این مطلب نخستین بار در دوشنبه بیست و ششم اسفند ۱۳۹۲ ساعت 2:8 با شمارهی پست 326 از طریق وبلاگ قبلی من در بلاگفا منتشر شده بود.
اول : کلیهی کلاسهای اینجانب ولو با دو نفر تشکیل شد و تدریس در آنها صورت گرفت .
دوم : قابل توجه اشخاصی که توطئههای شومی کرده بودن : کلاس تشکیل نشده نداشتیم !
سوم : به تمام حضار در کلاس ، عیدی ، پرداخت شد ! (حذف منفی یا اعطای مثبت !)
چهارم : جو کلاسها بسیار شاد و بانشاط بود .
پنجم : اشخاصی که نیومدن دلشون بسوزه ! علاوه بر این ، در اولین جلسهی بعد از عید هم در اولویت پرسشن ، حساب کار دستشون باشه !
ششم : سرفصلهای تدریس شدهی دروس :
حقوق مدنی 6 : از " آیا با وجود درج وجه التزام در قولنامه ، و قبول پرداخت آن از سوی متعهد ، متعهدٌله ، میتواند اجبار متعهد به اجرای اصل تعهد را بخواهد (قسمت آخر : جایی که نمیتوان قصد مشترک طرفین را احراز نمود) تا آیا فروش مال غیر منقول بدون تنظیم سند رسمی ممکن است (قسمت اول : فروش مال غیر منقول دارای سابقهی ثبتی ، پایان نظر اول) ؛ به سؤالات مطروحه از خودخوان معین شده هم جواب داده شد.
رویه قضایی : از ابتدای دلالت پرداخت بر وجود دین ، تا پایان قسمت اول از مواردی که در خصوص آن اختلاف نظر وجود ندارد (پرداخت از طریق اسناد تجاری).
حقوق تجارت 2 : از تراضی در تشکیل تجاری تا پایان نظر اول از سؤال (شخصیت حقوقی شرکت چه زمانی به وجود میآید ).
متون حقوقی 1 : درک مطلب دوم از سؤالات ارشد و چهار سؤال ذیل آن + ص 20 و 21 از جزوهی درسی.
آیین دادرسی مدنی 3 (آقایان): آثار اجرای قرار تأمین خواسته نسبت به خواهان.
آیین دادرسی مدنی 3 (بانوان): از (آیا در مورد خواستهای که هنوز موعد مطالبهی آن نرسیده است میتوان درخواست تأمین خواسته نمود) تا پایان ( آثار اجرای قرار تأمین خواسته نسبت به خوانده) ؛ به سؤالات مطروحه از خودخوان معین شده هم جواب داده شد.
ادلهی اثبات دعوا : از ابتدای مبحث سند تا ابتدای سؤال ( اعتبار سند رسمی تا چه میزان است؟) ؛ به سؤالات مطروحه از خودخوان معین شده هم جواب داده شد.
آیین دادرسی مدنی 2 : توضیح مجدد (آثار حقوقی معین نمودن خواسته در دادخواست) ضمن ارائهی یک نمودار ، پاسخ به سؤالات (منظور از تعیین بهای خواسته چیست) و (در چه مواردی تعیین بهای خواسته لازم نیست) ؛ به سؤالات مطروحه از خودخوان معین شده هم جواب داده شد.
هفتم : بالخصوص ، مباحث تدریس شده در دروس آیین دادرسی مدنی 2 و 3 (آقایان و بانوان) و حقوق مدنی 6 واجد اهمیت فراوانی بود ؛ لابد کسانی که غیبت را بر حضور ترجیح دادند فکری برای جبران مطالب از دست رفته خواهند کرد. به هر حال ، اگر بعداً از این مباحث سؤال آمد و خدای ناکرده دوستان ، قادر به پاسخگویی نبودند ، کسی جز خودشان را سرزنش نکنند.
هشتم : بعضی از بروجردیا که خودشون میدونن کیان ، نیومدن ، از دستشون گِلهمندم ؛ حواسم به کارشون هست .... گفته باشم ! آمارشون رو دارم که در شهر ، بودن و نیومدن ؛ اینکه چطور آمارشون رو دارم بماند !!!!!
نهم : تعدادی از بچههای یک کلاس هم نامهی کتبی امضا کرده بودن که کلاسای هفتهی آخر رو نیان ؛ هر کدوم از امضاکنندگان هم به نشونهی استواری پیمان ، با یک قطره از خون خودش!!!!! پای نامه رو امضا کرده بود !!!! اون کلاس هم تشکیل شد !!!! از بقیهی کلاسا هم شلوقتر! بود. (شلوغتر! حواسم هس ها ! گفته باشم ! غلط املایی نگیرین یه وخت !)
دهم : به جهت حفظ جان شرکتکنندگان در کلاسهای هفتهی آخر ، از بردن نام حاضر شوندگان در کلاس به شدت معذورم ! این راز سر به مُهر را با خود به گور خواهم برد !!!
یازدهم : ما انتظار داریم ما را توجیه کنند که چرا وقتی دانشگاه باز است و هنوز 5 روز – توجه کنید ، 5 ساعت نَه ، 5 روز ! - به پایان سال مانده و کلاسها هم در ترم دوم با محدودیت شدید زمانی روبرو است ، و اکثر بچهها هم ساکن بروجرد یا سایر شهرهای استان لرستان هستند ما باید کلاسها را تعطیل کنیم ؟ آیا کسی هست که ما را توجیه بفرماید ؟ ( آیکون کسی که مطمئنه سر این مسأله ، هیچوقت توجیه نمیشه !!! )
دوازدهم : خداییش موندم الان این مطلبو توی چه موضوعی از وبلاگ بذارم ؟ عایا ؟
خاطرات خودم ؟ اینکه 24 و 25 اسفند کلاس تشکیل دادم ، خودش یه خاطرهس نه ؟
خاطرات سایرین ؟ اینکه 24 و 25 اسفند بیان دانشگاه و دانشگاه ، سوت و کور باشه ، و این وسط یه کلاس تشکیل بشه ، و تازه معلم اون کلاس هم ساکن بروجرد نباشه ! واسه خود شما خاطره نیس ؟ بچههای یه کلاس ، آخر کلاس با خوداشون ، عکس انداختن !!! خو لابد واسشون خاطره بوده دیگه !
اطلاعرسانی ؟ این مطلب ، بخصوص در بند ششم جنبهی اطلاعرسانی هم داره ، واسه اشخاصی که نیومدن ؛ تا بدونن در غیابشون چه اتفاقایی افتاده !
حتی یه طورایی میشه با اندکی مسامحه ! همین مطلبو توی طبقهبندی (مطالب راجع به امتحان) هم جا داد ! حالا شما میگین من چه کنم آیا ؟
اعتراف نوشت 1 : بذارین یه اعتراف کنم اونم اینکه با این اوضاعی که دارم میبینم و نمیتونم جزئیاتش رو شرح بدم نمیدونم تا کی میتونم این رویه رو ادامه بدم و آیا اصولا این رویه قابل ادامه هست یا نه !!! یک چیز مشخصه ؛ من اینم که الان هستم و دوست دارم همین بمانم ؛ اما نمی دونم آیا میشه بر این اصول تا این حد پافشاری کرد ؟ کار درستی هست ؟ میدونم که وقتی دانشگاه ، قراره پول تدریس این هفته رو به من بده ، و درسمم عقبه ، من نباید بی خیال بشینم تو خونه و کار خودمو اینطور توجیه کنم که چون دانشجوا نمیان پس منم نرم ؛ از یه طرف دیگه دانشجو هم حق داره ؛ به عنوان مثال ، وقتی اتوبوسای دانشگاه در سطح شهر تردد نمیکنن و دانشجو مجبوره با تاکسی خودشو به دانشگاه برسونه و خدای ناکرده اگه این وسط ، اتفاقی واسه کسی بیفته فردا هیشکی که از من تشکر نمیکنه ، هیچ ، یه سری مدعی هم پیدا میکنم که چرا دانشجوا رو کِشوندی دانشگاه ؟ !!!! اینطور نیس ؟ اینه که میگم نمیدونم تا کی میشه این رویه رو ادامه داد ؟ واقعاً تصمیمگیری سختیه واسم ؛ نمیدونم باید به کدوم طرف قضیه بچسبم ؟ بیخیال بشینم تو خونه یا پا شم برم دانشگاه و هی خدا خدا کنم واسه دانشجوایی که میخوان بیان دانشگاه ، اتفاقی نیفته ؛ کاش کسی کمکم میکرد ؛ کاش کسی میتونست با استدلال قانعم کنه که کدوم تصمیم مورد رضایت خداست ؟
اعتراف نوشت 2 (در پاسخ به بازدیدکنندهی محترم ، اسماعیلی) : مشکل اینجاس که من که این طرف میز نشستم یه چیزایی میبینم و میشنوم که دانشجویی که اون ور میز نشسته اونا رو نمیبینه و نمیشنوه ؛ و البته ضمن اینکه اعتقاد دارم حرف مردم در کار آدم نباید تأثیری داشته باشه و خودم همیشه دیگران رو به بیتوجهی به گوشه کنایهها و انجام تکلیف ، دعوت میکنم باید بگم که من فعلاً با این استدلال ادامه دادم که رعایت نظم ، حق دانشگاه ، دانشجویان یا هر کس دیگری نیست که من بتونم اگه اونا ازش گذشتن بیخیال قضیه بشم ؛ در واقع منظورم اینه که نظم و انضباط ، حقالناس نیست که مردم بخوان بگذرن یا نگذرن ؛ من نمیتونم خودمو قانع کنم که چون اکثریت دانشجوا نمیان پس منم نرم ؛ به نظر من ، نظم ، حقالله است ؛ حتی اگر خود دانشگاه و اکثریت دانشجوا هم نخوان من مجبورم نظم رو رعایت کنم و البته ضمن اینکه نظم جنبهی حقاللهی داره ، به نظرم هیچی مثل رعایت نظم به پیشرفت کشورمون کمک نمیکنه ؛ اما صادقانه بگم در ادامهی این مسیر دچار تردیدم ؛ از خدا میخوام راه درست رو بهم نشون بده و منو بر اون راه ، ثابت قدم نگه بداره.
اعتراف نوشت 3 (در پاسخ به بازدیدکنندهی محترم ، که با عنوان {یه بازدیدکنندهی دیگه} اظهار نظر کردهاند) : من خودم میدونم که اگه خدای ناکرده اتفاقی واسه کسی بیفته من از نظر قانونی مجرم ! نیستم ؛ ولی بحثم اینه که همه ( مسؤولان و خونوادهها ) شروع میکنن به گفتن این حرف که مثلاً با تشکیل کلاس در این هفته میخواستی چیو ثابت کنی ؟ اونوخته که اگه من بگم وجدانم قبول نمیکرد دانشگاه نیام ؛ چهها که پشت سرم نمیگن و البته خود من به شما گفتم که حرف مردم کوچکترین اهمیتی واسم نداره ولی ...... نه در حد اینکه خدای ناکرده قرار باشه اتفاقی واسه کسی بیفته ؛ تا وختی که فقط پای خودم در میونه هیچی ، هیچیِ هیچی واسم مهم نیست ؛ اما وختی پای سلامتی بقیه در میون باشه من نمیتونم خودمو بکشم کنار و بگم به من چه که رانندگان اتوبوس به وظیفهشون عمل نمیکنن ؛ جالبه ؛ خودتون که بودین ؛ یکی از دانشجوا رفت پیش یکی از مسؤولا از عملکرد رانندگان گلایه کرد ؛ ایشون فرموده بودن " بندگان خدا " رانندهها هم حق دارن !!!!!!!!!! توجه نموئیدین ؟ وختی از همین الان گفته بشه اونا حق دارن ؛ خدای ناکرده اتفاقی واسه کسی بیفته ، حتی یک نفر حاضر نیست پشت ما وایسته و بگه تقصیر رانندهها بوده که به وظیفهشون عمل نکردن ! ولو که از نظر قانونی هم کسی نتونه کاری علیه من بکنه ولی من دوس ندارم این وسط سلامتی کسی به خطر بیفته .
تازه این فقط یه مورد از مواردی بود که من این هفته باهاش مواجه شدم ؛ بقیهشو نمیشه گفت !!!!!