اما ترم آخر، ..... اینجا من برای استاد احمدی می‌نوشتم، درست می‌بینید، می‌نوشتم، نه مطلب درسی ها... دید خودم نسبت به زندگی را، درد دل‌هایم را، هرچیزی که حس می‌کردم در دلم انباشته شده، و گوشی می‌خواهم برای شنیدن، گوشی که مرا بفهمد و با این مدل دغدغه‌ها آشنا باشد، اساتید معدودی در طول دوره‌ی تحصیلم بوده‌اند که بهشان آنقدر علاقه داشته‌ام که برایشان بنویسم و آنقدر جرات داشته‌ام که آن نوشته‌ها را به دستشان برسانم، بسیار بعید می‌دانم که ایشان هنوز آن نوشته‌ها را داشته‌باشند، چه اضطرابی داشتم وقتی خواستم آن نوشته ها را به ایشان بدهم و چه اضطرابی تحمل کردم تا هفته‌ی بعد که واکنش ایشان را ببینم، و ایشان بسیار منطقی با من سخن گفت، شفاهاً جوابم را دادند البته، با هم در حیاط دانشگاه قدم می‌زدیم و ایشان با من حرف می‌زد و چه لذتی داشت دیدن نگاه‌های عجیب و پر از سوال سایر دانشجویان که " این استاد و شاگرد چی دارن به هم میگم مثلاً" و آنجا بود که من با سخنان استاد، فهمیدم راهم را درست انتخاب کردم و باید با قوت ادامه دهم. در هر دو درس، آن ترم از استاد، 20 گرفتم.

بسیار به جاست که در پایان این قسمت ، این بیت حافظ را ذکر کنم که فرمود 

این شرح بی‌نهایت کز زلف یار گفتند 

حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد

ما به وجود این اساتید دلگرم بودیم و هستیم، اینان بودند که به ما آموختند علم، شرافت ذاتی دارد. معیار شرافت علم، کسب درآمد از آن طریق نیست. علم، ارزشمند است، چون نور است، چون در دل آدم جایش را باز می‌کند و بیرون نمی‌رود، چون می‌رَهاند تو را از تعلقات مادی و دغدغه‌های تنگ نظرانه و حسادت ها و خاله‌زنک بازی‌های حقیر، علم  ، شریف است به این دلایل، و نه به این دلیل که می‌توان از آن طریق پول کسب کرد، یا آن را وسیله‌ی فخر فروشی و استخفاف (= کوچک شمردن) دیگران قرار داد. من از استادم یاد گرفتم که کنار دانشجویانم راه بروم، از اصولم کوتاه نیایم اما برای دانشجویانم دست یافتنی باشم، به سوالاتشان پاسخ دهم و دغدغه‌هایشان را بشنوم، برایشان وقت بگذارم، معلمی همین است، معلمی این نیست که من فقط در کارت ویزیت و تراکت‌های تبلیغاتی انتخابات شورای شهر یا مجلس، بنویسم "استاد دانشگاه" و دیگر هیچ، معلمی ، سوختن است.

بخش سوم - عکس‌

برای دیدن عکس با کیفیت بالاتر کلیک کنید.

این همان استاد احمدی عزیز ماست، نفر سمت چپ ایشان که من هستم و نفر سمت راست ایشان دوست عزیزم جناب آقای شاکرمی است که الان در اراک، قاضی هستند، یکی از اعضای همان کلاس چهار نفره‌ی معروف!

خسته نوشت: اگر واقعا از اول مطلب تا اینجا را خواندید " خسته نباشید " و بر شما باد بشارت، که مطلب تمام شد.

تشکر نوشت : از بازدیدکننده‌ی محترمی که مرا رهین منت خود کرده و زحمت تایپ این مطلب را متقبل شدند ، بسیار سپاس‌گزارم ؛ توی شادیهاش جبران کنم ایشالا !

نیز از استاد احمدی که با گشاده‌رویی، جسارت مرا بخشیدند و اجازه دادند از ایشان بنویسم، بسیار سپاس‌گزارم. سلامتی و عاقبت به خیری را برای ایشان و خانواده‌ی محترمشان از خداوند خواستارم. شما هم دعا کنید خداوند ایشان را برای ما و جامعه‌ی علمی کشور حفظ کند.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۲
آذر
۹۴

این مطلب نخستین بار در جمعه یازدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 2:40 با شماره‌ی پست 273 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود. اگر تمایل به دیدن کامنت‌ها و پاسخ‌هایی دارید که بازدیدکنندگان وبلاگ و من ، ذیل این مطلب در بلاگفا نوشته بودیم اینجا را ببینید. 

به خوبی و خوشی ، به لطف شما دوستان این کودک ما هم 11 ماهه شده هم سی هزار دفعه اومدن بازدیدش....بچه‌م!

در همین زمینه ، نکاتی قابل ذکر است :

اول - اعداد ، فقط بهانه‌ای هستند برای جشن گرفتن ..... نه بیشتر !

خودم میدونم که سی هزار بازدید واسه یه وبلاگ ، اصلن چیز زیادی نیس ، و می‌دونم که اصلن تعداد بازدید لزوماً نسبت مستقیمی با مفید بودن محتوای وبلاگ نداره و خودم میدونم که کیفیت ، مهمتر از کَمیّته ، اینا رو همه خودم میدونم ، لطفن راجب ( راجع به! ) اینا تذکر آیین‌نامه‌ای! بهم ندین. اما اعداد مخصوصن از نوع رُندش یه فرصت به آدم میده واسه یادآوری خاطرات ، واسه دور هم بودن ، واسه مرور چیزایی که قشنگن و آدم با یادآوریشون حس و حال خوبی بش دس میده....همین ؛ همین و فقط همین ؛‌اصلن در پی این نیستم که با جار و جنجال راجب تعداد بازدیدکنندگان وبلاگم چیزی رو به کسی نشون بدم یا پیامی رو به کسی منتقل کنم ( البته من کوچکتر از اونی هستم که واسه هموطنام پیامی داشته باشم.... این جمله رو از مصاحبه‌های کلیشه‌ای دهه‌ی شصت و هفتاد یادتونه؟ )

دوم - کارنامه هم فقط یه سری عدده....

کارنامه ، نامه‌ی اَعمال آدمه ، نامه‌ای که همیشه جلوی روی آدمه ، نشون دهنده‌ی یه دوران ، با همه‌ی تلخیاشو شیرینیاش ..... بازم باید جلوی یه سوءتفاهمو بگیرم ......

( کاش می‌شد بدون این همه سوءتفاهمو سوءبرداشت آدم زندگیشو بکنه ؛ کاش هر چی میگفتی همه فوری نسبت دروغ‌گویی بت نمی‌دادن ؛ کاش آدما با دلشون با هم طرف می‌شدن نه با منافعشون ؛ الان اوضاع اینطوریه که آدم جرأت نداره هیچ‌کاری بکنه ؛ فوری هر کسی هزار تا چیز می‌چسبونه به کارِت و هر چیم توضیح میدی آقا خو من اینکارو کردم بیا از خودم بپرس قصدت چی بود ؛ میگن نه ؛ تو که خودت داری دروغ می‌گی قصدت همینی بود که ما داریم می‌گیم ؛ تو خودت حواست نیس! قصدت همینه ! محاوره‌ای می‌نویسی میگن تحقیقات جامعه‌شناسیه! نمره‌ی خوب میدی میگن پارتی‌بازیه! نمره‌ی بد میدی میگن پدر کُشتگیه! لباس خوب می‌پوشی میگن نشون دادنِ خوده! لباس بد می‌پوشی میگن ریا کاریه! از کسی نقل مطلب می‌کنی میگن بی‌توجهی به شَعائره! از مذهب حرفی نمی‌زنی میگن بی‌خبری و بی‌غیرتیه! از مذهب حرف می‌زنی میگن خودشیرینیه! سر وقت میری سر کلاس میگن تظاهره! دیر میری سر کلاس میگن دزدی از کاره! ینی ما استادیم تو این چیزا ها ! سر تا پای خودمون ایراده اونوخ یک سره سرمون تو کار همدیگه‌س و هی مشغولیم به پشت سر هم حرف زدن ؛ جلوی روی طرف قربون صدقه‌ش میریمو پشت سرش چیزی نیس که راجبش نگیم....بگذریم....باز نوشته‌م تلخ شد....قرار بود این مثلن یه چیزی باشه تو مایه‌های تولد ، تولد ، تولدت مبارک ، ببین به کجا کشید! ) .......

آره می‌گفتم من که می‌دونم باز الان خیلیا از این کار من تفسیرای عجیبو غریب به دست میدن که شاخ درآوردن دیگه واسش کمه....ولی جهت تنویر افکار عمومی و ثبت در تاریخ (والا....کسی که گوش نمیده ، هر کسی برداشت خودشو داره و گوشش هم بدهکار نیس ، ما فقط حرفامون واسه‌ی ثبت در تاریخه....نه بیشتر! ) آره واسه ثبت در تاریخ باید عرض کنم من هنو کارناممو نذاشتم خیلیا اومدن گفتن که آقا این چه کاریه ، این چه مسخره‌بازیه درآوردی ، این چه لوس‌بازیه! نمره نشون دهنده‌ی هیچی نیس ، ملاک سوادم نیس ، هیچی دیگه....حتی بعضیام گفتن اصلن نمره‌ی خوب ، نشونه‌ی ننگ و عاره! ینی که رفتی را ب را تملق استادا رو گفتیو از این صوبتا هی الکی بت نمره دادن حالا داری پُزشو به ما میدی! ما هم جهت ثبت در تاریخ عرض می‌کنیم در مورد کارنامه‌ی خودمان هیچ ادعایی نداریم ، نشون‌دهنده‌ی هیچی هم نیس ، و البته بگم که حتی یک دونه از نمره‌هامو از راه تملق و امثال اینا به دست نیاوردم .... کور شم اگه دروغ بگم! اینو گفتم که باور کنین. واسه اینم گفتم که اینو توهینی میدونم در حق اساتید بزرگوارم ؛ چون این حرف به اون معناس که ینی اون بزرگواران آدمایی بودن که با تملق شنیدن ، نمره بدَن ؛ اساتید ما بزرگوارانی بودن مث استاد کاظم‌پور ، استاد احمدی ، استاد حجاریان ، استاد موسوی و سایر بزرگواران که الان الانه هم به شاگردیشون افتخار می‌کنم و اونقد حُریت و آزادگی دارن که به شنیدن تملق هیچ نیازی نداشته باشن که بخوان بابتش به کسی نمره بدَن.

گذاشتن این کارنامه فقط و فقط به این دلیله که حس کردم می‌تونه تشویقی باشه واسه دانشجوا ؛ می‌تونه بهشون نشون بده که آقا اگه زحمت بکشین ، شب نخوابی کنین واسه علم ، اگه عاشقونه درس بخونین می‌تونین بدون اینکه به جایی وصل باشین گلیم خودتونو از آب بکشین بیرون....همین. میشه هر کاری کرد .....البته اگه بخاین ؛ خدای بالا سر شاهده قصدم فقط همینه و هیچ چیز دیگه هم پشتش نیس....حالا البته بعضیا آزادن هر معنایی که میخان ازش دربیارن!

اینم از کارنامه :

برای دیدن این عکس در ابعاد بزرگ‌تر و با کیفیت بالاتر کلیک کنید.

سوم – یک یک این اعداد واسم خاطره‌ن.....

با یک یک این اعداد من ماجراها دارم....همین اعداد....همین اعداد به ظاهر بی‌ارزش.....هر کدومش واسم معنا و مفهومی داره ، توی پارک درس خوندنا....تکرار و تمرین بی‌حد .... استدلال‌هایی که بعضی وختا به نظر احمقونه میومد اما هیچ چاره‌ای جز حفظ کردنشون نبود! اینا چیزایی نیستن که بشه توی یه مطلب گنجوند ؛ واسه همینم فک کردم که هر ترمشو در قالب یه مطلب جداگونه بیان کنم ، فعلاً کلیت کارنامه رو ببینین ، بعدن جزء جزئشو به طور مشروح بیان می‌کنم.

چهارم – سر خط خبرها.....!

حالا که دارین کُلِ کارنامه‌ی کُل رو می‌بینین اجازه بدین من توجهتون رو جلب کنم به نکات عمده‌ای که بعدن قصد دارم مفصل توضیحشون بدم ( یه چیزی تو مایه‌های آنچه در قسمت بعد خواهید دید.....! )

ترم اول :

1 – تنها ترمی که معدلم پایین نوزده بود.

2 – اخلاق و تربیت اسلامی 16 ؛ یکی از پایین‌ترین نمره‌‌هام در طول دوران کارشناسیم! همیشه با دروس عمومی مشکل داشتم ؛ می‌شه از نمره ی این درس چنین نتیجه گرفت که من نه اخلاق دارم و نه تربیت اسلامی سَرَم می‌شه آیا؟ به نظر خودم شاید بشه...به نظر بعضیا حتماً میشه! خو هر کس البته نظری داره ، نظرشم واسه خودش محترمه ( راستی وقتی به کسی میگن نظرت برا خودت محترمه ینی واسه ما محترم نیس؟ میشه چنین نتیجه‌ای گرفت آیا؟)

ترم دوم :

ببینین جلوی درس حقوق مدنی دو چی نوشته ( حذف پزشکی! ) خو تقصیر من نبود که....آدمو مجبور می‌کردن به دروغ‌گویی ؛ قضیه‌شو قبلن گفتم ،‌ کسایی که یادشونه که هیچی ، کسایی هم که نشنیدن منتظر بمونن در قسمت مشروح اخبار!

ترم سوم :

یه نوزده یه نوزده و نیم ، بقیه‌ش بیست ، معدل 19.84 بالاترین معدلم در دوران کارشتاسی.

ترم چهارم :

متون فقه 1 با استاد دلفانی ، برگه‌ی امتحانیم شد دوازه صفحه ، چهار برگه‌ی سه تایی ، موفق شدم در طول 120 دقیقه فقط بنویسم و بنویسم.....بعد امتحان انگشتای دست راستم تا چند ساعت بی‌حس بود ؛ نتیجه خوشایند بود ؛ مشروحش بماند تا بعد.

ترم پنجم :

1 - حقوق جزای اختصاصی یک با استاد حجاریان ، ایشون بعدن در کلاس دیگری به بچه‌ها گفته بودن میخاستم ( صحیحش اینه ها....گفته باشم : می‌خواستم!) برگه‌ی فلانی رو بفرستم حوزه‌ی علمیه‌ی قم بگم ما اینجا چنین دانشجویانی داریم ؛ البته نظر لطف ایشون بود ؛ من لایق این تعریف نبودم ؛ اما شنیدن این سخن از زبان کسی که معروف بود به سخت‌گیری و معمولاً مکنونات قلبی خودش رو اظهار نمی‌کرد منو شگفت زده و سرشار از شادی و شعف کرد. کسایی که ایشونو می‌شناسن می دونن شنیدن این حرف از زبون استاد حجاریان یعنی چه!

2 – آیین دادرسی مدنی یک نمره‌م شد 15 ؛ پایین ترین نمره‌ی دوران کارشناسی‌ام ؛ یه شیر پاک خورده‌ای بعد از اینکه من برگه‌مو تحویل دادم توی برگه‌م دست برده بود و نمره‌م رو به این وضع درآورد ؛ مشروحش بماند تا بعد!

ترم ششم :

حقوق مدنی شش استاد احمدی ؛ نمره‌م شد 19؛ توی یه کلاس که با خودم می‌شد چهار نفر ؛ دو نفرشم به اصرار من اومده بود‌ن که کلاس از نصاب نیفته! چه لطفی کرد استاد احمدی که پذیرفته بود حتی اگر به قیمت نگرفتن حق‌التدریس باشه اون کلاسو برداره ؛ الان معنای این کارش رو می‌فهمم؛ مشروحش تا بعد!

ترم هفتم :

مدنی هفت سه واحدی با استادی که در طول ترم کلاً سه جلسه اومد سر کلاس! نمره‌شم شد 18.50 اصلاً راضی نبودم ؛ هنوز ضربه‌ای که اون ترم خوردم جاش بهبود پیدا نکرده!

ترم هشتم :

مدنی هشت با استاد احمدی بیست شدم ؛ چه کیفی داشت بیست گرفتن از دست استادی که مشهور بود به سخت گیری.

ترم نهم :

مرخصی و تا حد مرگ ، زبان خوندن واسه ارشد ؛ مشروحش تا بعد .

ترم دهم :

با خودم فک می‌کردم اگه تربیت بدنی یا وصایا بیفتم و با رتبه‌ی 21 کشوری در آزمون ارشد موفق به اتمامِ به موقع دوران کارشناسی نشم چه گِلی باید به سر بگیرم!!!!!

نکته‌ی کنکوری :

یک سری از اطلاعاتِ کارنامه به لحاظ مسائل امنیتی! حذف شده ! مهم نمره‌‌هاشه شما با بقیه‌ش چکار دارین!

نتیجه‌گیری اخلاقی :

این بود هدیه‌ی من واسه سی‌هزار تایی شدن وبلاگ ؛ اینم عکسی از آمار وبلاگ در هنگام قرار دادن این مطلب واسه یادگاری.

اطلاع رسانی :

تا وختی وبلاگ به پنجاه هزار نرسه دیگه خبری از هدیه نیس ها.....گفته باشم!

وعده نوشت :

از استاد احمدی کسب اجازه کردم واسه قرار دادن عکسش توی وبلاگ ؛ با روی باز پذیرفت ؛ از ایشون ممنونم ؛ اینم هدیه‌م واسه پنجاه هزار تایی شدن وبلاگ .... از همین الان لوش دادم!

به صدا درآوردن سوت پایان برای طرحی که از اصل ، شروع نشد:

در خصوص مسابقه‌ای که اینجا وعده‌اش را دادم و چند نفری هم قبل و بعد از اعلام آن وعده دادند که در آن شرکت می‌کنند با توجه به اینکه به هر دلیل نخواستند یا نتوانستند کارنامه‌شان را به دستم برسانند ، شروع نشده ، مراسم ختمش را برگزار می‌کنیم و کارنامه‌ی آقا مرتضی هم که بدست من رسید را به لحاظ احترام به نظر ایشان که تمایلی به شرکت و برنده شدن در یک مسابقه‌ی تکنفره! را نداشتند در وبلاک منتشر نمی‌کنم.

برای یک مخاطب خاص :

یکی از بازدیدکنندگان محترم که اخیراً به جمع ما اضافه شده‌اند طی نظری که خصوصی برایم ارسال کردند و طبیعتاً امکان پاسخ‌گویی به آن وجود نداشت از این نکته ابراز نارضایتی کرده بودند که چرا وقتی محاوره‌ای می‌نویسم اصرار دارم کلمات ، را با املای اشتباه بنویسم ؛ در پاسخ ضمن ابراز خوشحالی از ورود ایشان به جمع ما باید عرض کنم اگر ما در مقام آموزش و تعلیم باشیم حرف شما درست است ، نباید با املای غلط نوشت اما ما اینجا برای کسانی می‌نویسیم که با املای صحیح کلمات آشنا هستند ؛ و در محاوره‌ای نوشتن اصل این است که تا جایی که می‌توان متن را به گفتار نزدیک کرد ، مثلاً به هیچ جا بر نمی‌خورد اگر من به جای « وقتی » بنویسم « وختی » ؛ مخاطبم می‌داند که اصل کلمه چیست. امیدوارم از پاسخم قانع شده باشید ؛ به هر حال این بحث ، برای تدقیق بیشتر ، مفتوح است . امیدوارم از این متن مطول ، لااقل همین دو پاراگراف آخرش که به خاطر احترام شما به صورت رسمی نوشتمشان را دوست داشته باشید!

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۲
آذر
۹۴


این مطلب نخستین بار در پنجشنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۲ ساعت 14:14 با شماره‌ی پست 200 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود. اگر تمایل به دیدن کامنت‌ها و پاسخ‌هایی دارید که بازدیدکنندگان وبلاگ و من ، ذیل این مطلب در بلاگفا نوشته بودیم اینجا را ببینید. 

چگونه تصمیم گرفتم این وبلاگ را ایجاد کنم؟

همه چیز از یک نماز جماعتِ ظهر و عصر در نمازخانه‌ی ساختمان مرکزیِ دانشگاه علامه واقع در دهکده‌ی المپیک تهران (منتهی‌الیهِ غرب تهران) شروع شد؛ کاغذهایی پخش کرده بودند در مورد جشنواره‌ی وبلاگ نویسیِ «حکمت مطهر» با موضوع شهید مطهری و از وبلاگ نویسان دعوت کرده بودند در آن مسابقه شرکت کنند و نیز گفته بودند اگر کسی وبلاگ ندارد می‌تواند وبلاگی با همین موضوع، ایجاد کند؛ و جرقه‌ای در ذهن من زد؛ می‌توان به همین راحتی وبلاگ ایجاد کرد؟ قبل از این وبلاگ، حداکثر ارتباط اینترنتی من با دیگران، مثل خیلی‌های دیگر، از طریق ایمیل بود، به دانشجویان ارشد علامه هم که به آنها متون حقوقی درس می‌دادم گفته بودم هر کس فایل الکترونیکی متن را خواست ایمیل بزند تا برایش ارسال کنم؛ و به نظر خودم آپولو هوا کرده بودم! آن روز در نمازخانه، فکر کردم چه خوب می‌شود اگر بتوانم به جای پاسخ دادن به ایمیل‌ها، متن را روی وبلاگ بگذارم تا هر کس خواست در هر زمان آن را دانلود کند و منتظر پاسخ من به ایمیل نمانَد، چون آن ترم رو به اتمام بود تصمیم گرفتم از ترم بعد، که اولین ترم تدریس من در دانشگاه آیت‌الله بروجردی بود، این تصمیم را عملی کنم و تمام طرح درس‌ها و جزوات را روی وبلاگ بگذارم و از این طریق با دانشجویان و دوستانم در ارتباط باشم و این شد که این وبلاگ، راه افتاد

اولین مطلب وبلاگ و اولین اظهارنظر در وبلاگ، کدام‌ها هستند؟

این اولین مطلبی است که در وبلاگ گذاشتم، جزوه‌ی درس متون حقوقی 1؛ به تاریخ 26 بهمن 1391؛ اولین اظهار نظری هم که در وبلاگ به ثبت رسیده، به نظرم اظهارنظری است ذیل این مطلب که تاریخ 28 بهمن 1391 را بر خود دارد؛ یعنی دو روز پس از ایجاد وبلاگ. و برای سر و شکل دادن به وبلاگ، چه مصیبتی کشیدم بدون کمک گرفتن از هیچ‌کس، از یاد گرفتنِ نحوه‌ی گذاشتن مطلب در وبلاگ بگیر، تا یادگرفتن آپلود عکس تا گذاشتن آن عکس در وبلاگ و .....

با ایجاد این وبلاگ چه هدفی را دنبال می‌کردم؟

سابقاً هم گفتم، هدفم صرفاً قرار دادن طرح درس‌ها و اطلاعات مربوط به درس‌ها به طور دائمی در جایی بود که دانشجویان بتوانند بدون اینکه منتظر پاسخ من به ایمیل‌شان باشند دسترسی به این مطالب داشته باشند.

اولین مطلب غیر درسی‌ای که در وبلاگ گذاشتم چه بود؟

تصادف جالبی است؛ اولین مطلب غیر درسی وبلاگ، مهم‌ترین مسأله‌ای است که بیشترین مباحث وبلاگ، و معمولاً کلاس‌های مرا به خود، اختصاص می‌دهد، این لینک، بیست و دومین پُستِ وبلاگ؛ علم بهتر است یا ثروت؟ به تاریخ 18 اسفند 1391؛ 22 روز بعد از ایجاد وبلاگ؛ و من با تمام توانم تا همین حالا در پی اثبات اینم که بدون تردید، علم، بهتر از ثروت است؛ بدون تردید.

الان، پس از گذشت ده ماه، این وبلاگ برایم چه معنایی دارد؟

راستش، هدف اصلی‌ای که وبلاگ را برایش ایجاد کردم – و در سؤالات قبل، به آن اشاره کردم - الان در ذهن من جنبه‌ی فرعی پیدا کرده؛ آن چیزی که الان با این وبلاگ به دنبال آنم این است:

تا قبل از وبلاگ، خودم بودم و خودم؛ تنها در جامعه‌ای که خودم را با ارزش‌هایش حسابی غریبه می‌دیدم؛ هر چند همیشه به صفاتی مثل تک‌روی و مخالف جمع بودن و با ارزش‌‌های جمع نزیستن در بین دوستان و آشنایان مشهور بودم اما دروغ چرا؟ بعضی وقت‌ها فکر می‌کردم شاید مشکل از من است وگرنه چطور می‌شود همه به یک سمت بروند، یک ارزش داشته باشند و این وسط، من به سمت دیگر بروم و ارزش‌های متفاوتی داشته باشم و حق هم با من باشد! چطور می‌شود؟ منظورم از ارزش‌های جمع، مواردی است مثل تأکید بیش از حد بر ظواهر، دوری از مطالعه‌ی کتاب، بی‌توجهی به احساسات، اصلْ دانستنِ مادیات، بی‌توجهی به استدلال در امور روزمره‌ی زندگی و....از این قبیل اموری که شما هم حتماً به وفور در اطرافیان خود می‌بینید؛ و البته امیدوارم اطرافیان شما این‌گونه نباشند! گاهی وقت‌ها از این همه تعارض و جدال خسته می‌شدم؛ هر چند از همان کودکی به من یاد دادند کاری را که فکر می‌کنم درست است انجام دهم و نه آنچه دیگران از من انتظار دارند، اما به هر حال، صبر و تحمل هر آدمی هم حدی دارد.

در این وبلاگ اما کسانی را پیدا کردم که شبیه خودم هستند؛ کسانی که قبلاً فقط چهره‌هاشان را می‌دیدم و سرد و بی‌اعتنا از کنار هم رد می‌شدیم و شاید سلامی هم به هم نمی‌کردیم، حداکثر، تکان دادن سَری؛ کسانی که شاید بعضی‌هاشان را اصلاً ندیده‌ام؛ کسانی که مثل خود من شاید مهم‌ترین اولویت در زندگی‌شان کتاب خواندن و بها دادن به احساس است؛ کسانی که شاید مثل من هیچ کاری را، هیچ کاری را بدون دلیل انجام نمی‌دهند، کسانی که اسیر جمع و تمایلات جمع و انتظارات جمع نیستد، کسانی که شاید بعضی وقت‌ها حرف، حرفِ خودشان است . کوتاهْ‌بیا هم نیستند؛ کسانی که پایداری بر اصول‌شان از هر چیز دیگری برایشان مهم‌تر است؛ کسانی که فحش دادن و تمسخر مردم را به هیچ نمی‌خرند اگر از درستیِ کارشان، مطمئن باشند؛ کسانی که دقت نظر در امور، حرف اول را برایشان می‌زند، حتی اگر این دقت نظر، بعضی وقت‌ها اطرافیان را کلافه کند! کسانی که....در یک کلام....شبیه خودم هستند.

و فکر کنید چه لذتی دارد از تنهایی درآمدن؛ چه لذتی دارد فهمیدن اینکه خوبی‌ها تمام نشده‌اند و هنوز هستند کسانی که برای رسیدن به خوبی‌ها، حاضرند هزینه بپردازند و حفظ منافع خودشان را اولویتِ اول ندانند. آدم چه احساس قدرتی می‌کند وقتی دور و اطراف خودش چنین آدم‌هایی می‌بیند؛ نمی‌دانم خدا چه لیاقتی در من دید که این هدیه را به من داد؛ بله؛ من این وبلاگ را قطعاً و حتماً هدیه‌ی خدا می‌دانم؛ و امیدوارم همیشه این لیاقت را در من حفظ کند که بتوانم با شما بازدیدکنندگان وبلاگ باشم. (خودمانی بگویم: خدا شما را از من نگیرد!)

از همه‌ی بازدیدکنندگان محترمی که در طی این ده ماه با من بودند - و مدتهاست از بعضی‌هاشان هیچ خبری ندارم – سپاس‌گزارم و دوست دارم اینجا برای یادگاری هم که شده اسم برخی را ببرم، امیدوارم اگر کسی از قلم افتاد ناراحت نشود، یادآوری بفرماید، به دیده‌ی منت اضافه می‌کنم:

(مرتضی، حالا هر چی، حالا، جرم‌شناس، تا آسمان، AD، موفقیت، میزان، ص، مریم، سبز، من منم، آقایان محسن گودرزی و احمد ابدالی، خانم بهرامی، دانشجو، مهر، مهدیار، @!@، یکتا و .....از همه عزیزترم استاد کاظم‌پور)

دوست دارم شما هم از وبلاگ بگویید(خوشتر آن باشد که سِرّ دلبران :: گفته آید در حدیث دیگران) نحوه‌ی آشنایی‌تان با وبلاگ را که می‌دانم، حتماً از خودم شنیده‌اید، اگر طور دیگری بوده بفرمایید؛ دوست دارم بگویید این وبلاگ برای شما چه معنی‌ای می‌دهد؟ چه حسی را در شما برمی‌انگیزانَد؟

در پایان دوست دارم چیزی را به شما نشان دهم؛ - تمایل داشتم اسم این یکی را هم بگذارم هدیه؛ ولی می‌ترسم با خود بگویید چرا فکر می‌کنی برگی از یک دفتر تو برای ما هدیه است؟ آدم هم اینقدر خودخواه؟ - باشد، اسمش را هدیه نمی‌گذارم؛ می‌گویم یک تصویر؛ یک یادمان؛ 

اولین برگِ اولین دفتر زبان انگلیسی‌ام؛ همان طور که قبلاً در این مطلب هم گفته بودم من قبل از آزمون ارشد، به مدت 8 ماه، حدوداً روزی 8 ساعت، زبان انگلیسی می‌خواندم؛ روزی که یا بهتر است بگویم شبی که این دفتر را شروع کردم انگلیسی‌ام زیر صفر بود؛ در حدّ 

IT IS A BOOK!

 ساعت نگارش متن را ببینید دو و سی‌وشش دقیقه‌ی صبح! از همان موقع، شب زنده‌دار بوده‌ام! و تاریخ متن را ببینید 10 مرداد 1384، وقتی که ترم 8 کارشناسی بودم و تصمیم گرفته بودم 10 تِرمه کارشناسی را تمام کنم، می‌دانید که! یک ترم مرخصی گرفتم؛ کاش می‌دانستم آن موقع که این متن را می‌نوشتم آینده‌ام را چگونه پیش بینی می‌کردم؛ نمی‌دانم حتماً با خودم فکر می‌کردم من کجا و دانشگاه علامه کجا! شاید اصلاً اسمی هم از آن دانشگاه به گوشم نخورده بود. از این متن چنین برمی‌آید که آن روزها خود را از ناحیه‌ی دو مانع، بیش از بقیه‌ی موانع، در خطر می‌دیده‌ام؛ تنبلی و یأس؛ امان از یأس؛ سابقاً در این خصوص، مفصلاً با شما سخن گفتم؛ اگر در همان لحظه‌ای که یأس، سراپای وجودت را گرفته و می‌اندیشی که همه‌ی زحماتت بیهوده است، اگر در همان لحظه‌ی حیاتی بر خودت غلبه کردی، موفق می‌شوی؛ به این فکر کن که اصلاً من دوست دارم خودآزاری کنم؛ دوست دارم الکی زحمت بکشم؛ دوست دارم درس بخوانم فقط و فقط برای لذتش؛ نه برای ترقی کردن و نه حتی برای موفق شدن؛ فقط برای لذت؛ درس می‌خوانم چون از خواندن لذت می‌برم؛ این همان لحظه است که در راه موفقیت گام گذاشته‌ای؛ و گر نه وصول به موفقیت و شاهد مقصود را در آغوش کشیدن، امری است نزدیک به محال!

.....بگذریم.....راستی امیدوارم بازدیدکننده‌ی محترم با نام (یکتا) از روان‌شناسیِ دستخط، سررشته‌ای نداشته باشد! و الّا کار من یکی که زار است!

هیچ ندارم بگویم جز تشکری از صمیم قلب از خدا؛ خدایی که به من بیش از آن مقداری که سزاوار بوده‌ام لطف کرده است.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۲
آذر
۹۴

این مطلب نخستین بار در چهارشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۲ ساعت 12:47 با شماره‌ی پست 199 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود. اگر تمایل به دیدن کامنت‌ها و پاسخ‌هایی دارید که بازدیدکنندگان وبلاگ و من ، ذیل این مطلب در بلاگفا نوشته بودیم اینجا را ببینید. فهم این مطلب ، بدون مراجعه به کامنتایی ک ذیل این مطلب در بلاگفا گذاشته شده بود ممکن نیست ؛ در صورت تمایل ، مراجعه بفرمائید.

حدس دوستان درست بود؛ این منم؛ چه کسی غیر از من می‌توانست در دوران کودکی این‌همه زیبا و با نمک باشد؟! نه؛ واقعاً چه کسی؟!

مزاح کردم؛ - البته در مورد زیبا و با نمک بودن! وگرنه صاحب این عکس خودمم – و در این میان بیش و پیش از همه این دقت نظرهای خیره‌کننده‌ی بازدید کننده‌ی محترم به نام «یکتا» بود که توان مقاومت از من گرفت. ایشان به طرز باورنکردنی‌ای حتی نام عکاسی‌ای که این عکس در آن گرفته شده است را صحیح حدس زدند! جلّ الخالق! آخر می‌دانید قضیه مال چند سال پیش است؟ - البته من زیاد مسن نیستم، گفته باشم! – سایر دقت نظرهای ایشان نشان از ذکاوت خارق‌العاده‌ی ایشان دارد؛ من نظیر چنین پیش‌بینی‌های مقرون به واقعی را سابقاً فقط در رمان‌های پلیسی شرلوک هولمز – نوشته شده توسط سِر آرتور کنان دویل، نویسنده‌ی شهیر انگلیسی – خوانده بودم؛ آن هم که می‌دانید رمان بود؛ واقعیت  که نبود! اما این واقعیت است؛ و توجه داشته باشید ایشان برای حتی یک‌بار هم مرا از نزدیک ندیده‌اند! این منم در همان عکاسی، در همان دوره‌ی سنی، و احتمالاً در همان شرایطی که ایشان به دقت، توصیف کرده‌اند؛ و حالا معمایی حل شد و یک معمای بسیار بزرگ‌تر ایجاد شد؛ ایشان چگونه این پیش‌بینی‌های مقرون به واقع را انجام دادند؟ حتی نام عکاسی؟ پاسخ این معمای دوم را در ادامه‌ی مطلب، خواهید دید.

از سایر بازدیدکنندگان، مخصوصاً «جرم‌شناس» که ایشان هم دلایلی جالب ارائه کردند، ممنونم.

این هدیه‌ای است از من برای بازدیدکنندگان وبلاگم؛ به چه مناسبت؟ به مناسبت اینکه همین امروز تعداد بازدیدکنندگان وبلاگ، از مرز 20000 گذشت؛ باورش لااقل برای من سخت است؛ فکرش را بکنید، 20000 بازدید در کمتر از یکسال! (چیزی حدود 10 ماه)به زودی در همین زمینه مطلبی روی وبلاگ، خواهم گذاشت.

 

این عکس، احتمالاً به قول «یکتا» شاید مال قبل از دو سالگی من باشد؛ یکسال و چند ماه؛ عمر من در این عکس تقریباً مثل عمر همین وبلاگ است؛ همگی به هم بگوییم: تولد یک‌سالگی‌مان مبارک!

و در پایان، این شما و این اطلاعاتی که بازدیدکننده‌ی محترم به نام «یکتا» از این عکس، استخراج کردند،  - البته با اندکی تلخیص، به جهت رعایت برخی مسائل امنیتی! - و باز هم تأکید می‌کنم ایشان جزو دانشجویان من نبوده و حتی یک بار هم مرا به صورت حضوری ندیده‌اند:

 

فک کنم این عکس مربوط به عکاسی رنگارنگ باشه. از لباسش معلومه زمستون بوده و حدوداً یکساله. ابروهاش کاملا شبیه به شماست. جلیقه‌اش دستبافت نیست ماشینیه با بافت زنبوری. در هر حال این بچه ، بچه‌ی باهوشی بوده. الان رو نمیدونم. {الان هم هست!}؛ اما اگه بازتاب نور رو نگاه کنید موهای جلوی سر بچه حالتی روشن دارن و این حالت توی صورت شما هم با بازتاب نور در بزرگسالی هست. این چیزی که زیر پای شماست محلی نیست یه چیزیه تو مایه‌های همین لمکده های امروزی. یه چیزی حدودا یک متر که متعلق به عکاسی رنگارنگ بوده. دست راست بچه نشون میده از حضور یک غریبه ترسیده. (دستش روی پاشه که نشاندهنده ترسه) اما دست چپش روی زمینه یعنی افرادی در اون سمت هستن که بچه باهاشون آشناست و احتمالا دو نفرن. حالت چونه بچه که با چونه بزرگسالیتون مو نمیزنه. از کجا فهمیدم کدام عکاسی است؟ اون زمان عکاسی زیاد نبوده ؛ عکاسی رنگارنگ قدیمیترین عکاسی این شهره ؛ داداش من درست روی این صندلی عکس گرفته زمانی که یکساله بوده ؛ پارچه صندلی در عکس شما نوتر و تمیزتره و زمان عکس داداشم کمی کهنه‌تر پس قبل از اون سال بوده. من با حالات روحی و حرکاتی بچه ها کاملا آشنام ؛ نگاه بچه متمرکز به یکجا نیست پس چند آشنا رو داره نگاه میکنه ؛ آزادی دست چپ و سوی نگاه نشانه قسمتیه که آشنای بچه هست و دست راست نشانه ترس از حضور عکاس مرد که صد در صد سبیل داشته ؛ در مورد نوع بافت لباس هم باید بگم من خودم چند سالی با ماشین ، لباس بافتم و کاملا با نوع بافت آشنام ؛ اینکه آستینتون تا شده است مادرتون از اینکه زود زود مریض میشدید واهمه داشته ؛ بچه باهوشه ؛نگاه نافذش و اون طرز نشستنش مثه کِسیه که میخاد پاشه اما میدونه بشینه کارش زودتر تموم میشه ؛حالت پای راست نشون دهنده همینه ؛ اینکه تو اون سن چطور تشخیص داده خدا میدونه ؛ بازم میگم بچگیاتون خیلی زود مریض میشدین ؛ به شک میگم خانواده تقریبا شلوغی داشتین اما شما رو یه جور خاص دوس داشتن ؛ فک میکنم راست دستید چون قسمت راست بدن فعالتره ؛ انگشتای پای راست اینجور نشون میده.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۲
آذر
۹۴

این مطلب نخستین بار در چهارشنبه سوم دی ۱۳۹۳ ساعت 23:3  با شماره‌ی پست 710 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.

سؤال

چند سالى است در شب اول ماه ربیع الاول حرکتى در بعضى مساجد باب شده است شائبه بدعت و یا ترویج نوعى خرافه در آن مى رود، ماجرا از این قرار است که در شب اول ماه ربیع الاول از حدود نیمه شب تا اذان صبح افرادى که غالباً خانم‌ها هستند با در دست داشتن شمع پشت درب مساجد مراجعه و با کوبیدن به درب مساجد و خواندن اذکارى توسل جسته و حاجات خود را طلب مى‌نمایند، البته این عمل را تا هفت مسجد ادامه مى‌دهند و خصوصاً این حال توسل در هنگام اذان صبح به اوج خود مى‌رسد و معتقد هستند بدینوسیله اتمام ماه صفر و آمدن ماه ربیع الاول را خبر مى‌دهند نظر حضرتعالى در این باره چیست؟ 

جواب

عمل مذکور مستند روایى ندارد و شیوه‌اى قابل تأیید نیست. اگر چه اصل اذکار و ادعیه و طلب حاجات از خداوند متعال عمل پسندیده‌اى است، لکن اشکال در شیوه عمل به نحو یاد شده است، آقایان علماى اعلام (دامت افاضاتهم) و مؤمنین (ایدهم الله تعالى) با پند و اندرز و موعظه و نصیحت از رواج چنین رفتارهایى که چه بسا ممکن است منتهى به وَهْن مذهب گردد، جلوگیرى نمایند.

منبع :

سایت رهبری،استفتائات جدید، مسائل فرهنگی واجتماعی ،خرافات، حرکت دسته جمعى به سوى مساجد در شب اول ربیع الاول

بهارتان گلباران

 
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۱
آذر
۹۴

این مطلب نخستین بار در سه شنبه دوم دی ۱۳۹۳ ساعت 0:23 با شماره‌ی پست 707 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۱
آذر
۹۴

این مطلب نخستین بار در سه شنبه دوم دی ۱۳۹۳ ساعت 20:55 با شماره‌ی پست 709 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.

فایل صوتی : دانلود کنید

فایل تصویری : دانلود کنید

(برای دانلود فایل تصویری ، روی آیکن دانلود ، ک ریز در گوشه‌ی سمت چپِ پایینِ صفحه نوشته شده کلیک کنید ؛ مشکلی در دانلود داشتید اطلاع دهید)

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۱
آذر
۹۴

  • یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُوًا وَ لَعِبًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ ۚ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ
  • ای مؤمنان! کسانی را از اهل کتاب و از کافران به دوستی نگیرید که دین شما را مسخره می‌کنند و به بازی می‌گیرند .  از خدا بترسید (و دشمنان آئین خود را دوست و یار خود ندانید) اگر مؤمنان (راستین واقعی) هستید .  
  • [[«هُزُواً»: مسخره .  شوخی .  اصل کلمه (هُزُواً) است و همزه ماقبل مضموم به واو تبدیل شده است .  «لَعِباً»: بازی .  واژه‌های (هُزُواً و لَعِباً) مصدرند و به معنی اسم مفعول به کار رفته‌اند . ]]
  • سوره‌ی مائدة : 57.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 117 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز شنبه ، بیست و یکم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی