این مطلب نخستین بار در چهارشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۲ ساعت 9:20 با شمارهی پست 165 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.
این چند مدت، روزم بدون شنیدن این نوحه شب نشده است؛ (دانلود کنید؛ حجم: 8 مگابایت)بخصوص آن قسمت که رجز حضرت عباس در روز عاشورا به صورت نوحهای پر شور و حال خوانده میشود؛ چه متن زیبایی دارد؛ به واقع مانیفست یا قانون اساسی تشیع در همین اشعار به زیباترین شکل ممکن بیان شده است؛ چه خوب است که ما چنین الگوهایی داریم....چه خوب است که اگر به اصول وفادار میمانیم و مورد تمسخر واقع میشویم میتوانیم عباس را نشان دهیم و بگوییم ما که کاری نکردهایم؛ کار را او کرد که آب را برداشت اما ننوشید.....چه خوب است که میتوانیم چشم در چشم دنیا دوستان بدوزبم، عباس را نشان دهیم، و بگوییم همه چیز در آسایشِ زندگی مادی و پول درآوردن خلاصه نمیشود وگرنه چرا عباس اماننامهی عمر سعد را نپذیرفت و تا تکهتکه شدن بدنش پیش رفت؟.....ما مفتخریم که اینان الگوی ما هستند...از خدا میخواهم به هنگام آن آزمایش بزرگ، ما را سربلند بیرون آوَرَد.
و اما متن رجز حضرت عباس به همراه ترجمه که در فایلِ صوتیِ قرار دادهشده به زیباترین شکل ممکن خوانده شده است:
«السلام علی العباس بن امیرالمؤمنین، المواسی اخاه بنفسه؛ سلام بر عباس فرزند امیرالمؤمنین که با جانش برادرش را کمک کرد.»
مادر عباس بن علی بن ابیطالب، ام البنین، دختر حزام بن خالد بن ربیعة بن عامر بن کلاب بن ربیعۀ بن عامر بن صعصة است.کنیه حضرت عباس(ع) ابوالفضل است. ایشان بزرگترین پسر حضرت ام البنین است.
آن جناب، روز عاشورا جوانی 34 ساله، بلندقد، رشید، چهارشانه و بسیار زیبا بود. وی به دلیل همین زیبایی بسیار، ملقب به قمر بنی هاشم بوده است.
امام حسین(ع) در صبح روز عاشورا، وقتی سپاهش را آرایش نظامی داد، پرچم لشکر را به دستِ قویترین و رشیدترین سربازش، یعنی حضرت اباالفضل(ع) داد و او را جلوی سپاه جای داد. به همین دلیل، وی ملقب به علمدار شد. او بعد از ظهر عاشورا به امر سید الشهداء(ع) با مشک آب وارد میدان جنگ شد و خود را به شریعه فرات رساند و با مشک پر از آب به سوی خیمه حرکت کرد تا برای زنان و کودکان آبی آورده باشد. به همین دلیل، سقا لقب گرفت.
امام حسین(ع) در کربلا در یکی از مأموریتها، حضرت عباس(ع) را با 30 سواره نظام و 20 پیاده نظام، با 20 مشک آب به شط فرات فرستاد. نافع بن هلال در این مأموریت، پرچمدار بود و جلوی سپاه حرکت میکرد. هنگامیکه به فرات رسیدند، عمرو بن حجاج، فرمانده سپاه عمر بن سعد برای نگهبانی از فرات، جلو آمد و گفت: «کیستید؟ و چه میخواهید؟!»
نافع بن هلال، خود را معرفی کرد و گفت: «میخواهیم از آبی بیاشامیم که ما را منع کردید.»
عمرو بن حجاج، او را شناخت و گفت: «بیاشامید، گوارای وجودتان باد!»
نافع بن هلال گفت: «تا زمانی که مولایم حسین(ع) و اصحابش تشنه هستند، یک قطره نمیآشامم.» عمرو بن حجاج گفت: «ما را در اینجا گذاشتند تا نگذاریم شما به آب برسید.» و بعد به نیروهای تحت فرمانش، دستور حمله داد، و سربازانش به این گروه هجوم بردند.
نافع بن هلال به مشکداران گفت: «آب بردارید»، و آنها مشغول پر کردن مشکها شدند.
حضرت عباس(ع) با سواره نظامش، با لشکر عمرو بن حجاج وارد جنگ شد. وی آنقدر با آنها جنگید تا اینکه مشکهای آب، سالم به خیمهها رسید.
یکی از وظایف حضرت ابالفضل(ع) در روز عاشورا مانند همه شجاعان زمین کربلا، نجات افرادی بود که لشکر ابن سعد آنها را محاصره میکرد؛ برای نمونه، عمرو بن خالد ازدی اسدی صیداوی با غلامش به نام سعد، و جابر بن حارث سلمانی، و مجمع بن عبدالله عامری مشغول عقبزدن لشکر ابن سعد بودند که در محاصره لشکر ابن سعد افتادند. حضرت عباس(ع) حمله کرد و آنها را از محاصره بیرون آورد، و آنها مجروح و خسته به میان اصحاب امام حسین(ع) بازگشتند.
حضرت ابالفضل(ع) در روز عاشورا چندین بار به میدان جنگ رفت و بازگشت؛ از جمله اینکه پس از شهادت برادرانش (فرزندان امیرمؤمنان(ع)) به میدان جنگ رفت و این رجز را میخواند و میجنگید:
1. أَقْسَمْتُ بِاللهِ الْأَعَزِّ الْاَعْظَمِ
وَ بِالْحُجُورِ صَادِقاً وَ زَمْزَمٍ
2. وَ ذُو الْحَطیمِ وَ الْفَنَا الْمُحَرَّمِ
لَیُخْضَبَنَّ الْیَوْمَ جِسْمِی بِالدَّمِ
3. اَمَامَ ذِی الْفَضْلِ وَ ذِی التَّکَرُّمِ
ذَاکَ حُسَیْنٌ ذُو الْفَخَارِ الْأَقْدَمِ
ترجمه
1. قسم به خداوندی که عزیزترین و عظیمترین است، قسم به حجر، صداقت و زمزم.
2. قسم به صاحب حطیم، قسم به فنا، قسم به محرم؛ امروز تنم با خون خضاب میشود.
3. پیشاپیش کسی که صاحب فضیلت و کرامت است و آن فرد، حسین(ع) صاحب افتخارات و مقدم بر همه است.
بعد از ظهر عاشورا، همه اصحاب امام حسین(ع) شهید شدند و عطش بر کودکان غالب شد. آنگاه آن حضرت به حضرت عباس(ع) فرمود: «مشک را بردارید و برای کودکان آبی بیاورید.» این در صورتی بود که چهار هزار نفر از شریعه فرات محافظت میکردند و حضرت ابالفضل(ع)، باید تنهای تنها به آب میرسید.
سقای کربلا، با مشکی بر شانه و عَلَمی در دست و شمشیری در دستِ دیگر وارد میدان جنگ شد و به سوی فرات حرکت کرد. لشکر عمر بن سعد، منظور وی را فهمیدند و به صورت جمعی و گسترده به ایشان حمله کردند. حضرت عباس(ع) در این هنگام، این رجز را میخواند و میجنگید:
1. اُقَاتِلُ الْیَوْمَ بِقَلْبٍ مَهْنَدٍ
اَذُبُّ عَنْ سِبْطِ النَّبِیِّ اَحْمَدٍ
2. اَضْرِبُکُمْ بِالصَّارِمِ الْمُهَنَّدِ
حَتَّی تَحِیدُوا عَنْ قِتَالِ سَیِّدی
3. إنّی اَنَا الْعَبَّاسُ ذُو التَّوَدُّدِ
نَجْلُ عَلَیٍّ الطَّاهِرِ الْمُؤَیَّدِ
ترجمه
1. امروز با اطمینان کامل، جنگ سنگینی با شما میکنم، و در دفاع از فرزند پیامبر(ص) جانفشانی میکنم.
2. آنقدر با شمشیر هندی بر شما میزنم تا دست از جنگِ با مولا و سرورم بردارید.
3. من عباس، صاحب عشق و محبت اهل البیت هستم، فرزند امام علیِ طاهر و پاکیزه(ع) و تأیید شدة خداوندم.
قندوزی حنفی نوشته است: آن حضرت، زمانی این رجز را میخواند که تیرهای فراوانی به بدنش اصابت کرده بود.
حضرت عباس(ع) با نگهبانهای شریعه فرات جنگید و 80 نفر از آنها را کشت. وی زخمهای زیادی برداشت و تیرهای زیادی بر بدنش اصابت کرد و خون از بدنش میچکید. او با این وضعیت وارد شریعه فرات شد، مشک را پر از آب کرد، کفی از آب برداشت و به لبان خشکیدهاش نزدیک کرد؛ ولی چون به یاد تشنگی امام حسین(ع) و اطفالش افتاد، آب را بر روی آب ریخت و از شط فرات بیرون آمد. سپس به سوی خیمهها حرکت کرد تا آب را به خیمه برساند؛ ولی دشمن، مسیر را بسته بود. در آن هنگام، حضرت ابالفضل(ع) این رجز را میخواند و میجنگید و به پیش میرفت:
1. یَا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ هُونِی
وَ بَعْدَهُ لاَ کُنْتَ أَنْ تَکُونِی
2. هَذَا الْحُسَیْنُ وَارِدُ الْمَنُونِ
وَ تَشْرَ بِینَ بَارِدَ الْمَعِینِ
3. هَیْهَاتَ مَا هَذَا فِعالُ دِینِی
وَ لاَ فِعَالُ صَادِقِ الْیَقِینِ
ترجمه
1. ای نفس! زندگی پس از امام حسین(ع) چه معنایی دارد؟! بعد از او زنده نباشی که زندگی را ببینی.
2. این امام حسین(ع) است که در مشکلات افتاده است؛ تو میخواهی آب خنک و گوارا را بیاشامی؟!
3. این کار در آداب و فرهنگ من هرگز وجود ندارد. این عمل از فرد صادق حقیقی به دور است.
لشکر ابن سعد اطرافش را گرفتند و تیر بارانش کردند؛ به گونهای که تیرهای بسیاری بر بدنش بود. حضرت، این رجز را میخواند و میجنگید تا آب را به خیمهها برساند:
1. لاَ أَرْهَبُ الْمَوْتَ إِذَا الْمَوْتُ رَقَا
حَتَّی اَواری فِی الْمَصَالِیتِ لَقَی
2. نَفْسِی لِنَفْسِ الْمُصْطَفَی الطُّهْرِ وَقَا
إِنِّی أَنَا الْعَبَّاسُ اُغْدُو بِالسَّقَا
3. وَ لَا اَخَافُ الشَّرَّ یَوْمَ الْمُلْتَقَی
ترجمه
1. زمانی که مرگ فرا گیر شده و از سر و کله آدم بالا میرود، من از مرگ فرار نمیکنم تا اینکه با مرگ روبرو شوم و آن را بپوشم.
2. جانم به فدای جانِ پیامبر پاک(ص) (یعنی امام حسین(ع)) باد که در خطر واقع شده است. من عباس هستم که پیمان سقائی بستهام.
3. در روزی که نیکی و زشتی با هم ملاقات میکنند و درگیر میشوند، من از سختی و بدها نمیترسم و با آن روبهرو میشوم.
ابو مخنفمینویسد: «وقتی حضرت عباس(ع) از شریعه فرات بیرون آمده لشکر ابن سعد، راه را بر او بستند، وی بر لشکر ابن سعد حمله کرد و آنها از ترس فرار میکردند و آن بزرگوار در این زمان، این رجز را میخوانده است.
آن حضرت میجنگید و راهش را به سوی خیمهها باز میکرد. دشمن از هر سوی برایش تیر میانداخت، بر بدنش تیرهای فراوانی بود؛ ولی همچنان میجنگید، تا اینکه زید بن ورقا با کمک حکیم بن طفیل و دیگران از کمین بیرون آمدند و ناگاه شمشیری بر دست راست وی زد که دست راستش قطع شد، حضرتش فوری شمشیر را با دست چپ گرفت، میجنگید و به سوی خیمه میرفت تا آب را به اطفال برساند؛ آن هنگام بود که این رجز را میخواند و میجنگید:
1. وَ اللهِ إِنْ قَطَعْتُمُوا یَمِینِی
إِنّی اُحَامِی أَبَداً عَنْ دیِنِی
2. وَ عَنْ اِمَامٍ صَادِقِ الْیَقِینِ
نَجْلِ النَّبِیِّ الطَّاهِرِ الْأَمِینِ
ترجمه
1. به خدا قسم! گرچه دست راستم را قطع کردید، من همیشه و در هر حال از دینم حمایت میکنم.
2. و از امام صادق و برحق، و پسر پیامبر طاهر و امین(ص) حمایت میکنم.
حضرت ابالفضل(ع) با دست چپ میجنگید و به پیش میرفت؛ در حالی که دست راستش را نداشت و خون زیادی از ایشان رفته بود. در این هنگام، حکیم بن طائی با همدستی عبدالله بن شیبانی و نوفل الازرق از کمین بیرون آمد و ضربهای را بر دست چپش زد و آن را قطع کرد. با وجود این، علمدار کربلا(ع) به سوی دشمن حمله میکرد تا راه را به سوی خیمهها باز کند و آب را به خیمه برساند. آن جناب در این زمان، این رجز را میخواند:
1. یَا نَفْسُ لَا تَخْشَی مِنَ الْکُفَّارِ
وَ اَبْشِرِی بِرَحْمَةِ الْجَبَّارِ
2. مَعَ النَّبِیِّ السَّیِّدِ الْمُخْتَارِ
قَدْ قَطَعُوا بِبَغْیِهِمْ یَسَارِی
3. فَأَصْلِهِمْ یَا رَبِّ حَرَّ النَّارِ
ترجمه
1. ای نفس! از کفار نترس، تو را به رحمت خداوند جبّار بشارت میدهم.
2. و در بهشت، به همجواری با پیامبر(ص) که آقا و برگزیده است، بشارت میدهم. اینها با سرکشی و طغیان [در دین،] دست چپم را قطع کردهاند.
3. خداوندا! اینها را به آتش سوزان جهنم داخل کن.
این رجز و این استقامت در میدان جنگ، به این آیه شریفه اشاره دارد: «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»؛ «آنهایی که گفتند: خداوند یکتا پروردگار ما است و [بر ایمان خود] پایدار ماندند، فرشتگان بر آنها نازل میشوند و مژده میدهند که دیگر هیچ ترس و اندوهی نداشته باشید، شما را به همان بهشتی بشارت میدهیم که خداوند وعده داده شده بودید.»
عمر بن سعد در این هنگام فریاد زد و گفت: «مشک را هدف قرار دهید، اگر آب به خیمه برسد و حسین، آب بیاشامد، یک نفر از شما زنده نخواهید ماند. آنگاه فردی مشک را با تیر زد و آبش بر زمین ریخت. سپس تیری دیگر بر سینه ابالفضل(ع) نشست که رمق را از حضرت گرفت. لشکر ابن سعد، آن حضرت را محاصره کردند و هر کسی ضربهای میزد. در این بین یکی عمود آهنین بر سر آن جناب زد و ایشان از اسب افتاد و صدا زد: «یا ابا عبدالله علیک منی السلام.» امام حسین(ع) خود را به ایشان رساند، سرش را بر دامن گرفت، گریه کرد و فرمود: «الآن کمرم شکست و چاره و تدبیرم گسسته شد.»
منبع: این لینک
.........درود بر او باد..............