عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

عافیت چشم مدار از منِ میخانه نشین / که دَم از خدمت رندان زده‌ام تا هستم - حافظ

عافیت‌سوزی

من سیدنوراله شاهرخی، عضو هیأت علمی دانشگاه لرستان، دکترای حقوق خصوصی دوره‌ی روزانه‌ دانشگاه علامه طباطبایی تهران (رتبه‌ی 13 آزمون دکتری)، کارشناسی ارشد حقوق خصوصی از همان دانشگاه (رتبه‌ی 21 آزمون ارشد)، پذیرفته شده‌ی نهایی آزمون قضاوت و وکیل پایه یک دادگستری هستم.

تحصیلات ابتدایی تا متوسطه خود را در شهر خرم‌آباد گذراندم، در دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرم‌آباد مشغول به تحصیل شده و با معدل 19.35 و به‌عنوان نفر برگزیده‌ی ورودی فارغ‌التحصیل شدم. در آزمون کارشناسی ارشد با رتبه‌ی 21 در دانشگاه علامه طباطبایی تهران (دوره‌ی روزانه بدون سهمیه) پذیرفته شده و با معدل 19.08 و به عنوان نفر اول ورودی فارغ‌التحصیل شدم. در این مقطع نمره‌ی رساله اینجانب نمره‌ی 20 (تحت راهنمایی شادروان حضرت استاد آقای دکتر کوروش کاویانی و مشاورت حضرت استاد آقای دکتر حبیب الله رحیمی) بود.

پس از گذراندن خدمت مقدس سربازی و اخذ پروانه وکالت دادگستری، با رتبه‌ی 13 در آزمون دکتری (دوره‌ی روزانه بدون سهمیه) پذیرفته شده و در دانشگاه علامه طباطبایی تهران مشغول به تحصیل شدم. در این مقطع تحصیلی نیز تز دکترای خود را تحت راهنمایی حضرت استاد آقای دکتر حبیب الله رحیمی و مشاورت حضرت استاد آقای دکتر ایرج بابایی با نمره‌ی 19 دفاع نموده و فارغ‌التحصیل شدم. از این رساله تا کنون مقالات علمی پژوهشی متعددی (در زمان نگارش این متن چهار مقاله) استخراج و به جامعه‌ی علمی کشور عرضه شده است، مقالات متعدد دیگری نیز بر همین مبنا در دست تألیف است که در آینده ارائه خواهد شد.

از سال 1391 شروع به تدریس در دانشگاه کردم و از آن زمان تا کنون بصورت پیوسته در دانشگاه‌های متعددی نظیر دانشگاه علامه طباطبایی، دانشگاه آیت الله بروجردی، دانشگاه لرستان، دانشگاه ملایر، دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرم‌آباد و بروجرد افتخار همکاری داشته‌ام. در نگارش و داوری رساله‌های کارشناسی ارشد متعددی هم به‌عنوان مشاور و داور همکاری داشته‌ام.

هم اکنون به عنوان عضو هیأت علمی گروه حقوق دانشگاه لرستان در کسوت معلمی، افتخار خدمت به جوانان این سرزمین را دارم.

***
***
در خصوص انتشار مجدد مطالب این وبلاگ در جاهای دیگر لطفاً قبل از انتشار ، موضوع را با من در میان بگذارید و آدرس سایت یا مجله‌ای که قرار است مطلب در آن منتشر شود را برایم بفرستید؛ (نقل مطالب، بدون کسب اجازه‌ی قبلی ممنوع است!)

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
۲۲
آبان
۹۴

این مطلب نخستین بار در چهارشنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۲ ساعت 10:3 با شماره‌ی پست 183 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.

بازدیدکننده‌ی محترمی که با نام "شب‌زنده‌داران " خود را معرفی می‌نمایند ، به مناسبت اول ماه صفر (ورود کاروان اهل بیت امام حسین(ع) همراه سر مبارک ایشان به شام و دمشق(سال 61قمری)، این اشعار زیبا را به وبلاگ هدیه کرده‌اند؛ از ایشان بسیار ممنونم.

شرم و حیا و عفت و ایمان اجیر او :: چشمی ندیده است صبوری نظیر او

زینب نشد اسیر اسارت به دشت و کوه :: گویا اسارت است که گشته اسیر او

تفسیر کرد قصه ی عشق و شعور را :: پیچید تا که آیه‌ی نِعْم الامیر او

دارد کمانی از منش و حکمت علی :: نطقش مثال روشن پرتاب تیر او

شاه و گدا به سفره ی جودش نشسته‌اند :: یعنی دو عالمند غلام و فقیر او

بعد از حسین نهضت غم را ادامه داد :: کربُبلاست صحن و سرای غدیر او

*********************************

ای راوی تمام مقاتل چه میکنی :: در جنگ حق علیه جبهه‌ی باطل چه میکنی

سیدتی عالِمه‌ی بی معلمه :: در پیش روی مردم جاهل چه میکنی

گیرم کنار قبر برادر نمانده‌ای :: با نیزه‌دارهای مقابل چه میکنی

از تازیانه‌ها چه به روز تو آمده :: با درد استخوان و مفاصل چه میکنی

ایتها المحدثه ناموس کبریا :: در زیر دست و پای اراذل چه میکنی

تا قبل از این کسی به اسارت نرفته است :: بانوی من میان سلاسل1 چه میکنی

امشب بیا و ای سپر بچه‌ها بگو :: با درد شانه وقت نوافل چه میکنی

با خنده های حرمله2 آتش گرفته‌ای :: با شمر و زجر و خولی3 بزدل چه میکنی

ای جان نثار خون خدا مادر شهید :: با عامر بن نهشل4 قاتل چه میکنی

منزل به منزل از غم تنهایی‌ات بگو :: با سختیِ میان منازل چه میکنی

از زخم تیغ و نیزه و شمشیر بدتر است :: با طعنه‌ی زنان قبایل چه میکنی

بزم شراب‌خواری و در پیش چشم تو...:: با پیشنهادهای معامل چه میکنی

بر روسری پاره‌ی تو خیره میشوند :: با چشم چران‌های محافل چه میکنی

نیمه شب و خرابه و طفل سه ساله‌ای :: با این همه مصیبت و مشکل چه میکنی

پیراهن و ناله و در زیر آفتاب :: ای راوی تمام مقاتل چه میکنی


1-       زنجیرها

2-    حرملة بن کاهل اسدی کوفی ، شخصی است که کودک شیرخوار امام حسین را به نام علی‌اصغر (یا عبدالله رضیع) در آغوش حسین یا روی دست آن حضرت، با تیر سه شعبه به قتل رساند.

3-    خولی بن یزید اصبحی از دژخیمان کوفه و دشمنان اهل بیت علیهم‌‏السلام بود. پس از آن که امام حسین علیه‏‌السلام روز عاشورا در قتلگاه بر زمین افتاد ، جلو آمد تا سر مطهر حضرت را جدا کند. وی به اتفاق حمید بن مسلم ازدی، سر امام حسین را نزد ابن ‏زیاد برد ؛ اما چون دیر شده و در قصر بسته بود ، خولی سر مطهر را شب به منزل برد و در تنور خانه پنهان کرد. وی همان ملعونی بود که با پرتاب تیر به سوی «عثمان بن علی بن ابیطالب علیه‌‏السلام» آن بزرگوار را مجروح نمود و عثمان بر زمین افتاد. وی یکی از قاتلین جناب جعفر بن علی بن ابیطالب علیه‌‏السلام بود.

4-    از عناصر خبیث حکومت بنی امیه و قاتل محمد بن عبدالله بن جعفر طیار است. وی از قبیله «بنی تیم الله بن ثعلبه» بود. روز عاشورا ، محمد بعد از شهادت برادرش به میدان جنگ با دشمنان آمد و 10 نفر از آنها را هلاک کرد و سپس به دست عامربن نهشل ، به شهادت رسید. حضرت مهدی امام زمان (عج) در زیارت شهدا از ناحیه مقدسه ، سلام و درود بر محمد بن عبدالله بن جعفر فرستاده و در مورد قاتلش فرموده: لعن الله قاتله عامر بن نهشل التمیمی خداوند او را لعنت کند. (عبدالله بن جعفر ، شوهر حضرت زینب سلام الله علیها بوده و در واقع محمد ، فرزند شوهر حضرت زینب است. مادر محمد، خوصاء بنت حفص بن ثقیف، از بکر بن وائل بود).

 
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۲
آبان
۹۴

این مطلب نخستین بار در چهارشنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۲ ساعت 9:44 با شماره‌ی پست 182 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.

بازدیدکننده‌ی محترمی که با نام " شب‌زنده‌داران " خود را معرفی می‌نمایند، به مناسبت اول ماه صفر (ورود کاروان اهل بیت امام حسین(ع) همراه سر مبارک ایشان به شام و دمشق(سال 61قمری)، این اشعار زیبا را به وبلاگ هدیه کرده‌اند؛ از ایشان بسیار ممنونم.

آخر ثمر آل پیمبر ز در آید :: یکروز اگر مانده به عالم خبر آید

با سوز دل فاطمی اش فاطمه گوید :: کی منتقم خون حسین از سفر آید

ما سوز دل خویش به وقت سحر آریم :: چون رایحۀ فاطمی‌اَت در سحر آید

ای عطر گل یاس تمنّای تو سهل است :: بر خاک قدم‌های تو عاشق به سر آید

در راه رسیدن به تو ای یوسف زهرا :: این خون دل ماست که از چشم تر آید

این اشک بصر نیست که از دیده روان است :: از درد غریبیِ تو خونِ جگر آید

ای منتقم آل علی کعبه مهیّاست :: بردار ز رخ پرده که با تو ظفر آید

داریم امید تو امید دل ارباب :: دانیم که هجران تو آخر بسر آید

این مژده فقط سهم دل منتظران است :: آید خبر ای اهل ولا منتَظَر آید

یک کرب و بلا با تو بیاَرزد به همه عمر :: بازآ که سپاهت به رکاب تو در آید



زخم دل هجران زدگان را تو شفایی :: درد غم بی نسخۀ ما را تو دوایی

عالم همه جا پر شده از تیرگی محض :: ما گمشدگانیم و تو مصباح هدایی

مگذار که با ما همه عالم بستیزند :: ما با همه گفتیم که تو صاحب مایی

سوگند به تنهایی تنهای مدینه! :: تنها تو فقط منتقم خون خدایی

تو وارث بازوی علمدار حسینی :: تو پاسخ فریاد تمام شهدایی

با خون دل و اشک روان هر شب جمعه :: با مادر خود فاطمه در کرببلایی

ای کاش که یک لحظه به چشم همه عالم :: ز آن گوشۀ شش گوشه به ما رخ بنمایی

ما پیش تو بودیم ولی حیف نبودیم :: تو در دل مایی و ندانیم کجایی

گفتم دعایی کنم بهر ظهورت :: دیدم تو دعایی تو دعایی تو دعایی

میثم همه گوش است که از خویش بگویی :: کعبه همه چشم است که در کعبه درآیی

 
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۲
آبان
۹۴

این مطلب نخستین بار درچهارشنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۲ ساعت 9:15 با شماره‌ی پست 181 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.

بازدیدکننده‌ی محترمی که با نام "دانشجو " خود را معرفی می‌نمایند، به مناسبت اول ماه صفر (ورود کاروان اهل بیت امام حسین(ع) همراه سر مبارک ایشان به شام و دمشق(سال 61 قمری) ، این تضمین زیبا را به وبلاگ هدیه کرده است:

علامه‌ی طباطبایی این مُخَمَّس1 را، که تضمین غزلی از حافظ است، در سال 1328-1327 شمسی سرودند و همراه نامه‌ای به برادر خود، آیت الله الهی، ارسال داشتند و در پایان سروده نوشتند: (انتظار می‌رود این اشعار را در مجالس خودتان [مرثیه حاج سید احمد] خصوصاً مجلس هفته آینده بخوانید. زیاد از این ، جسارت است)

گفت آن شاه شهیدان که بلا شد سویم / با همین قافله‌ام راه فنا می‌پویم

دست همت ز سراب دو جهان می‌شویم /  شور یعقوب کنان یوسف خود می‌جویم

     که کمان شد ز غمش قامت چون شمشادم

گفت هر چند عطش کَنده بُن و بنیادم /  زیر شمشیرم و در دام بلا افتادم

هدف تیرم و چون فاخته پَر بگشادم  /  فاش می‌گویم و از گفته‌ی خود دلشادم:

  بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

من به میدان بلا روز ازل بودم طاق  / کشته یارم و با هستی او بسته وثاق

منِ دل رفته کجایم و کجا دشت عراق! / طایر گلشن قدسم، چه دهم شرح فراق

      که در این دامگه حادثه چون افتادم

لوحه سینه من گر شکند سُم ستور  / ور سرم سیر کند شهر به شهر از ره دور

باک نبود که مرا نیست به جز شوق حضور /  سایه طوبی و غلمان و قصور و قد حور

     به هوای سر کوی تو برفت از یادم

تا در این بزم بتابید مه طلعت یار / من خورم خون دل و یار کند تیر نثار

پرده بدریده و سرگرم به دیدار نگار / نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار

       چه کنم؟ حرف دگر یاد نداد استادم

تشنه وصل وی‌ام آتش دل کارم ساخت / شربت مرگ همی خواهم و جانم بگداخت

از چه از کوی توام دست قضا دور انداخت / کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت

       یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم؟


1 - مخمس یا تخمیس به مسمط پنج‌مصراعی می‌گویند که چهار مصراع اول آن هم‌قافیه (مصرع) هستند. معمولاً دو مصراع آخر مخمس تضمینی از یک غزل مشهور است.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۲
آبان
۹۴

این مطلب نخستین بار در دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 23:7 با شماره‌ی پست 57 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود. اگر تمایل به دیدن کامنت‌ها و پاسخ‌هایی دارید که بازدیدکنندگان وبلاگ و من ، ذیل این مطلب در بلاگفا نوشته بودیم اینجا را ببینید.

ارائه شده از سوی بازدیدکننده‌ی محترم که با نام " تا آسمان "خود را معرفی کرده‌اند :

زندگی چیست؟ چرا می‌آییم؟

بعد ازاین چند صباح ، به کجا باید رفت؟ با کدامین توشه ، به سفر باید رفت؟
نگذاریم همانگونه که دیروز برفت ، بگذرد امروز و فرداهامان!
زندگانی کردن ، فکر خود بودن و غافل ز جهان بودن نیست
هدف از زیستن این است رفیق:
من شدم خلق که باعزمی جزم/ پای از بند هواها گسلم / پای در راه حقایق بنهم 
با دلی آسوده ، فارغ از کینه و بخل ، آز و حسد / مملو از عشق و جوانمردی و علم / در ره کشف حقایق کوشم
زره جنگ برای بد و ناحق پوشم/ ره حق پویم و حق گویم و بس....حق گویم
 آنچه آموخته‌ام ، بر دگران نیز نکو آموزم/شمع راه دگران گردم و با شعله ی خویش
ره نمایم به همه گرچه سراپا سوزم / ای صد افسوس که چون عمر گذشت ، معنی‌اش می‌فهمیم!
همه تقصیر از ماست/ خودمان می‌دانیم ، که تامل ننمودیم روزی ، ساعتی یا آنی...

که چه سان می‌گذرد عمر گران!


سلوک خردمندانه!

مردم اغلب غیر منطقی ،خود محور و متعصب هستند ، در هر حال آنها را ببخش!

اگر صادق و صریح باشی ممکن است تو را فریب دهند ، در هر حال صادق و صریح باش!

 کار خوب امروز تو را اغلبِ افراد ، فردا فراموش می‌کنند ، در هرحال تو کار خوبت را انجام بده!

اگر مهربان باشی ، ممکن است تو را متهم کنند که پشت این مهربانی‌ها اهداف خودخواهانه‌ای پنهان شده است ، درهر حال مهربان باش!

چیزی را که برای ساختنش سالها تلاش کرده‌ای ، می توانند در یک شب نابود کنند ، در هر حال تو بساز!

 اگر موفق شوی دوستان دروغین و دشمنان واقعی بدست خواهی آورد ، درهرحال موفق شو!

 بهترین هایت را به دنیا بده ، و این ممکن است هرگز کافی نباشد ، در هرحال تو بهترین هایت را به دنیا بده!

می دانی.....درآخر هرچه بوده بین تو و خداست! در هرحال هیچ کدام بین تو و آنها نبوده!!!  


حکایت مدیریتی

در محل دفن کشیشی در کلیسای وست مینستر انگلستان نوشته شده است: " کودک که بودم میخواستم دنیا را تغییر دهم ، بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است و من باید انگلستان را تغییر دهم ، بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم ، در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده‌ام رامتحول کنم ، اینک که در آستانه مرگ هستم می‌فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم ، شاید می‌توانستم دنیا را هم تغییر دهم !"
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۲
آبان
۹۴

  • وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَىٰ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنَافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُودًا
  • و زمانی که بدیشان گفته شود: به سوی چیزی بیائید که خداوند آن را (بر محمّد) نازل کرده است, و به سوی پیغمبر روی آورید (تا قرآن را برای شما بخواند و رهنمودتان دارد), منافقان را خواهی دید که سخت به تو پشت می‌کنند (و از تو می‌گریزند و دیگران را نیز از تو باز می‌دارند) . 
  • [[«تَعَالَوْا»: بیائید .  «صُدُوداً»: پشت‌کردن .  بازداشتن . ]]
  • سوره‌ی نساء : 61.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 88 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز جمعه ، بیست و دوم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۲
آبان
۹۴

  • إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمًا
  • بیگمان کسانی که آیات و دلائل ما را انکار کرده و انبیاء ما را تکذیب نموده‌اند, بالأخره ایشان را به آتش شگفتی وارد می‌گردانیم و بدان می‌سوزانیم .  هر زمان که پوستهای (بدن) آنان بریان و سوخته شود, پوستهای دیگری به جای آنها قرار می‌دهیم تا (چشش درد, مستمر باشد و) مزه‌ی عذاب را بچشند .  خداوند, توانا (بر عذاب منکران و کافران و) حکیم است (و از روی حکمت کیفر می‌دهد) .  
  • [[«نَضِجَتْ»: بریان شد .  سوخت . ]]
  • سوره‌ی نساء : 56.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 87 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز پنج‌شنبه ، بیست و یکم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۰
آبان
۹۴

  • إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ ۚ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِیمًا
  • بیگمان خداوند (هرگز) شرک به خود را نمی‌بخشد, ولی گناهان جز آن را از هرکس که خود بخواهد می‌بخشد .  و هر که برای خدا شریکی قائل گردد, گناه بزرگی را مرتکب شده است .  
  • [[«مَا دُونَ»: کمتر از .  جدای از .  «إِفْتَرَی»: به هم بافته است .  بهتان‌کنان و دروغ‌زنان, مرتکب گردیده است . ]]
  • سوره‌ی نساء : 48.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 86 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۰
آبان
۹۴


اجازه ندید این سه چیز ، کنترل زندگی شما رو ب دست بگیرن :

گذشته‌تون ؛ آدمای دیگه ؛ و پول

+ ماشششششالا ب این بارون !

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۲۰
آبان
۹۴

  • یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّىٰ بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لَا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثًا
  • در آن روز (که چنین کارهائی به وقوع پیوندد) کسانی که کفر را برگزیده و از فرمان پیغمبر سر بر تافته‌اند, دوست می‌دارند که کاش (همان گونه که مردگان را در خاک دفن می‌کنند و خاک بر پیکرشان می‌ریزند, ایشان را نیز در دل خاک دفن می‌کردند و) زمین (مزار ایشان) را بر روی آنان صاف می‌کردند (و همچون مردگان در خاک پنهان می‌شدند و چنین شرمندگی و درد و رنجی را نمی‌دیدند .  در آن روز آنان) نمی‌توانند (کردار یا) گفتاری را از خدا پنهان سازند .  
  • [[«لَوْ تُسَوَّی بِهِمُ الأَرْضُ»: کاش زمین بر روی آنان صاف می‌شد! کاش می‌شد زمین از هم بشکافد و آنان را ببلعد و دوباره به هم برآید! کاش همچون زمین خاک بودند و از عقاب و عذاب می‌رستند!]]
  • سوره‌ی نساء : 42.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 85 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • متعلق ب روز سه‌شنبه نوزدهم.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۸
آبان
۹۴

  • الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ وَ بِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ ۚ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ ۚ وَ اللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ ۖ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا
  • مردان بر زنان سرپرستند (و در جامعه‌ی کوچک خانواده, حق رهبری دارند و صیانت و رعایت زنان بر عهده ایشان است) بدان خاطر که خداوند (برای نظام اجتماع, مردان را بر زنان در برخی از صفات برتریهائی بخشیده است و) بعضی را بر بعضی فضیلت داده است, و نیز بدان خاطر که (معمولاً مردان رنج می‌کشند و پول به دست می‌آورند و) از اموال خود (برای خانواده) خرج می‌کنند .  پس زنان صالحه آنانی هستند که فرمانبردار (اوامر خدا و مطیع دستور شوهران خود) بوده (و خویشتن را از زنا به دور و اموال شوهران را از تبذیر محفوظ) و اَسرار (زناشوئی) را نگاه می‌دارند; چرا که خداوند به حفظ (آنها) دستور داده است .  (زنان صالح چنین بودند ولیکن زنان ناصالح آنانی هستند که سرکش می‌باشند) و زنانی را که از سرکشی و سرپیچی ایشان بیم دارید, پند و اندرزشان دهید و (اگر مؤثّر واقع نشد) از همبستری با آنان خودداری کنید و بستر خویش را جدا کنید (و با ایشان سخن نگوئید .  و اگر باز هم مؤثّر واقع نشد و راهی جز شدّت عمل نبود) آنان را (تنبیه کنید و کتک مناسبی) بزنید .  پس اگر از شما اطاعت کردند (ترتیب تنبیه سه‌گانه را مراعات دارید و از اخفّ به اشدّ نروید و جز این) راهی برای (تنبیه) ایشان نجوئید (و نپوئید و بدانید که) بیگمان خداوند بلندمرتبه و بزرگ است (و اگر ایشان را بیش از حدّ اذیّت و آزار کنید, انتقام آنان را از شما می‌گیرد) .  
  • [[«قَوَّامُونَ»: جمع قَوّام, صیغه مبالغه قائِم است و کسی را می‌گویند که شبانه‌روز به کار و بار خانواده قیام کند و پیوسته در راه مصالح ایشان در تلاش باشد .  سرپرست خدمتگزار .  «قَانِتَاتٌ»: خاشعان .  مطیعان .  «حَافِظَاتٌ لِّلْغَیْبِ»: راز نگهداران .  مراد از غیب هر آن چیزی است که از دیده شوهر به دور می‌ماند, از قبیل: ناموس و اولاد و اموال .  آنچه در خلوت میان زن و شوهر می‌گذرد .  «بِمَا حَفِظَ اللهُ»: به سبب فرمان خدا بدین حفظ .  چنان که خداوند اَسرار را حفظ فرموده است .  بدان خاطر که خدا فرمان داده است که درباره زنان ظلم و جور نشود و حقوق ایشان در جامعه مراعات شود .  «نُشُوز»: سرکشی و سرپیچی .  «مَضَاجِع»: جمع مَضْجَع, بِستر, فِراش .  «فَلا تَبْغُوا»: نخواهید .  خواستار نشوید . ]]
  • سوره‌ی نساء : 34.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 84 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۸
آبان
۹۴

 ﺷﻤﺎﺭﻩ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ۲۲۳۲ ـ ۵۹ ـ ۹۳

ﺳﺆﺍﻝ

ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺑﺎ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻟﺤﻮﻕ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮ ﺩﺍﺋﻤﯽ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﭘﺪﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﯼ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﺍﺧﺬ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﺣﺪﻭﺩ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻝ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﭘﺪﺭ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻗﻮﻻً ﻭ ﻋﻤﻼً ﺑﻪ ﻧﺤﻮﯼ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﻭ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﯽﺷﻮﺩ، ﺣﺎﻟﯿﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺳﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﻣﺸﮑﻮﮎ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﯾﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺍﺯ ﺻﻠﺐ ﻭﯼ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﺧﯿﺮ ﻭ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ DNA ﻣﯽﻧﻤﺎﯾﺪ، ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﺣﺎﮐﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺻﻠﺐ ﺍﯾﻦ ﭘﺪﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻨﺎﺩ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ، ﺩﻋﻮﯼ ﻧﻔﯽ ﻭﻟﺪ ﺭﺍ ﻣﻄﺮﺡ ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﺁﯾﺎ ﺩﻋﻮﺍﯼ ﻧﻔﯽ ﺍﻭ ﻣﺴﻤﻮﻉ ﺍﺳﺖ؟


󾔍ﻧﻈﺮﯾﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ۱ /۹۴ /۷ ـ ۸ /۱/۱۳۹۴

ﻧﻈﺮﯾﻪ ﻣﺸﻮﺭﺗﯽ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﮐﻞ ﺣﻘﻮﻗﯽ ﻗﻮﻩ ﻗﻀﺎﺋﯿﻪ

ﺩﺭ ﻓﺮﺽ ﻣﻄﺮﻭﺣﻪ، ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻣﻮﺍﺩ ۱۱۵۸، ۱۱۶۱ ﻭ ۱۱۶۲ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻣﺪﻧﯽ، ﻧﻈﺮﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻃﻔﻞ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺤﺚ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺯﻭﺟﯿﺖ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻗﺒﻼً ﻫﻢ ﺯﻭﺝ ﺑﻪ ﺍﺑﻮﺕ ﺧﻮﺩ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﻃﻔﻞ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺗﻮﻟﺪ ﺍﻭ ﻣﻄﻠﻊ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺩﻋﻮﺍﯼ ﻧﻔﯽ ﻭﻟﺪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﺴﻤﻮﻉ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮐﻠﯿﻪ ﺗﮑﺎﻟﯿﻒ ﺷﺮﻋﯽ ﻭ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻃﻔﻞ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭﺩ .

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۸
آبان
۹۴

ترم ب کمر کِش (=میانه‌های) خودش رسیده بود ، قضیه‌ی سیمرغ و سی ‌مرغ و کوه قاف و اینا طبق معمول ادامه داشت. (1)

توی یه کلاس وضعیت جالبی حاکم شده بود ، هر کی منفی میگرفت جلسه‌ی بعدش دیگه نمیومد سر کلاس و حذف میکرد درس رو !!!! ینی تلاش نمیکرد ک اون منفی رو جبران کنه ، بلکه راه چاره رو در این میدید ک درس رو حذف کنه !!! (2)

در همین حیص و بیص ، یه جلسه از یکی از بزرگوارانِ دانشجو پرسیدم و چون خوب جواب نمیداد واسش منفی گذاشتم ، ب شوخی بش گفتم شمام نری درس رو حذف کنی فردا ! خندید و گفت نه !!! واسه چی حذف کنم !!!

چند روز بعد وارد سایت دانشگاه شدم ، در قسمت مربوط ب حذف اضطراری ، یکی از دانشجویانی ک اسمش اونجا بود و تقاضای حذف درس رو کرده بود و من باید موافقت خودمو اعلام میکردم همون دانشجوی محترمی بود ک باهاش مزاح کرده بودم و گفته بودم شمام نری درس رو حذف کنی !!! 

بی درنگ با همه‌ی تقاضاها از جمله تقاضای اون دانشجوی محترم ، موافقت کردم.

نتیجه‌ی اخلاقی : یه راه ، واسه حل مشکل اینه ک بگردی راه حلشو پیدا کنی ، یه راه دیگه هم اینه ک کلاً صورت مسأله رو پاک کنی ! این راه دوم بضی وختا خیلی خوب جواب میده !!!!!!


(1) - واسه بچه‌ها مثال میزنم میگم کلاسای من ، داستانی داره مث داستان منطق الطیر عطار ، کلاسا در ابتدای ترم ، پر جمعیت شروع میشه و هر چی ب انتها نزدیک میشیم ب دلائل مختلف از تعداد دانشجویان حاضر در کلاس کم میشه - عمدتن ب دلیل اینکه بچه‌ها معتقدن سختگیری‌های من ، فراتر از حدّ طاقت و توان اوناس - و گاه ، ب تعداد کمتر از انگشتان دو دست ، دانشجو میرسه ب روز امتحان !!!!

(2) - بعد یه قضیه‌ای هم ک هست اینکه وختی دو سه نفر از یه کلاس حذف میکنن درس رو ، مث یه اپیدمی ، سرایت میکنه ب بقیه و مدام این فکر توی سرشون دور میزنه ک بهتره اونام ول کنن برن !!! ولی توی کلاسی ک کسی حذف نمیکنه ، این قضیه وجود نداره ، ینی اون دو سه نفر اول ، مهم هستن توی این قضیه خییییییلی ، اگه اون دو سه نفر اول پیدا شد ، تعداد حذف کننده‌ها میرسه ب ده پونزده نفر ، اگه اون دو سه نفر اول پیدا نشد ، بقیه هم ب هر نحوی هست تحمل میکنن !!!

جالبیشم اینجاس ک بضی دانشجوا اوووونقد در حذف کردن یا حذف نکردنِ درس و تأسی ب دوستانشون مردد هستن ک میان از خودِ من کسب تکلیف میکنن و میپرسن ما حذف کنیم درسو یا نه ؟ !!!!!!! منم در چنین وضعیتی ، پاسخم اینه ک ب هر حال وضعیت همینه ک می‌بینید ؛ من نه می‌تونم در مورد قبول شدنتون در این درس ، تضمینی بدم و نه میتونم بگم حتمن میوفتید ؛ تصمیم‌گیر خودِ شما هستید !!! اونام در حالیکه تردید و دو دلی از تمام سکنات و رفتارشون تراوش میکنه تشکر میکنن و میرن !

واکنش من در برابر دانشجویان محترمی ک بهم مراجعه میکنن و میخان ک از نظر مقررات آموزشی با حذف درسشون موافقت کنم اینه که با روی باز می‌پذیرم و استقبال می‌کنم. معتقدم این حق طبیعی دانشجو هست ک وختی ب هر دلیل از استاد ، نحوه‌ی درس دادنش یا سخت‌گیریش یا اخلاقش یا هر چیز دیگش ناراحته ، بتونه حذف کنه درس رو. با خودم فک میکنم بعضی از این بزرگوارا اگه ب امتحان پایان ترم هم برسن با این وضعیت درس خوندنی ک ازشون می‌بینم ب احتمال زیاد موفق ب پاس کردن درس نمیشن ، پس چ بهتر ک خودشون حذف کنن درس رو تا ضرر کمتری متقبل بشن.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۷
آبان
۹۴

  • یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَکُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْکُمْ ۚ وَ لَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیمًا
  • ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اموال همدیگر را درمیان خود به ناحق (یعنی از راههای نامشروعی همچون: دزدی, خیانت, غصب, ربا, قمار, و .  .  . ) نخورید مگر این که (تصرّف شما در اموال دیگران از طریق) داد و ستدی باشد که از رضایت (باطنی دو طرف) سرچشمه بگیرد, و خودکشی مکنید و خون همدیگر را نریزید .  بیگمان خداوند (پیوسته) نسبت به شما مهربان بوده (و خواهد بود) .  
  • [[«بِالْبَاطِلِ»: به ناحق .  از راه نامشروع .  «إِلاّ أَن تَکُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ»: مگر این که اموال از راه تجارتی باشد که با رضایت انجام پذیرد .  در اینجا مستثنی منقطع است .  حرف إِلاّ به معنی لکن و مگر است .  اسم (تَکُونَ) (هِیَ) و به (اموال) برمی‌گردد .  اسم (تَکُونَ) می‌تواند (التِّجَارَة) محذوف باشد .  تقدیر چنین می‌شود: إِلاّ أَن تَکُونَ ا لأمْوَالُ أَمْوَالَ تِجَارَةٍ .  یا: إِلاّ أَن تَکُونَ التِّجَارَةُ تِجَارَةً .  «لا تَقْتُلُوا أَنفُسَکُمْ»: خودکشی نکنید .  با مخالفت اوامر خدا خویشتن را به هلاکت میندازید . ]]
  • سوره‌ی نساء : 29.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 83 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۷
آبان
۹۴

  • وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلًا أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ مِنْ فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ۚ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِکُمْ ۚ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ ۚ فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَ لَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ ۚ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ۚ ذَٰلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ ۚ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ ۗ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ
  • و اگر کسی از شما نتوانست با زنان آزاده‌ی مؤمن ازدواج کند, می‌تواند با کنیزان دخترمؤمن خودتان ازدواج نماید .  خداوند آگاه از ایمان شما است .  (از ازدواج با کنیزان مؤمن سرپیچی نکنید, چرا که) برخی از برخی هستید (و شما و ایشان در برابر دین یکسان می‌باشید), لذا با اجازه‌ی صاحبان آنان با ایشان ازدواج کرده و مهریّه‌ی ایشان را زیبا و پسندیده و برابر عرف و عادت (به تمام و کمال) بپردازید .  کنیزانی را برگزینید که با عفّت و پاکدامن باشند و زناکارنباشند و برای خود دوستانی (نامشروع) برنگزینند .  اگر پس از ازدواج, از ایشان زنا سر زد, عقوبت ایشان نصف عقوبت زنان آزاده (یعنی: پنجاه تازیانه) است .  ازدواج با کنیزان به هنگام عدم قدرت برای کسی از شما آزاد است که ترس از فساد داشته باشد (و بترسد به مشقّتی دچار شود که به زنا منتهی گردد) .  و اگر شکیبائی ورزید (و از ازدواج با کنیزان خودداری کنید و بتوانید عفّت خود را مراعات دارید) برای شما بهتر است .  و خداوند دارای مغفرت و مرحمت فراوان است .  
  • [[«طَوْلاً»: دارائی و بضاعت .  قدرت مادی و معنوی .  «فَتَیَات»: جمع فَتاة, دختران نوجوان .  مراد کنیزان است .  «بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ»: برخی از برخی هستید و همگان برادران و خواهران ایمانی می‌باشید (نگا: حجرات / 10, توبه / 71) .  «مُحْصَنَات»: زنان عفیف و پاکدامن .  حال است .  «غَیْرَ مُسَافِحَات»: زنان عفیف و پاکدامن .  حال دوم بشمار است .  «أَخْدَان»: جمع خِدْن, رفیق و رفیقه .  دوستان زن یا مردی که به گونه آشکار یا نهان با آنان معاشرت نامشروع انجام گیرد .  «أُحْصِنَّ»: به ازدواج درآورده شدند .  «عَنَت»: فساد و تباهی .  فسق و فجور . ]]
  • سوره‌ی نساء : 25.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 82 از قرآن ، به خط عثمان طه است.

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۷
آبان
۹۴

  • حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَ بَنَاتُکُمْ وَ أَخَوَاتُکُمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خَالَاتُکُمْ وَ بَنَاتُ الْأَخِ وَ بَنَاتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهَاتُکُمُ اللَّاتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَ أَخَوَاتُکُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَ أُمَّهَاتُ نِسَائِکُمْ وَ رَبَائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسَائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ وَ حَلَائِلُ أَبْنَائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلَابِکُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُورًا رَحِیمًا
  • خداوند بر شما حرام نموده است ازدواج با مادرانتان, دخترانتان, خواهرانتان, عمّه‌هایتان, خاله‌هایتان, برادرزادگانتان, خواهرزادگانتان, مادرانی که به شما شیر داده‌اند, خواهران رضاعیتان, مادران همسرانتان, دختران همسرانتان از مردان دیگر که تحت کفالت و رعایت شما پرورش یافته و با مادرانشان همبستر شده‌اید, ولی اگر با مادرانشان همبستر نشده باشید, گناهی (در ازدواج با چنین دخترانی) بر شما نیست, همسران پسران صلبی خود, و (بالأخره این که) دو خواهر را با هم جمع آورید, مگر آنچه گذشته است (که با ترک یکی از آن دو خواهر, قلم عفو بر این کار که در زمان جاهلیّت واقع شده است, کشیده خواهد شد) .  بیگمان خداوند بسی آمرزنده است (و گذشته را نادیده می‌گیرد, و) مهربان است (و در آنچه برایتان وضع می‌کند حال شما را مراعات می‌دارد) .  
  • [[«رَبَآئِبُکُمْ»: جمع ربیبة, تربیت‌یافتگان .  مراد دختران همسرانتان از شوهران دیگر است .  «أَللاّتِی فِی حُجُورِکُمْ»: آنان که غالباً با مادرانشان تحت رعایت و کفالت شما قرار می‌گیرند, والاّ چنین دخترانی مطلقاً حرام می‌باشند, چه تحت کفالت و رعایت انسان باشند و چه زیر نظر و تحت مراقبت دیگران پرورده شوند .  «حُجُور»: جمع حجر, آغوش .  مراد رعایت و پرورش است .  «حَلآئِل»: جمع حَلیلَة, همسران .  «أَلَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ»: پسران صلبی شما; نه پسر خواندگانتان . ]]
  • سوره‌ی نساء : 23.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 81 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۷
آبان
۹۴

  • وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ حَتَّىٰ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ ۚ أُولَٰئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا
  • توبه‌ی کسانی پذیرفته نیست که مرتکب گناهان می‌گردند (و به دنبال انجام آنها مبادرت به توبه نمی‌نمایند و بر کرده‌ی خویش پشیمان نمی‌گردند) تا آن گاه که مرگ یکی از آنان فرا می‌رسد و می‌گوید: هم اینک توبه می‌کنم (و پشیمانی خویش را اعلام می‌دارم) .  همچنین توبه‌ی کسانی پذیرفته نیست که بر کفر می‌میرند (و جهان را کافرانه ترک می‌گویند) .  هم برای اینان و هم آنان عذاب دردناکی را تهیّه دیده‌ایم .  
  • [[«أَعْتَدْنَا»: آماده کرده‌ایم .  فراهم آورده‌ایم . ]]
  • سوره‌ی نساء : 18.
  • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 80 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۵
آبان
۹۴


زندگی همیشه یه شانس مجدد در اختیار ما قرار میده : « فردا »

  • دکتر سیدنوراله شاهرخی
۱۴
آبان
۹۴

شیوه‌های مختلف بیان درد در قسمت‌های گوناگون بدن :

 لغات جدید در این تصویر :

stuffy   

­
  • (اتاق‌ یا هوا و غیره‌) خفه‌، دم‌ کرده‌
    the stuffy air of that dungeon
    هواى خفه‌ آن‌ دخمه‌
     
  • (بینى‌ یا سینوس‌ها) گرفته‌، بسته‌
    the child's nose is stuffy and he has a fever
    بینى‌ کودک‌ گرفته‌ است‌ و تب‌ دارد.‏
     
  • ملامت‌ انگیز، خسته‌ کننده‌، کسل‌ کننده‌، بى‌روح‌
    a stuffy newspaper
    روزنامه‌ى خشک‌ و کسل‌ کننده‌
      

  • cramp

    ­
  • گرفتگى‌ عضله‌ (در اثر خستگى‌ یا سرما و غیره‌)، چنگه‌
    a painful cramp in the left leg
    گرفتگى‌ دردناک‌ عضلات‌ پاى چپ‌
     
  • (جمع‌) قولنج‌ (کولنج‌)، تنگین‌، (دستگاه‌ گوارش‌) پیچ‌ زدن‌

  • گرفتگى‌ (یا قولنج‌ و غیره‌) ایجاد کردن‌، گرفته‌ شدن‌
    his fingers were cramped for lack of movement
    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۱۴
    آبان
    ۹۴

    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۱۴
    آبان
    ۹۴

    •  وَ لَکُمْ نِصْفُ مَا تَرَکَ أَزْوَاجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ ۚ فَإِنْ کَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ ۚ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِهَا أَوْ دَیْنٍ ۚ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ ۚ فَإِنْ کَانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ ۚ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَیْنٍ ۗ وَ إِنْ کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ ۚ فَإِنْ کَانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذَٰلِکَ فَهُمْ شُرَکَاءُ فِی الثُّلُثِ ۚ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصَىٰ بِهَا أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ ۚ وَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ ۗ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ
    • و برای شما نصف دارائی به جای مانده‌ی همسرانتان است, اگر فرزندی (از شما یا از دیگران و یا نوه یا نوادگانی) نداشته باشند (و باقی ترکه, برابر آیه‌ی قبلی, به فرزندانشان و پدران و مادرانشان تعلّق می‌گیرد) و اگر فرزندی داشته باشند, سهم شما یک چهارم ترکه است (و باقیمانده‌ی ترکه به ذوی‌الفروض و عصبه, یا ذوی‌الأرحام یا بیت‌المال می‌رسد .  به هرحال چه فرزندی نداشته باشند و چه فرزندی داشته باشند, سهم شما) پس از انجام وصیّتی است که کرده‌اند و پرداخت وامی است که بر عهده دارند (و پرداخت وام بر انجام وصیّت مقدّم است) .  و برای زنان شما یک چهارم ترکه‌ی شما است اگر فرزندی (یا نوه و نوادگانی از آنان یا از دیگران) نداشته باشید .  (اگر همسر یک نفر باشد, یک چهارم را تنها دریافت می‌دارد, و اگر دو همسر و بیشتر باشند, یک چهارم به طور مساوی میانشان تقسیم می‌گردد .  باقیمانده‌ی ترکه به خویشاوندان و وابستگان به ترتیب استحقاق می‌رسد) .  و اگر شما فرزندی (یا نوه و نوادگانی) داشتید, سهمیّه‌ی همسرانتان یک هشتم ترکه بوده (و بقیّه‌ی ترکه به فرزندانتان و پدران و مادرانتان - همان گونه که ذکر شد - می‌رسد .  البتّه) پس از انجام وصیّتی است که می‌کنید و بعد از وامی است که بر عهده دارید .  و اگر مردی یا زنی به گونه‌ی کَلالَه ارث از آنان برده شد (و فرزند و پدری نداشتند) و برادر (مادری) یا خواهر (مادری) داشتند, سهم هر یک از آن دو, یک ششم ترکه است (و فرقی میان آن دو نیست) و اگر بیش از آن (تعداد, یعنی یک برادر مادری و یک خواهر مادری) بودند, آنان در یک سوم با هم شریکند (و به طور یکسان یک سوم را میان خود تقسیم می‌کنند .  البتّه این هم) پس از انجام وصیّتی است که بدان توصیه شده است و یا پرداخت وامی است که بر عهده‌ی مرده است .  وصیّت و وامی که (به بازماندگان) زیان نرساند (یعنی وصیّت از بیش از یک سوم نباشد و مرده از روی غرض اقرار به وامی نکند که بر عهده‌ی او نیست, و یا صرف نظر از وامی نکند که بر دیگران دارد . و .  .  . ) .  این سفارش خدا است و خدا دانا (به آن چیزی است که به نفع شما است و آگاه از نیّات وصیّت‌کنندگان می‌باشد) و شکیبا است (و شتابی در عقاب شما ندارد; چرا که چه بسا پشیمان شوید و به سویش برگردید) .  
    • [[«یُورَثُ»: از او ارث برده می‌شود .  ثلاثی مجرّد است و متعدّی به (مِنْ) محذوف است و تقدیر آن چنین است: یُورَثُ مِنْهُ .  «کَلالَةً»: کسی که بمیرد و پدر و فرزندی نداشته باشد .  وارثی که پدر یا فرزند مرده نباشد .  حال برای ضمیر فعل (یُورَثُ) است .  «إِمْرَأَة»: زن .  عطف بر (رَجُلٌ) است .  «لَهُ»: ضمیر (هُ) به صورت مفرد ذکر شده است چون معطوف بعد از حرف (أَوْ) قرار گرفته است و (أَوْ) برای یکی از دو طرف است .  همچنین در مواردی که معطوف و معطوفٌ‌علیه در میان است می‌توان ضمیر را با توجّه به هر یک از آن دو برگزید و در اینجا از راه تغلیب و با توجّه به معطوفٌ‌علیه ضمیر مفرد مذکّر غائب به کار رفته است .  «غَیْرَ مُضَآرٍّ»: غیر زیان‌رسان .  واژه (غیر) حال نائب فاعل مستتر در فعل (یُوصی) است .  «أَخٌ أَوْ أُخْتٌ»: مراد برادر مادری یا خواهر مادری است .  «وَصِیَّةً»: مفعول مطلق است و تقدیر چنین است: یُوصِیکُمُ اللهُ بِذلِکَ وَصِیَّةً .  «حَلِیمٌ»: شکیبا .  از زمره اسماء الله است و یعنی: خداوند در عقوبت شتاب روا نمی‌دارد . ]]
    • سوره‌ی نساء : 12.
    • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 79 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۱۴
    آبان
    ۹۴

    من همونطور ک قبلنم ب یه مناسبتی توی وبلاگ قبلی عرض کردم کُلن آدم بدغذایی هستم ؛ هر غذایی ک با گوشت گوسفند درست شده باشه ، هر غذایی ک توش ماهی پخته یا سرخ شده یا کباب شده باشه ، هر غذایی ک توش پیاز پخته باشه ، هر غذایی ک توش بادمجون باشه وووو ( آیکن بی انتها بودن لیست ....) فقط بخشی از غذاهایی هست ک من نمی‌خورم !!!

    در همین راستا ، یکی از ده‌ها غذایی ک نمی‌خورم قورمه‌سبزی هست ؛ بعد الان توی یکی از دانشگاه‌هایی ک من افتخار تدریس دارم در اون روزی ک من اونجا هستم هر هفته همون روز قورمه سبزی میدن !!!!! برنامه‌‌ی غذائیشون هم چرخشی و اینا نیس ؛ هر هفته همون روز قورمه سبزی !!!! هیچی دیگه ...این برنامه در مورد من ب این شکل تغییر یافته ک هر هفته همون روز ==>> کنسرو !!!! ینی خودم از بیرون کنسرو می‌برم همرام ، توی سلف میخورم.

    بعد توی سلف اساتید و کارکنان هم غذا میخورم دیگه ؛ اونوخ بضی از این اساتید و کارکنان ک توی سلف هر هفته از کنار من رد میشن ، میان و میرن ، ب وضوح توی سرشون این علامت سؤالای بی پایان رو می‌بینم ک این کیه هر هفته با یه کنسرو میاد میشینه اینجا !!! بعضیام احتمالن با خودشون فک می‌کنن من دانشجوام و هوس کردم بیام واسه رو کم کنی شاید ! بشینم توی سلف اساتید و کارکنان ، غذا بخورم !!!! 

    نتیجه‌ی اخلاقی : برنامه‌ی غذایی خوبه چرخشی باشه ؛ اصن گیریم کسی بدشم از قورمه سبزی نیاد ولی مث من فقط یه روز توی اون دانشگا باشه ینی هر هفته همون روز هی باید قورمه سبزی بخوره ؟؟؟ عایا ؟ این چه وضشه آخه !!!!


    شعف نوشت : چقــــــــد خوبه ک بعد از حدود پنج سال تدریس مداوم ، هنوز بعضی شبایی ک فرداش توی دانشگاه تدریس دارم از شوق و ذوق تدریس ، خوابم نمی‌بره ؛ و چقـــــــد خوبه ک هنوز بعد از پنج سال تدریس مداوم ، بعضی شبایی ک روز قبلش تدریس داشتم چنان از لذتِ تدریس ، آکنده‌م ک شبش خوابم نمی‌بره ؛ خدایا سپاس ب خاطر همه چیز !
    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۱۳
    آبان
    ۹۴

    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۱۳
    آبان
    ۹۴


    معنای تحت اللفظی : حاضرم کلاهمو بخورم ...

    I'll eat my hat


    old-fashioned
    if you say you will eat your hat if something happens or does not happen, you mean you will be very surprised if it happens or does not happen.
    If we can't beat a second-rate team like Sheffield, I'll eat my hat.

    وختی میگید اگه فلان اتفاق نیفته یا اگه فلان اتفاق بیفته حاضرم کلاهمو بخورم ، ینی خیلی شگفت‌زده خواهم شد اگه اون اتفاق بیفته/نیفته.

    ب این مثال توجه کنید :

    اگه ما نتونیم یه تیم درجه دو مث شفیلد رو ببریم ، کلاهمو میخورم !!!
    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۱۳
    آبان
    ۹۴

    • وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَلْیَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا
    • بر مردم لازم است (که بر یتیمان ستم نکنند و) بترسند از این که انگار خودشان دارند می‌میرند و فرزندان درمانده و ناتوانی از پس خود برجای می‌گذارند و نگران حال ایشان می‌باشند (که آیا دیگران درباره‌ی آنان چه روا می‌دارند؟ پس هم اینک آنچه از مردم انتظار دارند که در حق فرزندانشان انجام دهند, خودشان در حق یتیمان مردم روا دارند و بالِ مهر و محبّت بر سر نوباوگان بی‌پناه بکشند) .  پس از خدا بترسند و با یتیمان با متانت و محبّت سخن بگویند .  
    • [[«مِنْ خَلْفِهِمْ»: از پس خود .  «ضِعَافاً»: جمع ضعیف, کوچک و درمانده . ]]
    • سوره‌ی نساء : 9.
    • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 78 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۱۲
    آبان
    ۹۴


    1 - دانلود کنید (حجم : تقریباً یک مگابایت)

    ب همراه پاسخ‌های پیشنهادی سؤالات حقوق اساسی ، آیین دادرسی کیفری و حقوق جزای عمومی و اختصاصی


    2 - دانلود کنید (حجم : تقریباً سیصد کیلوبایت)

    نسخه‌ی دیگری از همان سؤالات ؛ منقح‌تر (پاکیزه‌تر) ؛ بدون تبلیغات و بدون پاسخنامه‌ی پیشنهادی


    3 - پاسخ تشریحی سؤالات متون فقه آزمون قضاوت 94 (جدید)

    دانلود کنید (حجم : تقریبا 700 کیلوبایت)


    + در صورت امکان ، پاسخ‌های پیشنهادی سایر دروس هم در روزهای آتی از طریق همین پُست در وبلاگ ، عرضه خواهد شد.

    ++ پاسخ‌ها ارائه شده از جانب من نیست و امکان وجود اشتباهات متعدد در آن‌ها بعید ب نظر نمی‌رسد ؛ در صورت تمایل ، برای یافتن پاسخ صحیح ، ب متن قوانین و کتب درسی مربوطه مراجعه کنید.

    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۱۲
    آبان
    ۹۴

    • وَ آتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً ۚ فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَکُلُوهُ هَنِیئًا مَرِیئًا
    • و مهریّه‌های زنان را به عنوان هدیّه‌ای خالصانه و فریضه‌ای خدایانه بپردازید .  پس اگر با رضایت خاطر چیزی از مهریّه خود را به شما بخشیدند, آن را (دریافت دارید و) حلال و گوارا مصرف کنید .  
    • [[«صَدُقَات»: جمع صَدُقة, مهریّه‌ها .  «نِحْلَةً»: فریضه .  عطیّه بلاعوض .  حال (صَدُقات) است .  این واژه به معنی تدیّن و دینداری نیز آمده است .  در این صورت مفعولٌ‌له است .  «نَفْساً»: تمییز است .  «هَنِیئاً»: گوارا و خوشایند .  «مَرِیئاً»: خوشمزه و خوش هضم .  (هَنِیئاً مَرِیئاً): هر دو حال ضمیر (هُ) در فعل (کُلُوهُ) بوده و مرجع (هُ) «صَدُقَات» است .  به صورت مذکّرآمدن ضمیر به سبب برگشت به «شیءمذکور» یا «ذلک» است که جایگزین صدقات است (نگا: قاسمی, التحریر و التنویر) . ]]
    • سوره‌ی نساء : 4.
    • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 77 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۱۱
    آبان
    ۹۴

    ما (من و برخی از بزرگواران دیگه) بخاطر اینکه معتقدیم همونطور ک در مقابل جسممون مسؤولیم و باید امکانات رفاهی واسش فراهم کنیم ، در مقابل روح و روانمون و در مقابل اعتقادات و مذهبمون هم مسؤولیم ، چند ماهی هست ک ب حول و قوه‌ی الهی شروع کردیم در کنار مطالعات مداوم درسی ، یک دوره‌ی کتابخوانی رو هم در برنامه‌های روزانه‌مون گُنجوندیم ؛ بسته به نوع کتاب هر روز ده صفحه یا پونزده صفحه ؛ در هر روز بیشتر از نیم ساعت نمیشه ؛ اگه از امور متفرقه و شامورتی بازیا !!! کم کنیم و وختمونو کمتر توی شبکه‌های ضد اجتماعی !!! هدر بدیم ادامه‌ی همیشگی این طرح ، دور از دسترس نیس !

    اولین کتابی ک اینجا معرفی می‌کنم زن در آئینه‌ی جمال و جلال (تألیف آیت‌الله جوادی آملی) هست ؛ میتونید از اینجا (حجم : تقریباً یک مگابایت) دانلودش کنید ؛ من البته نسخه‌ی کاغذیشو خریداری کردم و از روی اون میخونم ولی شما میتونید از این طریق مطالعه‌َ‌ش کنید ؛ کتاب در مورد دید اسلام نسبت ب بانوان هست و برای کسانی ک در این زمینه سؤالاتی دارن میتونه منبع مفیدی باشه. ما در نظر داریم هر روز ده صفحه (از روی نسخه‌ی کاغذی) این کتاب رو مطالعه کنیم. کتابای بعدی رو هم ب شرط اینکه عمری باقی باشه از همین طریق معرفی خواهم کرد.

    + شما هم اگر مایل ب پیوستن ب این طرح هستید بسم‌الله ....

    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۱۱
    آبان
    ۹۴
    گفت استاد مبر درس از یاد :: یاد باد آنچه به من گفت استاد
    یاد باد آنکه مرا یاد آموخت :: آدمی نان خورد از دولت یاد
    پس مرا منت از استاد بود :: که به تعلیم من اِستاد اُستاد
    هرچه میدانست آموخت مرا :: غیر یک اصل که ناگفته نهاد
    قدر استاد نکو دانستن :: حیف ، استاد به من یاد نداد
    گر بمُردست روانش پر نور :: ور بود زنده خدا یارش باد

    تقدیم به همه‌ی اساتید زحمت کش
    (ارائه شده از سوی بازدیدکننده‌ی محترم که با نام " حالا "خود را معرفی کرده‌اند )
    + با ابراز اردات و عبودیت(1)ب مقام یکایک استادانم ؛ از معلم کلاس اولم در روستا (جناب آقای پرتاری) تا آخرین اساتیدم در دوره‌ی دکتری (آقایان محقق داماد و صفایی).
    ++ چرا برای یادآوری اساتید ، منتظر روز معلم باشیم ؟ هر روز ، روز معلم هست. چون ما هر روز ، اونی هستیم ک هستیم ، پس هر روز مدیون کسانی هستیم ک ما رو  تبدیل ب اونچیزی کردن ک الان هستیم.
    عکس نوشت : ببینید اینو 
     
    از صمیمیتی ک در این عکس هست خوشم اومد خیلی ، صمیمیت در عین تضاد ؛ شادابی پسر و حالت ایستادنش از یکسو و از سوی دیگه پیریِ مرد پیر و دست‌هایی ک روی صورتش گذاشته و خیره شدنش ب عمق چشمان پسر ... معرکه‌س این تصویر.

    1 - من علمنی حرفا فقط صیرنی عبدا.
    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۱۱
    آبان
    ۹۴

    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۱۰
    آبان
    ۹۴

    • لَا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلَادِ
    • رفت و آمد (پیروزمندانه, و اشتغال به کسب و کار و تجارت و بسر بردن در ناز و نعمت) کافران در شهرها, تو را نفریبد .  
    • [[«لا یَغُرَّنَّکَ»: تو را گول نزند .  «تَقَلُّبُ»: گشت و گذار .  آمد و شد (نگا: نحل / 46) .  غلْط خوردن در ثروت و نعمت .  «بِلاد»: جمع بلد, شهرها .  جاها و سرزمینها . ]]
    • سوره‌ی آل عمران : 196.
    • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 76 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۱۰
    آبان
    ۹۴

    • الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ
    • کسانی که خدا را ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان افتاده (و در همه‌ی اوضاع و احوال خود) یاد می‌کنند و درباره‌ی آفرینش (شگفت‌انگیز و دلهره‌انگیز و اسرارآمیز) آسمانها و زمین می‌اندیشند (و نقشه‌ی دلربا و ساختار حیرتزای آن, شور و غوغائی در آنان برمی‌انگیزد, و به زبان حال و قال می‌گویند:) پروردگارا! این (دستگاه شگفت کائنات) را بیهوده و عبث نیافریده‌ای; تو منزّه و پاکی (از دست یازیدن به کار باطل!), پس ما را (با توفیق بر انجام کارهای شایسته و بایسته) از عذاب آتش (دوزخ) محفوظ دار .  
    • [[«قِیَاماً»: جمع قائم, ایستادگان .  «قُعُوداً»: جمع قاعد, نشستگان .  «قِیَاماً وَ قُعُوداً وَ .  .  .  الأرْضِ»: حال ضمیر (و) یَذْکُرُونَ بوده و بر همدیگر عطف شده‌اند .  «جُنُوب»: جمع جنْب, پهلوها .  «بَاطِلاً»: بیهوده و عبث .  صفت مصدر محذوفی است و تقدیر چنین است: خَلْقاً باطِلاً .  یا حال (هذا) است .  «سُبْحَانَکَ»: پاک و منزّهی تو .  مفعول مطلق فعل محذوف (سَبَّحَ) .  «قِنَا»: ما را محفوظ و مصون دار .  از ماده (وقی) . ]]
    • سوره‌ی آل عمران : 191.
    • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 75 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۱۰
    آبان
    ۹۴


    با تشکر از بازدیدکننده‌ی محترم " پارسا " بابت ارسال این متن

    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۱۰
    آبان
    ۹۴

    امتحان گیرنده ب امتحان‌شوندگان میگه : برای اینکه انتخاب ، عادلانه صورت بگیره ، همه‌تون باید یک امتحان رو بدید ؛ امتحانم اینه : از اون درخت برید بالا !!!!

    نتیجه‌ی اخلاقی : هر کسی بنا به مقتضیات و استعدادهای خودش ، یه نابغه‌س ؛ منتها اگر شما در مورد استعدادها و توانائی‌های یه ماهی بر این اساس قضاوت کنید ک آیا او میتونه از یک درخت بالا بره یا نه ، اون ماهی در تمام طول عمرش این تصور رو در مورد خودش خواهد داشت ک یک احمق دست و پا چلفتیه !!!

    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۰۹
    آبان
    ۹۴

    • کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ۗ وَ إِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ۖ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ ۗ وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ
    • هر کسی مزه‌ی مرگ را می‌چشد, و بیگمان به شما پاداش و پادافره خودتان به تمام و کمال در روز رستاخیز داده می‌شود .  و هرکه از آتش دوزخ به دور گردد و به بهشت برده شود, واقعاً سعادت را فراچنگ آورده و نجات پیدا کرده است .  و زندگی دنیا چیزی جز کالای فریب نیست .  
    • [[«نَفْسٍ»: کس .  شخص .  «ذَآئِقَة»: چشنده .  «تُوَفَّوْنَ»: به تمام و کمال به شما داده می‌شود .  «زُحْزِحَ»: دور کرده شد .  «فَازَ»: کامیاب شد .  به مراد رسید .  «مَتَاع»: کالا .  «غُرُور»: خدعه و فریب . ]]
    • سوره‌ی آل عمران: 185.
    • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 74 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۰۸
    آبان
    ۹۴

    تصویر ، تزئینی است

    کوچه‌ای ک یه در توش همیشه بازه و یه بانوی پیر نشسته روی زمین ، تنها همیشه از داخل خونه ، کوچه رو نگا میکنه و صدای رادیویی ک همیشه بلنده شاید واسه اینکه بلندتر باشه از صدای هجوم و تاراج خاطراتی ک ذهن بانو رو آزار میده.

    نونوایی‌ای ک گیرم کیفیت نونش چندان خوب نیس اما در عوض ، همیشه خلوته و بانوی سالخورده‌‌ی دیگه‌ای ک ب جای اینکه منتظر مرشد (ینی شاطر) بمونه تا نونش رو بیاره واسش ، از مرشد میخاد ک جاروبی بهش بده تا خُرده نون‌ها رو جَم کنه از دَمِ درِ نونوایی.

    مردی ک وختی می‌بینه نفر جلوئیش داره نونایی ک جَم کرده رو میذاره توی نایلون ، بدون اینکه ازش خواسته بشه دهنه‌ی نایلون رو گشاد میکنه تا نونا راحت‌تر برن توی نایلون.

    پسرکی حدودن ده دوازده ساله ک همسایه‌ی مجاور ما هستن و دست خواهرای کوچیک‌تر دو قلوش رو گرفته ، هر خواهر یه طرف ، دوان دوان دارن میرن از سر کوچه ، چیزی بخرن لابد !

    اینا ینی زندگی جریان داره ، اینا ینی حیات و سر زندگی و اینا ینی ک باید لححححظه‌ لححححظه‌ی زندگی رو قدر دونست و بخاطر چشیدن و لمس کردنش خدا رو شکر کرد....

    اینا ینی ک من عااااشق خودمونی بودن این شهرم ، اینا ینی اینکه متنفففرم از زندگی مکانیکی و پر از دود و دم شهرای بزرگ...


    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۰۸
    آبان
    ۹۴

    • وَ لَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ ۚ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْمًا ۚ وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ
    • کافران (و بی‌دینانی که ایمان را داده و کفر را خریداری کرده‌اند) گمان نبرند که اگر بدیشان مهلت می‌دهیم (و وسائل رفاه دنیوی برایشان مهیّا می‌داریم و بر عمرشان می‌افزائیم) به صلاح آنان است, بلکه ما بدیشان فرصت می‌دهیم تا بر گناهان خود بیفزایند و (در آخرت به عذاب شدیدی دچار آیند .  بیگمان) برای آنان عذاب خوارکننده‌ای است .  
    • [[«نُمْلِی»: فرصت و مجال می‌دهیم (نگا: مؤمنون / 55 و 56) .  «مُهِینٌ»: خوارکننده . ]]
    • سوره‌ی آل عمران : 178.
    • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 73 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۰۸
    آبان
    ۹۴

    • الَّذِینَ قَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا ۗ قُلْ فَادْرَءُوا عَنْ أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ
    • آنان کسانی هستند که نشستند و (از جنگ کناره‌گیری کردند و نسبت) به برادران خود گفتند: اگر از ما اطاعت می‌کردند (و حرف ما را می‌شنیدند) کشته نمی‌شدند .  بگو: پس مرگ را از خود به دور دارید اگر راست می‌گوئید (که می‌توان با پرهیز و حذر از دست قضا و قدر گریخت) .  
    • [[«قَعَدُوا»: نشستند .  «إِدْرَءُوا»: به دور دارید .  دفع کنید . ]]
    • سوره‌ی آل عمران : 168.
    • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 72 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۰۷
    آبان
    ۹۴

    این مطلب نخستین بار در جمعه بیست و سوم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 7:41 با شماره‌ی پست 38 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود. اگر تمایل به دیدن کامنت‌ها و پاسخ‌هایی دارید که بازدیدکنندگان وبلاگ و من ، ذیل این مطلب در بلاگفا نوشته بودیم اینجا را ببینید.

    12)

    Fill the glass to the rim

    rim: لبه، دیواره

    To the rim=لب به لب

    معنای اصطلاحی: لیوان را لب به لب پر کن.


    13)

    شیوه‌های مختلف بیان حساسیت داشتن نسبت به ماده‌ای خاص:

    I am allergic to tomato paste: من به رب گوجه فرنگی حساسیت دارم

     I'm lactose intolerant  :من به لبنیات حساسیت دارم 

    intolerant: زیر بارنرو، بی‌ گذشت‌، متعصب‌

     Lactose: قند شیر


    can not process corn: من نمیتونم ذرت رو هضم کنم


    14)

    .Mahtab: Ghazanfar! They are after you                         مهتاب: غضنفر! آنها دنبالت هستن.

    ?Ghazanfar: Sweetheart, what has happened                 غضنفر:عزیزم چه اتفاقی افتاده؟
    !Mahtab: The Police ARE after you! lay low for a while    مهتاب: پلیس دنبالته.چند روزی این طرفها آفتابی نشو.

     lay low:

    معنای کلمه به کلمه: قرار دادن پایین!

    معنای اصطلاحی: جایی آفتابی نشدن!

    نکته: توجه کنید کلمه‌ی POLICE جمع بسته نمی‌شود و همیشه باید با فعل کمکی به شکل جمع (در این جمله ARE) مورد استفاده قرار گیرد.


    تصویر 4) 

    آپلود عکس

    یکی از بهترین احساسات در جهان این است که بدانی کسی به خاطر تو خوشحال است.

    {یعنی بدانی که عمل تو موجب شادی کسی شده است.}


    15) My heart is heavy  دلم گرفته. (معنای تحت‌اللفظی : قلبم سنگین است)


    16) Speak your heart  حرف دلت رو بزن. (معنای تحت‌اللفظی : قلبت را حرف بزن)


    17) I know what you're going through  

    (معنای تحت‌اللفظی : میدونم داری میری داخل چی !!!)

    go through: تجربه کردن، از سر گذراندن

    معنای اصطلاحی:میدونم چه رنجی داری میکشی.

    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۰۷
    آبان
    ۹۴

    من نمیدونم ما چرا رودرواسی داریم با خودمون ؟ چرا مسلمون شرمنده هستیم ؟ از وختی برخی از این بازیگرای زن بی دین و ایمون شروع کردن ب گذاشتن عکسای آتلیه‌‌ایِ اونچنانی از خودشون توی سایتا با آرایشی ک فقط یادآور زنان بدکاره بود و با دستمالی بر سر ب عنوان « حجاب » مثلن !!!! و از وختی رفتن توی جشنواره‌های خارج کشور کشف حجاب کردن بعدم برگشتن و راس راس توی این کشور راه رفتن و فیلم بازی کردن و کسی هم بشون نگفت بالای چِشِتون ابرو هست یا نیست ، باید بدون ترس و واهمه همه‌شون ممنوع الفعالیت میشدن ، بازیگری ک مروج بدحجابی و بلکه بی حجابی باشه نخواستیم !!! اگه از همون اول باهاشون محکم برخورد میشد حالا کسی به خودش اجازه نمیداد این افتضاحات اخیر رو بالا بیاره و دو قورت و نیمش هم باقی باشه !!! تازه حالا میخاد مثلن مصاحبه کنه و پته‌ی سینمای فاسد ایران رو بندازه روی آب !!! عامل فساد سینمای ایران همون مث توئی هست ک تا رفتی بیرون ، شروع کردی ب عکسای اونچنانی انداختن ک در ازای دادن شرافتت و حجب و حیای نداشته‌ت مشتری کسب کنی !!!! دیگرون هم مث تو !!! بی شرفی ک فقط داشتنِ رابطه‌ی نامشروع نیست که !!!

    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۰۵
    آبان
    ۹۴

    این مطلب نخستین بار در شنبه سوم آبان ۱۳۹۳ ساعت 21:49  با شماره‌ی پست 619 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.


    خدا از مؤمنان جانها و مال‌هایشان را خریده به این (بها) که بهشت از آن آن‌ها باشد (در عوض ) در راه خدا کارزار کنند، بکشند و کشته شوند، این وعده حقى است بر او که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده، و کیست که به پیمان خویش از خدا وفادارتر باشد؟ به معامله پر سود خویش که انجام داده‌اید شادمان باشید، که این کامیابى بزرگ است. (سوره‌ی توبه ؛ آیه‌ی 111)

    + از حسین (علیه‌السلام) بیاموزیم ؛ خودمان را ارزان نفروشیم.

    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۰۵
    آبان
    ۹۴

    • لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ
    • یقیناً خداوند بر مؤمنان (صدر اسلام) منّت نهاد و تفضّل کرد بدان گاه که در میانشان پیغمبری از جنس خودشان برانگیخت .  (پیغمبری که) بر آنان آیات (کتاب خواندنی قرآن و کتاب دیدنی جهان) او را می‌خواند, و ایشان را (از عقائد نادرست و اخلاق زشت) پاکیزه می‌داشت و بدیشان کتاب (قرآن و به تبع آن خواندن و نوشتن) و فرزانگی (یعنی اسرار سنّت و احکام شریعت) می‌آموخت, و آنان پیش از آن در گمراهی آشکاری (غوطه‌ور) بودند .  
    • [[«بَعَثَ»: برانگیخت .  فرستاد .  «یَتْلُو»: می‌خواند .  در رسم‌الخطّ قرآنی الف زائدی به دنبال دارد .  «یُزَکِّیهِمْ»: از عقائد تباه و رفتارهای نابهنجار پاکشان می‌دارد .  «الْکِتَاب»: قرآن مجید .  «الْحِکْمَة»: سنّت مطهّره . ]]
    • سوره‌ی آل عمران : 164.
    • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 71 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۰۵
    آبان
    ۹۴

    • یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَقَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ أَوْ کَانُوا غُزًّى لَوْ کَانُوا عِنْدَنَا مَا مَاتُوا وَمَا قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذَٰلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ ۗ وَاللَّهُ یُحْیِی وَیُمِیتُ ۗ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ
    • ای کسانی که ایمان آورده‌اید! شما همانند کافران نباشید که چون برادرانشان به مسافرتی (برای تجارت و کسب و کار) می‌رفتند (و می‌مردند) یا (در کشورهای خود یا جای دیگری) به جنگ می‌پرداختند (و کشته می‌شدند) می‌گفتند: اگر نزد ما می‌ماندند, نمی‌مردند و کشته نمی‌شدند .  (شما ای مؤمنان! چنین سخنانی را نگوئید) تا خداوند این (گفتار و گمان) را حسرتی بر دل آنان کند .  و خدا است که زنده می‌کند و می‌میراند (و زندگی و مرگ در دست او است) و خدا آنچه را که می‌کنید (چه خوب باشد و چه بد) می‌بیند .
    • [[«ضَرَبُوا فِی الأرْضِ»: در زمین مسافرت کردند .  «غُزّیً»: جمع غازی, جنگجویان .  جهادگران .  «لِیَجْعَلَ اللهُ ذلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ»: تا خداوند آن عقیده و باور نادرست ایشان را حسرتی در دل آنان گرداند .  تا خداوند جهاد مؤمنان و دستیابی به غنیمت و فوز شهادت ایشان را مایه حسرت کافران گرداند .  لام (لِیَجْعَلَ) لام عاقبت است (نگا: قصص / 8) . ]]
    • سوره‌ی آل عمران : 156.
    • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 70 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۰۴
    آبان
    ۹۴

    نظر به احترامی ک واسه دانشجویان محترم و مخاطبان وبلاگ قائل هستم و نظر ب احترامی ک میذارم ب انتظارشون در خصوص تسریع در قرار دادن فایل‌های صوتی در وبلاگ ، از این ب بعد خودم رو موظف و متعهد میدونم ک هر هفته دوشنبه شب ، در صورتی ک عمرم ب دنیا باشه و اتفاق غیر مترقبه‌ای نیفته ، یک فایل صوتی از جلسات درس خودم در وبلاگ قرار بدم تا بازدیدکنندگان از قبل ، مطمئن باشن ک در چه تاریخی ، فایل صوتی قرار داده خواهد شد ؛ اولویتِ فعلی ، تمام کردنِ فایل‌های صوتی درس حقوق مدنی سه هست ؛ بنا بر اولویتی ک شما بازدیدکنندگان محترم ، معین می‌کنید درس بعدی رو معین خواهم کرد ؛ در صورت تمایل ، پیشنهادات خودتون در این مورد رو در قسمت نظرات ذیل همین مطلب بیان بفرمائید ؛ البته برخی از دروس رو در ترم جاری دارم ضبط می‌کنم (مث مدنی 6) ؛ برخی از دروس هم فایل صوتیشون قدیمیه و الان قابل استفاده نیست (مث درس تجارت 3) ؛ ولی ب هر حال شما پیشنهادات خودتون رو بیان فرمائید ؛ اگه امکانپذیر بود حتمن میذارم در اولویت.


    + از گذاشتن نظرات غیر مرتبط ، ذیل این پست ، اکیدن خودداری فرمائید ؛ خاهشن ! (ضمنن خودم میدونم « خاهشن » اشتباهه ؛ تذکر ندید خاهشن !)

    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۰۴
    آبان
    ۹۴


    + موافقم با این جمله ؛ از بُنِ دندان.

    ++ برگرفته از فیلم برباد رفته ؛ محصول 1939.

    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۰۴
    آبان
    ۹۴

    این مطلب نخستین بار در چهارشنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۲ ساعت 11:2 با شماره‌ی پست 186 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود. اگر تمایل به دیدن کامنت‌ها و پاسخ‌هایی دارید که بازدیدکنندگان وبلاگ و من ، ذیل این مطلب در بلاگفا نوشته بودیم اینجا را ببینید.

    آنچه اینجا می‌نویسم متعلق به روزگاری است که اشخاص را در آن سن کودک و یا به اصطلاح حقوقی صغیر ممیز می‌خوانند.  تو گویی قرن‌ها از آن زمان فاصله گرفته‌ام، روانشناسان میگویند "منِ" انسان در طول دوران عمرش ثابت می‌مانَد، و بعد بیان می‌کنند که روان انسان در سرتاسر حیات یک انسان به مثابه‌ی یک ماده‌ی ثابت و البته در عین حال تغییرپذیر است که باعث می‌شود آدم در سراسر عمرش خودش را به عنوان یک ماهیت ثابت تشخیص دهد ، اما نمی‌دانم چرا این داده‌ی علمی در مورد من یکی و حداقل در مورد دوران کودکی‌ام صدق نمی‌کند؛ وقتی به آن دوران و خاطراتش فکر می‌کنم آنقدر برایم غریب و غیرقابل باور هستند  که انگار شخص دیگری آن خاطرات را زیسته است و سپس حافظه‌ی آن شخص را درون مغز من جا داده‌اند مثل یک  لپ‌تاپ که هارد دیسک آن را برداشته و هارد دیسک دیگری را درونش کار گذاشته باشند......بگذریم.

    آن سال‌ها برایم تصور عاشورا در جایی غیر از روستای‌مان آن‌قدر بعید بود که حتی سال‌ها پس از اینکه به شهر آمده بودیم برای تاسوعا و عاشورا با اصرار من و برادرم و البته با بی‌میلی پدر، به روستا برمی‌گشتیم. و اولین سالی که عاشورا در شهر ماندم آن قدر برایم غریب بود که نوشتن احساساتم در آن روز نیاز به یک مطلب جداگانه دارد.

    همه چیز از صبح زود، زودتر از آنکه من از خواب بیدار شوم شروع می‌شد، بلندگوی مسجد روستا شروع می‌کرد به پخش عزاداری تا نشانه‌ای باشد بر اینکه آن روز بزرگ از راه رسیده است؛ طوری که حالا یادم می‌آید روضه‌خوانی‌های مرحوم کافی را پخش می‌کرد، من با همان صدا از خواب بیدار می‌شدم، و البته نمی‌دانم پدر و مادر چقدر زودتر از من ـ شاید وقت نماز صبح ـ از خواب بیدار شده بودند. و نیز نمی‌دانم هیجاناتم در آن روز اجازه می‌داد که صبحانه‌ای بخورم یا نه. از خانه که بیرون می‌زدم ابتدا به سمت مسجد می‌رفتم و مناظری که آنجا می‌دیدم همیشه و هر سال برایم اعجاب‌انگیز و زیبا بود، نمیدانم چه موقع ـ شاید از همان اذان صبح ـ و نمی‌دانم توسط چه اشخاصی حوضچه‌ای از گِل، مقابل مسجد درست شده بود که مردم از آن بر لباس‌های خود می‌مالیدند ـ عمدتاً بر شانه‌های خود و بعضاً کمی بر سر نیز می‌گذاشتند ـ بانوان نیز که در آن روز چادرهای خود را به نشانه‌ی عزا به طرز مخصوصی که خاص مناطق ما است پشت سر خود گره میدادند از همان گِل بر سر و پشت چادرهای خود می‌گذاشتند؛ آن اجتماع برای شخصی مثل من که تا آن موقع از عمرم  عادت به دیدن آن همه آدم به صورت یک جا نداشتم خیلی عجیب می‌نمود؛ آن موقع از صبح، همه‌ی اهالی روستا جمع بودند و همه‌ی دوستانم هم بودند، کودکانی مثل خودم، آن اجتماع به چیزی مثل رستاخیز می‌مانست، نمی‌دانم در آن موقع از عمرم اصلاً می‌دانستم رستاخیز یعنی چه؟ هر چه بود همه چیز آن روز از همان اول روز بسیار عجیب می‌نمود، و اولین مورد، از عجایب آن روز دیدن همه‌ی مردم روستا در آن وقت صبح جلوی مسجد بود.....و اما بعد از مسجد، نوبت قسمت اصلی ماجرا بود، همان که فقط سالی یک‌بار و در همان روز خاص اتفاق می‌افتاد و هر سال آنقدر برای ما جذاب بود که گویی بار اول است که آن را تجربه می‌کنیم......"کمپرسـی" ـ یا آن‌طور که آن روزها معمول بود بگویند:"جک‌بادی"... حتماً تعجب می‌کنید، این دو کلمه‌ی به ظاهر بی‌ربط این وسط چکار میکنند؟

    در روستای ما کمپرسی‌ها جزو لاینفک مراسم روز عاشورا بودند، در روستای ما چند نفر بودند که وسیله‌ی امرار معاش‌شان کمپرسی بود، در روز عاشورا آن چند نفر ماشین‌های خود را به مراسم اختصاص می‌دادند، برای چه؟ طی یک رسم قدیمی، مردم آن سامان، روز عاشورا به زیارت اهل قبور می‌روند، در واقع مراسم عزاداری با حرکت از روستا به سمت قبرستان با پای پیاده شروع می‌شود،امروزه هم درشهر ما همین رسم در بین برخی از مردم رواج دارد که روز عاشورا به زیارت اهل قبور می‌روند، هر چند خودِ من هیچ‌وقت، دلیل این کار را نفهمیدم، و تا جایی هم که در کتاب شریف مفاتیح‌الجنان جستجو کردم، در اَعمال مستحب در روز عاشورا، چیزی در خصوص زیارت اهل قبور نیامده بود.به هر حال در روز عاشورا در طول مسیر قبرستان نیز عزاداری به صورت پیوسته ادامه داشت، عزاداری به صورت سینه‌زنی بود، فاصله‌ی بین روستا و قبرستان، چیزی حدود دو کیلومتر بود،البته در سنین کودکی، ابعاد همه چیز به نظر، بسیار بزرگ و غیرقابل وصف می‌نماید، مثلاً همیشه با خودم فکر می‌کردم مردان و زنان روستا چطور میتوانند آن فاصله را پیاده برومند و برگردند......

    (ادامه دارد)

    برای دیدن قسمت دوم و پایانیِ مطلب ، در صورت تمایل ، اینجا رو کلیک کنید


    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۰۴
    آبان
    ۹۴

    این مطلب نخستین بار در دوشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۳ ساعت 7:43 با شماره‌ی پست 868 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.

    یاد آوری

    در مطلبی که یک سال و سه ماه پیش اینجا نوشتم ، بیان کردم که حال و هوای صبح روز عاشورا در سال‌های کودکی ام چطور بود ، رسیدم به اونجا که کمپرسی (یا به قول اون روزای ما جَکبادی) نقش تعیین کننده‌ای در مراسم عاشورای اون سالا در روستای ما داشت ، روستای ما ، یا بهتره بگم بچه‌های روستای ما مفتخر بودن که سه تا جکبادی داشتن !!!! قبلا گفتم که بنا به سنتی که دلیلش واسه من معلوم نبود و نیس ، مردم اون سامان ، روز عاشورا به سمت قبرستان‌ها حرکت می‌کردن ، در طول مسیر ، عزاداری می‌کردن و مراسم اصلی رو با مردم چند روستای دیگه که اونا هم به سمت قبرستون حرکت کرده بودن ، برگزار می‌کردن .

    به عشق تاج !

    برتری روستای ما این بود که ما که در طول مسیر ، عزاداری می‌کردیم بلندگومون روی تاج کمپرسی قرار داشت (تاج ، همون بالاترین قسمتِ جکِ یک کمپرسی هست که در حالت معمول به صورت سایبونی میفته روی اتاق راننده ، همون قسمتی که مث قسمت جلویِ کلاهِ سربازی هست !)بله ، بلندگوی مراسم در طول راه روشن بود ، کمپرسی با سرعت آهسته حرکت می‌کرد ، نوحه خون ، پای پیاده ، پایین می‌خوند و برقِ بلندگو از باتریِ کمپرسی تغذیه می‌شد. ما بچه‌ها هممممممه‌ی عشقمون این بود بریم روی تاج کمپرسی بشینیم و بلندگو رو نگه داریم ، کأنّه که ما داشتیم مراسم رو رهبری و هدایت میکردیم ، یه همچین حسی داشتیم.

    از غول بالا بکِش !!!

    صبح ، اول صبح ، صبحونه خورده و نخورده از خونه می‌زدیم بیرون ، می‌رفتیم رو به روی مسجد آبادی ، بی‌صبرانه منتظر می‌موندیم جکبادیا بیان ، ما بریم بالا ، روی تاج بشینیم ، طبیعیه پسرای صاحبِ جکبادی از همون درِ خونه می‌رفتن توی جک و وقتی جکبادی به ما می‌رسید اونا از قبل ، بالا بودن ، کشیدن بالا از جکبادی با اون جثه‌ی کوچیک ، خودش حکایتی بود. پا رو میذاشتیم توی رینگ فلزیِِ تایر عقب ، دست از میله‌های پایینِ جَکِ جکبادی میگرفتیم و خودمون رو با هزار زور و زحمت از اون کوهِ آهنی میکشیدیم بالا و پرتاب می‌کردیم داخل جک.

     از جک بالا کشیدن و روی تاج رفتن یک خوان دیگر بود توی این هفت خوان که از دو جهت با دشواری مواجه بود، اولاً ، جا روی تاج محدود بود و حداکثر پنج شش بچه می‌تونست بشینه اون بالا و اگه کسی دیر می‌رسید و جا اون بالا پر میشد ، محال بود یکی از اون بالائیا از حق خودش بگذره ، بیاد پایین و بذاره تو بری بالا ، حداکثر انتظاری که میتونستی داشته باشی این بود که یه کمی مهربون‌تر ! بشینن و اجازه بدن تو هم بری بالا ، ثانیاً رفتن از داخل جک ، به روی تاج ، واسه ما که بچه بودیم و کوتاه قد ، بدون کمک اونایی که از قبل ، روی تاج بودن تقریباً غیر ممکن بود ، اونا باید دستشون رو از بالا دراز می‌کردن سمت پایین و به ما در بالا رفتن کمک می‌کردن.

    سید بودنِ من، هر دوی این مشکلا رو رفع می‌کرد.

    سیدِ اولادِ پیغمبر

     مردم اون دیار علاقه‌ی زیادی به سادات داشتن و بچه‌ها از پدر مادراشون یاد گرفته بودن که باید به ما احترام بذارن، بنابراین اگر جا روی تاج کم بود بالاخره کسی پیدا می‌شد که بیاد پایین و به من جا بده و معمولاً کسی پیدا می‌شد که در بالا رفتن و به تاج رسیدن به من کمک کنه ، پدر مادرای دوستام عمدتا به من میگفتن " پسر آقا " ینی سید رو آقا خطاب میکردن و منم که پسر سید بودم می‌شدم " پسر آقا " !

    شرارت !

         از حق نباید گذشت البته که من هم از این قدرت و اقتداری که به من داده شده بود و فقط ناشی از احترام و ارادت اونا به سادات بود و بس ، خیلی وختا سوء استفاده می‌کردم به ضرر خودشون ! معمولن توی همه جا ، توی همه بازیا ، توی همه کلاسا ، فرمانده ، من بودم ؛ حرف من حرف اول اگه نبود ، حرف آخر حتمن بود ، توی فوتبالایی که بازی می‌کردیم وختی تیم ما بازی نمی‌کرد من داورِ بازی بودم ، وختی هم تیم ما بازی میکرد من بازم با حفظ سِمَت، هم بازیکن بودم هم داور !!!! و معمولن هم سعی نمیکردم در چنین مواقعی ، بی طرفی رو حفظ کنم ! بنابراین بچه‌ها خودکشی میکردن ک بیفتن توی تیم من !!!

         یادم هست یکی از دوستام که نجم الدین اسمش بود و ما بش می‌گفتیم نَجْمَلْدین یا به طور اختصاری " نَجی "!!!! ـ هرجا هست الان خدا حفظش کنه – یه بار در تیم مقابلِ من بازی میکرد ، توی بازی یه عرض اندامی در مقابل من کرد و به حرفم گوش نداد ، توی همون زمین بازی اندکی از خجالتش در اومدم – ینی ببخشید مقداری کتکش زدم!!!! ـ بعد دلم راضی نشد و لازم میدیدم بیشتر بزنمش! حسسسسسابی گریه‌ش گرفته بود و همون من رو عصبی‌تر هم میکرد ! انگار انتظار داشتم وقتی من می‌زنم او گریه نکنه حتا !!!! این بود که باز خواستم بزنمش ولی از دستم فرار کرد ! از فرط خشم به جنون رسیده بودم ! دنبالش دویدم ، دوید توی خونه‌ی یکی از فامیلاش که همون نزدیکیا بود ، انگاری رفته بود توی یه دژ مستحکم ! واسه اینکه ثابت کنم هیچکس ، هیچکسِ هیچکس ، نباید در برابر من عرض اندام کنه واستادم دَمِ دَر همون خونه و گفتم (با صدای بلند) فِک کردی رفتی توی خونه‌ی فامیلات من دیگه کارت ندارم ؟ بعد سَرَمو انداختم پایین رفتم توی خونه‌ی فامیلشون ، زدمش !!!! فامیلاش هم قضیه رو یه دعوای بچّگونه میدونستن و نیازی به دخالت نمیدیدن انگار ! یا شاید هم احترام منو نگه می‌داشتن!

         یه اینطور بچه‌ی شروری بودم من! ینی صُب می‌زدم بیرون از خونه تا ظهر توی کوه و کمر، ظهر میومدم خونه، مادرم به زورِ قفل کردنِ درِ اصلی خونه ، ما رو نگه می‌داشت توی خونه که گرمای پنجاه درجه به بالا ، ما رو از پا نندازه ، تا ساعت چهار عصر ، بعد از اون باز میزدیم بیرون تا وقتِ اذون مغرب!

         می‌گفتم از روز عاشورا.

    غرور و افتخار !!!!

         خلاصه میرفتم و روی تاج کمپرسی می‌نشستم و بی‌صبرانه منتظر می‌موندم تا راه بیفته سمت قبرستون ، توی جاده هم که بساط عزاداری برپا بود. با حرکت سلّانه سلّانه‌ی (= آرام و با طُمأنینه‌ی) دسته‌ی عزاداری ، همون یکی دو کیلومتر ، یکی دو ساعت ، طول میکشید ، بعد که می‌رسیدیم به قبرستون ، دسته‌هایِ عزاداریِ روستاهای دیگه هم میومد و اونا که سیستم صوتی‌شون حداکثر روی یه خودروی نیسان سوار بود ، و در برابر هیبت جَکبادی آبادی ما ، به یه جوجه ! شبیه بود ، میومدن و در دسته‌ی آبادی ما ادغام می‌شدن . همه با هم عزاداری میکردن و همین ادغام شدن اونا در ما و استفاده‌ی اونا از سیستمِ صوتیِ روستای ما، چه مایه‌ی فخر و مباهاتی بود واسه ما ، روی تاج جکبادی که مینشستیم و ته بلندگو رو که توی دستمون میگرفتیم و این حس بهمون دست می‌داد که ما الان نقش مفیدی توی برگزاری مراسم داریم حس وصف ناپذیری بود ، می‌شد به راحتی فریاد زد حتا که I'm the king of the world  من پادشاه جهانم ! یا مثلا معادل فارسی این عبارت ، از حافظ که : " سلطان جهانم به چنین روز غلام است!"

    عکس نوشت

    برای دیدن این عکس در ابعاد بزرگ‌تر ، کلیک کنید 

    اما سورپرایزی که واستون دارم این عکس فوق هست.

    این عکس متعلق به آبادی ماست که در سال‌های اوایل دهه‌ی هفتاد گرفته شده. جاده‌ای که در سمت چپ تصویر می‌بینید همون جاده‌ای است که به سمت قبرستون‌ میرفت (از پایین تصویر ب سمت بالای تصویر) و روزای عاشورا تبدیل میشد به محل عزاداری و البته در روزای عادی که عمدتاً محل عبور و مرور کامیون‌ها بود.

         یادم هست شبای تابستون توی تاریکی محض ، توی آسمون پر ستاره که سر آدم گیج می‌رفت از بس ستاره زیاد بود ، فقط یه چیز ، اون سکوت مطلق ، اون خلأ رو می‌شکست و نشونه‌ای از حیات و زندگی بود ، اونم صدای موتور یه کامیون دیزلی که پهنه‌ی شب رو میشکافت و از دور دورا افتان و خیزان میومد و میومد تا وقتی از جلوی آبادی میگذشت و دوباره در خلا محو می‌شد.

         اون وسط آبادی هست که یه درخت ، پُرتر از بقیه‌ی درختا خودنمایی می‌کنه ، اون درختِ اکالیپتوس جلویِ خونه‌ی ماست که سهم زیادی در خاطرات دوران کودکی من داره.

    اون ساختمونای گِلی زنگ که تقریبا چسبیدن به جاده ، مغازه‌ها هستن. اون زمینایی که اونور جاده هستن زمینای زراعی هستن و البته زمین بزرگ فوتبال ما هم همونجا بود، بهش میگفتیم زیر جاده!

     کوه‌هایی که روستا ها رو احاطه کردن ، بجز اون کوهِ آبی رنگِ بزرگِ پشتی که بهش میگفتیم " کوه آبیه " من بارها و بارها بالا رفتمشون و ازشون اومدم پایین ، در تابستون و وختی که مدرسه نبود شاید هر روز حتا ! ببینید که هر خونه‌ای چه حیاط بزرگی داره !

    با توجه به نوع پوشش گیاهی‌ای که در تصویر می‌بینیم حدس می‌زنم این تصویر مال نزدیکای تابستون باشه.

    آهان! یکی از همون جکبادیای معروف در سمت چپ تصویر نزدیکِ جاده، قابل رؤیت هست که جلوی یه منزل پارک شده.

    من تا سن ده سالگی اینجا زندگی می‌کردم و بعد از اون هم تقریبا به مدت ده سال، همه‌ی عیدای نوروزم و همه‌ی تابستونام همینجا سپری شده، عاشق اینجا بودم. 

    روستا ؛ چرا روستا ؟

    حتمن با خودتون می‌گید خب مگه این روستای معمولی چی داره ؟ اقوامم، پسر دائیام که یه زمانی با هم همین جا زندگی میکردیم و بعد اونا رفتن شهر هم همینو بهم میگفتن و واسشون خیلی عجیب بود که من به جای اینکه تابستون توی شهر بمونم چرا میام توی این بَرِّ بیابون و بدون اینکه اقوامم دیگه اینجا باشن با مادر بزرگم و یکی از دائیام توی این روستا ، تعطیلاتم رو سپری میکنم.

    من اما، صرف نظر از دوستای قدیمی‌ام از جمله (نجی) !!! ک هنوز اونجا مونده بودن تا اونموقع ، عاشق سکوتِ روستا بودم. شبای ساکت و پر ستاره‌ی اینجا ، ظهرهای بسیار بسیار گرمی که حتا گربه‌ها و مرغ ها ! رو به سایه‌ی درختا و دیوارا پناهنده می‌کرد و هیچ چیز جز صدای عطش به گوش نمیرسید رو دوست داشتم.

    چیزی که الان حس میکنم ازش محرومم و خیلی به اون احتیاج دارم...

    پدر نوشت : پدرم همین الانم میگه اگه بخاطر پیشرفت شما بچه‌ها نبود ، بدون تردید من زندگی در همون روستای بی آب و علف رو بر زندگی توی لندن حتا !!!! ترجیح میدم ؛ هر از چند وخت یکبار هم میگه خواب می‌بینم ک توی کوه و دشت اونجا مشغول تفرج هستم !!! خیلی با این دیدگاهش احساس نزدیکی میکنم من ؛ یه شعر هم در وصف همین روستا سروده و توی اون شعر ، همین روستا با همین شمایلی ک دارید مشاهده میفرمائید رو با بهشت برین !!!! و چشمه‌ی اون رو با چشمه‌ی کوثر مقایسه کرده حتا !!!! شاید یه وخت ، اون شعر ایشون رو گذاشتم توی وبلاگ ؛ راس میگن واقعن ک « حب الشیء یعمی و یصم » دوس داشتنِ یه چیز کور و کر میکنه آدم رو ؛ الان منم در این زمینه کاااااملن کور و کر هستم 

    این نوشته رو بذارید به حساب هدیه‌ی دیر هنگام من به مناسبت صد هزارتایی شدنِ وبلاگ.

    با تشکر از بازدیدکننده‌ی محترمی ک زحمت تایپ این نوشته رو متقبل شدن.     

    در صورت تمایل ، برای دیدن قسمتِ نخستین این مطلب ، اینجا رو کلیک کنید.

    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۰۴
    آبان
    ۹۴

    • یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ
    • ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر از کافران, فرمانبرداری کنید, شما را به کفر برمی‌گردانند و زیان دیده (از سوی دین و ایمان به سوی کفر و حرمان) برمی‌گردید .  
    • [[«خَاسِرِینَ»: زیانباران .  حال ضمیر (و) است . ]]
    • سوره‌ی آل عمران : 149.
    • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 69 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۰۳
    آبان
    ۹۴

    • أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ
    • آیا پنداشته‌اید که شما (تنها با ادّعای ایمان) به بهشت درخواهید آمد, بدون آن که خداوند کسانی از شما را مشخّص سازد که به تلاش و پیکار برخاسته‌اند, و بدون آن که خداوند بردبارانی را متمایز گرداند (که رنجها و سختیها, آنان را پاکیزه و آبدیده کرده باشد) .  
    • [[«أَمْ»: آیا .  «حَسِبْتُمْ»: گمان برده‌اید .  «لَمَّا یَعْلَمِ اللهُ»: خداوند هنوز نشناخته باشد و جدا نساخته باشد (نگا: بقره / 143 و آل‌عمران / 140) .  «یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ»: فعل (یَعْلَمَ) منصوب است به (أَنْ) مقدّر .  چکیده معنی آیه این است که: به بهشت دست نخواهید یافت مگر آن گاه که آزمایش خود را بدهید و خداوند جهاد در راه خود و استقامت با دشمنان دین را از شما مشاهده کند (نگا: عنکبوت / 2) . ]]
    • سوره‌ی آل عمران : 142.
    • این آیه ، آیه‌ی منتخب از صفحه‌ی 68 از قرآن ، به خط عثمان طه است.
    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۰۲
    آبان
    ۹۴

    این مطلب نخستین بار در جمعه چهاردهم آذر ۱۳۹۳ ساعت 19:57 با شماره‌ی پست 679 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.

    فایل تصویری‌ای ک دیشب گذاشتم توی وبلاگ ، خُرد کننده‌س واسم ، تصاویرش طاقت رو ازم میگیره و بیقرارم میکنه. در عین سادگی ، غیر قابل تحمله واسم . بیش از بیست بار ، امروز این فایلو دیدم و هر بار بیش از پیش بی‌تاب میشم ، اینا اون تصاویریست ک در ذهنم موندگار شده :

    سربازی ک با همون لباسای خاکی دهه‌ی شصت توی مراسم هست ، مداحی ک نَه روی منبرهای منبّت‌کاری شده‌ی آنچنانی بلکه روی یه صندلی معمولی ، نه نشسته ، بلکه ایستاده ، مداحی ک نوحه میخونه و خودش هم سینه میزنه ، شونه‌های امام ک از شدت گریه می‌لرزه ، آهنگ حزین این نوحه ک مثل برخی نوحه‌های امروزی نیست ک معلوم نیس نوحه‌س یا ترانه‌س ، فخامت و استواری الفاظ و معناش : آه از ساعتی که با تَن چاک چاک ..... ، و در نهایت ، اونجا ک در پایان فایل ، جمعیت شروع میکنه ب خوندن این یک بیت که :

    امروز حسین سر می‌دهد 

    عباس و اکبر می‌دهد

    و مداح هم اینجا ب جای اینکه طبق معمول جمعیت رو هدایت کنه ، با جمعیت همراه میشه و ب دنبال اونها بر سر میزنه. این دیگه فراتر از قوه‌ی طاقت منه ‌ نمیتونم ببینم و اشک نریزم.

    سادگی زیباست و دلنشین همیشه.

    • دکتر سیدنوراله شاهرخی
    ۰۲
    آبان
    ۹۴

    این مطلب نخستین بار در جمعه چهاردهم آذر ۱۳۹۳ ساعت 3:48 با شماره‌ی پست 678 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.

    این فایل نبود ، شبم ب سختی صبح می‌شد ....

    نوحه‌خوانی مرحوم کوثری در بیت حضرت امام

    فایل صوتی : دانلود کنید (نوحه از دقیقه‌ی 40 : 02 به بعد)

    فایل تصویری : دانلود کنید

    مصیبت حسین که هست خیییییییلی وقاحت میخاد

    دَم زدن از مصیبتا و دل‌گرفتگیای شخصی !

    هر کسی عقیده‌ای داره البته ؛ 

    این فقط عقیده‌ی منه.

    • دکتر سیدنوراله شاهرخی